Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 48

2021-07-22 08:17:10 #part25

بالش کوچیکی زیر شکمم گذاشت و گفت:

_ باسنتو بده بالا بهار، شل کن و آه بکش، میخوام خوب بشنوم که چطور جر‌میخوری زیرم!

از تحقیری‌که بین جمله های نشسته بود، کاسه چشمم پر از آب شد و آه خفه ای کشیدم! از گریه هام خوشش میومد، داغ شدن بدنشو بیشتر میکرد و حرارتش پوست بدنم رو میسوزند! چند تا سیلی به باسنم زد و از درد به خودم پیچیدم!
_ یکم روان کننده میریزم ولی اگر دختر خوبی نبودی، خشک جرت میدم! آدم باش و بذار کارمو کنم!

چی میتونستم بگم؟! سرمو به بالش فشار دادم و از سردی مایع لزجی که به پشتم میمالید لرزیدم!
کمی انگولکم کرد و آروم آروم روم خیمه زد...

کلاهک سفتشو حس میکردم؛ با اینکه بهم اخطار داده بود ولی تا کوچک ترین فشاری حس کردم؛ از زیر هیکلش تکون خوردم و سعی کردم فرار‌کنم...!

سریع دست هاشو از زیر تنم رد کرد و محکم منو توی بغلش فشار داد!حجم هیکلم در برابر بدن استاد، تقریبا یک به چهار بود! فشاری که بهم وارد میکرد؛ اوج گرفت و با صدایی مرتعش نالیدم:

_ استاد تورخدا؛ بذارین تو دهنم؛ بخدا دیگه
دندون نمیزنم!

آه غلیظی توی گوشم کشید و دوباره عضوشو فشار داد! درد بدی توی پشتم پیچید و از ته دل جیغ کشیدم...! بی رحمانه کارشو ادامه داد و بالاخره کمی از کلاهک کلفتش پشتم جا گرفت!

کارم از گریه گذاشته بود، رسما زار میزدم....
بالش زیر سرم خیس خیس بود و هر چقدر التماس میکردم، فایده ای نداشت!

_ چقدر تنگی دختر؛ هنوز سرشم فرو نکردم!

چند ثانیه ای مکث کرد و دوباره عضوشو فشار داد.... جیغ هام تبدیل به ناله های کم جونی شده بود که به سختی از لبم بیرون میومد... هر لحظه درد وحشت ناک تر میشد و من کم طاقت تر...

مطمئن بودم هنوز یک سومشم فرو نکرده، از روم بلند شد و دست هاشو ستون بدنش گرفت و شروع کرد به زدن تلمبه های آروم!

زمین رو گاز میگرفتم از درد! کم کم ضربه هاش محکم تر شد و با یه آه غلیظ مایع گرمی توی پشتم نشست....

جون نداشتم حتی اعتراض کنم، آخ ضعیفی از گلوم خارج شد و استاد بدن عرق کرده ام رو بالا کشید:

_ تموم شد بهار، بیا اینجا، تموم شد دختر گلم!

صورتمو بوسید و لبشو روی لبم گذاشت...

https://t.me/joinchat/ms8ehYxHa-ExOTFk
https://t.me/joinchat/ms8ehYxHa-ExOTFk
#بهار دانشجویی که برای رهایی از نامزدش از استادش کمک میخاد اما استادش در ازای کمک ازش مخاد تا باهاش سکس کنه
1.2K views05:17
باز کردن / نظر دهید
2021-07-22 08:17:10 #پارت86
#پناهم_باش


#جیغ میزدم و رو ساعد دستش #ضربه میزدم که #سفت و محکم دور فرمون پیچیده شده بودن ،

یک آن با پشت دست تو دهنم زد
که از شدت #ضربه‌ش شوری #خون رو تو دهنم حس کردم و
تونست با این کارش لالم کنه ...


با خشمی که تو صورتش نقش بسته بود نگاهم کرد و گفت :
- که میخوای بری به آقاجون بگی آره ؟

نیشخندی زدو دستش به سمت #کمربند شلوارش رفت که از زیر پیرهن جذب مشکیش مشخص بود.

نگاهم زوم شده بود روی حرکت دستش و باز کردن کمربند شلوارش :
-حامی ...

- میخوام یه چیز خوب بهت نشون بدم تا شاید بتونی عاقلانه تر رفتار کنی.

دستاش رو از دور #کمربند باز شده شلوارش رها کرد و دستم رو تو یه حرکت آنی گرفت و به سمت خودش کشید ، با تقلا و خواهش گفتم :
- حامی ولم کن ،
ولم کن #روانی ،


#گاز ریزی از لپم‌ گرفت که با چِندش سرم رو عقب کشیدم

با خنده #بدجنسی گفت :
- میخوام کاری کنم از این به بعد یه دختر خوب و حرف گوش کُن باشی عزیزم

با حالت گریه نالیدم :
- میشم ... میشم حامی ولم کن ، به جون مامان مریم میشم

https://t.me/joinchat/AFuacHjMsjEwNWI0
https://t.me/joinchat/AFuacHjMsjEwNWI0
1.4K views05:17
باز کردن / نظر دهید
2021-07-22 08:17:10سک‌س‌پسرلات‌وخشن‌بادخترهمسایه‌شهوتی

#پارت_56

کوبیدم به دیوار و دستشو رسوند به شورتم
ناله ایی کردم که جونمی گفت و #بهشتمو
مالوند
_آااهه اووم آرمین .. #مردونگیتو
توی #کلوچم میخوام آه
با شهوت و ترس به اطراف کوچه نگاه کردم و شورتمو کشیدم پایین که با صدای خشن و لاتیش غرید
_ جووونم قربون #تپلت
بشم ضعیفه!
با #چـ*چولم ور رفت و #پستونامو
از لباس کشید بیرون و شروع کرد به خوردن و میک زدن #پستون هام ... آه و ناله هام که بلند شد
دستشو جلوی دهنم گرفت و شهوانی گفت
_هیسس #جن‌ده
کوچولوی حشری میخوای همسایه رو بکشونی پایین اوووف بدو یه ساک بزن برا سالارم که ناجور سیخ شده!
زانو زدم و با دیدن #مردونگی
کلفتش #بهشتم نبض زد
_ آااهه آرمین دلم میخواد تا ته #تخ*ماتم توی #بهشتم
فروکنی و هی تلمبه بزنی و منم #پستونامو بزارم دهنت و برام بخوری آااهه
حریصانه نگاهم کرد و شهوتی قربون صدقم رفت
_آره تپلی من ‌.. قربون اون #بهشتت
بشم فعلا #سالارو بخورش تا برسم بکنم این تپل خیس و نازتو اوووف
با ولع شروع کردم به خوردن #مردونگیش
و با لذت براش ساک پرتف میزدم
#چـ*چولمو مالیدم و توی دهنم #مردونگیشو
بالا پایین کردم که با صدای پایی یهو بلندم کرد و نشوندم روی سکو و محکم #مردونگیشو توی #بهشتم فرو کرد و دهنمو گرفت و ناله هامو خفه کرد.
تندتند توی #بهشتم
تلمبه میزد، صدای پا نزدیکتر شد اما ارمین بی توجه #پستونامو میخورد و برای #بهشتم جق میزد
#مردونگیش
بکارتمو پاره کرد اما خودمو میکوبیدم به #آلتش و روش سواری میکردم
یهو #آبش
تو کلوچم پاچید که همون لحظه با دیدن مامان پوری.....
https://t.me/joinchat/TeshajWopk8cdrKf
https://t.me/joinchat/TeshajWopk8cdrKf
سس مخفیانه با بوکسور خشن همسایه

https://t.me/joinchat/TeshajWopk8cdrKf
https://t.me/joinchat/TeshajWopk8cdrKf
#رمانش‌زیادی‌فول‌صحنه‌اس#رمانش‌زیادی‌فول‌صحنه‌اس
با دستمال وارد شو
1.6K views05:17
باز کردن / نظر دهید
2021-07-22 08:16:22 #پارت360 سرشو تکون داد و گفت: -آره...بیا برای همدیگه فراتر از این نسبت فامیلی باشیم...! به اتابک خیره شدم...یعنی اونم همون چیزی رو میخواست که عمه درحال مقدمه چینی براش بود!؟؟؟ ازدواج....!؟یعنی...توی همین دوماه فهمید من براش مناسبم....من از اینکه کسی لقمه…
1.7K views05:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 23:08:33 #سکس_با_چندتا_پیرمرد
#شوگرددی

_ریشات میخوره به چ*وچولم حالمو بد میکنه!
سرش رو بالا اورد که با دیدن آبم روی ریشاش حشری تر شدم، دوتا انگشتم رو توی واژنم فرو کردم و مشغول خودارضایی شدم که شوگرددیم مثل سگ گفت:
_بذار آبتو بخورم، آبتو بده بهم...
پام رو روی صورتش گذاشتم که بوسش کرد.
_اون ک*یر کلفتت رو دربیار و ارضام کن، زود باش.
خواست شلوارشو بکنه که پسر هیکلی اومد تو اتاق و با دیدن وسط پاهام اوفی گفت:
_فکر نکنم بابام بتونه این تپل رو راضی کنه!
و خودش میون پاهام نشست و...
https://t.me/joinchat/wM8fGZNCU6E3NDg0
شوگر ددی های من همشون پولدار ولی با الت های پلاسیده بودن...
ولی وقتی کیانوش پسر شوگرددیم رو دیدم، عاشقش شدم و...
1.1K views20:08
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 17:16:18 #پارت_۷۵

_به مردونگی من میگی چروک؟ که خوب جرت نمیده عسل؟
بی توجه به این که آلتش توی باسنم بود خندیدم.
_ضعیف شدی صابر، اعتراف کن، این دودول شل و ولت رو دیگه توم حس نمیکنم.
باسنم رو گرفت و محکم تر توم تلمبه زد،وقتی دید درد ندارم بلند گفت:
_عوضی تو گشاد شدی، اینقدر درت زدم گشاد شدی.
قهقهه زدم و ازش جدا شدم، انگشتم رو توی سوراخ مقعدم فرو کردم و نالیدم.
_اوفف، ببین یه انگشت کاری کرد درد بکشم، مردونگی تو از انگشتمم کوچیک تره.

جلوی چشماش با انگشت خودم رو از پشت کردم که داد زد.
_کیانوش!!!
با تعجب به پسری که اومد داخل زل زدم، شلوار پاش نبود و آلتش کلفتش مقابل صورتم بود.
_جووون، جنده ی جدیدت خیلی هاته بابا، اسمیه!

صابر سیلی به باسنم زد و با صدای بلند گفت:
_جر بده این جنده رو تا به بابات نگه پلاسیده.
وای، با این جر میخوردم نیشخندی زد و پشتم رفت.
_نه صابر غلط کردم ولم کن، این خیلی کلفته.
ولی یک هو رفت توم، جیغ بلندی کشیدم و به خون ریخته شده روی تخت زل زدم که ضربه ی دیگه ای بهم زد و...
https://t.me/joinchat/wM8fGZNCU6E3NDg0
عسل دختر پرورشگاهی که از طریق دادن به پیرمردا پول زندگیش رو درمیاره ولی گیر پدر و پسری میوفته که
1.7K views14:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 17:16:18 رمان هات #عذاب
+تو چرا اینقدر #هاتی دختر؟؟؟
توقع این حرف رو ازش نداشتم،ناخواسته دستم از دورش #شل شد و گفتم:
+بس نیست استاد...
#خمار گفت:
+نه، تازه #اولشه...
لبخند زورکی زدم و گفتم:
+استاد همه دارن نگامون میکنن،فردا پس فرداس که توی دانشگاه انگشت نمای همه بشیم...
خواستم سرمو عقب ببرم که دستشو پشت سرم گذاشت و نزاشت عقب برم.
_میدونی این #مهمونی بدرد تو نمی‌خوره؟
چیزی نگفتم،نگاهش روی اجزای صورتم چرخید و روی لبم متوقف شد.
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
_استاد بریم؟
با قاطعیت نه ای گفت.
سریع لبشو روی #لبم گذاشت،مثل #برق گرفته‌ها نفس داخل سینه ام حبس شد.
نگاهی به دور و بر انداختم ولی نگین نبود.
حتی اون آرش الاغم نبود...
نفهمیدم چی شد ک یهو به خودم اومدم در اتاقی رو باز کرد و منو انداخت روی #تخت و شروع ب در اوردن و جر دادن لباساش کرد...
توی یه لحظه همه لباسای منو جر داد و بی توجه به جیغ ها و #ناله های من شروع ب خوردن لبام کرد و مدام #بوسه میزد و پایین تر میومد گردنم سینه هام شکمم مکثی کرد و زبونش رو آورد بیرون و #لیسی روی شکمم زد تا ..

بدو الان فیلتر میشه ها دوباره نگید لینکش کو ک ممنوع شده
°|| https://t.me/joinchat/TYXwMQTuP9GVCZoo ||°
1.4K views14:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 17:16:18 #بیوه‌ی_برادرم
پارت اینده

زن داداش حاملش و تو حمام خفت می‌کنه و..

از پشت #مردونگیم و میچسبونم به #باسن خوش فرمش و #سینه سمت چپش و به چنگ میگیرم.

_اخ کامران، داری چیکار می‌کنی!

_میخوام زنم و تو حمام جر بدم، بخواب رو زمین.
آروم میخوابونمش رو زمین و جوری که به شکم برجستش فشار نیاد خیمه میزنم رو تنش.

_کامران بچه...
با لبام، مهر سکوت به لباش میزنم و آروم خودم و #واردش میکنم.
بین لبام خفه آه میشکه و چنگی به موهام میزنه.

آروم داخل #بهشت خیس و #داغش کمر میزنم و با دستم بالای #چوچولش و میمالم.
بی تاب زیرم پیچ و تاب میخوره و ناله می‌کنه.

_جوون دوست داری توله؟ داداشمم اینجوری میکردت؟
_آه...نه...اوووم...تو عالی هستی کامران.

با حرفاش بیشتر تحریک میشم و ضربات و محکم تر میکنم.
دلم میخواست اون #سوراخ #تنگ پشتش و هم فتح کنم، از داخل ک..صش میکشم بیرون و از روی زمین بلندش میکنم.
_میخوای چیکار کنی؟!

یه انگشتم و از پشت واردش میکنم و همزمان #بهشتش و #میمالم.
پاهاش سست میشه و بین دستام شل میشه.

_اخ کامران نه، پشت.‌.
قبل از اینکه اجازه مخالفت بهش بدم، #مردونگیم و جای انگشت وارد باسنش میکنم و تند داخلش #تلمبه میزنم.
_اوووف چه تنگی چطوری داداشم قبل من این سوراخ تنگت و افتتاح نکرده بود جووون.

نازگل دختر روستایی که وقتی پنج ماه حامله بود شوهرش فوت می‌کنه و به دستور خان، مجبوره با برادر شوهرش ازدواج کنه.
برادر شوهر هات و خشنی که هرشب به روش های مختلف نازگل و ....

فول سسکی و آب اور

https://t.me/joinchat/Vf-2BvYycA9pLxYV
1.5K views14:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 17:16:17- سک.س با پسری مثل تو میدونی چه حسی داره کیان؟

پوزخندی که زد، بیشتر ترغیبم میکرد.
دستم روی دکمه های لباسش لغزید و شروع به باز کردنش کردم که وسط راه مچم را گرفت:
- پشیمون نمی‌شی که می خوای با منی که فقط یک کارگر ساده ام بخوابی؟

نیشخندی زدم و سعی کردم دست هایم پیشروی کند:
- باور کن پدر من اونقدر پولداره که اصلا برام مهم نیست. بعدم کارگرایی مثل تو که نون بازوی خودشون رو میخورن شرف دارن به پولدارایی که از قشر ضعیف جامعه سواستفاده میکنند که فقط نیاز زیر شکمشون رو برطرف کنند.

خنده ای که کرد ضربان قلبم رو بالا برد:
- یعنی تو الان این کار رو نمی کنی؟

لب گزیدم و خودم را تا لب هایش بالا کشیدم:
- من اگر تن به این خواسته میدم بخاطر اینه که هیچ کس رو به اندازه ی تو دوست ندارم.

این بار نگاهم کرد. متفاوت...پر از نیاز و شیفتگی!
ولی...چشم‌هاش خیلی آشنا بود. من رو یاد کسی می انداخت که خیلی سال پیش ازم دورش کرده بودن.


لب هاش، این بار لب پایینم رو لمس کرد که از فکر خارج شدم و بیشتر بهش چسبیدم تا جایی که داغی بدنش، داشت وجودم رو به آتش می کشید:
- وقتی با منی نباید به هیچی فکر کنی!

لبخندی زدم که دستور داد:
- بخواب روی تخت و پاهات رو باز کن تا بیام!

کاری که گفت رو انجام دادم. چند دقیقه بعد با زانو روی تخت اومد و من کمکش کردم تا دکمه های لباسش رو باز کنه اما این بار هر چی بدنش برام‌ نمایان تر می شد، وحشت بیشتری توی وجودم تزریق می شد:
- هیچ وقت فکرش رو نمی‌ کردم با خواهر کوچولوم یک همخوابی بی نظیر رو بخوام تجربه کنم!

با وحشت نگاهش کردم و همه چی برام کامل شد:
- کیمیا؟

نیشخند قشنگی زد:
- پس بالاخره شناختی!

با بغض و وحشت نگاهش کردم و تا خواستم جوابش رو بدم بهم مهلت نداد، سرش پایین رفت و چند ثانیه بعد جیغم کل عمارت رو برداشت که...
https://t.me/joinchat/2isx5t9y4V5hOTQ0

دختره با خواهرش میخواد رابطه برقرار کنه
https://t.me/joinchat/2isx5t9y4V5hOTQ0
کیمیا دختری که به دلیل ترنس بودنش از خانواده طرد میشه و برای همین مجبوره خودش گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه...چند سال بعد اون با نام کیان به عنوان یک کارمند ساده توی شرکتی مشغول به کار میشه که مال پدرشه و خواهر ناتیش آمین اون رو می گردونه...کیان به آمین علاقه داره به قدری که کار به جایی می رسه که دیگه طاقت نمیاره و یک شب به آمین نزدیک میشه حتی به قیمت بر ملا شدن رازش
https://t.me/joinchat/2isx5t9y4V5hOTQ0
#مخصوص_بزرگسالان
1.6K views14:16
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 17:14:21 #سکس_با_چندتا_پیرمرد
#شوگرددی

_ریشات میخوره به چ*وچولم حالمو بد میکنه!
سرش رو بالا اورد که با دیدن آبم روی ریشاش حشری تر شدم، دوتا انگشتم رو توی واژنم فرو کردم و مشغول خودارضایی شدم که شوگرددیم مثل سگ گفت:
_بذار آبتو بخورم، آبتو بده بهم...
پام رو روی صورتش گذاشتم که بوسش کرد.
_اون ک*یر کلفتت رو دربیار و ارضام کن، زود باش.
خواست شلوارشو بکنه که پسر هیکلی اومد تو اتاق و با دیدن وسط پاهام اوفی گفت:
_فکر نکنم بابام بتونه این تپل رو راضی کنه!
و خودش میون پاهام نشست و...
https://t.me/joinchat/wM8fGZNCU6E3NDg0
شوگر ددی های من همشون پولدار ولی با الت های پلاسیده بودن...
ولی وقتی کیانوش پسر شوگرددیم رو دیدم، عاشقش شدم و...
1.7K views14:14
باز کردن / نظر دهید