Get Mystery Box with random crypto!

کافه هدایت

لوگوی کانال تلگرام sadegh_hedayat — کافه هدایت ک
لوگوی کانال تلگرام sadegh_hedayat — کافه هدایت
آدرس کانال: @sadegh_hedayat
دسته بندی ها: ادبیات , هنر
زبان: فارسی
مشترکین: 10.13K
توضیحات از کانال

● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2023-07-05 08:29:01 من كاملا تهی هستم. می‌دانيد كاملا تهی بودن يعنی چه؟ تهی بودن مثل خانه‌ايست كه كسی در آن زندگی نكند. خانه‌ای بدون قفل بدون اينكه كسی در آن زندگی كند. هر كسی می‌تواند وارد شود هروقت كه بخواهد و اين چيزيست كه بيشتر از همه مرا می‌ترساند.

#کافکا_در_کرانه
#هاروکی_موراکامی
@Sadegh_Hedayat
329 views05:29
باز کردن / نظر دهید
2023-07-05 08:24:19 این دنیا یک بازیگرخانه غریبی است. مثل خیمه‌شب‌بازی یا بازی شطرنج، همۀ کائنات روی صفحه گمان می‌کنند که آزادند. ولی یک دست نامرئی که گوئی متعلق به یک بچه است مدتی با ما تفریح می‌کند. ما را جابجا می‌کند، بعد دلش را می‌زند، دوباره این عروسک‌ها یا مُهره‌ها را در صندوق فراموشی و نیستی می‌اندازد:

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز

یک چند درین بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک‌یک باز

#صادق_هدایت
#ترانه_های_خیام

@Sadegh_Hedayat
364 viewsedited  05:24
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 20:01:51
چرا باید «کافکا در کرانه» را خواند؟
درباره‌ی رمان «کافکا در کرانه» اثر هاروکی موراکامی

#هاروکی_موراکامی


@Sadegh_Hedayat
665 views17:01
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 17:23:23 بخشی از کتاب: گفت‌و‌گو با صادق هدایت
نوشته‌ی: یوسف یزدانی
نشر گیوا / ۱۳۹۷

س: زبان آثارتان در زمان خودش حرکت نویی بود در حوزه‌ی ادبیات و زبان فارسی. اگر چه پیش‌تر از شما «جمال‌زاده» با «یکی بود، یکی نبود» آغازگر این راه و حرکت بود، اما شما در این زمینه به طور جدی کار را ادامه دادید و از آغازگران ادبيات داستاني مدرن هستيد.
ج: البته در آن دوره آثاری در این ردیف، از نظر اُدبا و فُضلا، بی‌معنی و خارج از قلمرويِ ادبیات و زبان فارسیِ متداول محسوب می‌شد و دقيقاً توهین به شمار می‌رفت. این حضرات انگار برای مردم و جامعه‌ی هزار سال پیش می‌نوشتند. آثارشان پر بود از زلفِ یار و ساقی و ساغر و سلسله موی و از این دست کلمات و جملاتِ قُلمبه سُلمبه- که تاریخ مصرف‌شان گذشته بود. البته این به معنای آن نیست که این کلمات به درد نمی‌خورند و باید انداخت‌شان دور، نه! بلکه منظور من استفاده از زبان رایج و راحت مردم در ادبیات و آثار ادبي‌مان است. يعني همچنان که شعر نو، نفی شعر کلاسیک نیست، نثر و ادبيات نو هم درصدد انکار معلومات گذشته‌ها نيست. بلکه باید زبان روزگار و مردم خود را فهمید. و این شناخت برای یک نویسنده لازم و ضروری است. در واقع زبان، پديده‌ای قراردادي و سيال است كه در درون خود امكان زايش دارد و کاربرد کلمات هر آن در حال تغییر و تحولی شگرف است. مثل جامعه‌ها، مثل صنعت، تکنولوژی و خیلی چیزهای دیگر. طبیعی است که زبان و نثر صد سال پیش، مال همان زمان و همان مردمان و همان شرايط فرهنگي، اجتماعي، سياسي و ادبی بود كه امروزه براي ما عجيب و گاه غيرِ قابل قبول است و بی‌شك نثر امروز ما، برای آیندگان، کهنه، مردود، خسته کننده و شايد قُلمبه سُلمبه و خنده‌دار به نظر بيايد و گريزي از آن نيست و نباید در مقابلش جبهه‌گيري كرد. این سیر طبیعی زبان و کارکرد آن در جامعه است.
س: آثار شما سرشار از اصطلاحات و امثال عامیانه و عقايد، نیازها، بگو مگوها و خوبی‌ها و بدی‌های توده‌ی واقعی مردم است. فکر می‌کنید امروزه چه نیازی به فرهنگ توده و آثار فلکلور و ادبیاتی از این دست احساس می‌شود؟ و نسل آینده تا چه اندازه به این ادبیات و مطالعه‌ی آن نیازمند است؟
ج: ببينید! ادبیات فلکلور، ماهیت و نمایان‌گر نوع زندگی، فرهنگ، اعتقادات ملی و مذهبی هر قوم است. و البته از نخستين تراوش‌های روحِ بشری و صدای درونی و نماینده‌ی روحِ هنری هر ملت و هویت غیرِ قابل نفی‌اش به شمار می‌رود. این با خرافات و اعمال و گفتار خرافی فرق دارد و نباید اشتباه گرفته شود. نسلِ امروز به این فرهنگ و ادبیات نياز دارد، يك نياز کاملاً حياتي. استعمار همیشه از فرهنگ یک ملت شروع می‌شود. اگر ما امروز به ملت خود، فرهنگ و آثار فلکلورمان را نشناسانیم و نسل‌های آينده با هویت فرهنگی‌شان بیگانه بمانند، بايد گفت کار از کار گذشته و همه چیز از دست رفته است. بنده سعی کرده‌ام در معلومات خود اين حال و هوای کاملاً ایرانی و ملی و منطبق با نیازهای واقعی مردم را نشان دهم و روح واقعی توده‌ی مردم را باز گویم.
در بعضی از کشورها، نویسنده‌ها و هنرمندهاش تلاش می‌کنند برای خود و ملت خود، قهرمان‌ها و اساطیری که هرگز نداشته‌اند را خلق کنند، به وجود آورند! و جالب این که به همان‌ها هم افتخار می‌کنند. و ما این جا سعی داریم داشته‌های واقعي، تاریخی و هویت و فرهنگ اصيل خود را از بین ببریم، فراموش و خاموش کنیم و بدتر آن كه دولت مردان ما هم به این تخریب‌ها- در اشكال مختلف- دامن می‌زنند و افتخار می‌کنند!
ما هرگز در پی کشف، احیا، تقویت فرهنگ‌ها، زبان‌ها و آیین‌های بومی و قومی خود نیستیم و نه تنها آن‌ها را یک غنیمت و موهبت ارزشمند به حساب نمی‌آوریم، بلکه برعکس! مثل تهدیدهای اهریمنی، سعی در حذف و تخریب و انحراف‌شان داریم و آگاهانه فرصت سوزی می‌کنیم. این‌ها بزرگ‌ترین بدبختی ما در این زمینه‌هاست که باید برای حفظ‌شان جان فشانی کرد. «سید نصرالله» در داستان «میهن پرست» می‌گوید: «زبان‌های بومی که اصیل‌‌ترین نمونه‌های فارسی است فراموش (می) شود- کاری که نه عرب توانست بکند و نه مغول...»


#یوسف_یزدانی
شاعر، نویسنده، بازیگر و کارگردان


کانال شخصی: رقص کلمات در دیگ جوشان-یوسف یزدانی

ارتباط با یوسف یزدانی
@hichdrhich

آدرس اینستاگرام یوسف یزدانی
https://www.instagram.com/yousefyazdani53
671 views14:23
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 13:10:35 گفتم نمی‌دانم کجایی؟
آری نمی‌دانم
اما نه. می‌دانم
می دانم ماهک: تو در قلب منی

چیزی که نمی‌دانم این است که تپش‌های مختل شده قلبم، هق‌هق  گریه َهای تو هستند یا قاه‌قاه خنده هایت.
و این بیخبری دارد مرا مثل خوره می‌خورد.

از همان خوره‌هایی که صادق هدایت می‌گفت و  خوب می شناسی‌اش

روحم را در انزوا آهسته‌آهسته می‌خورد و می‌تراشد.

البته من این درد  را عجیب نمی‌دانم و آن را می‌توانم هم بنویسم و هم بگویم.

#نامه_به_ماهک
#آبتین_پوریا

@abtinpouria
712 views10:10
باز کردن / نظر دهید
2023-07-03 07:25:55 ‍‍  داستایوفسکی از مرگ نمی ترسد
بخش اول


آگاهی به موضوع و چیزی ممکن است ما را حداقل در ذهن مجبور کند بین خودمان و آن موضوع یک فاصله شناختی ایجاد کنیم حتی اگر آن موضوع ارتباط تنگاتنگی با کالبدمان داشته باشد. حالا آن موضوع می تواند مرگ باشد. خیلی از بزرگان دنیای فلسفه و شناخت، آگاهی انسان به مرگ را نقطه تفاوتش با حیوانات می دانند.. گویی انسان به محض آگاهی به مرگ نه تنها بین خود و آن بلکه بین مرگ و زندگی هم یک تقسیم بندی زبانی در ذهنش ایجاد می کند و این فاصله گذاری قدرتی به انسان می دهد که یک بخش از این تقسیم بندی را برای مدتی حتی طولانی نادیده بگیرد. و در رابطه با مرگ انسان کم کم  باور کرده که یک فاصله ی واقعی بین او و مرگ وجود دارد. در  این جاست که انسان ها ناچارند برای دست و پنجه نرم کردن با دنیای مادی و تسلط بر طبیعت، آگاهی خود را به مرگ یا انکار یا به تعویق بیندازند.

درست است انسان نیاز دارد برای دیدن و شناخت یک موضوع در ابتدای امر بین خود و آن موضوع یک فاصله ایجاد کند اما بعد از آن به نظر می رسد ما نیاز به یک شناخت درونی و نزدیک تر داشته باشیم. داستایوفسکی در نوشته هایش از آدم هایی حرف می زند که زندگی می کنند اما وقتی که دیگر مطمئن هستند به زودی مرگ آنها توسط قانون فرا می رسد و می میرند. شاید بتوان به شکلی گفت آن ها دیگر به راحتی نمی توانند آگاهی خود را به مرگ انکار یا به تعویق بیندازند. زمانی انسان نتواند آگاهی خود را به مرگ نادیده بگیرد و ناچار باشد از نزدیک با آن برخورد کند گویی مجبور می شود وارد جایی شبیه خانه ی اموات داستایوسکی شود؛ مکانی که اگر پولی برای مست کردن گیر بیاوری یعنی اوج خوشبختی. شخصیت داستان های رمان خانه ی اموات داستایوسکی گویی بین خود و زندگی عادی یک فاصله ایجاد کرده اند؛ آن ها زندگی عادی را از خودشان دور می دانند. داستایوسکی با پرداخت به روانشناسی  این افراد نشان می دهد مرگ را از نزدیک لمس کردن انسان را دچار چنان ترس و اضطرابی می کند که دیگر هر فردی خود را ملزم به احساس کالبد و رفع نیازهای اولیه اش می داند.

تفاوت اساسی بین زندگی افرادی که آگاهی به مرگ خویش را نادیده می گیرند با آن دسته از انسان هایی که به مرگ محکومند و در انتظار مرگ زندگی می کنند، وجود دارد. زندگی انسان هایی که به اعمال شاقه در زندان محکوم هستند؛ گویی دقیقا جایی قرار دارد که ما وقتی در امنیت خاطر به مرگ می اندیشیم و بین خود و مرگ یک فاصله شناختی احساس می کنیم؛ جایی که دیگر به راحتی نمی توان یک فاصله بین کالبد و خطر نابودی احساس کرد.


@Sadegh_Hedayat
1.0K views04:25
باز کردن / نظر دهید
2023-07-03 07:14:24 دیوانه‌ی عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
کآنجا نتواند رفت اندیشه‌ی دانایی

امّید تو بیرون برد، از دل همه امّیدی
سودای تو خالی کرد، از سر همه سودایی

زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی


ساز و آواز: در مایه اصفهان
سه تار: #احمد_عبادی
آواز: #محمد_رضا_شجریان
شعر: #سعدی

@Sadegh_Hedayat
946 views04:14
باز کردن / نظر دهید
2023-07-03 07:10:29 بنگر به جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ

شمع طَرَبم, ولی چو بنشستم هیچ
من جام جَمَم, ولی چو بشکستم هیچ

#خیام
رباعی ۱۰۷

 خودش را بی اندازه تنها و گم‌گشته حس می‌کرد. سرتاسر زندگی برایش مسخره و دروغ شده بود. با خودش می‌گفت :
از حاصل عمر چیست در دستم ؟
هیچ !



#مردی_که_نفسش_را_کشت
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
942 viewsedited  04:10
باز کردن / نظر دهید
2023-07-02 23:22:50 این دنبال کردن، که خاستگاهش عمقِ آدم‌هاست، آدم را در مسیری به دور از آنها می‌برد. این تنهایی که در بیشترِ اوقات به من تحمیل شده و تا حدی خودم داوطلبانه در پی‌اش بودم  اما این هم اگر اجبار نبود چه می‌توانست باشد؟ اکنون همه‌ی ابهامش را دارد از دست می‌دهد و به مرحله‌ی گره‌گشایی می‌رسد. به کجا دارد می‌رود؟
بیشترین احتمال این است که به جنون برسد؛
بیش از این چیزی نمی‌توان گفت، این تعقیب درست در من جریان دارد و مرا تکه‌پاره می‌کند.


#فرانتس_کافکا
#یادداشت_ها

@Sadegh_Hedayat
1.0K views20:22
باز کردن / نظر دهید
2023-07-02 01:29:41 راستی چرا همه‌جا جار می‌زنند خدا بزرگ است
و هیچ‌کس نمی‌پرسد این خدای بزرگ اگر می‌خواست راه‌حلی بفرستد، چرا از اول جلو مشکل را نگرفت؟

این را مخصوصن در بیمارستان که بودم زیاد دیدم

ماهک بهت نگفتم که بستری شدم؟

حالم که خراب شد، در یک بیمارستان روانی  همین نزدیکی‌ها گوشه عزلت گزیدم.
راستش را بخواهی از  زندگی آنجا ناراضی هم نبودم و شاید خاطراتم را روزی برایت بنویسم.

آنجا هم همه می‌گفتند انشالله خداوند  شفا می‌دهد

هیچکس نمی‌پرسید خداوند چرا مرض داده.

#نامه_به_ماهک
#آبتین_پوریا

@abtinpouria
1.3K views22:29
باز کردن / نظر دهید