Get Mystery Box with random crypto!

مصدق به روايت تاريخ و اسناد

لوگوی کانال تلگرام mohammadmosaddegh — مصدق به روايت تاريخ و اسناد م
لوگوی کانال تلگرام mohammadmosaddegh — مصدق به روايت تاريخ و اسناد
آدرس کانال: @mohammadmosaddegh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 7.12K
توضیحات از کانال

اين كانال به هيچ عنوان وابسته به هيچ گروه و جرياني نيست و صرفا در صدد روايت تاريخ معاصر با محوريت دكترمصدق و نهضت ملي ايران است. آدرس ادمین کانال: @mohammadmosaddegh_admin

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 16

2021-09-23 08:11:04
@mohammadmosaddegh
2.0K views05:11
باز کردن / نظر دهید
2021-09-23 08:10:48 #مطلب_روز شهریور ۱۳۴۴؛ پاسخ دکتر مصدق به نامه آشنایان و رنج فراوان او از مرگ همسرش
نامه‌‌ای که دکتر مصدق در پاسخ به نامه تسلیت در گذشت همسرش، برای مریم فیروز فرستاده درد و رنج او را به خوبی نشان می‌دهد. او چنین می‌نویسد:
احمدآباد ۸ شهریور ۱۳۴۴
عرض می‌شود مرقومه محترمه مورخ ۲۳ اوت (۱ شهریور)عز وصول ارزانی بخشید و تسلیتی که به اینجانب داده‌اید موجب ‌‌نهایت امتنان گردید. از اینکه بعد از سال‌ها موفق به وصول خط شما می‌شوم الحمدالله سلامت هستید خیلی خوشوقتم و اما راجع به خودم قبول بفرمایید که بسیار از این مصیبت رنج می‌کشم چون که متجاوز از ۶۴ سال همسر عزیزم با من زندگی کرد و هر پیشامد که برایم رسید تحمل نمود و با من دارای یک فکر و یک عقیده بود و هر وقت که احمدآباد می‌آمد مرا تسلی می‌داد در من تاثیر بسیار می‌کرد و آرزویم این بود که قبل از او من از این دنیا بروم و اکنون برخلاف میل، من مانده‌ام و او رفته است و چاره‌‌ای ندارم غیر از اینکه از خدا بخواهم که مرا هم هر چه زود‌تر ببرد و از این زندگی رقت‌بار خلاص شوم. اکنون در حدود ده سال است که از این قلعه نتوانسته‌ام خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شده‌ام. باری یقین دارم که به شما هم بد گذشته است ولی چون محبوس نبوده‌اید و کسی مانع ملاقات شما نبوده و از این بابت آزاد بوده‌اید با زندگی بنده که در یک اتاق زندگی می‌کنم و گاه می‌شود که در روز چند کلمه هم صحبت نمی‌کنم بسیار فرق دارد. این است وضع زندگی اشخاصی که یک عقیده‌‌ای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمی‌شوند. در خاتمه تشکرات خود را تقدیم می‌کنم و سلامت شما را خواهانم.
نامه های دکتر مصدق، محمد ترکمان، ص ۳۴۹-۳۵۰
@mohammadmosaddegh
2.2K views05:10
باز کردن / نظر دهید
2021-09-17 17:06:32 #مطلب_روز دهکده« فیروزه » و زمین های اطراف آن دستمزد شوروی پس از کودتا
روس‌ها در سال اشغال ایران در سال‌های ۲۵-۱۳۲۰، در برابر «ریال»‌های دریافتی از خزانه ۱۱ تن طلا و به اضافه ۸٫۵ میلیون دلار به دولت ایران بدهکار شده بود. احمد قوام در سفر به مسکو، کوشید تا طلب ایران را وصول کند؛ اما موفق نشد. دکتر مصدق نیز در جریان مبارزات ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور به دلیل نیاز مبرم کشور به «ارز» و به ویژه پس از قطع جریان نفت به خارج در اثر محاصره‌ی نفتی ایران، از روس‌ها خواست که طلب ایران را بپردازند؛ اما آن‌ها که به مانند آمریکایی‌‌ها و انگلیس‌ها، می‌کوشیدند تا در هیچ کجای جهان، یک مبارزه‌ی ملی و مستقل به پیروزی نرسد، از پرداخت طلب‌‌های ایران خودداری کردند.
پس از پیروزی کودتا، روس‌ها نیز دستمزد خود را گرفتند. آن‌ها در برابر تسلیم طلب‌‌های ایران به حکومت کودتا در سال ۱۳۳۳، قریه‌ی فیروزه را که امروز در خاک ترکمنستان قرار دارد، به عنوان ناز شست از «شاه»، دریافت کردند و...
بر پایه‌ی موافقت‌نامه‌ی ۱۱/ ۹ / ۱۳۳۳ میان دولت ایران و دولت شوروی که بدون هیچ مخالفتی به تصویب مجلس کودتا رسید، قصبهٍ‌ی فیروزه به روس‌ها واگذار شد و آن‌ها نیز طلب ایران را پرداختند. برپایه‌ی ماده یک این موافقت‌نامه:
« ... قریه فیروزه و زمین‌های اطراف آن، در خاک اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باقی می‌ماند ... »
از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) مالکیت «فیروزه» به طور رسمی با ایران بود ولی عملاً تحت حاکمیت روس‌ها قرار داشت و به یادداشت‌ها و اعتراضات مکرر دولت ایران در این زمینه نیز ترتیب اثر نمی‌دادند، روس‌ها دلایل خود را در پس ندادن «فیروزه» به صراحت ابراز نمی‌کردند؛ ولی استنکاف آنها دو علت عمده داشت:
۱ـ روس‌ها مدعی بودند که منطقه خوش آب و هوای فیروزه که در دره‌ای بسیار باصفا و پر آب قرار گرفته تنها نقطه ییلاقی عشق آباد[پایتخت کنونی ترکمنستان] است و پیشنهاد می‌کردند که دولت ایران این منطقه را با محل دیگری در خاک شوروی تعویض کند.
۲ـ می‌خواستند دولت ایران را با این وسیله تحت فشار قرار دهند تا خواست عمده آنها را که بستن قرارداد مربوط به شیلات دریای خزر بود، بپذیرد.
شهرستان فیروزه که دولت زاهدی با موافقت شاه آن را رسماً به شوروی بخشید، در شمال شرقی خراسان و در ۳۰ کیلومتری غرب «قوچان - باجگیران» در دامنه رشته کوه‌های بلند موجود میان ایران و ترکمنستان واقع شده است. این شهر سرسبز و بسیار خوش آب و هوا که از لحاظ استراتژیک بسیار اهمیت داشت، امروزه به عنوان منطقه ییلاقی و تفریحی مردم ترکمنستان به حساب می‌آید و از جمله مراکز توریستی شوروی[سابق] محسوب می‌شد .
منبع ها:
ماهنامه خواندنی شماره ۶۷، امرداد و شهریور ۱۳۹۰، رویه ۱۵
تارنمای ایران بوم
تارنمای جام جم آنلاین
@mohammadmosaddegh
4.8K views14:06
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 22:23:16
@mohammadmosaddegh
2.0K views19:23
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 22:23:00 #مطلب_روز کاشانی در بیرون مجلس ما را بر علیه مصدق تحریک می کرد. او به من گفت چرا فرهنگ را اسلامی نمی‌کنید!؟
گفتم آقای کاشانی اگر شما میل دارید و می‌خواهید رئیس مجلس شوید به ما بگویید. گفت عقیده شما چیست؟ گفتم شما از رئیس مجلس بالاتر هستید... از مراکش تا اندونزی امروز شما را می‌شناسند...از عرش آیت‌الهی به فرش ریاست مجلس نیایید. به شوخی معمولی خود به من گفت: بیسواد! من اگر ریاست مجلس را قبول می‌کنم نمی‌آیم که کار ریاست را بکنم، برای این است که اختلافات شما را کم کنم. در دوره اول به ایشان رای دادیم و انتخاب شدند. کاشانی به عنوان رئیس مجلس نمی‌آمد ولی در خارج از مجلس افراد را تحریک می‌کرد. یک یک وکلا می‌رفتند پیش او و با آنها صحبت می‌کرد و دستور می‌داد. مدتی در بیمارستان تحت معالجه بود، پیغام داده بود که فلان کس(سنجابی) چرا احوالی از من نمی‌پرسد؟ وقتی من به دیدن او رفتم دیدم جمال امامی و فرامرزی از پهلوی ایشان بیرون می‌آیند، فورا حساب کار خود را کردم. کنار تخت ایشان نشستم دیدم ایشان مرا علیه مصدق تحریک می‌کند. گفت از این مرد[مصدق] دیگر کاری ساخته نیست، کارها را شماها کردید حالا او انکار می‌کند، تکلیف او را می‌بایستی معلوم کنید.
گفتم آقای کاشانی این فرمایش را نکنید، نفاق در داخل نیندازید. مصدق کار خلافی نکرده است. دیدم دل پری از مصدق دارد و بدگویی از او می‌کند، از آن وقت ارتباط من با آقای کاشانی قطع شد و او هم از من مایوس شد.
دلگیری کاشانی از مصدق دو دلیل داشت. یک دلیل آن این بود که خود و پسرهایش در امور اداری مداخله زیاد می‌کردند، توصیه نوشتن و دل مراجعین را به دست آوردن، توصیه ناحق نوشتن، حتی سوء استفاده کردن که توی کارهای آخوندی زیاد است. هیچ روزی نبود که به هر وزارتخانه‌ای چندین نامه ننویسند که غالب آنها غیر عملی و غیر قانونی بودند. وقتی که بنده وزیر فرهنگ بودم و آقای دکتر امیرعلایی وزیر دادگستری جریانی پیش آمد... ایشان در شمیران بودند تلفن کردند و از ما دو نفر وزیر خواستند که به دیدن او برویم. به من گفت، چرا فرهنگ را اسلامی نمی‌کنید؟ گفتم آقا فرهنگ ما مگر اسلامی نیست؟ معلمین ما مسلمان هستند... درسهایی مثل جغرافیا و ریاضیات و هندسه و فیزیک و شیمی و اینها که اسلام و غیر اسلام ندارد.
گفت چرا این مدارس خارجی را نمی‌بندید؟ گفتم کدام؟ گفت این مدرسه ژاندارک، رازی و امثال اینها را. گفتم آقای کاشانی چرا ببندیم؟ گفت اینها مسلمین را اغوا می‌کنند. گفتم شما دو مسلمان ایرانی را که مسیحی شده باشند... نشان بدهید. ممکن است یک عده‌ای بی‌دین شده باشند یا اعتقادات آنها سست شده باشد... شما اگر اعتقادات مذهبی مردم را سست می‌دانید، به وسائل تبلیغاتی خودتان و با مساجد و به وسیله واعظین خودتان مردم را به راه دین و ایمان هدایت بکنید. این مدارس فرنگی کاری علیه دین و ایمان ما نمی‌توانند بکنند ولی ما از طریق آنها می‌توانیم به فرهنگ غرب و مخصوصا به زبان‌های آنها آشنا بشویم. ایشان از بنده ناراحت شدند. از وزیر دادگستری خواست فدائیانی(فدائیان اسلام) را که گرفتار شده بودند آزاد کنند.
ایشان دائما مشغول مکاتبه با وزارتخانه‌ها بودند به وزارت دارایی به وزارت بازرگانی به شهرداری تهران و غیره... متاسفانه کار به حدی رسید که قابل تحمل نبود. غیر از خود کاشانی پسرش سید محمد کاشانی و پسر کوچکترش ابوالمعالی و غیره همه مشغول این نوع کارها بودند. ابوالمعالی شاید بیشتر از هفده هجده سال آنوقت نداشت و ته ریشی گذاشته بود، ریشی کرکی که با هفده هیجده سالگی می‌خواست وکیل مجلس بشود.
امیدها و ناامیدی‌ها، ص ۱۳۲-۱۲۵
@mohammadmosaddegh
2.9K viewsedited  19:23
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 07:25:54
فایل کامل مستند «بی‌بی‌سی و کودتا» ساخته کیوان حسینی که در سالگرد کودتای 28 مرداد پخش شد. @mohammadmosaddegh
5.3K views04:25
باز کردن / نظر دهید
2021-09-03 13:17:31
@mohammadmosaddegh
2.9K views10:17
باز کردن / نظر دهید
2021-09-03 13:16:53 #مطلب_روز خاطره یک هم بند از دکتر فاطمی؛ چگونه با او همسایه شدم، او نادره مردی بود!
یکی از شب‌ها، حوالی ساعت دو نیم پس از نیمه شب، [گروهبان] ساقی با عجله در اتاق مرا باز کرد و چراغ را روشن کرد و با لحن خاص خودش گفت: «بلند شو کمک کن این رحیمیان به اتاق شما بیاید به آن احتیاج داریم.» لحن رسمی و جدی او مانع از این شد که بپرسم برای چه کسی به آن اتاق احتیاج دارند.
باری دیگر آن شب را نخوابیدیم. حدود ساعت چهار یا چهار و نیم بعد از نیمه شب بود که آمبولانسی در برابر ساختمان زندان ما توقف کرد، از پنجره بیرون را میشد دید و نور چراغ‌های محوطه نیز به قدر کافی کمک می‌کرد که هر نقل و انتقال بیرون را بخوبی ببینیم. ما برخاستیم نیازی نبود به نزدیک پنجره برویم از همان جا بیرون را می‌دیدیم.
دکتر فاطمی را با برانکارد از آمبولانس پیاده کردند سرم فیزیولوژی به دستهایش وصل بود با همان وضع او را به اطاق روبروی اتاق ما بردند.
پس از اینکه کاملا دکتر فاطمی را جابجا کردند ساقی به اتاق ما آمد و اکیدا قدغن کرد هیچ کس حق ندارد با این زندانی صحبت کند یا تماس بگیرد. سکوت کردیم. جز این چاره‌ای نداشتیم. پرده حصیری نسبتا زمختی در مقابل در آن اتاق آویزان کردند که از بیرون داخل اتاق دیده نشود و بر خلاف معمول نگهبانی در مقابل پنجره و نگهبانی در مقابل در ورودی اتاق او گماردند و بدین ترتیب معلوم شد که به سختی او را تحت مراقبت گرفته بودند.
عادت ساقی این بود که نسبت به زندانی تازه وارد با خشونت و خشکی برخورد کند ولی پس از مدتی وقتی که شخصیت و ظرفیت زندانی تازه وارد را می‌آزمود رفتارش نسبت به او تغییر می‌کرد، یا احترام آمیز میشد یا بی‌تفاوت و سخت‌گیر. روزی دو سه بار به اتاق زنده یاد فاطمی سر می‌زد.
دو سه شبانه روز بیشتر نگذشته بود که باز سرو کله ساقی در اتاق ما پیدا شد. پس از مدتی گفتگوهای معمولی ساقی گفت می‌دانید این دکتر فاطمی خیلی تنهاست می‌توانید در غیر ساعات خدمت یواشکی سری به او بزنید... روبروی اتاق من دکتر فاطمی بود که تمام وقت روی تختخواب دراز کشیده بود و غالبا سرم فیزیولوژی به رگهایش وصل بود و گویا از این طریق دواهای لازم را داخل بدنش می‌کردند. در اولین فرصت پرده حصیری را به کناری زده و وارد اتاق دکتر فاطمی شدم. او با خنده بسیار پرمعنی سلام مرا پاسخ داد مثل این بود که سالهاست همدیگر را می‌شناسیم. گفت بالاخره ساقی به شما اجازه داد به دیدن من بیایید.
از وضع سلامت او جویا شدم، حالش واقعا تعریفی نداشت ولی نشانی از ضعف اراده در او دیده نمی‌شد. معده‌اش تقریبا هیچ غذایی را تحمل نمی‌کرد. همسرش (دختر سرتیپ سطوتی) گاهی هر روز گاهی یک روز در میان بدیدنش می‌آمد، مقداری سوپ بسیار رقیق یا پالوده سیب خیلی نرم برایش می‌آورد. گاهی می‌توانست یک یا دو قاشق آب سوپ و یا پالوده بسیار رقیق و نرم بخورد ولی غالبا معده‌اش حتی این مقدار مایع را تحمل کرده و برمیگرداند. اما اراده‌اش مانند کوه استوار و روحیه‌اش بسیار خوب بود. باید با کمال فروتنی اقرار کنم که هیچکس را با این استواری و استحکام در زندان ندیده بودم، چون زندانی وقتی که سالم است و از نیروی جسمی برخوردار است وضع و حالتی دیگر دارد و می‌تواند مصائب و مشکلات را تحمل کند، ولی وقتی که مریض می‌شود و ضعف بر او غالب می‌شود آن هم برای مدت طولانی ، بسیار نادر است کسی که بتواند در چنین شرایطی همچنان روحیه‌اش را در سطح عادی نگه دارد چه رسد به به اینکه رو حیه‌اش در اوج اعتلا بماند. فاطمی چنین بود و بواقع او نادره مردی بود.
خاطرات من از زنده یاد دکتر حسین فاطمی، مکری، ص ۳۵-۳۸
@mohammadmosaddegh
3.3K views10:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 08:45:55
@mohammadmosaddegh
2.4K views05:45
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 08:45:31 #مطلب_روز پیام محرمانه و خصوصی چرچیل برای شاه پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲
در ۲۵ اوت ۱۹۵۳ (سوم شهریور سال ۱۳۳۲ ) متن پیام شخص و محرمانه چرچیل به شاه در اختیار سفیر امریکا در لندن قرارگرفت. این پیام می‌بایستی از طریق هندرسن [سفیر آمریکا در ایران] به شاه تسلیم گردد. در آن تاریخ چرچیل تازه از بستر بیماری برخاسته بود و کار خود را در دولت از سرگرفته بود. مفاد پیام محرمانه وی از این قرار بود:
«اینک که آن اعلیحضرت به سلامت به کشور خود بازگشته‌اند تبریک و تهنیت می‌گویم و صمیمانه امیدوارم که مساعی اعلیحضرت در رهبری ایران (Persia ) [چرچیل هیچگاه نپذیرفت از نام"ایران" بهره برد همیشه ایران را "پرشیا" می‌نامید) به سوی آینده‌ای بهتر، که همیشه آرزومند آن بوده‌اند، قرین موفقیت باشد.»
هندرسن در ۲۸ اوت (ششم شهریور) گزارش داد که پیام چرچیل را برای شاه قرائت کرده و شاه بسیار تحت تاثیر قرار گرفته است. شاه از هندرسن خواسته بود که متقابلا جواب شخصی محرمانه او را به چرچیل برساند:
«من عمیقا از پیام تبریک دوستانه شما و آرزوهای خوب شما برای تقویت من در مواجهه با وظیفه دشواری که در پیش دارم قدردانی می‌کنم و موقع را مغتنم می‌شمارم که بازگشت شما به فعالیت را تبریک بگویم و سلامت مزاج و بهبود شما را آرزومند باشم. »
خواب آشفته نفت، از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی- محمدعلی موحد- ص ۶۱-۶۲
@mohammadmosaddegh
2.6K views05:45
باز کردن / نظر دهید