آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
9.99K
توضیحات از کانال
Author📚✏️📚
📘پاییزصدساله شد
📘ضیافت📗هنرپیداکردن حقیقت درون
📘پرنده اى كه ازبام شماپريد
📔خداحافظ اگربازنگشتم
📙با من برقص
📓همه مادران به بهشت نميروند
📒راس ساعت هیچ
📕افرا در باد
📘انتخاب من زنده ماندن بود
📕کوشی را بردار/نشر شالگردن
📒هنرشنیدن صدای قلب
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
1
3 stars
1
2 stars
0
1 stars
0
آخرین پیام ها 3
2023-06-04 19:47:59
@nikifiroozkoohi
1.1K views16:47
2023-06-01 19:51:30
@nikifiroozkoohi
2.0K viewsedited 16:51
2023-05-30 23:06:26
به قول سید علی صالحی
سرانجام باورت میکنند
باید این کوچهنشینانِ ساده بدانند
که جرم باد
ربودن بافههای رویا نبوده است.
@nikifiroozkoohi
2.7K views20:06
2023-05-30 20:41:31
بابا! چرا درخت سیب همسایه مرا یاد تو می اندازد؟ شکوفه هایش همرنگ آن پیراهن حریریست که از سفر برای مادرم سوغات آورده بودی. برگهایش در باد مثل یک سیستانی ساده دل می رقصند، بی محابا، جسور، سرخوش. صلابتش را در عکس های تو می بینم، بلند بالا، نشسته بر اسب یا با کتابی، فنجانی، گلی در دست و همیشه لبخندی بر لب. ریشه اش برای خودش کشوری ست، دویده تا عمق زمین، دویده تا آنسوی پیچک ها، دویده تا درخت گیلاس خانه ی ما، ریشه اش مثل خاطرات شماست بابا، چنان رازآلود و خاموش به هر جا سر کشیده که می دانم یک روز حتی اگر خود درخت نباشد، باز ریشه هایش هست. شاخه هایش، در هم پیچیده اما گشاده اند، انگار قصد در آغوش گرفتن دارند، قصد مهرورزی، انگار می خواهند جهانی را در بر بگیرند و عشق بورزند. شاخه ای هم هست، تکیه داده بر کاج همیشه سبزِ حیاطِ ما، که مرا می برد به لحظه های خوش زیر آلاچیق خانه مان، لمیده در صندلی های حصیری، مست عطر گلهای یاس و شیپوری، غرق در آوای محزون پیچیده در فضا، بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته، بزن تار و بزن تار ... و این فکر که کدام یک از ما به دیگری تکیه داده بود؟
بابا چرا هر بار مادرم را در آغوش می کشیدی و چنان از سر مهر کنار خود می نشاندی، اشک در چشمانت حلقه می زد؟ چرا دستش را که می بوسیدی رگ پیشانی ات تیر می کشید؟ چرا همیشه نوازشهایت بوی غم داشت؟ چرا هر بار از آینده صحبت می کردیم صدایت می لرزید؟ چرا می گفتی این خانه از پای بست ویران است؟ چرا معتقد بودی خروس ها برای خواندن باید بر بلندی بایستند، نه بال و پر بسته در آغل های نمور و تاریک و خفه؟ چرا می گفتی باید از سایه ها ترسید؟ چرا به دیدار زاغه نشینان می رفتیم؟ چرا خیام و عبید زاکانی را بر کتاب های درسی ام ترجیح می دادی؟ در کوچه و خیابان چه می دیدی که چنان رنگ حسرت داشت؟ چرا از غم خشکسالی زادگاهت چنان غریبانه می گریستی؟ چرا اسم هر درختی که می کاشتی را وطن می گذاشتی؟ بابا! چرا آن روز خبرها را گوش کردی، پیچ رادیو را چرخاندی، در سکوت نگاه غمگینت را به دور دستها دوختی و دستت را روی قلبت گذاشتی؟ غم وطن بود یا دست روزگار که تو تپش های قلب نازنینت را چنان تلخ به این بازی ناعادلانه باختی؟ بابا! بگو چرا درخت سیب همسایه، مرا یاد تو می اندازد؟
نیکی فیروزکوهی
@nikifiroozkoohi
2.8K views17:41
2023-05-19 19:04:11
@nikifiroozkoohi
1.2K views16:04
2023-05-18 20:35:59
ما در میان جنگ های خونین هزار ساله
بوسه های صلح تقسیم کردیم
دستهای هم را گرفتیم
آشتی تقسیم کردیم
برای قربانیان زن
برای قربانیان مرد
برای چشمهایشان
گریستیم
شعری از قلب سوخته ی مادران خواندیم
و بر جای خالی شان سبزه کاشتیم
ما داغدار بودیم
اما گذاشتیم چشم هامان
زیبایی های تازه را لمس کنند
شقایق های وحشی را دیدیم
سفر ابرهای بی باران را دیدیم
بازگشت پرستو ها را دیدیم
باران را دیدیم
رنگین کمان را دیدیم
دانه خوردن کبوتران سپید را دیدیم
دستهای هم را گرفتیم
عاشقانه خندیدیم
و بوسه های صلح و آشتی تقسیم کردیم
نیکی فیروزکوهی
@nikifiroozkoohi
1.6K views17:35
2023-05-17 11:21:11
@nikifiroozkoohi
305 views08:21
2023-05-11 21:58:27
@nikifiroozkoohi
1.9K viewsedited 18:58
2023-05-08 23:43:19
#غزل_تازه #اردیبهشت۱۴۰۲
از زمانی که باورت کردم،
به خودم حسّ بهتری دارم
در سرَم آرزوی آزادی،
توی قلبم کبوتری دارم
ذرّههایم تبلوُرِ اعجاز
آسمانم ستارهباران است
حبس شو در میانِ آغوشم
که هوای مُعطّری دارم
حال و روزم دوباره موزون است،
منطقِ نانوشتههایم باش
گرچه آلودهی غزلهایم،
گرچه دستانِ جوهری دارم
زخم از عشقِ تو دلانگیز است،
گریه از دردِ تو اهورایی
من پذیرفتهام در این رویا،
هممسیرِ ستمگری دارم
بوسههای نفسنفسزدهات،
روی لبهای تشنه جان دادند
حل نشو در نگاه ویرانم،
من خیالاتِ دیگری دارم...
#صنم_نافع
1.4K views20:43
2023-04-20 20:27:07
@nikifiroozkoohi
1.2K views17:27