2021-12-11 22:09:30
سقوط چپ در ایران
#علینجات_غلامی
PDF متن کامل
بریدههایی از متن:
.... نکتهی بینهایت مهم این است که بدواً باید به یک تقسیمبندی که محور این سهگانه است توجه داشته باشیم: دوگانهی «تغییر / احیاء». سوسالیسم و لیبرالیسم در زمین «تغییر» هستند و کانسرواتیسم در زمین «احیاء». بنابراین، علیه کانسرواتیسم در یک زمین مشترک بالیدهاند که از دل روشنگری برمیآید. این نکته بی نهایت اساسی است. جیمز میل و مارکس به یکسان به کسانی مانند بورکی حمله میکنند. کانسرواتیسم گاهی در هیأتهایی بدل به یک پروژهی ضد مدرن میشود که بحرانهای مدرنیسم و مدرنیزاسیون را ناشی از دور شدن از یک اصلِ (ملی، دینی، زبانی، قومی و امثالهم) میدانند و چاره را در بازگشت بدان اصل میبینند. اما نگاههای سوسیال و لیبرال بحرانها را ناشی از انحراف یا ناتمام بودن حرکت میدانند و به اشکال انقلابی یا تحولی قائل به حرکتی به جلوتر و ایجاد تغییری هستند. بنابراین، میلی به بازگشت به صور پیشامدرن، حال به هر شکل که تعریفاش کنیم، ندارند.
فرد باید آن زمینِ مشترکِ تغییرگرایِ مدرنی که لیبرال و سوسیال در آن میبالند را درک کند و متوجه باشد که اینها قلههای کوههای یخی هستند که در پایههای معمولاً نادیدنیترشان بسترهای مشترک دارند. کسی که متوجه این امر نباشد، ممکن است دچار همین خطای بر شاخ نشستن و بن بریدن شود که در جریان چپ در جامعهی ما رخ داد. چپ ما متوجه نبود که وقتی دارد امپریالیسم غربی را نقد میکند، این غرباش همان غربی نیست که کانسرواتیسم مد نظر دارد، کانسرواتیسم کل آن تفکری را هدف قرار میدهد که خود سوسیالیسم نیز وجهی از آن است. پس کاملاً روشن است که چرا چپ بعد از انقلاب درهم کوبیده شد. اگر وجود یک سیستم نوعاً اقتصادیِ فراگیر در عصر نولیبرال کنونی مناسبات اقتصادی حال حاضر در جمهوری اسلامی را نیز تحت الشعاع قرار میدهد، این به هیچ وجه مستلزم این نیست که اصل حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت لبیرالیستی و سرمایه دارانه تلقی شود. ا
ین حکومت نوعاً یک حکومت کانسرواتیستی است و اگر چپ میخواهد از این بحراناش رهایی بیابد و بعد از این سقوط دوباره به پا خیزد، چارهای ندارد جز اینکه به خودِ مارکس با دقت گوش دهد و سخناش را در کانتکستاش بشنود و ببیند دقیقاً مارکسیسم یا به طور کلی سوسیالیسم، کانسرواتیسم و لیبرالیسم را چگونه به نحو متمایز تعریف میکند و تقابلاش با هر کدام را چگونه مفصلبندی میکند.
پس فرمول سادهی ما این است:
• در ایران از مشروطه به بعد، دو جریان کانسرواتیستی (مذهبی) و لیبرال (روشنفکری) بعد از مشروطه آغاز شده بودند.
• در آغاز علیه حکومت قجری ائتالف کردند و بعد به تقابل با یکدیگر رسیدند.
• کمی بعد سوسیالیسم نیز چونان سومین شق ورود کرد.
• زمانی که ورود کرد در تقابالتِ آن دو شق قدرت با لیبرالیستها بود.
• چپ در ایران خاصه ناظر به رویدادهای جهانی و ملهم از فضای شوروری، خود را بدواً و اولاً در تقابل با لبیرالیسم تعریف کرد.
• دو ویژگی اصلی داشت: الف) دلیلی و موضوعیتی برای مفصلبندیِ ریشهای و مشخص خود بهطور متمایز با کانسرواتیسم در تقابل با لیبرالیسم نداشت و کانسرواتیسم را نیز با همان ادبیاتی و همان فرمول هایی نقد میکرد که لیبرالیسم را نقد میکرد و ب) دلیلی برای تقابل تام با کانسرواتیسم خاصه در اشتراکاتی که با لبیرالیسم در این تقابل داشت نداشت.
• حکومت پهلوی را کاملاً لیبرالیستی تعریف کرد.
• برای مبارزاتاش به تعریف کاملاً منفی امپریالیسم غربی پرداخت.
• به ائتالفی نانوشته با کانسرواتیسم در تقابل با لیبرالیسم و پروژهی مدرنسازیِ آن در ایران رسید و با هم ادبیاتی ضدغربی را کلید زدند.
• بعد از انقالب غافلگیر شد. زیرا کانسرواتیسم او را نیز کامالً همزاد لیبرالیسم چونان ابعادی از اصلِ مدرنیتهای دانست که در تقابل با سنت بود.
• بعد از انقالب ادبیاتی کافی برای توضیح سوسیالیستیِ مقولهی کانسرواتیسم نداشت و با ادبیات لیبرالیستی حکومتی را تعریف کرد که کامالً خود را در تقابل با لبرالیسم تعریف میکرد!...
متن کامل را در این فایل بخوانید.
جامعهشناسی
@IRANSOCIOLOGY
5.2K viewsedited 19:09