2023-01-02 17:06:28
هوس
لینک قسمت اول
https://t.me/taghdir1/57504
#قسمت_صد_سه
دقیقاً همونیه که باید باشه.
زبونش همون زبون سرخیه که لزم دارم برای به باد دادن سر
سبزش!
لبخندم و از بین بردم و جاش و به اخم غلیظ بین ابروهام دادم.
خودم بهتر و بیشتر از هرکسی می
دونستم که انقباض عضالت وسط پیشونیم چه تاثیری می تونه
رو گیرنده های ترس طرف مقابلم بذاره..
برای همین تو این جور مواقع خیلی راحت می تونستم به عنوان
یه سالح ازش استفاده کنم .
در و بستم و برگشتم سمتش که سریع بلند شد وایستاد چشمای
گرد و درشتش از همیشه گرد تر
شده بود و همین نشون می داد خیال می کرده صداش و
نشنیدم .
پس وقتش بود منم بهش نشون بدم که همه هوش و حواسم
جمع حرف ها و حرکاتشه تا با کوچکترین
اشتباهی حسابش و کف دستش بذارم. بدون چشم پوشی بدون
ارفاق بدون ترحم و دلسوزی
دلرحم بودن هیچ جایی تو زندگی یه هفت خط نداشت! من
خیلی خوب یاد گرفته بودم که تو زندگی
باید هفت خط باشی تا بتونی به هدفت برسی.حالا برای فهموندن این مسئله که درکش برای من دو سال تمام
زمان برد خیره به صورت رنگ گچ
شده اش با قدم های بلند رفتم سمتش
سرعت قدم هام و که دید ترسیده چند قدم عقب عقب رفت و
منم تا وقتی فاصله امون عملا ً به صفر
برسه رفتم سمتش و تو یه قدمیش وایستادم.
-برید برید عقب لطفا.. این کارا یعنی چی؟
چقدر دلم می خواست می تونستم طعم یکی از ضربه هایی که
دیشب رو صورت ژیال نشوندم و بهش
بچشونم.. یعنی این زبونی که حتی موقع ترس هم با گستاخی
کلمات و بیان می کرد با دو تا تو دهنی
بریده می شد؟
پوزخندی به وحشتی که سعی می کرد ق ایمش کنه و فکرایی که
کامالً می تونستم از تو سرش بخونم
زدم و گفتم:
و داشتی.. که نداری ! بازم انقدر دلهنترس.. حتی اگه جذابیت های مورد نظرم برای نزدیک شدننیستم که تو شرکتم برای همچین کاری اقدام کنم. فقط نزدیک
شدم تا صدام و انقدری واضح بشنوی ..
که بعداً هیچ بهونه ای برای سرپیچی کردن نداشته باشی !
دهنش و باز کرد که حرف بزنه.. یا شایدم می خواست راحت تر
نفس بکشه.. نگاهم به اندازه صدم ثانیه
به لباش خیره شد و خیلی سریع دوباره میخ چشماش شدم.
قبل از اینکه از بهت دربیاد و زبون چند متریش و دوباره برای
جواب دادن فعال کنه ادامه دادم:
-هرچی فکر مسخره و بچه گانه اس که داره بهت یاد میده پا
رو دم من بذاری .. یا حرصم و دربیاری ..
یا تالفی امر و نهی هام و روم پیاده کنی رو بنداز دور. اگه از
امضای قرارداد پشیمون شدی و می خوای
با این کارا من و وادار کنی که اخراجت کنم کور خوندی . تنبیه
کارمندای من .. اخراج نیست. برای
آدمای خطاکاری مثل تو.. اخراج شدن از شرکتی که من رئیسشم
یه جور پاداشه!
یه قدم عقب تر رفتم.. جدی تر از قبل به صورتش زل زدم.. باید
حرفام و تو بند بند وجودش حک میکرد. شاید حتی با یه پوزخند گوشه لبم.. انقدری که باید این
حرفا رو جدی نمی گرفت. شاید اصلا ً
نباید بهش هشدار می دادم. ولی باید می فهمید تا وقتش و
بیخودی برای خالص شدن از دست من
هدر نده .
کنن.. بعضیا رو ممنوع الخروج! چونحتی توی قانونم دو جور مجازات هست.. بعضیا رو تبعید می
موندن تو همون جایی که هستن می تونه سخت ترین مجازات
باشه براشون!
نگاهم به سر تا پاش کشیده شد .. جوری کف دستاش و کنار
بدنش به دیوار چسبونده بود که انگار اگه
ولش می کرد مثل دیروز پخش زمین می شد.
این دختر ضعیف تر از اون بود که بتونه با من طرف شه.. ولی
حتی این ضعیف بودن هم انگیزه من و
برای نابود کردنش از بین نمی برد.
به سمت در عقب عقب رفتم و آخرین هشدارم و به زبون آوردم:
-امیدی به تبعید نداشته باش چون دادگاه من حکم ممنوع
الخروج شدنت و صادر می کنه. اگه فقطیه کم عاقل باشی.. می تونی بفهمی در اون صورت چی در
انتظارته!
روم و از صورت شوکه شده اش گرفتم و رفتم بیرون. شاید این
برخورد و این حرفا.. اونم توی شرکتم..
اونم با یکی از کارمندام اولین بار بود که اتفاق می افتاد. ولی خب
اون آدم برای همین استخدام شده
بود. پس تا جایی که توان داشت باید ضربه هام و تحمل می کرد
.
×××××
خسته بودم.. نه خسته جسمی.. روح و روانم خسته بود از
تحقیرهایی که تو این دو روزه توسط رئیس
شرکتی که با ذوق توش استخدام شدم روم اعمال می شد .
نمی تونستم باور کنم.. هرچقدر فکر می کردم می دیدم هیچ
دلیل منطقی برای این کاراش نمی تونه
داشته باشه . محاله ممکنه آدمی با این دبدبه و کبکبه به خاطر
ترکیدن چهار تا لستیک ماشین کار و
به جایی برسونه که من آرزوی مرگ کنم از خدا.
یادآوری چند ساعت قبل .. که با بدترین لحن ممکن مجبورم کرد
سوزنایی که خودش ریخت رو زمین
و جمع کنم همه تن و بدنم و می لرزوند.
رمان جذاب و اتشین #هوس هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@puchesm1
463 views𝑩𝒊𝒕𝒂, edited 14:06