2022-02-07 19:48:20
#مطلب_روز مشکلهایی که دکتر مصدق با مرجع تقلید شیعیان داشت؛ بروجردی گفته بود میخواهم از ایران بروم، آیتالله نمیپذیرفت به فساد منصوبانش رسیدگی شود!
بر اثر انفصال تولیت قم(شخص مصباح التولیه)، [آیتالله] بروجردی بهانهگیر آورده بود تقاضای تذکره (پاسپورت) کرده بود که از ایران برود سر این کار.
دکتر مصدق هم در میماند. یک شب صحبتی داشتیم یک مقدار مطلبی بود راجع به قم. دکتر مصدق گفت: "آقا این بروجردی دست بردار نیست! این تولیت را ما باید برگردانیم سر جایش."و واقعا دکتر مصدق متاثر بود.گفت: «ببینید ما چه کار می کنیم چه فکری داریم، مصالح مملکت را در نظر داریم، این آقایان فقط افکار خودشان را ادامه می دهند و به هیچ وجه منصرف نمی شوند!»
دکتر مصدق گفت یک کاری بکنید. گفتم من چه کار می توانم بکنم؟ گفت از این خرابکاری ها و تقلبهای تولیت [قم] یک گزارشی تنظیم کنید و یک بازپرس دقیقی بفرستید تحقیق بکند و اینها را گزارش بدهیم به بروجردی که آقا تحت حمایت شما این خرابکاری ها هم هست.
من با آقای لطفی (وزیر دادگستری) صحبت کردم. ایشان یکی از قضات خیلی دقیق و وارد، شهبندی نامی را معین کرد. شهبندی را فرستادیم رفت و برگشت ده بیست روز، دقیقا به موضوع رسیدگی کرده بود. آن درآمد و وجوهاتی که در ضریح میریختند، حقوق تولیت، تصرفاتی که تولیت در اوقاف میکرد، اینها همه با اطلاع بروجردی بوده یا نبوده، کاری به اینها نداریم ولی خوب خرابکاریهای این تولیت را تنظیم کرد.
من این را فرستادم خدمت آقای بروجردی. گفته بود اینها به درد نمیخورد این مامورین دولت مثل خود دولت همهشان متقلب و دروغگو هستند. من یک از دوستانمان که سابقا در قم رئیس اوقاف بود، گنجعلی زاده نامی بود، او را خواستم. او خیلی به بروجردی اظهار ارادت میکرد. هر وقت پیش من میآمد میگفت محرمش هستم. به او گفتم از شما با این سابقه دوستی و ارادت خواهش دارم این را ببرید فقط یکی دو صفحهاش را یک جوری برایش بخوانید کافی است.
رفت، بعد از ده یازده روز برگشت و گفت آقا چقدر رفتم پیشش شبها، زمستان هم بود، مینشستیم صحبت میکردیم بالاخره اجازه گرفتم یک صفحه از این گزارش را بخوانم، همچین که پنج-شش سطری خواندم گفت"آقا برای من تولید تکلیف میکند، تولید تکلیف نکنید." یعنی نمیخواهم وارد بشوم چون وقتی خبر شدم مکلفم کاری بکنم. بنابراین ایجاد تکلیف نکنید.
این روحانی مرجع عامه بود. همین آیتالله بهبهانی واسطه بود. هر شب تلفن از طرف بروجردی به بهبهانی میشد، بهبهانی هم به دکتر مصدق تلفن میکرد. بهبهانی در میان همه باز مرا ، چون بیشتر در کار اوقاف بودم، میخواست و گلههایش را میکرد، در ضمن توصیههایش را هم میکرد. این پسر مرا نمیدانم پسر آقا جعفر را بفرستید حکمی برایش بدهید، خرج تحصیل بدهید برود فرنگ، آن یکی را چه کار کنید...
بر گرفته از پروژه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، جلد ۱، به کوشش حبیب لاجوردی، گفتگو با دکتر آذر، ص ۳۲۷-۳۲۸
@mohammadmosaddrgh
701 views16:48