Get Mystery Box with random crypto!

Problematicaa

لوگوی کانال تلگرام problematica — Problematicaa P
لوگوی کانال تلگرام problematica — Problematicaa
آدرس کانال: @problematica
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 14
توضیحات از کانال

کانالی برای انتشار مطالب وبسایت پروبلماتیکا
وبسایت:
www.Problematicaa.com
تماس با ما:
problematica1397@gmail.com

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2021-11-18 19:30:04 ⁠ کانت و حق انقلاب (و راهکار فرگشتی هگل)
نوشته‌ی لوئیس وایت‌ بِک/ ترجمه‌ی میلاد گایکانی


از متن:
به باور کانت، نظامنامۀ مدنیِ آرمانی، جمهوری است، چون فقط این نظامنامه از اندیشۀ قراردادِ نخستین نشأت گرفته -که اگر هم زادگاه همۀ حکومت‌ها نباشد- قاعدۀ آن‌هاست:
نظامنامۀ جمهوری تنها نظامنامۀ به‌جامانده‌ایست که قانون در آن خودآیین است و به هیچ شخص خاصی وابسته نیست. این غایتِ نهایی هر قانون عمومی و تنها وضعی است که که در آن هر شخص از پیش واجدِ حق انگاشته می‌شود… [در هر قالب حکومتی دیگر] باید اذعان شود که تنها یک عدالتِ داخلی مشروط می‌تواند وجود داشته باشد، نه جامعۀ مدنی در حالت مطلقاً حقوقی‌اش.
نظامنامۀ جمهوری‌خواهانه در ارتباط با قانون تنها نظامنامه‌ای است که بنیاد نخستین همۀ صورت‌های نظامنامۀ مدنی است.
اینگونه است که کانت می‌تواند میان انقلاب در مسیر بهبود و انقلاب در مسیر پسرفت تمایز بگذارد؛ هرچند که هردو به اعتبار انقلاب بودنشان نکوهیده‌اند. از آنجا که در پی انقلاب شامیران سایه‌افکن می‌شود و این مساوی است با وضع طبیعی، انقلاب‌ها معمولا به حکومتی بدتر از آن می‌انجامند که در غیر این صورت از طریق اصلاح تدریجی ممکن می‌شد. به این خاطر خردِ سیاسی جانب اصلاح را می‌گیرد تا نظامنامه را با ایدئالِ قانون همخوان‌تر کند؛ ولی «آنگاه که بانوی طبیعت خود انقلاب می‌زاید» دیگر خردِ سیاسی چنین انقلابی را «به منزلۀ ندای طبیعت برای اصلاح بنیادین به منظور ایجاد نظامنامه‌ای قانون‌مدارانه که بر اساس قانون برپا شده است» فهم می‌کند «چراکه تنها چنین نظامنامه‌ای بادوام است.»
هنگامِ انقلاب زاییدن بانوی طبیعت…! جستارِ ایده زی تاریخی کلی‌انگارانه با آهنگِ جهان‌میهن شبیه یک تئودیسه است و این پرسش را به پیش می‌کشد که «آیا عقلانی است در همۀ پاره‌های طبیعت غایتمندی بیانگاریم ولی این غایتمندی را از کلّ دریغ کنیم؟» خود کانت پاسخ می‌دهد: «تاریخ بشر را می‌توان -تا حد زیادی- همچو تحقق یافتنِ پیرنگِ پنهانِ طبیعت برای به ظهور رساندنِ وضعیتی به حد کمال سازمان‌یافته دید…» میل به درجامعه‌بودنِ درعین حال جامعه‌ستیزِ نوع بشر، رقابت میان گروه‌ها و دولت‌ها که به جنگ‌ها و انقلاب‌ها راه می‌برد -که به لحاظ حقوقی و اخلاقی همه‌شان شرّ هستند- ابزاری هستند که طبیعت برای متحقق کردنِ «پیرنگ پنهانی»‌اش برای مرد به کار می‌گیرد.
اینکه انقلاب فرانسه باید در نسبتش با غایت‌شناسیِ طبیعی فهم شود در سنجش نیروی داوری فاش گفته شده است.
کانت نشان می‌دهد که سازمانمندی طبیعت، هیچ عنصر همسنگ و قیاس‌پذیری با هیچ شکلی از علیت که ما می‌شناسیم ندارد، ولی بر «دگردیسیدنِ مردمی شکوهمند به [هیئتِ] یک دولت، که همین تازگی انجام گرفته» پرتو می‌تاباند که طی آن اصطلاح «سازمان‌مندی» مکرراً، با تشریفات قابل اعتنا، برای [اشاره به] تشکیلاتِ مراجع قانونی و حتی کل پیکرۀ سیاسی به کار رفته است.
به این دلیل که در کلی از این نوع هیچ عضوی نباید وسیلۀ صرف، که می‌شاید غایت نیز باشد، با مد نظر قرار دادنِ اینکه در امکانِ‌‌ کلِ پیکره شراکت دارد، بایسته است جایگاه و کارکردش توسط ایدۀ کل تعیین گردد.
ولی انقلاب کبیر فرانسه قرار نیست تنها در مقایسه با غایت‌شناسی طبیعی فهمیده شود؛ این انقلاب یک سویۀ مشخصاً عقلانی هم دارد. در کتابِ ستیز دانشکده‌ها کانت از انقلاب نتیجه‌ای اخلاقی می‌گیرد. به نظر کانت مشارکتِ شورمندانه در خوب (خیر)، یعنی، دلبستگیِ بدون نفعی که انقلاب با آن خوش‌آمد گفته شد، هیچ علت دیگری نمی‌توانسته داشته باشد مگر استعدادی اخلاقی در نژاد بشر برای جستن آنچه ایدئال است و خالصْ اخلاقی. چنین چیزی امید و گواه به پیشرفت اخلاقی نوع بشر می‌دهد. البته دست‌اندرکاران انقلاب نامنتفع نبودند؛ ولی تماشاگران بی‌طرف پذیرای آن شدند و «چنین پدیده‌ای در تاریخ بشر به یاد خواهد ماند، چرا که میل و نیرویی به بهکرد در طبیعت انسان هویدا ساخت که شبیهش را هیچ سیاستمدار یا دانشِ تأثرانگیزی نمی‌توانست از مصالح موجود [در وضعیت قبل] پدید بیاورد، میلی که فقط طبیعت و آزادی، در یگانه شدنشان در نوعِ بشر به گونه‌ای همساز با اصول درونیِ حق، می‌توانستند نوید دهند». (خاطر نشان می‌کنم در این گفتاورد نظر کانت بر آن شعف اخلاقیِ برخاسته از انقلاب است، نه خود انقلاب).


متن کامل را در آدرس زیر بخوانید:
http://problematicaa.com/the-right-of-revolution/

برچسب‌ها: انقلاب، شورش، ایمانوئل کانت، لوئیس وایت بک، میلاد گایکانی

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
878 views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-08 19:30:02 ⁠ پساآنارشیسم و فضا: فانتزی‌های انقلابی و مناطق خودآیین

سال نیومن/ ترجمه‌ی هومن کاسبی



از متن:
آیا سیاست رادیکال صرفاً ازهم‌گسیختگیِ نظم موجود فضاست یا این‌که خیالات فضایی بدیلِ خودش را ابداع می‌کند؛ و اگر چنین است، این تخیل‌ها چیستند؟ فضای سیاست رادیکال امروز چگونه است؟ چه فضاهایی را به اشغال درمی‌آورد و به منازعه می‌کشد و تصور می‌کند؟
در مکان نمادین که دیر زمانی به دلیل فروپاشی نظام‌های سوسیالیستی دولتی خالی مانده بود، شاهد ظهور تخیل فضاییِ رادیکال جدیدی بوده‌ایم که نه با نهادها و احزاب سیاسی بلکه با جنبش‌های اجتماعی‌ای تعریف می‌شود که در اعمال و گفتمان‌ها و شیوه‌های کنش خود، فضاهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جدید و تخیل‌های جدیدی را می‌آفرینند. به ادعای من، آنچه به این فضای سیاسی بدیل شکل می‌دهد، ایده‌ی خودآیینی است. بسیاری از کنشگران و جنبش‌های معاصر به‌جای تلاش برای به‌دست‌گرفتن قدرت دولتی یا مشارکت در نهادهای دولتی در سطح سیاست پارلمانی، سعی در آفرینش فضاها و روابط و اعمال اجتماعی خودآیین دارند؛ خواه از طریق اشغال دائم یا موقت فضاهای فیزیکی ـ تصرف منازل خالی و مراکز اجتماعی و تعاونی‌ها یا اشغال محل کار یا تظاهرات توده‌ای و همگرایی‌ها ـ خواه از طریق آزمون‌وخطای پراتیک‌هایی مانند تصمیم‌گیری غیرمتمرکز و کنش مستقیم یا حتی اشکال بدیلِ مبادله‌ی اقتصادی که شیوه‌های سازمان‌دهی دولت‌گرایانه و سرمایه‌دارانه آن‌ها را آلوده یا مشروط یا «قبضه» نکرده‌اند.
این فرم جدید از سیاست، مستلزم بازنگری معینی در آنارشیسم است. من تمایل دارم که آنارشیسم ـ یا به تعبیر من، پساآنارشیسم ـ را همچون راهی جدید برای تفکر درباره‌ی سیاستِ فضا و برنامه‌ریزی درک کنم که به نظر من امروزه موضوعیت بیشتری می‌یابد. این امر بی‌تردید عجیب به نظر می‌رسد. آنارشیسم معمولاً به‌عنوان سیاست و رویه‌ی اختلال و شورش خودانگیخته، با نوعی بی‌نظمی وحشیانه در فضا، ملازم دانسته می‌شود ـ درست برعکسِ برنامه‌ریزی.


متن کامل را در آدرس زیر بخوانید:
http://problematicaa.com/postanarchism/

برچسب‌ها:
آنارشیسم، خودآیینی، سال نیومن، هومن کاسبی

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
803 viewsedited  16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-01 19:30:02 ⁠ فوکو و فضاهای تاریخ

توماس فلین/ ترجمه‌ی کسری شهبازبیگی


از متن:
میشل فوکو یک متفکر کالیدوسکوپیک بود. او نظرات پذیرفته شده، معیارهای تصدیق‌شده، فکت‌های اصلیِ میراث فرهنگی ما را گردآوری و این مجموعه را اندکی تغییر می‌داد. نتایج بدواً پیکربندی‌های نوین بودند. آنچه که به‌مثابه‌ی روابط ضروری، حدود تجاوزناپذیر، رویدادهای محوری درک شده بود در این چشم‌انداز جایگزین به‌مثابه‌ی اموری محتمل ظهور می‌یافت که از توصیف‌های تماماً متفاوتی پشتیبانی می‌کرد. نظریه‌ی روایت‌گرا ممکن است به‌سادگی این را شاهدی بر این مدعا به شمار آورد که داستان‌هایی گوناگون می‌توانند فکت‌های یکسانی را در خود بگنجانند، اما فوکو چشم‌انداز روایت را نیز تغییر می‌دهد. زنجیره‌ی تأثیرات، تداوم‌های زمان‌مند، آگاهیِ استوار، دیالکتیک تمامیت‌بخش با روشی که او به کار می‌گیرد محو یا نسبتی می‌شوند. در مجموع، فوکو یک مورخ است، اما به‌شیوه‌ی خودش. برخلاف مورخان فرانسوی سنتی یا حتی «نوین» شیوه‌ی او، آن‌طور که خودش می‌نامدش، تاریخ لحظه‌ی حال است. او استدلال می‌کند که این هدف در تطابق کامل با روحِ، و اگر نه با دستورالعملِ، روشنگری قرار دارد. من تلاش خواهم کرد تا سرشت و دلالت‌هایِ آن رویکرد اصیل به تاریخ را با تمرکز بر یکی از تأثیرگذارترین حرکت‌های کالیدوسکوپیک او، یعنی تغییر از زمان به فضا به‌مثابه‌ی پارادایمی که رویکرد او به موضوعات تاریخی را هدایت می‌کند (کلمه‌ی Topos اساساً دلالت فضایی دارد)، روشن کنم؛ البته خودِ کالیدوسکوپ یک ابزار فضایی و در واقع غیرزمان‌مند است.


آدرس خواندن متن کامل:
http://problematicaa.com/the-ontology-of-history/

برچسب‌ها: میشل فوکو، تبارشناسی، دیرینه‌شناسی، توماس فلین، کسری شهبازبیگی

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
663 viewsedited  16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 19:30:02 ⁠ انقلاب نئولیبرال

استوارت هال/ ترجمه‌ی امیر صفری


از متن:
وضعیتِ استثنایی بریتانیا را چه طور می‌توان درک کرد؟ پایانِ رونقی که بدهی ایجادش کرده بود، بحران بانکی 2007 - 2009 و پیامدهایش، شکست حزبِ کارگرِ جدید و صعود ائتلافِ محافظه‌کاران با لیبرال‌دموکراتیک‌ها به قدرت. این چه بحرانی است؟ آیا این بحرانْ لرزه‌ای جدی بر مدلِ اقتصادی فروبارشی ، بُرد- بُرد و پایانِ چرخه‌ی رونق ‌و رکود است که بر سرمایه‌داری جهانی مسلط شده؟ آیا نوید این را می‌دهد که اوضاع عادی است، یا روندهای جاری تشدید شده‌اند یا اینکه نیروهای اجتماعی برای تغییر مسیرِ رادیکال بسیج شده‌اند؟ آیا این وضعیت سرآغازِ یک‌لحظه‌ی همایندیِ جدید است؟
اقتصاد یک جایی در مرکزِ این مسئله قرار دارد. ولی، همان‌طور که گرامشی استدلال کرده، گرچه هرگز نمی‌توان امر اقتصادی را فراموش کرد ولی بحران‌های همایندی صرفاً اقتصادی نیستند یا در «لحظه‌ی آخر» اقتصاد متعین‌شان نکرده است. بحران‌ها زمانی برمی‌شوند که مجموعه‌ای از نیروها و تناقض‌ها، که در کردارها و میدان‌های مهم و متفاوت در جریان هستند، در یک‌لحظه و فضای سیاسی، در کنار هم قرار می‌گیرند یا «به‌هم می‌پیوندند» و همان‌طور که آلتوسر گفت در «اتحادی پاره‌پاره به یکدیگر جوش می‌خورند». در اینجا تحلیل‌مان را بر این بحران‌ها و گسست‌ها متمرکز می‌کنیم. آیا تراکمِ نیروها، ویژگی متمایزِ «توافقات تاریخی» و پیکربندی‌هایی که حاصل می‌شوند، نشانه‌ی یک «همایندی» جدید است؟ در ابتدا به نظر می‌رسید که این بحران مشکلاتِ ژرف الگوی نئولیبرال را آشکار می‌سازد. اما تاکنون بحرانی بوده است که تن به «هم‌آمیزی » نداده است.

آدرس خواندن متن کامل:
http://problematicaa.com/the-neo-liberal-revolution/

برچسب‌ها: نئولیبرالیسم، طبقه، استوارت هال، امیر صفری

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
1.0K viewsedited  16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-20 20:30:00 ⁠ چهره‌ی ژانوسیِ مُد؛ دیالکتیک رهایی و انقیاد

علی هداوند


از متن:
شاید سخن گفتن از مُد در زمانه‌ی حاضر، دست‌کم از منظر جامعه‌شناسی و اندیشه‌ی انتقادی، کاری به‌غایت محافظه‌کارانه به‌نظر برسد. اکنون بر کسی پوشیده نیست که صنعت مُد در معنای مرسوم‌اش با شعار «بیش‌تر مصرف کن» چگونه محیط‌زیست، زندگی حیوانات، هنجار‌های زیبا‌شناختی را در معرض تهدید قرار داده و دستخوش تغییر کرده است. حال که جریان سرمایه همه‌ی عرصه‌های حیات انسانی را درنوردیده، صنعت مُد نیز به‌طریق اولی منطق سرمایه‌ای را درونی کرده که چیزی جز ارزش‌افزایی نیست و بر اساس آن به پوشاک و همین‌طور زیبایی چونان کالایی قابل مبادله می‌نگرد که کرانه‌ی نهاییِ آن را «پول» تعیین می‌کند. صنعت مُد البته با ابتکارات خلاقانه‌ی خود توانسته تکنیک‌هایی را به‌کار گیرد تا این مهم را با قطعیت و کارآمدی بیشتری به پیش براند. موریتزیو لاتزاراتو اشاره می‌کند که سرمایه‌داری در عصر حاضر با دست‌کاریِ عرصه‌ی میل انسانی، چرخه‌ی سرمایه را بیش از پیش شتابناک می‌کند. اگر مارکس این چرخه را در قالب فرمول پول-کالا-پول و به معنای به گردش درآمدن کالا نه برای مصرف بلکه برای مبادله نشان می‌داد (مارکس، 1394) حال آپاراتوس‌های سرمایه آن را در فرمول مصرف-نا‌کامی-مصرف کارآمد‌تر ساخته‌اند، این بدین معناست که هر مصرفی پیشاپیش باید ناموفق باشد و راه برگذشتن از آن را در مصرفی تازه‌تر نشان دهد. (Lazzarato, 2014) این دقیقاً همان تکنیکی است که صنعت مُد به شکلی گسترده به خدمت درآورده و از این رو به حیات خود ادامه می‌دهد. مُد در این چرخه چونان اسطوره‌ای خود را از متن حیات اجتماعی بر‌می‌کشاند و ماهیتی خودآیین و تعیین‌کننده به خود می‌گیرد، تا جایی که اوست که معیار‌های زیبایی‌شناختی را رقم می‌زند، یک سال لاغری را معیار زیبایی می‌کند و سال دیگر چاقی را، یک بار تصنعی اغراق‌شده و باری دیگر ریختی طبیعی و بدوی. مهم این است که سازوکاری نفع‌بر بر فراز و به جای انسان‌ها امر زیبا را از نا‌زیبا تشخیص دهد و آن را به مدد تبلیغات و رسانه همگانی کند.



آدرس خواندن متن کامل:
http://problematicaa.com/fashion/


برچسب‌ها: دیالکتیک، شارل بودلر، والتر بنیامین، گئورگ زیمل، علی هداوند

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
312 viewsedited  17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-16 20:30:00 ⁠ ماکیاولی

کارل اشمیت/ ترجمه‌ی شاهد عبادپور


از متن:
نزد وی، انسانیت هنوز به سانتیمانتالیسم بدل نشده است. برای او بدیهی است که کسی که وارد ساحت امر سیاسی می‌شود، باید بداند که چه می‌کند و خصوصیات ستودنی زندگی خصوصی، نظیر خوش‌اخلاقی و وفاداری، نزد یک سیاستمدار نه تنها می‌توانند به مضحکه بدل شوند، بلکه همچنین به جنایاتِ درخورِ نفرین علیه دولتی که باید عواقب چنین وفاداری‌ای را متحمل شود. بنابراین، وقتی ماکیاولی می‌افزاید که به‌هر‌حال ازنظر سیاسی مفید است که خوب و وارسته بنماییم، بدیهی است که هیچ سخن گزاف نمی‌گوید. تنها عاقلانه‌تر و «ماکیاولیستی‌تر» می‌بود اگر در این مورد سکوت می‌کردیم یا حتی بهتر، به ستایش عمومی محافظه‌کاری ملحق می‌شدیم. اما چیز به‌طور انسانی صادقانه‌ی ماکیاولی در این واقعیت نهفته است که او در این اندیشه نیست که بحث‌های سیاسی را با مطالبات ایده‌آل اشتباه بگیرد تا از این سردرگمی سودی سیاسی فراچنگ آورد. امروزه همه آگاه‌اند که یک سازوبرگ عظیم «روانی-فنی» با چه روال و قطعیتی واقف به دستکاری تبلیغاتی توده‌هاست، و چه سهل است پاتوسی اخلاقی را تابع مقاصد سیاسی خود قرار دهد. همه‌ی ما پروپاگاندای جهانی علیه ماکیاولیسم آلمانی‌ها را به ‌یاد داریم. هر کسی که امروز، پس از چنین تجربیاتی، شهریار را می‌خواند، تصور می‌کند که صدای فردی آرام و فهیم را می‌شنود، و حس می‌کند که امر سیاسی، که جزئی ریشه‌کن‌ناپذیر از سرشت بشری است، نزد ماکیاولی پیداست و هنوز به خادم قدرت‌های ناشناس و نامرئی بدل نشده است. و برای کسی که دقیقاً علاقه‌مندی تبلیغاتی نداشته نباشد، مانند هر چیز انسانی اصیل، تأثیری فوری و حتی تکان‌دهنده نخواهد داشت وقتی این لولوی بی‌اخلاقی، این از قرارِ معلوم شرور، پس از چندین جمله در وصف ضرورت‌های ظالمانه‌ی صیانتِ‌نفس سیاسی به‌سادگی اعلام می‌کند: اگر مردم نیک می‌بودند، بینش‌های من بد می‌بود؛ اما مردم نیک نیستند.


آدرس خواندن متن کامل:
http://problematicaa.com/machiavelli/

برچسب‌ها: نیکولو ماکیاولی، کارل اشمیت، شاهد عبادپور

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
441 viewsedited  17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-13 20:30:00 ⁠ پیش‌گفتاری بر ترجمه‌ی فارسی مارکس، سرمایه و جنون عقل اقتصادی

باب جسوپ/ ترجمه‌ی حسین رحمتی

از متن:
مقدمه‌ی مترجم: کتاب «مارکس، سرمایه و جنون عقل اقتصادی» دیوید هاروی که در سال 2018 از سوی انتشارات آکسفورد منتشر شد، درواقع شرحی است فشرده از کاپیتال مارکس. به بیان دقیق‌تر، هاروی در این کتاب می‌کوشد کاپیتال مارکس را با تحولات دنیای معاصر محک زند و از این رهگذر، هم پرتویی بر پیچیدگی‌های دنیای معاصر بیفکند و هم خود کاپیتال را روزآمد کند.
هاروی که معتقد است هر کدام از جلدهای کاپیتال از یک زاویه‌ی مشخص به سرمایه نگاه می‌کنند (جلد یکم از نظرگاه تولید، جلد دوم از نظرگاه تحقق و جلد سوم از نظرگاه توزیع)، تلاش می‌کند تصویری از تمامیت حرکت سرمایه ارائه دهد. از نگاه او، این امر نه تنها از حیث تئوریک بلکه از حیث سیاسی نیز مهم است، زیرا چپ‌ها عمدتاً جلد یکم کاپیتال را که به مساله‌ی تولید می‌پردازد، بر سایر جلدها مقدم می‌شمارند. ایشان معتقدند پیکارها در نقطه‌ی تولید تعیین‌کننده است و از این‌رو از پیکارها در نقطه‌ی تحقق و توزیع چشم می‌پوشند. به باور هاروی این یک خطای راهبردی است. او شعار برنی سندرز در انتخاب ریاست جمهوری ایالات متحد را مثال می‌زند که خواهان افزایش حداقل دستمزد به 15 دلار در ساعت شده‌بود. به باور هاروی، هدف از افزایش حداقل دستمزد افزایش قدرت خرید کارگران است. او می‌گوید چنین چیزی در صورتی شدنی است که در نقطه‌ی تحقق افزایشی در هزینه‌ها رخ ندهد. برای مثال، اگر به موازات افزایش حداقل دستمزد (مداخله‌ی در نقطه‌ی تولید)، قیمت مسکن و اجاره‌بها، شهریه‌ی دانشگاه، بیمه‌های درمانی و غیره (نقطه‌ی تحقق) افزایش یابد در آن صورت قدرت خرید کارگران افزایش نخواهد یافت. و این اتفاقی است که در اغلب موارد می‌افتد. بخش بزرگی از درآمد خانوارها صرف اجاره‌بها می‌شود و هرگونه افزایشی در دستمزدها در سیاه‌چاله‌ی مسکن بلعیده می‌شود. افزایش سرسام‌آور قیمت مسکن و بالتبع، اجاره‌بها (که به ابزاری برای سودآوری و جذب نقدینگی‌های سرگردان تبدیل شده است) یک نمونه از تصاحب در نقطه‌ی تحقق است. هاروی معتقد است «سرمایه‌داری صنعتی هر روز بیش‌تر تابع سرمایه‌داری بازرگانی و شکل‌های رانتی سرمایه‌داری می‌شود. مکانیسم‌های سرمایه‌داری رانتی و سرمایه‌داری بازرگانی همانا تصاحب و انباشت از راه سلب‌مالکیت است نه سازماندهی تولید و بهره‌کشی از کار زنده در فرایند تولید. این گونه‌ای از جامعۀ سرمایه‌داری است که ما در حال حرکت به سوی آن هستیم» (هاروی، 2020) و هاروی آن را به سرمایه‌داری «کازینویی» یا «لاشخورصفت» تشبیه می‌کند.
باب جسوپ جامعه‌شناس بریتانیایی، در متن زیر که برای ترجمه‌ی فارسی کتاب «مارکس، سرمایه و جنون عقل اقتصادی» نوشته شده است، می‌کوشد ضمن معرفی رئوس اصلی کتاب، نقدهایی بر برخی ایده‌های نوآورانه‌ی دیوید هاروی در این کتاب وارد کند.
این کتاب در نه فصل و یک مقدمه و پی‌گفتار به زودی به همت انتشارات افکار روانه‌ی بازار می‌شود.

آدرس خواندن متن کامل:
http://problematicaa.com/the-madness-of-economic-reason/


برچسب‌ها: سرمایه‌داری، دیوید هاروی، باب جسوپ، حسین رحمتی

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
359 viewsedited  17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-10 21:00:00 ⁠ سوژه و ابژه
تئودور آدورنو/ ترجمه‌ی افشین علیخانی


از متن:
در معرفت‌شناسی معمولاً منظور از «سوژه» سوژه‌ی استعلایی است. در ایدئالیسم، سوژه یا چنان که در کانت می‌بینیم با استفاده از مادّه‌ی تمایزنیافته جهان ابژکتیو را برمی‌سازد، یا چنان که از فیشته به بعد می‌بینیم کل جهان را به‌وجود می‌آورد. منتقدان ایدئالیسم نخستین کسانی نبودند که فهمیدند این سوژه‌ی استعلایی که تمام محتوای تجربه را قوام می‌بخشد خود از انسان‌های زنده‌ی منفرد منتزع شده است. پیداست که مفهوم انتزاعی سوژه‌ی استعلایی (یعنی صور مختلف اندیشه، وحدت آن‌ها و قدرت آفرینندگی اولیه‌ی آگاهی) وجود بالفعل افراد زنده را که دقیقاً همان چیزی است که بناست آن را اثبات کند، از پیش مفروض می‌گیرد. فیلسوفان ایدئالیست از این نکته آگاه بودند. در واقع کانت در فصل مغالطات روان‌شناختی کوشیده بود بین سوژه‌ی استعلایی و سوژه‌ی تجربی، تمایزی بنیادین، تقویمی و سلسله‌مراتبی برقرار کند. با این همه اما اخلاف او، یعنی به طور مشخص فیشته و هگل و همچنین کسی مثل شوپنهاور برای غلبه بر مشکل عظیم دُور، دوباره به ظریف‌کاری‌های منطقی رو آوردند. آنان به کرّات به این اصل ارسطویی متوسل شدند که آن‌چه نخست به آگاهی در می‌آید (که این‌جا منظور سوژه‌ی تجربی است) امر فی‌نفسه نخستین نیست، و [این نخستین چیزی که به آگاهی درمی‌آید] سوژه‌ی استعلایی را به مثابه‌ی شرط یا خاستگاه خود وضع می‌کند. حتی جدال هوسرل با روان‌شناسی‌انگاری که سراسر مشحون از تمایز‌گذاری میان تکوین و اعتبار است نیز همین خط استدلالی را دنبال می‌کند. این [طرز استدلال، رفتاری] تدافعی است که در آن امر مشروط قرار است به‌مثابه‌ی امر نامشروط، و امر مشتق به‌مثابه‌ی امر نخستین توجیه شود. این‌جا نیز دوباره یکی از موضوعات کل سنت فکری غرب تکرار شده است که می‌گوید تنها امر نخستین یا چنان که نیچه آن را به شکلی انتقادی صورت‌بندی کرده است تنها آن چیزی که تغیّر نمی‌پذیرد می‌تواند حقیقت باشد.

آدرس خواندن متن کامل:
http://problematicaa.com/subject-and-object/


برچسب‌ها: تئودور آدورنو، ایدئالیسم آلمانی، دیالکتیک، افشین علیخانی

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
999 viewsedited  18:00
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 21:30:00 ⁠ حیاتِ پسینِ عاشورا؛ سوگناکی مناظر ویران و الهیات خاموشی

نویسنده:‌ علی قاسمی


از متن کتاب:
سوژه‌‌ی گفتار تشیع باطن‌گرا رنجور از فقدان امری ازدست‌رفته سر بر بالین تاریخ گذاشت. فقدان ناشی از آن باطنِ گمشده گرچه تجربه‌ی سوژه از جهان را رنگ محنت می‌زد، اما چنین عالمی هرگز به تمامی همچون جهانی وانهاده و ناسوتی بر او آشکار نمی‌گشت؛ فانتزی‌های باطنی-عرفانی زخم آن غیابِ اضطراب‌برانگیز و واماندگی دهشتناک را بخیه می‌کردند و بدین‌ترتیب این سوژه هیچگاه ناگزیر نشد به درون آن مغاک خیره شود، و البته به بهایی سنگین از این کار تن زد. در مورد نخبگان سنت باطن‌گرایی شیعی، نشئگی عرفانی با جهشی مرگبار از فراز تاریخ و دهشت آن می‌گذشت و این مواجهه را در نطفه فرومی‌نشاند. در ادوار بعدی نیز دو عامل دیگر، یکی خیالات الصاق‌شده به گفتار اقتصاد رستگاری و دو دیگر ایده‌ی دولت عهده‌دار ایفای همان نقشی شدند که فانتزی عرفان و باطنی‌گری ایفا می‌نمودند و گاه در عین ناباوری هر سه در پیکره‌ای واحد به یکدیگر اتصال می‌یافتند. بدین‌ترتیب فرصت مواجهه‌ی تروماتیک این سوژه با آن غیاب و تبدیل آن به آشکارگیِ جهان چونان هستیِ سوگناک و وضعیتِ تاریخ طبیعی از دست می‌رفت. اگر چنین بدیل‌هایی کنار می‌رفتند، چه بسا این سوژه به اتکای همان انقسام و منفیتی که در نسبت با امر قدسی تجربه‌اش می‌کرد، چنان قوام می‌یافت که خود را به قسمی الهیات درونماندگار متعهد سازد. اما بذر ماخولیا در وجدان رنجور سوژه‌ی باطن‌گرای شیعی مجال بالیدن نیافت.


آدرس خواندن متن کتاب:
http://problematicaa.com/the-afterlife/


برچسب‌ها: الهیات، تشیع، مناسک دینی، علی قاسمی، کتاب پروبلماتیکا

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
623 viewsedited  18:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-03 21:30:00 ⁠ سایه‌روشن‌های سرمایه (بخش سوم و پایانی)؛ درباره‌ی آنچه نئولیبرالیسم خوانده می‌شود

علیرضا خیراللهی


از متن:
پیچیدگی‌های مسئله در این سطح تحلیل حتا به همین‌جا نیز ختم نمی‌شود. گفتیم رقابت سرمایه‌داران برای انباشت هرچه بیشتر از طریق بالا بردن ارزش اضافی نسبی، آن‌ها را به سمت افزایش بهره‌وری سوق می‌دهد؛ این مسئله باعث افزایش سرمایه‌ی ثابت می‌شود و با افزایش سرمایه‌ی ثابت، قاعدتاً نرخ سود کاهش پیدا می‌کند؛ چون همان‌طور که اشاره کردیم نرخ سود، نسبت ارزش اضافی به مجموع سرمایه متغیر و سرمایه‌ی ثابت است (بر خلاف نرخ ارزش اضافی که نسبت ارزش اضافی به سرمایه‌ی متغیر است). این همان قانون گرایش نزولی نرخ سود است. حالا با تصویری به مراتب پیچیده‌تر مواجه هستیم. همان رقابتی که باعث افزایش بهره‌وری و انباشتِ بیشتر شده بود و همه چیز را به نفع سرمایه‌ی ثابت، یعنی فن‌آوری‌های برتر، دستگاه‌های تولیدی مُعظم و صنایع پیش‌رفته و در یک کلام سرمایه‌داران بزرگ‌تر رقم زده بود، در آنِ واحد به ضرر آن‌ها نیز هست. اما همان‌گونه که گرایش نزولی نرخ سود در واقع ترمز انباشت افسارگسیخته‌ی سرمایه‌ را می‌کشد، عوامل دیگری نیز وجود دارند که سرمایه با استفاده از آن‌ها اثرات گرایش نزولی نرخ سود را خنثی و کنترل می‌کند. مارکس در جلد سوم سرمایه این عوامل را به ترتیب زیر شرح می‌دهد: افزایش شدت کار و استثمار، کاهش سطح دستمزدها به پایین‌تر از ارزش واقعی نیروی کار، ارزان‌سازی سرمایه‌ی ثابت، استفاده از اضافه‌جمعیت نسبی، تجارت خارجی و افزایش سرمایه‌ی سهامی (مارکس، جلد سی‌وهفتم، 1998: 230-239). منطقاً با افزایش سهم ارزش اضافی و یا با کاهش سهم سرمایه‌ی ثابت یا متغیر، یا با ترکیب آن‌ها می‌توان از سقوط نرخ سود جلوگیری کرد. بنابراین سرمایه در عمل یعنی طبقات سرمایه‌دار در دولت-ملت‌های مدرن، برای جلوگیری از نزولی شدن نرخ سود در اثر رقابت شدیدی که برای تصاحب سهم بیشتری از کیک ارزش اضافی تولید شده توسط کل جامعه در جریان است، می‌توانند طول و شدتِ کار را افزایش و مزد کارگران را بی‌توجه به ارزش واقعی نیروی کار کاهش دهند، یا به نحوی دستگاه‌ها و مواد اولیه را ارزان‌ کنند یا به واسطه‌ی تجارت با سایر دولت-ملت‌ها از مزیتِ بهره‌وری بالاتر خود استفاده و کالاهای خود را بالاتر از ارزش آن‌ها به فروش برسانند و به بیانی ساده‌تر با مبادله‌ای نابرابر با کشورهای عقب‌مانده بحران ساختاری حاصل از گرایش نزولی نرخ سود را کنترل کنند. این اتفاقات عملاً در واقعیت رومزه‌ی مبادلات داخلی و خارجی تمام جوامع سرمایه‌داری به وضوح دیده می‌شود. با این توضیحات حالا قادریم مسئله را از سه منظر و در سه سطح متفاوت به بحث بگذاریم.

متن کامل را در آدرس زیر بخوانید:
http://problematicaa.com/capital-3/


برچسب‌ها: سرمایه‌داری، کارل مارکس، نئولیبرالیسم، سرمایه، علیرضا خیراللهی

پروبلماتیکا/Problematica
@problematica
1.0K views18:30
باز کردن / نظر دهید