Get Mystery Box with random crypto!

کبری موسوی قهفرخی

لوگوی کانال تلگرام mousavighahfarokhi — کبری موسوی قهفرخی ک
لوگوی کانال تلگرام mousavighahfarokhi — کبری موسوی قهفرخی
آدرس کانال: @mousavighahfarokhi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 887
توضیحات از کانال

دانشجوی دکترای زبان‌ و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد
کتاب‌ها:
ترانه‌ماهی‌ها(غزل)
غروب پابه‌ماه(غزل)
مِی‌شِکر(غزل)
اقلیماه(غزل)
شبدر چهارپر(سه‌گانی)
آهوت(مجموعه‌ی نامه‌‌های عاشقانه)
عشق‌سالگی(غزل)
بوسه‌ی مکتوب (غزل)
@kmousavi59

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-01 22:15:25 ای لبانت از رگ گردن به من نزدیک‌تر
بوسه‌های هرشبت از من به من نزدیک‌تر

دوری از آغوش گرمت مایه‌ی مرگ من است
دست‌هات از لاله و لادن به من نزدیک‌تر

از لب جادکمه‌ها رازی نخواهد کرد درز
می‌شوی در پیرهن از تن به من نزدیک‌تر

پرچم صلحی نشانت دادم و از آن به بعد
مرزهایت هر شب از قبلاً به من نزدیک‌تر

برفم و خوابیده کوهستان تو در من ولی
می‌شود با هر نفس بهمن به من نزدیک‌تر

عاقبت خاکستری می‌ماند از هر کلبه‌ای
جز تو کی ای آتش روشن به من نزدیک‌تر؟!

#کبری_موسوی‌_قهفرخی
#عشق_سالگی
#نشر_ایهام
#چاپ_دوم

@mousavighahfarokhi
57 viewsکبری موسوی قهفرخی, 19:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 17:54:31 «چطوری شعر می‌گی؟»
این فقط سوال دیگران از من نیست؛ سوال خودم از خودم نیز هست. سوالی که هیچ‌وقت نتوانسته‌ام جواب کاملی برایش پیدا کنم.
چه اتفاقی در ذهن، روح، زبان، حتی هورمون‌ها و سایر ابعاد وجودی یک انسان می‌افتد که نمود بیرونی آن «شعر» نامیده می‌شود؟ شبکه‌ای گسترده و پیچیده است لابد. آیا صرف آشنا بودن با وزن باعث می‌شود جمله‌ی موزون اولیه به ذهن متبادر شود یا علل دیگری دارد؟ چرا گاهی با فوران کلمات و تصاویر شگفت‌انگیز روبه‌رو می‌شوم و می‌توانم حتی روزی پنج غزل بنویسم و گاهی ماه‌ها و حتی سال‌ها می‌گذرد و خبری از شعر نیست؟! چرا گاهی در خواب مصراعی به ذهنم می‌رسد و نیمه‌شب مرا وادار به نوشتن می‌کند؟ اصلا همین «به ذهن رسیدن» فرایند عجیبی است. چرا وقتی شعری شروع می‌شود نمی‌دانم به چه سمتی می‌رود و پایانش چه خواهد شد؟ چه عواملی در شروع و ادامه‌ی این مسیر دخیل‌اند؟
شما چه فکر می‌کنید؟

#کبری_موسوی‌_قهفرخی
#شعر_چیست

@mousavighahfarokhi
98 viewsکبری موسوی قهفرخی, 14:54
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 15:33:29 آه ای غمت قصیده‌ی بی‌انتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!

در موی بیدهای جهان مویه می‌کنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!

ای حُسن بی‌بدیل‌! چه حُسن‌ سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"

تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزه‌ها، حسین!

وقت نوشتن از تو قلم سرخ می‌شود
هم‌خانواده است گل سرخ با حسین

من ماهی قناتم و روز و شبم یکی‌ست
ای کاش می‌رساند به دریا مرا حسین.

ای شعر ناب نام تو را "آب" می‌نهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!


کبری موسوی قهفرخی

@mousavighahfarokhi
187 viewsکبری موسوی قهفرخی, 12:33
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 16:41:30 گِلستان کرده‌ای با رود رود خود، گُلستان را
نخوان ای ابر فروردین! سرود "باز باران" را

که باران، بیوه‌ای با گیسوانِ گیجِ دُم‌اسبی‌ست
که هی‌ی‌ی کرده‌ست سوی دشت گرگان، اسب عصیان را

که باران _این زن دیوانه‌ی آوازه‌خوان مست_
نمی‌بیند سر راهش، پرستوهای بی‌جان را

به راه افتاده کولی‌وار از جنگل به کوهستان
نهاده یادگار از خود، عمارت‌های ویران را

زنی کولی‌تر از اندوه در هنگامه‌ی شادی
عزا کرده‌ست عید گربه‌ی مفلوک ایران را

دهان آسمان باز است و ما دشنام‌خوارانیم
خدایا کاش بر می‌داشتی از پیش ما، خوان را


#کبری_موسوی‌_قهفرخی
#عشق‌_سالگی
#سیل

پ.ن: این غزل را عید ۹۸ برای سیل استان گلستان نوشتم و حالا برای بسیاری از مناطق ایران، از جمله استان چهارمحال و بختیاری، مصداق پیدا کرده است.


@mousavighahfarokhi
225 viewsکبری موسوی قهفرخی, edited  13:41
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 18:07:24
سر جدت شعر نخون خانم مُرجی!!!

@mousavighahfarokhi
341 viewsکبری موسوی قهفرخی, 15:07
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 23:01:21 آن که بر لب‌های من طعم گس انکار ریخت
در تو شوق بوسه‌های گرم بی‌تکرار ریخت

من گلی جز «نه» نرویید از دهانم هیچ‌گاه
گرچه دیوار دلم با اولین دیدار ریخت

ایستادم روی پا مثل پلی نیمه‌خراب
عشق تا از پا بیفتم در دلم اطوار ریخت

خون دل خوردم که مشتم بسته باشد هم‌چنان
خون دل جوهر شد و سر رفت و از خودکار ریخت

میزبان مهربانی بود دنیا وقت غم
خوب می‌دانست من کم می‌خورم، بسیار ریخت

عشق غیر از کاستی چیزی نیفزوده به من
دست در موهام بردم باز چندین تار ریخت

#کبری‌_موسوی‌_قهفرخی
#اقلیماه۱۳۹۵

@mousavighahfarokhi
356 viewsکبری موسوی قهفرخی, 20:01
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 14:20:46 نگاه من چمدانی‌ست رنگ‌ورو رفته
که سال‌هاست پی تو به جست‌وجو رفته

تو را ندیده و مثل علامت پرسش
همیشه آخر سر در خودش فرو رفته

و قلب من شاید یک پرنده‌ی مسی است
تو آفریده‌ای‌اش با دو بال تو رفته

چه فرق می‌کند اصلاً پرنده یا چمدان؟
چه فرق می‌کند این‌ها کدام سو رفته؟

برای من «نرسیدن» همیشه خوب‌تر است
به محض آمدنم گفته‌اند: او رفته.

#کبری‌_موسوی‌_قهفرخی
#اقلیماه۱۳۹۵

@mousavighahfarokhi
348 viewsکبری موسوی قهفرخی, edited  11:20
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 15:49:16 وقتی می‌افتد غنچه از شادی به خمیازه
بد نیست گاهی هم غمی، اما به اندازه!

در شهر من اندوه، آهویی شد و دل برد
از شیرهای سنگی اطراف دروازه

چون تاج بی‌یاقوتِ ایزدبانویی مغموم
داغ بزرگی کرد نامم را پرآوازه

از آن زمان هر ابر بارانی به تن کرد و
بارید هر دفعه مرا با چهره‌ای تازه

از قاصدک آواره‌تر، از باد حیران‌تر
مجموعه‌ای آشفته‌ام در بند شیرازه

گفتم بسازم قلعه‌ای از نو که موجی گفت:
دیوانه‌جان! بیرون بیا از فکر این سازه

#کبری‌_موسوی‌_قهفرخی
#اقلیماه۱۳۹۵

@mousavighahfarokhi
358 viewsکبری موسوی قهفرخی, edited  12:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 17:58:27 از دیروز که این عکس را در ارگ کیان گرفتم حالی عجیب دارم. کلمات در ذهنم می‌لولند و قبل از اینکه تبدیل به یک جمله شوند، ناپدید می‌شوند‌. نمی‌دانم چندبار چند متن را در ذهنم نوشتم و گفتم نه این هم خوب نیست. به مام وطن فکر کردم. به عشقی که در تار و پود ذهن و جان ما بافته شده. به دست‌های پینه‌بسته‌ی بافنده‌ای که این قالی را بافته. به عشقی که به ایران داشته. این که دقیقا در میانه‌ی نقشه، چند رج خالی پیدا کرده که جمله‌ای را برای همیشه ماندگار کند. قلبم دارد تند می‌زند. آیا چندوقت به این فکر می‌کرده. چرا یک جمله‌ی دیگر را انتخاب نکرده. عشق است دیگر. وقتی به جان آدم می‌افتد تمام انتخاب‌های دیگر را خط می‌زند. خودش یکه‌تازی می‌کند. قدرت بی‌رقیب می‌شود. عشق به ایران. ایرانی که همین قالی زیباست که هرچه پاخورده‌تر شده زیباتر و ارجمندتر شده است. سُم‌های زیادی بر آن کوبیده شده. سم‌کوب شدن، رنج است. و سر پا ایستادن پس از رنج‌های بی‌شمار، هنر است. این «ایرانه خانم زیبا»ست. این که عشقش در جان ما شعله می‌کشد. شِکر زیادی خورده‌اند آن‌ها که مستقیم و غیرمستقیم گفته‌اند و می‌گویند «اگر نمی‌توانید چنین و چنان باشید، بروید». ایران آغوش بازی است که برای همه جا دارد. مهربان بی‌دریغی که با مدارا از همه‌ی ناملایمتی‌ها گذشته و ماندگار ایستاده است. هر روز زخمی تازه بر جگرش زده‌اند. خم شده اما نشکسته. ایران از آن وقت که بسیار گسترده‌ بوده و «ایران‌زمین» و «سرزمین ایران» بوده تا الان که نام حدود جغرافیایی مشخصی است متعلق به همه‌ی عاشقانش بوده. چقدر تنگ‌نظری می‌خواهد که عده‌ای خط‌کش‌های کج‌ومعوج‌شان را مقیاس مطلق اندازه‌گیری بدانند؛ همان‌هایی که شاید الان دارند به همین جمله‌ی زیبای «ایران میهن ماست» انگ می‌گذارند که روی یک خط بافته نشده؛ و به این فکر نمی‌کنند که تپش‌های قلب بافنده‌ای در شاید صد سال یا پنجاه سال پیش در روستایی در چهارمحال‌وبختیاری، وقت بافتن واژه‌ی «میهن» تندتر می‌زده و آن را بالاتر بافته است.

پ.ن: متوجه شدم که بافنده‌ی این قالی زیبا، خانم اشرف نکویی‌ و مادرشان‌اند که سال ۵۳ آن را بافته‌اند. دست‌مریزاد به ایشان و تبریک برای این ذوق عالی.

#کبری_موسوی_قهفرخی
#ایران_میهن_ماست
#ارگ_کیان
#چهارمحال_بختیاری
#فرش_دستباف
@mousavighahfarokhi
419 viewsکبری موسوی قهفرخی, edited  14:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 17:58:04
322 viewsکبری موسوی قهفرخی, 14:58
باز کردن / نظر دهید