Get Mystery Box with random crypto!

مصدق به روايت تاريخ و اسناد

لوگوی کانال تلگرام mohammadmosaddegh — مصدق به روايت تاريخ و اسناد م
لوگوی کانال تلگرام mohammadmosaddegh — مصدق به روايت تاريخ و اسناد
آدرس کانال: @mohammadmosaddegh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 7.12K
توضیحات از کانال

اين كانال به هيچ عنوان وابسته به هيچ گروه و جرياني نيست و صرفا در صدد روايت تاريخ معاصر با محوريت دكترمصدق و نهضت ملي ايران است. آدرس ادمین کانال: @mohammadmosaddegh_admin

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2022-05-02 11:14:29 مصدق بر کرسی اتهام *
کاروانی زده شد، کار گروهی سره شد!

زنده یاد محمدعلی اسلامی ندوشن

مصدق و کودتای ۲۸ مرداد هر دو جزو تاریخ رفته اند، تاریخی که باید آن را در یاد نگه داشت. روزنامه اطلاعات فكر خوبی کرد که جریان محاکمه دکتر محمد مصدق را از شماره های چهل سال پیش خود، به تجدید چاپ درآورد، و بدینگونه به تجدید خاطره ای پرداخت که برای ملت ایران هم عبرت انگیز است و هم غم آلود.

دولت مصدق استثنا و افاقه ای بود در تمام دوران مشروطیت که پیش از آن هیچگاه دولتی مانند او به متن زندگی مردم راه نیافته بود و پر معنی است که این یکی و همین یکی هم به پای میز محاکمه کشیده شد. کودتای ۲۸ مرداد نیز با همه حقارتی که داشت، اگر آثارش را به حساب آوریم، در ردیف سه چهار واقعه خطير تاریخ ایران قرار می گیرد.

آثار مهمش آن بود که ایران را سر شکسته کرد، سپس نفت زده کرد و با آن تجدد عنان گسیخته اش او را در فرهنگ خود تکان داد، جدایی میان ملت و دولت ایجاد نمود، اصول اخلاقی را به سستی گرایاند و سرانجام در زیاده روی فساد و غفلت و غرورش، ملت ایران را به صورت یک ملت کارد به استخوان رسیده در آورد.

انقلاب ۲۲ بهمن که پیش آمد، چون مشت آب سردی بود که بر صورت های خواب زده ریخته شد. آنگاه بود که کسانی، چه در خارج و چه در داخل، بیدار شدند و گفتند ای کاش کودتای مرداد ۳۲، أتفاق نمی افتاد. پژوهندگان و سیاست مآبان خارجی که تا آن روز دم برنمی آوردند، شروع به اعتراف کردند که اشتباهی شد. در داخل نیز، بعضی از کسانی که خود جزو برخورداران حکومت کودتایی بودند، همین معنا را بر زبان آوردند!

بازار ترهاتی چون: ما می گفتیم، کسی گوش نمی داد، ما که مداخله نداشتیم، ما می دانستیم که عاقبت ندارد، ما خود را کنار کشیدیم، ما خون دل می خوردیم، ما نصیحت کردیم، هشدار دادیم... گرم بود و این نیز جزو بی اخلاقی های شیوع یافته آن دوران بود که پشت سر مرده لاف و گزاف بزنند و دروغ بگویند و حتی چند تن از کسانی که جزو برکشیدگان ناشایست آن حکومت بودند و در آن زمان به همه چیز رسیده بودند، آنگاه که شاه رفت به او دشنام بدهند!

مصدق در این محاکمه پرطنین دنباله دار (که از ۱۸ آبان ۷۲ در اطلاعات شروع شده و هنوز هم ادامه دارد) خود را یک ایرانی تمام عیار نشان داده، با ضعف ها و قوت هایی که اختصاصی ملت ایران شده است: گاه با طنز و شوخی، گاه با جد، گاه با مظلوم نمایی، گاه با رشادت، گاه با کنابه و گاه با صراحت، گاه به تجاهل و گاه با تمارض، گاه با کوچک نمودن خود و گاه با پایگاه خود را بازیافتن ....

با همه اینها، در مجموع، وی سربلند از این محاکمه بیرون می آید هر چند بعضی از عبارات و لحنی که او به خود می گیرد، ترجیح داده می شد که نمی گرفت. در واقع امر و در کنه، این ملت ایران است که از زبان او حکومت کودتایی را محاکمه می کند. درست در تاریخ دی ۱۳۳۷ بود (۳۵ سال پیش) که من مقاله «فیروزی شکست خوردگان» را نوشتم (مجموعه ایران را از یاد نبریم) و روشن بود که منظور از شکست خوردگان چه کسانی هستند.

[۱]
1.5K views08:14
باز کردن / نظر دهید
2022-05-01 12:13:22
نامه تشکر دکتر محمد مصدق
به استاد محمدعلی اسلامی ندوشن در سال ۱۳۴۴
@mohammadmosaddegh
3.1K views09:13
باز کردن / نظر دهید
2022-05-01 06:34:01
@mohammadmosaddegh
1.4K views03:34
باز کردن / نظر دهید
2022-05-01 06:33:43 #مطلب_روز نهم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت دکتر غلامحسین صدیقی. گزارش آیین سوگواری به قلم زنده یادپروانه فروهر
دکتر صدیقی هم مرد سیاست بود و هم مرد علم، اما شهرت و محبوبیت او بیشتر از بابت مشارکتش در سیاست بود تا مقام علمی‌اش. در ۳۰آذر ۱۳۳۰ دعوت دکتر مصدق را برای تصدی وزارت پست و تلگراف و تلفن پذیرفت و اندکی بعد به نیابت نخست وزیر ارتقاء مقام یافت و در ۴ مرداد ماه ۱۳۳۱ به وزارت کشور منصوب شد و تا هنگامه کودتا در کنار دکتر مصدق ماند.
عضویت در کابینه مصدق، دفاع صادقانه در دادگاه نظامی و رهبری در جبهه ملی و سر انجام نامزدی نخست وزیری در بحران انقلاب محبت او را در قلب بسیاری از مردمان نشانده بود.
ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه روز دوشنبه نهم اردیبهشت ماه(۱۳۷۰)،دکتر غلامحسین صدیقی، یگانه دوران، استاد استادان، پژوهشگر فرهیخته، رزم آور آزاده، همراه و یاور صمیمی مصدق بزرگ، در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان خاتم النبیای تهران، دیده بر جهان فروبست.
دکتر صدیقی که پس از نمایان شدن نشانه‌های بیماری سنگ کیسه صفرا،سیزدهم فروردین‌ماه در بیمارستان بستری شده بود به دنبال جراحی کیسه صفرا، دچار پی‌آمدهای ناگوار در قفسه صدری گردید و دوبار به اتاق عمل برده شد.
خونریزی جدارهای ریه و نابسامانی دستگاه تنفس و کلیه ها هر یک بر شدت بیماری افزود...به رغم تلاش شبانه روزی پزشکان، سرانجام لحظه دردناک بدرود ابدی فرا رسید و آن پاکیزه اندیش نیک کردار، آنکه سر در سودای پیروزی و والایی ایران داشت، آنکه در درستی و پایمردی آنهم در زمانه‌ای که سایه شوم کژی و زشتی بر هستی ملی سنگینی می‌کند، افسانه بود، در میان دریغ و اشک خویشان، نزدیکان، یاران و مریدان زندگی را بدرود گفت.
روز سه شنبه دهم اردیبهشت ماه با درج آگهی "خاندان صدیقی" و تسلیت داریوش فروهر در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان، این سوگ جانسوز به آگاهی همگان رسید و زمان ادای واپسین احترام به پیکر پاک دکتر صدیقی و تشییع ساعت هشت بامداد چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ماه تعیین گردید.
از پگاه در خانه دکتر صدیقی که همیشه به وسیله‌ی خود او، با چهره‌ای گشاده و مهربان به روی همه گشوده می‌شد، باز گردید و زن و مرد از راه دور و نزدیک با دیگان اشک‌آلود گرد آمدند تا با مردی که در عصر کنونی تاریخ ایران بی‌همتا بود بدرود بگویند.
با اینهمه هنوز هیچکس باور نمی‌کرد که آن بالای افراشته و استوار فرو افتد، آن آوای شور انگیز خاموش گردد و آن چشمان تیز بین نکته سنج که از پشت عینک شعله می‌کشید، ترا سبک و سنگین می‌کرد و با لبخندی مهربان اضطرابت را پایان می‌بخشید،خاموش شود.
لحظه به لحظه بر شمار تشییع کنندگان که بسیاری از آنها بی تابانه می گریستند، افزوده می‌شد، سرانجام آمبولانس رسید و کالبد بی‌جان آن تندیس پاکی و خرد به خانه آورده شد، با پرچم سه رنگ ایران زینت گرفت و داریوش فروهر با کلامی بغض آلود از انبوه حاضران سپاسگزاری کرد.
به دیگر سخن، مرگ صدیقی سراسر ایران را لرزاند و ایرانیان را در جای جهان به سوگ نشاند و روشن گردید برغم سرکوب و طرد ارزشها در بزنگاه‌ها، مردم این نیاخاک از اعتبارهای ملی خویش جانانه پاسداری می‌کنند ...
با آنکه بسیاری گفتند و نوشتند بی‌گمان حق کلام هرگز ادا نگردید زیرا اگر صدیقی از چنان قدرت تامل، تفحص و تفکیکی برخوردار بود و چنان ناب و پاکیزه زیست که جز در گستره زمان به ژرفای خرد او و به عظمت اندیشه و اخلاقی نمی‌توان دست یافت.
سوگ بزرگ آن خردگرای نیک‌اندیش نیک گفتار نیک کردار بر همگان تعزیت باد.
بخشهایی از نوشته زنده یاد پروانه مجد اسکندری، مجله آدینه، شماره ۵۹، خرداد ۱۳۷۰
@mohammadmosaddegh
1.4K views03:33
باز کردن / نظر دهید
2022-04-30 09:31:25
@mohammadmosaddegh
1.3K views06:31
باز کردن / نظر دهید
2022-04-30 09:31:08 #مطلب_روز ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰؛ گزینش دکتر مصدق به نخست‌وزیری در یک شطرنج سیاسی
پس از ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، شپرد، سفیر بریتانیا، همچنان معتقد بود که در صورت انتخاب یک نخست‌وزیر کاملا طرفدار انگلیس، می‌توان اوضاع را تحت کنترل درآورد. وی مصرانه از شاه خواست سیدضیا طباطبایی را به مجلس معرفی کند و شاه نیز پذیرفت. شپرد بیانیه صادر کرد: بریتانیا هیچ مذاکره‌ای در زیر سایه تهدید به ملی کردن نفت انجام نخواهد داد. شپرد می‌اندیشید با این نمایش قدرت و قرار گرفتن دوستش سیدضیا در راس دولت، رویدادها در مسیر متفاوتی جریان می‌یابد.
در اردیبهشت ۱۳۳۰، حتی پرشور ترین ملی گرایان نمی‌توانستند پیش بینی کنند در جلسه بحث انتخاب سید ضیا چه اتفاقی می‌افتد. مصدق قهرمان زمانه بود. همه از وی انتظار داشتند که رهبری مخالفت با انگلیسی‌ها و نوکران خائنش را با نطق‌های آتشین و ویرانگر بر عهده بگیرد اما زمانی که رئیس مجلس پرسید چه کسی می‌خواهد سخن بگوید، مصدق آرام و بدون هیچ صحبتی بر جای خود نشست. به جای وی، یک نماینده دست راستی به نام جمال امامی (متمایل به دربار) که حقوق‌بگیر انگلیسی‌ها بود، بحث را آغاز کرد. امامی حتی نامی از سید ضیا نبرد، در عوض مصدق را به باد حمله گرفت که با ایرادات دائم مجلس را به بی‌تحرکی کشانده و کشور را فلج کرده است. امامی با تمسخر و تحقیر گفت اگر پیرمرد می‌خواهد به چالش واقعی برخیزد، بهتر است خود نخست‌وزیر شود و ببیند که این کار چقدر دشوار است. مصدق پیش تر چندین بار پیشنهاد نخست وزیری را رد کرده بود و امامی گفت دلیلش را می‌داند: مصدق یکی از آن وراج‌های بی‌مسئولیت است که عاشق سخنرانی درباره اشتباهات دیگران است.
با پایان سخنان امامی، سکوت بر مجلس مستولی شده بود. مصدق لحظاتی منتظر ماند و سپس از جای خود برخاست. با متانت و آهستگی اظهار داشت از این پیشنهاد مفتخر و خرسند است و آن را با کمال تواضع می‌پذیرد. همه و بیش از همه امامی بر جای خود میخکوب شدند. رئیس جلسه خواستار رای گیری فوری شد که با احتساب ۷۹ به ۱۲ به تصویب نمایندگان رسید. مصدق نخست‌وزیر شد.
دکتر مصدق در خاطراتش می‌گوید: «علت استعفای نخست‌وزیر (علا) را سوال کردم، یکی از دوستان گفت حضرات که مقصود انگلیسی‌ها بودند، چنین تصور کرده‌اند، از این نخست‌وزیر و امثال او کاری ساخته نیست و می‌خواهند آقای سیدضیاءالدین طباطبایی را که هم‌اکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رای تمایل در آنجا نشسته است، وارد کار کنند.
جلسه تشکیل شد، نه جرات می‌کردند از شخص دیگری برای تصدی این مقام اسم ببرند، نه مقتضیات روز اجازه می‌داد به کاندیدای سیاست بیگانه رای بدهند...برای تسریع در کار و خاتمه‌دادن به مذاکرات، یکی از نمایندگان(جمال امامی) که چند روز قبل از کشته‌شدن رزم‌آرا، نخست‌وزیر، به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمی‌کرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلا‌تامل موافقت کردم و این پیشامد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه به اتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند. موافقت من هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملی‌شدن صنعت نفت از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چنانچه آقای سیدضیاءالدین نخست‌وزیر می‌شد، دیگر مجلس نمی‌گذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقیب کنم. مرا هم با عده‌ای توقیف و یا تبعید می‌کرد. به‌طور خلا‌صه مملکت را قرق می‌کرد تا از هیچ کجا و هیچکس، صدایی بلند نشود.
همه مردان شاه-استیون کینزر- ص ۱۲۷-۱۲۸
خاطرات و تالمات دکتر مصدق- به کوشش ایرج افشار ص ۱۷۷-۱۷۸
@mohammadmosaddegh
1.4K views06:31
باز کردن / نظر دهید
2022-04-27 08:22:59
@mohammadmosaddegh
2.5K views05:22
باز کردن / نظر دهید
2022-04-27 08:22:33 #مطلب_روز ششم اردیبهشت ۱۳۳۲؛ پیدا شدن پیکر بی‌جان سرلشکر افشارطوس و پیام تسلیت دکتر مصدق
کدخدا گفت: قبلا قرار نبود سرتیپ افشار‌طوس کشته شود ولی روز چهارشنبه دوم اردیبهشت ۳۲ سرتیپ مزینی و سرتیپ منزه به ده امیرعلایی آمدند.... سرتیپ مزینی، سرگرد بلوچ قرایی را احضار کرد و به او دستور داد فورا قتل را انجام دهد سرتیپ مزینی از بالای تپه ناظر انجام قتل بود و پس از خاطر جمعی از پایان عمل، کلاه تیمسار افشارطوس را از بلوچ قرایی گرفت و نزد سرتیپ منزه که داخل ماشین بود آورد. پرسیدم: آیا سرتیپ مزینی در محل «غار تلو» با تیمسار افشار طوس صحبتی هم کرد؟
کدخدا گفت: در تمام آن مدت، چشم و گوش و دهان و دست و پای تیمسار افشارطوس بسته بود و سرتیپ مزینی با ایشان صحبتی نکرد. تیمسار افشارطوس اصلاً نمی‌دانست در کجا زندانی است، در گوشه غار می‌نشست و چیزی نمی‌خورد و در تمام مدت غیر از چند عدد تخم مرغ، چیز دیگری نخورده بود. حتی موقع رفع حاجت با دست و پای بسته با هدایت بلوچ قرایی با افشار قاسملو از غار خارج می‌شد و با زجر و ناراحتی رفع حاجت می‌کرد. در موقع انجام قتل ، طنابی را به گردن تیمسار افشارطوس بستند ، یک طرفش را کدخدا و طرف دیگر را افشار قاسملو می‌کشیدند و چون می‌خواستند کار را هر چه زودتر تمام کنند، بلوچ قرایی یک لنگه جوراب تیمسار افشارطوس را از پایش در آورد و به دهان او فرود کرد و با سمبه تفنگ آن قدر فشار داد تا جوراب راه حلقوم را مسدود کرد!
از کدخدا پرسیدم چرا ایشان را در مسیر جوی آب دفن کرده اید؟ گفت: سرتیپ مزینی آن محل را برای این انتخاب کرده است که با سپری شدن چند هفته و سبز شدن علف و سبزه روی قبر هیچ کس نتواند محل دفن را در آینده پیدا کند.
سربازان نهر را به اندازه دو وجب کنده بودند که لباس و کمربند نظامی تیمسار افشارطوس دیده شد... سربازان که لباس و دستهای بسته تیمسار افشارطوس را دیده بودند با صدای بلند"اشهدان لا اله الا الله" می‌گفتند. سربازان را دور آن قبر جمع کردیم و گفتم: بچه‌ها این تیمسار بی‌گناه را بدون نماز دفن کرده‌اند، هر کدام از شما نماز میت می‌دانید بخوانید. این دستور من برای تقویت روحیه سربازان و ادای احترام به یک تیمسار بود . همگی پشت سر یک سرباز، نماز میت خواندند.
خدمات اداری صادقانه و شجاعانه سرلشکر افشارطوس به دکتر مصدق موجب شد افتخار دریافت لقب شهید ملی را پیدا کند. ترور او با محکومیت گسترده و همدردی عظیم مردم مواجه و تشییع جنازۀ او به شکل یک تظاهرات عظیم انجام شد. با اعلام دولت او پس از کشته شدن به درجۀ سرلشکری مفتخر شد. دکتر مصدق در ۷ اردیبهشت در پیامی به مناسب شهادت سرتیپ افشارطوس، خطاب به خانواده او نوشت:
«با نهایت تاثر شهادت اسف‌انگیز افسر رشید و فداکار مرحوم تیمسار سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور را که در راه ایفاء وظیفه و خدمت بوطن و مبارزه با توطئه‌های ضد ملی بوضع ناجوانمردانه‌ای توسط ایادی ناپاک و خائن به کشور شربت شهادت نوشیده است به خاندان داغدیده آن مرحوم تسلیت عرض میکنم. شهادت این افسر رشید برای ملت ما ضایعه‌ای فراموش نشدنی است. من خود را در این مصیبت بزرگ با خاندان جلیل افشارطوس سهیم میدانم و با استظهار به عدل الهی و اطمینان باجرای قانون از خداوند متعال صبر و شکیبائی خاندان شهید فقید را مسئلت می‌دارم. نخست وزیر- دکتر محمد مصدق»
خاطرات من- سرهنگ حسینقلی سررشته –ص ۷۰-۷۱و ۷۸
نامه های دکتر مصدق، محمد ترکمان، ص ۲۲۸
@mohammadmosaddegh
2.6K views05:22
باز کردن / نظر دهید
2022-04-21 10:28:36
@mohammadmosaddegh
3.2K views07:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-21 10:28:14 #مطلب_روز ۳۱ فروردین ۱۳۳۲؛ ریاست شهربانی کل کشور دولت دکتر مصدق، سرتیپ افشارطوس ربوده شد.
دکتر محمد مصدق: «من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود. پس از چند تغییر و تبدیل سرتیپ افشارطوس را در رأس ادارۀ کل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بکند. او را از بین بردند.»
سرتیپ افشارطوس در ۱۳ دی ۱۳۳۱ به سمت فرماندار نظامی تهران منصوب شد. خدماتش هم به شکلی مورد پسند دولت بود که ۱۷ روز بعد یعنی در ۱ بهمن ۱۳۳۱ به ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید. از نظر دکتر مصدق در آن شرایط شهربانی از نظر حفظ امنیت نقش بسیار مهمی داشت که نیازمند خصال نظامی افشارطوس بود. به این لحاظ افشارطوس را برای مهم‌ترین بخش انتظامی-امنیتی شهری در نظر گرفت.
انتصاب افشارطوس به ریاست شهربانی موجب مخالفت‌هایی شد چنانکه کاشانی به این مساله معترض بود، اما مصدق بر انتخاب خود ایستادگی کرد.
یکی از خدمات بی نظیر افشارطوس، خنثی کردن توطئه قتل دکتر مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ بود. افشارطوس در آن روز بی واهمه با سرعت تمام عمل کرد. او به وسیله عوامل اطلاعاتی خود و برخی منابع دیگر از نقشه قتل دکتر مصدق با خبر شد و چون مشاهده کرد که با توجه به وقت کمی که در اختیار دارد، اگر بخواهد از در منزل دکتر مصدق وارد شده و ایشان را از مهلکه قریب الوقوع نجات دهد، طبعا بعضی از اوباش و افسران با وی درگیر می‌شوند، پس تصمیم می گیرد از خانه های مجاور منزل دکتر مصدق، از خیابان پهلوی سابق به منزل ایشان وارد شده و همین کار را با کمک همسایه ها و گذشتن از پشت بام ها انجام می‌دهد و پس از با خبر کردن دکتر مصدق، ایشان را از همانجا و با لباس منزل و از همان راه به ستاد ارتش که محلی امن بود انتقال می‌دهد.
در یکم اردیبهشت ۱۳۳۲ خبری پیچید که همگان را شوکه کرد سرتیپ افشار طوس، ریاست کل شهربانی کشور ناپدید شد.
نصرالله خازنی، معاون بازرسی دفتر نخست‌وزیری این درباره می‌گوید:
گزارشی مشروح از طرف اداره کل آگاهی که توسط شخصی به نام آقای ملک‌ شاهی برای آقای دکتر مصدق فرستاده شده بود. در این گزارش آمده بود: چند روز قبل از حادثه، شاه از طریق خط مستقیم تلفنی که بین او و رییس شهربانی وجود داشت و ماموران هم آن را کنترل می‌کردند، به افشارطوس تلفن می‌کند و می‌گوید: جمعی از افسران بازنشسته خواسته‌هایی دارند و شما بروید و ببینید چه می‌گویند و در این مورد با سرتیپ نصرالله زاهدی صحبت کنید.
سرتیپ نصرالله زاهدی دوست و همشاگردی دوران دبیرستان و دانشکده افسری افشارطوس بود. آن‌ها با یکدیگر رفیق و صمیمی بودند به همین جهت هم اسلحه همراه خود نداشت. نصرالله زاهدی آدرس منزل حسین خطیبی را که کارمند راه‌ آهن بود به وی می‌دهد و او را برای شب ۳۱ فروردین به آنجا دعوت می‌کند.
حدود ساعت ۹ شب افشارطوس در خیابان سعدی مقابل خانقاه از اتومبیلش پیاده می‌شود... در خانه خطیبی، سرتیپ نصرالله زاهدی، سرتیپ بایندر و سرتیپ دکتر منزه (شاگرد پزشک احمدی) و سرگرد فریدون قرائی و خود خطیبی، دوست نزدیک دکتر مظفر بقایی، اجتماع کرده بودند. در آنجا غفلتا از قفا پتویی روی سر افشارطوس می‌اندازند ودکتر منزه، افشارطوس را[با ماده بیهوشی]بیهوش می‌کند. سپس او را در صندوق عقب اتومبیل یکی از حضار جا داده به لشکرک، به خانه‌ای می‌برند و پس از شکنجه و کشیدن ناخن‌هایش وی را به غار تلومی برند...
خاطرات و تالمات دکتر مصدق، محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، ص۲۷۲
همگام با حکومت ملی و انقلاب اسلامی، خاطرات سرتیپ ناصر مجللی، ص۴۶
کهنه سرباز، سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، ص۲۰۶
کودتاسازان، محمود تربتی سنجابی، ص۸۷
@mohammadmosaddegh
3.2K views07:28
باز کردن / نظر دهید