Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 13

2021-08-23 19:30:35




#دانش‌اموز‌_صیغه‌ای
#پارت_یک


فکم رو گرفت توی دستش و محکم فشار داد از درد صورتم جمع شد : تو می دونی نمی تونی ادامه تحصیل بدی با هزار مکافات و التماس کردن به این و اون تونستم برات یه جا برای درست کردن دیپلمت رو جور کنم
پس چرا من حق دست مزدم رو نخوام هوم!؟
باید ازت استفاده کنم خوشگله

اشک از چشم هام اومد تند تند خودم رو تکون دادم و گفتم : نه خواهش می کنم من پشتم حرف هست اگه کسی بفهمه می کشنم خواهش میکنم اقا معلم ‌.
نیشخندی زد :چه اهمیتی داره ؟؟
اون شوهرت زیر خوار ها خاکه خانواده شوهرت هم که کاره ای نیستن توام که دختر نیستی پس الکی برای من کلاس نذار هوم ؟؟
تازه درس عملی هم یاد می گیری خوشگلم..

تقلا کردم که باعث عقب بریم و به دیوار برخورد کنیم..
دستش رو گذاشت روی بالاتنه ام و فشار داد.
از درد نفسم توی سینه حبس شد
_جوووون تن خورن که..
فیت دستم هستن اینجوری دوست دارم خوشگله..
ترس برم داشته بود زیاد اگه اقا جان می فهمید سرم رو بیخ تا بیخ می برید..
با التماس گفتم : خواهش می کنم ولم کن من غلط، کردم نمی خوام ادامه تحصیل بدم...خواهش میکنم....

خندید اروم و مرموز
_نه دیگه الان دیره حالا که این همه برات زحمت کشیدم بذارم بری عمری..
خودش رو مالید که من روح از بدنم جدا شد
_اینو می ببینی برای تو داغ کرده و بزرگ شده باید جوابگوی این باشه

شرمم باد...
شرمم باد من با اون خدا بیامرز به این چیزا نرسیده بودم که..
عمرش بدنیا نبود زود مرد من با شوهری که محرمم بود این چیزا رو تجربه نکرده بودم الان داشتم بااین مرد نامحرم پیش می رفتم..

باید تف می انداختن تو صورت من
با حس دستی که روی بدنم قرار گرفت لرزیدن بدنم و بعد حضور عزرائیل رو حس کردم..

با اب دهن قورت داده شده گفتم :ولم کن نه تو نامحرمی ولم کن..
تنها چیزی از بین لب هام خارج شد...

_پردم
انگشتش رو با سماجت بیشتر فشار داد..
_اره پرده ات اگه راست می گی و دختری همین الان با انگشتم می درمش پس برای اینکه پرده ات رو نگه داری باهام راه بیا هوم ؟؟
منم باهات راه می یام البته نه الان....
الان فقط باید این رو جواب گو باشی..

این حرف رو شنیدم سکوت کردم
فعلا مجبور بودم که سکوت کنم..
_افرین الان شدی دختر خوب..
منو برگردوند و دستی دور زیر شکمم..

_دستت رو بذار روی دیوار و قشنگ خم شو..
ترسیده گفتم : اقا معلم..
_هیس خفه شو هر کاری که می گم انجام بده...
از خیر پرده ات فعلا گذشتم از عقب دیگه نمی تونم..اشک هام تند تند از صورتم اومد..
کاری رو که گفت انجام دادم دستم رو تکیه دادم و خودم عقب روهل دادم..

شلوارم رو کشید پایین و من از شدت غمگینی و قلب فشرده گی چشم هام رو بستم.

https://t.me/joinchat/aL_A5d3gR9IwNzU0
922 views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 19:30:34 اومدم از اتاقش بزنم بیرون و فرار کنم که موهام توسط دستای مردونص از پشت کشیده شد و پشت سرش جیغی زدم!
سریع موهام و ولی کرد و خودش و به در رسوند و قفلش کرد!

با بغض خیره شدم بهش که دستی رو صورت و چهره ی جدیدش کشید و گفت
_هستی چرا سگم میکنی؟!

با بغض دیتی به کف سرم کشیدم که ادامه داد
_ببخشید نمی‌خواستم موهات و بکشم مجبورم کردی!

#جیغ زدم و با گریه گفتم
_نه تو داری مجبورم میکنی باهات تو یه اتاق بمونم!
تو داری مجبور میکنی باهات سـ‌کـ‌س داشته باشم نه من!... بزار برم کیارش بزار برم لعنتی نمی‌تونم دیگه با کسی سـ‌کـ‌س داشته باشم من عقم میگیره یه مرد بهم انگشتش میخوره چه برسه رابطه!


دستی لای موهای کشید و یک دفعه آبآژور کنار دستش برداشت و #پرتش کرد تو آینه روبه روش که به هزار تیکه تبدیل شد و من از ترس سک سکم گرفت که با چشمای #قرمزش غرید
_لعنت بهت هستی #لعنت بهت... مگه #چیکارت کردن اون #حرو‌زاده ها؟! هــــــــــــان
چیکار کردن که نمتونی #رابطه با منی و که #عاشقشی #تحمل کنی!؟

اشک میریختم و یاد #شکنجه های #جنسی که بهم دادن میفتم که کیارش #بازوم و میگیره میگه
_اذیتت نمی‌کنم من و ببین!
خانمم میخوام آرومت کنم میخوام به آرامش برسونمت!
هر جا خوشت نیومد تمومش می‌کنیم... من و نگاه کن من نمی‌خوام اذیتت کنم هستی!
میخوام اون کثافتی که به تن پاکت کشیدن و فقط پاک کنم!

بهش خیره شدم که من و کشید تو آغوشش و گفت
_قول میدم اذیتت نکنم!

رو تخت درازم کرد و دونه دونه لباسام و از تنم دراورد و به #زور جلو خودم گرفتم‌ که #مانع کارش نشم!
بالا هیچی تو# تنم نبود و من تو خودم از #خجالت جمع شدم که بوسه ای رو گردنم کاشت و گفت
_میخوای چشمام و ببندم نبینمت هوم!؟

هیچی نگفتم که تو گلو خندید دستش سمت # کمربندشلوارش رفت که ناخواسته #جیغی زدم و با #گریه صداش زدم که دوباره به حالت اولش برگشت پیشونیش و چسبوند به #پیشونیم و گفت
_هیشش... باشه باشه من لباس در نمیارم باشه...
پاهات و دور بدنم بپیچون فقط!


با پایان جملش لبم و اروم #بوسید و می‌دونستم داره خیلی #مراعات میکنه اگنه آدمی نبود که بخواد تو #رابطه اروم و #ملایم باشه و داشت مراعت ترس و استرس من و میکرد!

https://t.me/joinchat/Uv7lGPDlD0sbwYZW

با دردی که زیر شکمم پیچید ترسیده شونش و گاز گرفتم اشک ریختم که نوازش وار دستش و تو موهام کشید و لب زد
_هییش الان #عادت میکنی!
جانم #اذیتت نمی‌کنم آروم بگیر ببین چقدر خوب پیش رفتیم....

دختری که بهش تجاوز میشه و توسط دو تا مرد سادیسم مورد ازار قرار میگیره تا زمانی که کیارش قصمون از راه می‌رسه....
1.0K views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 19:30:34 #part5

وحشی شد.....گوشت #گردنم رو میون #دندون هاش گرفت و محکم کشید و صدای #فریاد پر از دردم بلند شد! #گریه کنان لب زدم:
_ ولم کن توروخدا .... من که کاری باهات نکردم .... آزاری بهت نرسوندم که .... ولم کن بزار برم فرهود.

جای گازی که گرفته بود رو #بوسید و سرش رو بالا آورد و گفت :
_ این‌جا رو ساشای حرومزاده بوسیده بود ، نه ؟ دیگه کجا ها رو بوسیده ؟

فشار انگشتاش روی #پهلوم زیاد بود ، اون دو گوی قرمز رفته رفته داشتن #تبدیل به دو ماسه خون می‌شدن .
_ تا کجا پیش رفتین ؟ هان ؟

از درد #پهلوم آخ دردمندی کشیدم که #پوزخندی زد و با #صدای بلندی که به حتم تارهای صوتی حنجره اش در مرز #انفجار بود گفت :
_ هان ؟ با تو ام هانی .... سوالای من جواب ندارههههه ؟

مثل جوجه ی بارون دیده #می‌لرزیدم و از طرفی ، جرات نگاه کردن به اون دو گوی #خونی رو نداشتم .
_ رفتی باهاش لاس زدی و به ریش فرهود خندیدی آره ؟ نشونت می‌دم ... نشونت میدم که عواقب بازی کردن با فرهود چیه عشق قدیمی؛ می‌دونی چند سال دنبال این شب بودم؟

دوباره فاصله ی #کم رو پر کرد که با صدای بلند زدم زیر گریه ، این‌دفعه #رسما بهش التماس می‌کردم .

_ غلط #کردم فرهود ... غلط کردم .. ببخ ....
نذاشت حرفم رو کامل کنم و دوباره عربده زد!

_غلط کردی آره ؟ غلط کردی ؟
بعد مثل دیوونه ها سرش رو تکون داد و گفت :
_ بهت نشون می‌دم که بازی با من ... با من ... با فرهود عواقبش چیه هانی ....

https://t.me/joinchat/43jyl69wZUIxY2U5
https://t.me/joinchat/43jyl69wZUIxY2U5

هانی دختر معصومی که به خاطر پول عمل مادرش صیغه عشق سابقش میشه اما از شکنجه و درد هایی که در انتظارشه‌ بیخبره....
#فول_صحنه
#هات
#اروتیک
مخصوص بزرگسالان
1.2K views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 18:33:49 #پارت_۳۸۱



پلیس و پرستار بالای سرم ایستاده بودن و به جوابهای کوتاه و تک کلمه ای من گوش میدادن.....
به حد کافی خورد و خمیر بودم و حوصله این سوالهارو نداشتم اما ا نا هم ول نمیکردن....
سرم درد میکرد....
آثار مسکن از چشمای خمارم مشخص و هویدا بود....
اوایل بدنم گرم بود و نمیدونستم چه بلایی سرم اومده اما حالا کمکم میتونستم حس کنم چه قسمتهایی از بدنم درد داره....
صورتم از درد مچاله شد....پلیس سمج بود و برای چندمینبار سوالش رو تکرار کرد:
-پس نمیدونید اون شخص کی بود!؟
سرمو تکون دادمو گفتم:
-نه نمیشناسمش...
-قبلا هم ندیده بودینش!؟
-نه!؟
-از مشخصات ظاهریش برام بگید!؟
-چیز دقیقی یادم نیست....از این اراذلهای چاله میدونی بود....
-پس گفتید تاحالا ندیدینش!؟
اه....چقدر سوال میپرسید....نالون‌گفتم:
-نه فقط یادم که داشت تعقیبم میکرد...بعدبهم حمله کرد و سعی کرد کیفمو ازم بگیره ولی من مقاومت کردم....
چیزهایی که گفتمو یادداشت کرد...
واسه گفتن این دروغها دلایل خودمو داشتم...اولیش این بود که روزبه نفهمه چه بلایی سرم اومده تا بلکه یه مدت به کل از زندگیم بکشه بیرون...
پلیس که رفت پرستار گفت:
-کسی رو دارین که من باهاش تماس بگیرم!؟؟ هزینه های پذیرشتون تو بیمارستان هم هست که باید حتما پرداخت کنید....دکتر هم گفته باید تا فردا باشین...پس یه شماره بدین زنگ بزنم بیان اینجا پیشتون و هزینه های پذیرشتون روهم پرداخت کنه...
هیچکس جز ارسلان به ذهنم نرسید...اصلا مگه من کس دیگه ای روهم داشتم....!؟؟
به دایی هم نمیخواستم زنگ بزنم پس از سر ناچاری شدید شماره ی ارسلان رو دادم ...پرستار شماره رو یادداشت کرد و بعدهم رفت....
ملحفه سفید رو کشیدم بالا دوباره چشمامو روهم گذاشتم.....
دلم نمیخواست خودمو اینجوری تو آینه ببینم آخه میتونستم حدس بزنم چه بلایی سرم اومده....
یکی دو ساعتی گذشته بود....سرم خیلی درد میکرد...دستامو رو شقیقه هام گذاشتم و فشارشون دادم که ملحفه از رو صورتم کشیده شد و من با قیافه ی بیخیال و بی احساس ارسلان رو به رو شدم....
مثل ابولهول بالای سرم ایستاده بود و بهم نگاه میکرد.....
اگه کس دیگه ای رو داشتم هیچوقت و هیچ زمان به اون زنگ نمیزدم...اما چه کنم که اند بی کس و کاری بودم........لبهای خشکمو ازهم باز کردمو گفتم:
-اگه...اگه کس دیگه ای رو داشتم مزاحم تو نمیشدم....
سزشو کج کرد و گفت:
-کس دیگه ای رو نداشتی!؟؟ نفرما مادمازل...نفرما ملکه ....پس شوهرتون کجاست!؟ مگه نگفتی عقد کردین!؟؟ خب کجان !؟؟ چرا بهش زنگ نزدی!
باز تیکه ها و طعنه هاش شروع شده بود....و من بی حوصله و خسته و داغون.....اخم گردمو گفتم:
-اگه میخوای تیکه و طعنه بارم کنی برو...آره...برو....اشتباه کردم که بهت زنگ زدم....نباید اینکارو میکردم....نباید....
پوزخند زد...صدای پوزخندش آزار دهنده بود...با پا صندلی رو کشید جلو و روش نشست....هیچ فرقی با گذشته نکرده بود...
و حتی تیپهای خاص خودش رو داشت...از اون تیپهایی که تو خیابون میزد....یه شلوار جین سیاه پاش بود و یه سویشرت مشکی که کلاهاشو انداخته بود روی کلاه آفتابی دیگه ای که روی سرش بود....
از بررسی ظاهریش دست برداشتمو با بغض گفتم:
-خیلی خوشحالی!؟؟؟
پرسید:
-بابت !؟
-اینکه من اینجام...با این حال و روز اینکه اونقدر بدبخت بودم و هستم که جز تو کسی نبود بهش زنگ بزنم.....
خواست سیگار بکشه ولی بعد یادش اومد که توی بیمارستان....با عصبانیت پاکت سیگارو گذاشت تو جیبش و گفت:
-تویه مارمولکی هستی که فقط خدا میشناست! شیطون هفته ای سه بار میاد پیشت درس پدرسوختگی یاد مییگره....
کلافه و رنجور گفتم:
-بس ارسلان...بسه....
-شوهرت کجاست!؟؟ شوهر عقد کردت!؟؟ میدونه ناموسش اینجا آش و لاش افتاده رو تخت!؟؟؟
دستامو گذاشتم رو گوشهام تا حرفاشو نشنوم ولی اون از رو صندلی بلند شد و با عصبانیت دستهامو از روی گوشهام برداشت و با پشت دست یه تو دهنی محکم بهم زد و بعد برگشت سر جاش و گفت:
-توله سگ بازیگر....اون شرو ورها تحویلم داده بودی که چی!؟؟ که بشی همخونه ی اون بچه دماغو...!؟ ای تف به اون ذاتت دختر آخه چرا اینقدر رنگارنگی ...
دستمو رو دهنم گذاشتم و بیصدا شروع کردم گریه کردن....
شرمنده بودم و هیچ حرفی نتونستم بزنم....هیچ حرفی....
1.5K views15:33
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 18:33:49 #پارت_۳۸۰



روزبه پوزخنده زد و همونطور که با نفرت نگاهم میکرد اومد سمتم.....
جور بدی نگام میکرد....از اون نگاه ها که آدمو میترسوند.....
مثل روانی ها هی سرشو به اینورو اونور تکون میداد....شک نداشتم آب از سرش گذشته....
حتما باز اومده بود سراغ موادا....
و منم میدونستم اگه جای موادارو بهش نشون بدم دوباره میره سراغ اعتیاد ودوباره تبدیل میشه به همون روزبه ی معتاد و بدبخت و چرک.....
بعد دوباره هی باید تو جوب دنبالش گشت
و ایندفعه اگه بلایی سرش میومد دایی و طلعت هیچوقت ازم نمیگذشتن و زنده زنده تو آتیش خشمشون میسوزندنم.......
نمیخواستم با نشون دادن جای اون موادای لعنتی کلی آه و نفرین برای خودم بخرم آخه من همینجوریشم کلی بدبختی داشتم.....
نمیخواستم جاشون رو لو بدم که بشه لقمه ی بدیختی چند جوون دیگه.....
چند قدم عقب رفتمو منتظر شدم خودش حرف بزنه....رو به روم ایستاد و گفت:
-خوووب این چند ماه پیچوندی.....چپیده بودی تو این قصر اشرافی و هی هر شب به ریش ما میخندیدی آره.....!؟
پس حدسم درست بود....زده بود به سرش و طاقت از کف داده بود.....
ساکمو توی دستم جا به جا کردمو گفتم:
-چی میگی روزبه!؟؟ باز اومدی چرت و پرت تحویلم بدی!؟؟چرا دست از سرم برنمیداری عوضی!؟؟ چی از جونم میخوای!؟
از خشم زیاد انگار درحال آتیش‌گرفتن بود:
-خیلی مارموزی....فکر کردی منم این جوجه فوکلی های بالا شهرم که خر اون ناز و ادا و چشمات بشم!؟؟ نه....عمراااا.....بنال ببینم‌ ...موادارو کجا گذاشتی!!!
عقب رفتمو گفتم:
-برو پی کارت روزبه.....
دستشو مشت کرد و گفت:
-د لامصب د لاکردار....تو مگه نگفته بودی اگه کمک کنم زاغ سیاه برزو رو چوب بزنم جاشونو میگی....حالا دبه میکنی! شانار یا میگی موادا کجان یا پدرتو در میارم همینجا....
-غلط کردی....
داد زد:
-خفه شد افریطه ....کار تو از هفت خط بودن گذشته بابا تو جعبه مداد رنگی هستی لامصب....
دستمو تو هوا بلند کردمو گفتم:
-هوووو....چه مرگته تو....چرا صداتو انداختی رو سرت....اینجا طویله نیست احمق جون که اینجوری داری عر عر میکنی....
-زر مفت نزن آشغال.....
-آشغال خودتی عوضی.....
با عصبانیت و عین یه گاو میش نگام‌کرد و بعد گفت:
-دیگه گول زبون بازی هاتو نمیخورم.....یا همین الان جای موادارو بهم‌میگی یا با همین زنجیر آش و لاشت میکنم....
-خفه شووو....
اومد جلو...دستشو برد بالازد تو پیشونی خودش و بعد گفت:
-شانار اعصاب منو خط خطی نکن....بگو موادارو کجا گذاشتی.....
با عصبانیت گفتم:
-نمیگم....بگم که دوباره معتاد بشی....دوباره شر گندت گردنمو بگیره.....ول کن اون موادارو .....
نعره ای زد و گفت:
-شر و ور تحویل من نده بگو موادا کجاست...
-تا شب هم اینجا بمونی من چیزی نمیگم....
-که نمیگی آره....خیلی خب خودت خواستی...
فکر میکردم‌تهدیدهاش فقط هارتو پورتن...اما واقعا زنجیرشو برد بالا و زد به کمرم....صدای جیغم تو کل خیابون پیچید....
از درد افتادم‌روی زمین.....اومد سمتم و شروع کرد مشت ردن به سرو صورتم......
من فقط جیغ میکشیدم.....چندتا مرد و دو سه تا زن بدو بدو به سمت ما اومدن....
روزبه هم منو میزد و میپرسید جای موادا کجاست.... دستامو گذاشته بودم‌رو سرم و فقط جیغ میکشیدم....
زیر مشت و لگدهاش دیگه داشتم کم میاوردم.....
چندتا مرد اومدن و دستاشو گرفتنو ازم جداش کردن.....گرمی خون و حرکتش از سر تا روی صورتم رو حس کردم...
بلند شدم که در برم‌اما روزبه خودشو از دست جمعیت خلاص کرد و اومد سمتم و هلم داد....اونقدر محکم که به عقب پرت شدم و سرم خورد به لبه جوب....و پلکهام سنگین شد....
اینبار اون‌زنها بودن که جیغ کشیدن.....
از لای پلکهام دیدم که روزبه فرار کرد و بعد دیگه هیچی نفهمیدم.......
هیچی.....
1.5K views15:33
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 18:29:53 دختر نسبتا بد رمان دیگه نویسندس بچه ها اگه دوس دارین جوین شین

https://t.me/joinchat/O_IWyeB4r_9mZTQ0
اینم لینک فوق العاده رمان هیجانی و پرطرفداریه
382 views15:29
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 12:50:46 ‍ #شکنجه_سکسی_و_لز

#رابطه_ممنوعه_فول_خشن

استاد دست‌ها و #پاهام و به زنجیر بست قدرت تکون خوردن نداشت #دهان بند دهنم و بست، سودا مثل #سگ جلو اومد و زبونش و داخل #بهشتم کرد و #لیس می‌زد #آه شهوتی از #دهنم بستم خارج شد.
استاد #شلاقش و بالا برد و محکم روی #باسن #ژله‌ایم زد با حرکت #باسنم #ناله‌ای سودا در اومد دستش و روی #نازش گذاشته بود و تند #نازش می‌مالید.
سودا دوتا از انگشت‌هاش و داخل #بهشتم کرده بود محکم #تلمبه می‌زد استاد به حرکاتمون زل زده بود #مردونگی #کلفتش و می‌مالوند.
استاد دستم و باز کرد و سمت تخت بردمون سودا مثل وحشیا به جون #بهشتم افتاده بود و #لیس می‌زد ارباب روم نشست و دهان بند و باز کرد #مردونگیش و وارد #دهنم کرد.
مثل #بستنی #مردونگیش و #لیس می‌زدم با ریختن کمی از #مایع #منیش توی دهنم سکسی #امممم بلند گفتم که استاد سودا رو هل داد و #مردونگیش و #لبه‌های #بهشتم گذاشت و وحشیانه واردم کرد و تلمبه می‌زد.
#ناله‌هامون کل اتاق و پر کرده بود
#آه آه.. چشم‌هام از شدت خماری #گاز ریزی از #لب‌های خوش فرم قلویم گرفتم.
سودا روی #سینه‌های گردم خم شد و #لیسشون می‌زد #زبونش و از گردنم بالا آورد و لبام‌ و عمیق #بوسید صدای #نالم توی بوسه‌ی سودا گم شده بود.
سودا #دیلدوی و رو همراه به #مردونگی استاد وارد #بهشتم کرد که جیغئ کشیدم و #آبم با #فشار بیرون ریخت سودا سمت #بهشتم خم شده بود و تموم #آبم و خورد.
بی‌حال روی تخت افتادم که استاد به سودا اشاره کرد..
سودا به حالت #داگی روی تخت نشست ارباب دیلدوی بزرگ و توی نازم کرد در حالی که #مردونگیش و با فشار وارد باسن سودا کرد و شروع به #تلمبه زدن واسی جفتمون کرد #ناله‌هامون بلند شده بود که یک دفعه..

https://t.me/joinchat/ev-w4OcMQVtjNzlk
https://t.me/joinchat/ev-w4OcMQVtjNzlk
814 views09:50
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 10:32:19 دختر نسبتا بد رمان دیگه نویسندس بچه ها اگه دوس دارین جوین شین

https://t.me/joinchat/O_IWyeB4r_9mZTQ0
اینم لینک فوق العاده رمان هیجانی و پرطرفداریه
1.1K views07:32
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 09:25:40


اگه عاشقین ولی حالِ دلتون خوب نیس
مطمئن باشید درگیرِ آدم اشتباهی شدین..!


MORE SEARCH : #VIDEO #LOVEꨄ
⠀⠀
1.7K views06:25
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 09:25:33
𝑌𝑜𝑢𝑟𝑒 𝑇𝒉𝑒 𝑂𝑛𝑙𝑦 𝑝𝑒𝑎𝑐𝑒𝐹𝑢𝑙 𝑇𝒉𝑖𝑛𝑔
𝑖𝑁 𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑙𝑑 ..
طُ تنها آرامش دنیايِ مني . .
‌‌‌‌
1.7K views06:25
باز کردن / نظر دهید