2022-01-06 13:55:33
علی آمد ولی در داشت می سوخت
علی با دیده یِ تَرداشت می سوخت
علی با چشم خود می دید،وقتی
که زهرا پشتِ آن درداشت می سوخت
علی می دیدآن یاسِ کبودش
شبیهِ یک کبوترداشت می سوخت
تنِ زهرا میانِ شعله ها بود
ولیکن جانِ حیدرداشت می سوخت
به آن سجّاده و چادرقسم که
دلِ محراب و منبرداشت می سوخت
حسن بود وحسین وداغِ مادر
برادربابرادرداشت می سوخت
برادربابرادرگریه میکرد
دلِ خونینِ خواهرداشت می سوخت
تحمّل کردنش سختست امّا
درونِ شعله مادرداشت می سوخت
علی بود و سکوت و اوجِ تسلیم
ولی می دید همسرداشت می سوخت
بپرس ازآیه ی تطهیر،آخر
چرا زهرایِ اطهرداشت می سوخت
برای عمرِکوتاهِ تو ای گل!
همه آیاتِ کوثرداشت می سوخت
درودیوارمی داند که آن دم
قیامت بود و محشرداشت می سوخت
چنان برگَُل فشارآمد که حتّی
گلابِ نابِ قمصرداشت می سوخت
دوباره بویِ پیغمبر وزید و
گُلی خیلی مُعطّرداشت می سوخت
میانِ قبردستی شدپدیدار
علی هم باپیمبرداشت می سوخت
بگو با باغبانِ این گلستان
چگونه یاسِ پَر پَرداشت می سوخت
چنان ازاین قلم شداشک جاری
که سرتا پایِ دفترداشت می سوخت
همین(آئینه)شاهد بودآن شب
که دل تا بیتِ آخر داشت می سوخت
شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
2.4K viewsSHAER19, edited 10:55