Get Mystery Box with random crypto!

شعر_های_مهدی_شریفی_شادفر(آئینه)

لوگوی کانال تلگرام shaer19 — شعر_های_مهدی_شریفی_شادفر(آئینه) ش
لوگوی کانال تلگرام shaer19 — شعر_های_مهدی_شریفی_شادفر(آئینه)
آدرس کانال: @shaer19
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 579
توضیحات از کانال

لطفاپس ازمطالعه اشعارنقدخودرابرای مدیرکانال به آی دی زیر ارسال کنید.@mehdi3s3
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان اهل شعر
T.ME/SHAER19 @shaer19

Notifications and Sounds
Shared Media
Leave Channel








.

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 6

2021-12-21 18:10:15 ‍ غزل ( یاد ایام)

با صدای دلنیشن و گرم بانو بهار حافظ

شاعر مهدی شریفی شادفر(آئینه)

لطفا بعد از گوش دادن برای دوستانتان ارسال فرمایید.
1.3K views @ آئینه @ , 15:10
باز کردن / نظر دهید
2021-12-18 23:06:34 ‍ تقدیم به بانوی دوعالم
حضرت زهرا (سلام الله علیها)

علی آمد ولی در داشت می سوخت
علی با دیده یِ تَر داشت می سوخت

علی با چشم خود می دید، وقتی
که زهرا پشت آن در داشت می سوخت

علی می دید آن یاسِ کبودش
شبیهِ یک کبوتر داشت می سوخت

تنِ زهرا میانِ شعله ها بود
ولیکن جانِ حیدر داشت می سوخت

به آن سجّاده و چادر قسم که
دلِ محراب و منبر داشت می سوخت

حسن بود و حسین و داغِ مادر
برادر با برادر داشت می سوخت

برادر با برادرگریه می کرد
دلِ خونینِ خواهر داشت می سوخت

تحمّل کردنش سخت ست امّا
درونِ شعله مادر داشت می سوخت

علی بود و سکوت و اوجِ تسلیم
ولی می دید همسر داشت می سوخت

علی باید بگوید این سخن را ؛
که زهرا تویِ بستر داشت می سوخت

به آن بازو ، به پهلوی تو سوگند
همه آیاتِ کوثر داشت می سوخت

در و دیوار می داند که آن دم
قیامت بود و محشر داشت می سوخت

چنان بر گَُل فشار آمد که حتّی
گلابِ نابِ قمصر داشت می سوخت

دوباره بویِ پیغمبر وزید و
گُلی خیلی مُعطّر داشت می سوخت

میانِ قبر دستی شد پدیدار
علی هم با پیمبر داشت می سوخت

بگو با باغبانِ این گلستان
چگونه یاسِ پَر پَر داشت می سوخت

بپرس از آیه ی تطهیر،آخر
چرا زهرایِ اطهر داشت می سوخت

حدیثِ قُدسیِ(لولاک) یعنی؛
که هستی هم سراسر داشت می سوخت

به نخلستان قسم بعد از تو مولا
چنان نخلی تناور داشت می سوخت

شبی باطل لباسِ حق به تن کرد
میانِ فتنه باور داشت می سوخت

بپرس از مسجد کوفه که مولا
چرا در خون شناور داشت می سوخت

چنان از این قلم شد اشک جاری
که سرتا پایِ دفتر داشت می سوخت

همین(آئینه)شاهد بود آن شب
که دل تا بیتِ آخر داشت می سوخت

شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه - 26 آذر - 1400
1.6K views @ آئینه @ , 20:06
باز کردن / نظر دهید
2021-12-18 18:31:12

رفته از یادت که ما قول و قراری داشتیم
هر دو از دوری چه حالِ بیقراری داشتیم

یاد آن ایّامِ شیرینِ جوانی ها بخیر
یادِ ایّامی که ما هم نیز یاری داشتیم

ای که داری یارِ خوبی ، قدرِ یارت را بدان
تا نگویی مثلِ من : ما هم نگاری داشتیم

روزگارآن روزهای خوب را از ما گرفت
ورنه ما هم روزگاری ، روزگاری داشتیم

آسمان و اخترانِ بی شمارش شاهدند
آرزوهایِ بلند و بی شماری داشتیم

در کنارِ عارفان عمری تَلَمُّذ کرده ایم
در میانِ عاشقان هم اعتباری داشتیم

ای خزان با باغِ عمرِ ما چنین دیگرمکن
آخر ای نامهربان! ما هم بهاری داشتیم

(آمدی جانم به قربانت) زبانِ حالِ ماست
ما که هم در عشق و عرفان (شهریاری) داشتیم

یک سری هم از سرِ مهر و وفا بر ما بزن
شاید ای آرام جان! ما نیز کاری داشتیم

ما به شوقِ دیدنِ آن رویِ مثلِ ماهِ تو
سالها (آئینه)ی چشم انتظاری داشتیم

شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه - 27 آذر - 1400
لطفا برای دوستانتان ارسال کنید.
1.6K views @ آئینه @ , 15:31
باز کردن / نظر دهید
2021-12-17 10:24:23
بیا و در قفس مرا به حالِ خود رها مکن
بیا و یک نفس مرا به حالِ خود رها مکن

دلم درونِ سینه ام اسیرِ عشقِ رویِ توست
بیا درین قفس مرا به حالِ خود رها مکن

بدونِ تو چگونه از حصارِ خود رها شوم
عزیز من! بِرَس مرا به حالِ خود رها مکن

به پیشِ هیچ کس مرو، فقط کنارِ من بمان
و پیشِ هیچ کس مرا به حالِ خود رها مکن

تو باغبانِ عشقی و منم گُلی به دستِ تو
میانِ خار و خس مرا به حالِ خود رها مکن

شکسته شیشه یِ دلم ، ز دستِ رفته حاصلم
دلم شکسته پس مرا به حالِ خود رها مکن

دوباره چون جوانی ام هوایِ یار کرده ام
بیا درین هوس مرا به حالِ خود رها مکن

شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه - 26 آذر - 1400
لطفا برای دوستانتان ارسال کنید.
2.2K views @ آئینه @ , 07:24
باز کردن / نظر دهید
2021-12-16 20:12:23 ‍ ‍ آنکه مرا تنها به حالِ خود رها کرد
اصلا به او دیگر نباید اعتنا کرد
. . .
شاعر مهدی شریفی شادفر(آئینه)

لطفا در صورتی که دکلمه را پسندید
آنرا برای دوستانتان ارسال کنید
880 views @ آئینه @ , 17:12
باز کردن / نظر دهید
2021-12-15 20:04:44
آنکه مرا تنها به حالِ خود رها کرد
اصلا به او دیگر نباید اعتنا کرد

وقتی که در سختی نمی ماند کنارم
پس می شود او را به آسانی رها کرد

با او وفا کردم ولی قدرم ندانست
با من که یک عمری وفا کردم جفا کرد

یا رب تو می دانی که من با او چه کردم
یا رب تو می دانی که او با من چه ها کرد

من با وفاداری به او دَینَم ادا شد
حقّ مرا با بی وفایی ها ادا کرد


یک عمر تنها بودم و تنها ترم کرد
با غربتی دیگر دلم را آشنا کرد

دردِ دلِ (آئینه) بسیارست امّا
باید به این مقدارِ کم هم اکتفا کرد

شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه - 25 آذر - 1400

لطفا برای دوستانتان ارسال کنید.
.
1.6K views @ آئینه @ , edited  17:04
باز کردن / نظر دهید
2021-12-15 20:02:49
بترس از آه مظلومی که آهی در بساطش نیست
. . .
ادامه شعر به زودی منتشر خواهد شد.
.
41 views @ آئینه @ , 17:02
باز کردن / نظر دهید
2021-12-10 18:07:14
اشعار هفته

#نشد
منتشرشده در صفحه #باغ_ابریشم روزنامه #نقدحال شماره ۹۷۳ شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰

به جانِ تو برای تو، به هر دری زدم، نشد
قسم به آن خدای تو، به هر دری زدم، نشد

چو مرغِ عاشقی که در قفس اسیر می‌شود
همیشه در هوای تو، به هر دری زدم، نشد

قسم به اشک‌های من که می‌چکد ز دوریت
به شوقِ خنده‌های تو، به هر دری زدم، نشد

هزار بار آمدم به قصدِ دیدنِ رخت
که دل کنم فدای تو، به هر دری زدم، نشد

قسم به بغضِ مانده در گلوی شعرهای من
به خاطرِ رضای تو، به هر دری زدم، نشد

قرار شد ادا کنم وفای خویش را به تو
به حرمتِ وفای تو، به هر دری زدم، نشد

دلم گرفته از سکوتِ سرد خویش و آمدم
که بشنوم صدای تو، به هر دری زدم، نشد

دلی که در میانِ سینه می‌تپد، قرار شد
فدا کنم به پای تو، به هر دری زدم، نشد

دوباره راه عشق را ز نو شروع می‌کنم
اگرچه از برای تو، به هر دری زدم، نشد
#مهدی_شریفی‌شادفر(آئینه)

@naghdehall
12 views @ آئینه @ , 15:07
باز کردن / نظر دهید
2021-12-06 21:17:04
غزل ( نشد)
شعر و اجرای دکلمه: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
لطفا برای دوستانتان ارسال کنید.
1.7K views @ آئینه @ , 18:17
باز کردن / نظر دهید
2021-12-03 14:11:21 ‍ به نام دوست
تقریبا 4سال پیش 4 غزل در یک شب سرودم با نام گوشه نشین 1 تا 4
بنا به دلایلی تا کنون آنها را منتشر نکرده بودم اما اکنو زمان انتشارسه غزل از آن فرارسیده است
غزل چهارم این مجموعه بماند شاید برای هیچ وقت ...؟!
گوشه نشین1
از خانه گُریزانم و از مدرسه بیزار
نه شوقِ سفردارم و نه ذوقِ به بازار

در گُوشه ای از خلوتِ خودگُوشه نشینم
پَژمِرده و افسرده شدم از غمت ای یار!

رسوای جهان کَردی و راندی ز درِخویش
ما را دگرای دوست! از این بیش نیازار

یک عُمرپشیمانی و یک عُمرندامت
شدحاصلِ این عُمرِغم انگیزِ اسف بار

تنهاتر از آنم که کسی داشته باشم
از بی کسیِ خویش زنم تکیه به دیوار

در خانه یِ خود هیچ امیدم به کسی نیست
بی همدم و بی مونس و بی مَحرم اسرار

کُو مَحرم اسرار که من راز بگویم؟
یک عُمرفقط از غمِ تو زار زدم زار

افسوس که هر چیز به هرکس نتوان گفت
هم درد فراوان شده و هم گِلِه بسیار

این خنده به لبهای من از تلخی عُمر است
لبخند اگر می زنم ای دوست!به اجبار

با هرنفسی میکشم از سوزِدلم آه
یک بار نه ده بارنه صد بارنه ، هر بار

جانا! دلِ(آئینه)شکستن که هنر نیست
آئینه بدست آور و آئینه نگهدار

مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه- فروردین 1397

گوشه نشین2
هم بی خبر از خویشم و هم بی خبر از یار
یا رب نشود هیچ کس اینگونه گرفتار

در سینه تمنای کسی نیست بجزدوست
این دیده خریدارکسی نیست بجز یار

هر لحظه به دنبالِ توام خانه به خانه
هجران ِتوهمسایه ی دیوار به دیوار

یک عُمر به دنبالِ تو می آیم و دیدی
انگارنه انگار ، که انگارنه انگار

با غُصّه ازین خانه سفرکردم و رفتم
مگذارمرا این همه در حسرتِ دیدار

هر روز در این آینه جزخویش ندیدم
خسته شدم از این همه آئینه و تکرار

یا رب چه کنم؟ ازغم هجران جگرم سوخت
از بس که کشیدم ز دلم آهِ شَرربار

هر کاسه و هرکُوزه سرِ (آینه) بشکن
هر داغ که داری به دلِ (آینه) بگذار

خوشحالم از اینکه شده نزدیک ، غروبم
ای زندگی تلخ!خداوندنگهدار

مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه- فروردین 1397

گوشه نشین3
مانند گُل افسرده شدم از غمت ای یار
در ورطه غم غرقم و درغُصّه گرفتار

قدرت که ندارم کنم ازدوست شکایت
جرات که ندارم بنمایم گِلِه از یار

از روزِ ازل مژده وصلی که تو داده ای
دل خوش شدم ای دوست! به آن وعده ی دیدار

ای مُرغِ خیالم پَرِ پرواز نداری
پنهان شده پَرهایِ تو در پَرده ی پندار

چون باد خزان ریخت گُل از شاخه عمرم
پَرپَرشده گُلهایِ امیدم به چمنزار

من شاعر غمهای فروخورده خویشم
نه شاعربازاری و نه شاعردربار

حافظ که لبش بر لبِ آن شاخِ نبات است
اینگونه اگرگفته غزلهای شکربار

من همنفسم درد و غم و غُصّه و داغ ست
پیداست همین غُصّه و غم در همه اشعار

حرف ازتو زدن با دهنِ بسته چه سخت است!
دور از تو سرودن چِقَدَر مشکل ودشوار!

دیگر چه نیازیست که من شعربگویم
پیداست چو احوالِ من از حالتِ رُخسار

پایان غزل آمد و آماده ی مرگم
یک بیت دگرمانده اجل! دست نگهدار

من(آینه)ام سنگ منه روی مزارم
بر روی مزاردلِ من آینه بگذار

مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه- فروردین 1397
2.7K views @ آئینه @ , 11:11
باز کردن / نظر دهید