آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
12.78K
توضیحات از کانال
پژوهشگر جامعهشناسی و سیاستگذاری عمومی و فعال سیاسی و مدنیِ «دآدخواه»
https://instagram.com/m.jalaeipour
آیدیِ ارتباط با نویسنده @jalaeipourm
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
0
3 stars
1
2 stars
1
1 stars
1
آخرین پیام ها 9
2022-09-02 09:15:46
اپیزود هفتادودوم پادکست سکه
«نقش ارتباطات و فناوری اطلاعات در اقتصاد چیست؟» (بخش دوم)مهمان: محمدجواد آذری جهرمی
5:03 سرکوب قیمتها و انگیزه سرمایهگذاری
20:08 رشد نامتوازن توسعه اینترنت
35:24 محدودیت توسعه صنایع مبتنی بر داده
43:18 دغدغههای فرهنگی در خصوص فضای مجازی
اسپانسر:کارنامه | وبسایت
شرکت مهندسی مشاور پیشرو مدیریت پیران (PMPiran) | وبسایت
کانال تلگرام پادکست سکه
#اپیزود_هفتادودوم
#اقتصاد_و_اینترنت
@Sekke_Podcast
876 views06:15
2022-09-02 09:14:32
نه فقط برای ما بغلیها، که برای همه، بغلهای عزیزان دل بعد از مدتی دوری از زیباترین لحظات زندگی نیست؟ نه فقط تجربهاش، که حتی تماشای تجربهٔ دیگران؟
تدوین: علیرضا جعفرزاده
@jalaeipour
889 views06:14
2022-09-02 00:20:11
ابوسعید ابوالخیر در راه بود. گفت:هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمیبیند و کسی نمیچیند." گفتند: "کو؟ کجاست؟" گفت: همه جاست. هر جا که میتوان خدمتی کرد؛ یا هر جا که میتوان راحتی به دلی آورد. آن جا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست. آن جا که ياری طالب محبّت است و آن جا که رفيقی محتاج مروّت.
@seerve
488 views21:20
2022-09-01 23:53:41
از پریشب قاچاقی زندهام. مرگم را دیدم و پذیرفتم و متراکمترین دو ثانیهی عمرم را تجربه کردم. نیمهشب با دوچرخه از دانشگاه برمیگشتم. باران نرمی میبارید و من هم با آهنگ بهار ویوالدی در گوش حسابی در عالم خودم غرق بودم و با سرعت نسبتا زیادی سرخوشانه پا میزدم. در چهارراهی که چراغ برای ما سبز و برای دیگران قرمز بود ترمز نزدم. ماشین پرسرعتی که میآمد انگار نه من را دید و نه چراغ قرمز را. دیگر دیر بود. با آخرین قدرتم سرعت گرفتم و راننده هم روی ترمز کوبید تا به هم نخوریم. کافی نبود و ماشین به یکی دو سانتیمتر از چرخ عقب دوچرخهام خورد. خودم و دوچرخهام چند متر پرتاب شدیم و به پشت روی کول پشتیام به زمین خوردم. ماشین هم در حال ترمز و کشیده شدن روی زمین میآمد که از رویم رد شود. چرخ سمت راستش از روی سرم. و چرخ سمت چپش از روی پاهایم. در دو ثانیهای که روی هوا بودم و بعدش منتظر رد شدن ماشین و مردن انگار تمام زندگیام مثل فیلمی روی دور سرعت از پیش چشمم میگذشت. یک صدا هم میگفت انگار قرار نبود الان بمیرم. دریغی نبود جز از دست رفتن فرصت ملاقات با یکی از خوبان روزگار در اردیبهشت پیش رو. یک صدا هم میگفت مرگ چه راحت است. انگار چند سطح جدید از آگاهی فعال شده بود. گویی همهی زندگیام در خواب بودم و تازه بیدار شدهام. بدنم در اوج هشیاری و کارآیی و سرعت میخواست زنده بماند، دلم در آرامشی غیرقابل انتظار مرگ را میپذیرفت و ذهنم در همان دو ثانیه میخواست زندگیام را مرور و ارزشمند را از بیارزش غربال کند. وصف آنچه در آن دو ثانیه گذشت و چگالیِ عواطف و افکار و احوالش ناممکن است. شبیه وصف دیدن برای نابینا. چرخ ماشین در فاصله یکی-دوسانتیمتری چشمم ایستاد. مرگ را پذیرفته بودم اما نمردم. عضلاتم چنان منقبض بود که میلرزید، اما از اینکه زنده مانده بودم چنان متعجب و خوشحال بودم که بعد از چند ثانیه بهت سنگین شروع کردم به بلند خندیدن. پیرمرد هم که مطمئن نبود من را کشته یا نه و سریع از ماشین بیرون آمده بود از اینکه دید جلوی چرخهای ماشینش زندهام و میخندم شروع کرد به خندیدن و اشک ریختن. اگر فناوری ترمز ماشین گرانقیمتش قدیمیتر بود یا چند صدم ثانیه دیرتر بر ترمز میکوبید، مرگم حتمی بود. یا اگر با زاویهی متفاوتی به زمین میخوردم و بدنم گرم نبود، مرگ یا نقص عضوم قطعی بود. پشتم به دعای مادرم و خوبان زندگیام گرم بود که کول پشتیام نگذاشته بود سرم به زمین بخورد و مثل هندوانه بترکد. بدنم هم سالم بود و بیخراش. هر چه میگفتم سالمم پیرمرد باورش نمیشد. چند دقیقه طول کشید قانعش کنم که حالم خوب است. آدرنالینراش چنان از نظر فیزیکی و عاطفی زنده و هایام کرده بود که اصرارش برای گزارش به پلیس یا پرداخت جریمه و رساندنم به خانه را هم نپذیرفتم. چقدر باید شکرگزاری میکردم برای این تجربهی نزدیکبهمرگ و زندگیساز بدون نقص عضو و هزینه. چقدر هر نفس لذتبخش و ارزشمند شده بود و حیف بود در اداره پلیس تباه شود. سجده شکر زندگی زیر همان باران و وسط همان خیابان انتخاب دلچسبتری بود. پیادهروی مسیر برگشت به خانه گزینهی دلپذیرتری بود، حتی با کشاندن دوچرخهی اوراق. مهابت و غرابت تجربه چنان بود که هضمش ساعتها زمان میخواست، چنانکه تا صبح نگذاشت بخوابم. حتی شک کردم نکند مردهام و مثل فیلم «دیگران» به اشتباه فکر میکنم زندهام. تا وقتی به خانه نرسیدم، با صاحبخانهام مفصل حرف نزدم، گریه شادیاش را از شنیدن ماجرا ندیدم و با خانواده و دوستانم با تلفن حرف نزدم، هنوز مطمئن نشده بودم همان زندگی قبل از مرگ است. از پریشب همهی زندگیام رنگ و معنای دیگری گرفته. انگار زندگی چهارده اینچ به سینمای سهبعدی دالبی تبدیل شده. درست مثل تولد دوباره. همهی بهرهها و تجربهها اضافه بر سهمم و قاچاقی است و قدردانستیتر و شکرکردنیتر. هر ساعت فرصتی اضافی است برای لذت و نیکی و زندگی غربالشدهتر. انگار عزیزانم را بیشتر میشناسم و دوست دارم و از زندگیهای قاچاقی آنها هم راضیترم. ارزش و ضرورت ادای حق هر لحظهی حیات چنان روشنتر شده که یک ماه زندگی هم فرصت زیادی به نظر میرسد. زندگیای که بند یک اشتباه کوچک نکردن از دیگران است و اصلا معلوم نیست چند ساعت دیگر ادامه داشته باشد. همهی لذتها و تجربهها از پریشب انگار برای اولین بار است و شاید آخرین بار. کاش میشد این حال و توجه را دائمی کرد. فراموشی نمیگذارد. میخواهم به ادارهی پلیس بروم و ویدیوی این پرتاب سینمایی و توقف ماشین بیخ صورت و بدنم را از آرشیو دوربینهایشان بگیرم تا بتوانم چند وقت یک بار آن دو ثانیه را دوباره تماشا و تجربه کنم و کمتر فراموش کنم که قاچاقی زندهام. کاش بدون چنین تجربهای شما هم مدام چنین حالی داشته باشید. قاچاقی زندگی و تجربه و نیکی کنید. گویی که اولین و آخرین بار است. (پ.ن.: لطفا به مادرم نگویید) @jalaeipour
701 views20:53
2022-09-01 23:53:41
امشب صرف تجدید یادِ این تجربهٔ شش سال پیشام قدر فرصت هر نفس و هر لحظه تجربهٔ «وجود» را به نحو غریبی در نظرم بیشتر کرد. گفتم شاید برای شما مخاطبان خوبِ اینجا هم بازنشرش تاحدی یادآور ارزش هر لحظه فرصت زندگی و نیکی و تماشاگری باشد:
678 viewsedited 20:53
2022-09-01 21:37:51
ضربهی اختلالات اینترنت بر کسب و کارهای اینستاگرام
فروشگاههای اینستاگرامی ایرانی در مردادماه ۱۴۰۱ و به دلیل اختلالات اینترنتی، تا ۳۵ درصد از بازدید و بین ۱۰ تا ۵۰ درصد از فروش خود از طریق اینستاگرام را از دست دادهاند./سیتنا
تا کنون بیش از ۴۱هزار نفر از مردم، کارزار «اعتراض عملی به اختلالات گسترده در اینترنت» را امضا کردهاند.
برای حمایت از این درخواست به وبسایت کارزار (لینک در بیو) مراجعه کرده و کد این کارزار را جستجو فرمایید.
کد این درخواست جهت جستجو در سایت کارزار: ۴۷۴۵۳
https://www.karzar.net/filtering?utm_source=telegram
#منفعل_نباشیم
کارزار؛ پلتفرم مستقل جمعآوری امضا:
تلگرام | اینستاگرام | توییتر | کلابهاوس
996 views18:37
2022-09-01 20:57:30
https://www.instagram.com/vkends/
940 views17:57
2022-09-01 17:21:34
اپیزود شصتونهم پادکست دغدغه ایران (نسخه کم حجم)
فولاد مبارکه: فراتر از نود و دو هزار میلیارد تومان گزارش تحقیق و تفحص مجلس شورای اسلامی از شرکت فولاد مبارکه در شهریور ۱۴۰۱ سبب شد تا عدد ۹۲ هزار میلیارد تومان تخلف، فضای رسانهای کشور را پر کند. گزارش تحقیق و تفحص از فولاد مبارکه اما نشاندهنده نکات بسیار مهمی درباره اقتصاد و حکمرانی در ایران است که نباید آنها را به فراموشی سپرد و فقط به عدد تخلف ذکرشده اکتفا کرد.
میثم هاشمخانی، تحلیلگر اقتصادی، در اپیزود ۶۹ پادکست دغدغه ایران بخشهایی از گزارش تحقیق و تفحص فولاد مبارکه را بازخوانی میکند تا سازوکار بروز تخلف در فولاد مبارکه آشکار شود.
حمایت از پادکست
شناسه پیپالMfpaypal97@gmail.com
ضبط اپیزود ۶۹ در استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد انجام شده است.
شنیدن از:Apple Podcast ‖ Castbox
Google Podcast ‖ Shenoto
موسیقی آغازینقطعه «سلام» اثر استاد حسن کسائی
Email: dirancast@gmail.com
گوینده: محمد فاضلی
امور فنی و صوت: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
تاریخ انتشارشهریور هزار و چهارصدویک
@dirancast_official
1.0K views14:21
2022-09-01 10:19:24
در پی درگذشتِ دور از وطنِ عباس معروفی کارنامهٔ او در رماننویسی، روزنامهنگاری و شعر موضوع نوشتههای زیادی خواهد شد. اما خوب است به ارزش نهادی که با زحمت زیاد و عشق فراوان در پلاک ۷۶ خیابان کانت در برلین ساخت هم توجه بیشتری شود: «خانهٔ هنر و ادبیات هدایت» و «نشر گردون». صادق هدایت آرزو داشت در همین خیابان کتابفروشی تاسیس کند و عباس معروفی آرزوی او را با کیفیتی کمیاب عملی کرد. صدها جلد کتاب ارزشمند فارسی را در نشر گردون در برلین منتشر کرد و کتابفروشی هدایت را به فضایی دلنشین و تجربهکردنی در آلمان برای فارسیزبانان مبدل ساخت. از نزدیک دیده بودم چطور تقریبا صفر تا صد آمادهسازی و چاپ کتابها را خودش با همت و مشقت زیاد انجام میداد. هر چند باری که در سفرهای آلمان برای دیدار او در کتابفروشیاش قرار گذاشتم در محتوا و لحن گفتههایش بیش از هر چیز امید و میل شدیدش برای بازگشت به ایران به چشمم میآمد. حق امثال او که زندگیشان وقف ایران و ادبیات فارسی شده نیست که دور از وطن و در حسرت شدیدِ فراهم شدن حداقل آزادی و تحمل برای زندگی و فعالیتشان در ایران بمیرند.
@jalaeipour
2.0K viewsedited 07:19
2022-09-01 09:38:35
ویدئوی پربازدید رسانه عربی الشرقیه از دختران پرسپولیسی در آزادی
@for_iran1400
1.1K views06:38