2021-11-18 19:30:04
کانت و حق انقلاب (و راهکار فرگشتی هگل)
نوشتهی لوئیس وایت بِک/ ترجمهی میلاد گایکانی
از متن:
به باور کانت، نظامنامۀ مدنیِ آرمانی، جمهوری است، چون فقط این نظامنامه از اندیشۀ قراردادِ نخستین نشأت گرفته -که اگر هم زادگاه همۀ حکومتها نباشد- قاعدۀ آنهاست:
نظامنامۀ جمهوری تنها نظامنامۀ بهجاماندهایست که قانون در آن خودآیین است و به هیچ شخص خاصی وابسته نیست. این غایتِ نهایی هر قانون عمومی و تنها وضعی است که که در آن هر شخص از پیش واجدِ حق انگاشته میشود… [در هر قالب حکومتی دیگر] باید اذعان شود که تنها یک عدالتِ داخلی مشروط میتواند وجود داشته باشد، نه جامعۀ مدنی در حالت مطلقاً حقوقیاش.
نظامنامۀ جمهوریخواهانه در ارتباط با قانون تنها نظامنامهای است که بنیاد نخستین همۀ صورتهای نظامنامۀ مدنی است.
اینگونه است که کانت میتواند میان انقلاب در مسیر بهبود و انقلاب در مسیر پسرفت تمایز بگذارد؛ هرچند که هردو به اعتبار انقلاب بودنشان نکوهیدهاند. از آنجا که در پی انقلاب شامیران سایهافکن میشود و این مساوی است با وضع طبیعی، انقلابها معمولا به حکومتی بدتر از آن میانجامند که در غیر این صورت از طریق اصلاح تدریجی ممکن میشد. به این خاطر خردِ سیاسی جانب اصلاح را میگیرد تا نظامنامه را با ایدئالِ قانون همخوانتر کند؛ ولی «آنگاه که بانوی طبیعت خود انقلاب میزاید» دیگر خردِ سیاسی چنین انقلابی را «به منزلۀ ندای طبیعت برای اصلاح بنیادین به منظور ایجاد نظامنامهای قانونمدارانه که بر اساس قانون برپا شده است» فهم میکند «چراکه تنها چنین نظامنامهای بادوام است.»
هنگامِ انقلاب زاییدن بانوی طبیعت…! جستارِ ایده زی تاریخی کلیانگارانه با آهنگِ جهانمیهن شبیه یک تئودیسه است و این پرسش را به پیش میکشد که «آیا عقلانی است در همۀ پارههای طبیعت غایتمندی بیانگاریم ولی این غایتمندی را از کلّ دریغ کنیم؟» خود کانت پاسخ میدهد: «تاریخ بشر را میتوان -تا حد زیادی- همچو تحقق یافتنِ پیرنگِ پنهانِ طبیعت برای به ظهور رساندنِ وضعیتی به حد کمال سازمانیافته دید…» میل به درجامعهبودنِ درعین حال جامعهستیزِ نوع بشر، رقابت میان گروهها و دولتها که به جنگها و انقلابها راه میبرد -که به لحاظ حقوقی و اخلاقی همهشان شرّ هستند- ابزاری هستند که طبیعت برای متحقق کردنِ «پیرنگ پنهانی»اش برای مرد به کار میگیرد.
اینکه انقلاب فرانسه باید در نسبتش با غایتشناسیِ طبیعی فهم شود در سنجش نیروی داوری فاش گفته شده است.
کانت نشان میدهد که سازمانمندی طبیعت، هیچ عنصر همسنگ و قیاسپذیری با هیچ شکلی از علیت که ما میشناسیم ندارد، ولی بر «دگردیسیدنِ مردمی شکوهمند به [هیئتِ] یک دولت، که همین تازگی انجام گرفته» پرتو میتاباند که طی آن اصطلاح «سازمانمندی» مکرراً، با تشریفات قابل اعتنا، برای [اشاره به] تشکیلاتِ مراجع قانونی و حتی کل پیکرۀ سیاسی به کار رفته است.
به این دلیل که در کلی از این نوع هیچ عضوی نباید وسیلۀ صرف، که میشاید غایت نیز باشد، با مد نظر قرار دادنِ اینکه در امکانِ کلِ پیکره شراکت دارد، بایسته است جایگاه و کارکردش توسط ایدۀ کل تعیین گردد.
ولی انقلاب کبیر فرانسه قرار نیست تنها در مقایسه با غایتشناسی طبیعی فهمیده شود؛ این انقلاب یک سویۀ مشخصاً عقلانی هم دارد. در کتابِ ستیز دانشکدهها کانت از انقلاب نتیجهای اخلاقی میگیرد. به نظر کانت مشارکتِ شورمندانه در خوب (خیر)، یعنی، دلبستگیِ بدون نفعی که انقلاب با آن خوشآمد گفته شد، هیچ علت دیگری نمیتوانسته داشته باشد مگر استعدادی اخلاقی در نژاد بشر برای جستن آنچه ایدئال است و خالصْ اخلاقی. چنین چیزی امید و گواه به پیشرفت اخلاقی نوع بشر میدهد. البته دستاندرکاران انقلاب نامنتفع نبودند؛ ولی تماشاگران بیطرف پذیرای آن شدند و «چنین پدیدهای در تاریخ بشر به یاد خواهد ماند، چرا که میل و نیرویی به بهکرد در طبیعت انسان هویدا ساخت که شبیهش را هیچ سیاستمدار یا دانشِ تأثرانگیزی نمیتوانست از مصالح موجود [در وضعیت قبل] پدید بیاورد، میلی که فقط طبیعت و آزادی، در یگانه شدنشان در نوعِ بشر به گونهای همساز با اصول درونیِ حق، میتوانستند نوید دهند». (خاطر نشان میکنم در این گفتاورد نظر کانت بر آن شعف اخلاقیِ برخاسته از انقلاب است، نه خود انقلاب).
متن کامل را در آدرس زیر بخوانید:
http://problematicaa.com/the-right-of-revolution/
برچسبها: انقلاب، شورش، ایمانوئل کانت، لوئیس وایت بک، میلاد گایکانی
پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
878 views16:30