Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 12

2021-08-25 09:02:50 - آریووووو لباس زیر من دستتو چه غلطی میکنه؟

با نیش خند سوتین زرشکیمو توهوا چرخوند و لب زد:
- هفت روز گذشته یا میای تولید مثل کنیم و بریم رو کار، یا باید بی لباس زیر بیای بیرون از حموم!

چشم هام گرد شد و لب زدم:
- خونه باباتیما، حالا خوبه تا دو روز پیش منو میدی رو می گرفتی حاج خانوم.

هلم داد داخل حموم و زمزمه کرد:
- خونه بابامم یه توله بکاریم، نظرت؟

قبل از این که جواب بدم به گردنم حمله کردو...
https://t.me/joinchat/2ehxeY7caS4xN2Fk

زن و شوهری که همه جاروی کارن
آریو مردی که ناتوانی جنسی داشت اما با نگار ورپریده از این رو به اون رو شد
2.0K views06:02
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 09:02:50 #هرزه_کوچک_یک

- لخت شو دخترم، اونجا تو به اقا نشون بده.

از خجالت لپ هاش گل انداخت و با گیجی گفت:
- چی؟

-میگم شورتو شلوارتو در بیار اقا نازتو ببینه.
آقا میگه هیچ دختری نتونسته منو تحریک کنه من گفتم تو میتونی بکش پایین ببینه چقدر کلوچه ای و سفیده.

با استرس گفت:
- ولی مامان...

- هیس بیا اینجا ببینم، مگه نمیگم لخت شو؟
الان پسر حاجی فک میکنه از این دختر بی دست و پاهایی.

مامانش همین طور که غر می زد شلوار و شورت دختر رو پایین کشید.

دختره هینی کشید و خواست دستش رو بزاره جلوش که مامانش مانع شد و گفت :
- ببین پسر حاجی همون چیزی که گفتم تپلی و سفید.

با دیدن نازش چشمام برق زد و گفتم:
- بخوابونش رو تخت بگو پاهاشو باز کنه ببینم آکبنده.

دختره خواست فرار کنه که مامانش دستش رو گرفت و به زور روی تخت خوابوندش.

بدنش ریزه میزه اما پر بود.
سعی کرد مامانش رو کنار بزنه و اشکش هم دراومده بود.

- مامانی... ولم کن من نمیخوام.

مادرش که کاملا مشخص بود یه زن بی اعصابه با پشت دست کوبید روی دهن دختر و تشر زد:
- مگه خواستن نخواستن تو مهمه؟ بده کمرتو بالا ببینم.

به زور بین دست و پا زدن دختر، روی تخت خوابونش و پاهاش رو کامل از هم باز کرد.

- بیا پسر حاجی.
بیا خوب نگاه کن و بگو ببین این هلوی صورتی چند میارزه.

دخترش زیادی بچه می زد اما سینه و باسن خوشفرمی داشت که انگار دست هات رو از دور برای لمس کردنشون صدا می زد.

جلو رفتم و پرسیدم:
- چند سالشه دخترت؟

دستش رو به واژنش رسوند و همونطور که بازش می کرد، جواب داد:
- چهارده سالشه بلاگرفته.
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
2.0K views06:02
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 09:02:28
من چی میخوام از خدا
وقتی تو اینجایی جلو رومی




┄•●❥
2.2K views06:02
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 09:02:28
کی مثل من تورو میخواد





┄•●❥
2.2K views06:02
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 08:11:31 #رقص_کثیف #تحریک_آمیز - لپ دنس بلدی؟ شرطمونو که یادت نرفته؟ تحریکم کن و دخترو بگیر زن داداش! متعجب لب زدم: - من بلد نیستم برقصم، لپ دنس چیه؟! روی صندلی نشست، دستم رو کشید تا روی پاش بشینم که جز شورت هیچی نبود. آروم پارچه ی شورت لامبادای تنم رو کنار زد و…
2.6K views05:11
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 21:30:59 برای خرید فایل کامل رمانهای شیطان مونث و حماقت کوچک و اعتراف شیرین از همین نویسنده هرکدوم با قیمت ۱۵ هزار تومن تشریف ببرین پیوی ادمین
@Admforoshvip
در صورت خرید هر سه فایل یه فایل بصورت رایگان بهتون داده میشه ینی میشه چهار رمان

دوستان توجه کنین فقط همین رمانامون فایل شدن بقیه کامل نیستن پس سوال الکی نپرسین
753 views18:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 19:31:01
1.2K views16:31
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 19:31:00
⠀ ⃤••𝑊𝑒 𝑎𝑙𝑤𝑎𝑦𝑠 𝑙𝑜𝑜𝑘 𝑓𝑜𝑟 𝑡𝘩𝑒
⠀⠀⠀⠀ 𝑜𝑛𝑒 𝑤𝑒 𝑎𝑟𝑒𝑛'𝑡 𝑖𝑚𝑝𝑜𝑟𝑡𝑎𝑛𝑡 𝑓𝑜𝑟..!

ما همیشه دنبال کسایی هستیم
که واسشون مهم نیستیم..!
1.1K views16:31
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 19:31:00 ‌‌ #BIO
○━━─ ᴵ ᴴᴱᴬᴿᵀ ᶜᴬᴺ'ᵀ ᴸᴱᵀ ᵁ ᴳᴼ ──⇆
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
« از تو گُذَشتن ، کارِ دلِ من نیست..! »
1.0K views16:31
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 19:30:35 -بدنت خیلی ریزه میزس، طاقت نمیاری زیرم کوچولو!

لب‌هاش روی لاله گوشم نشست و دست‌هاش دور کمرم پیچید.
-می‌تونم تحمل کنم آقا.

باید باهاش می‌خوابیدم تا حامله بشم!
بدن خیسش تمرکزم رو بهم میزد.

قرص افزایش میل جنسی بهش داده بودم تا امشب کار رو یکسره کنم!

-من با رابطه‌های عاشقانه راضی نمیشم.

می‌دونستم.
آوازه درنده خویی ارباب اصلانی همه جا پیچیده بود.
اربابی با فتیش‌های خاص و بی‌رحم!

چنگی به سینه‌م زد و از داخل لباس حریر بیرون آوردش.
لعنتی چرا قرص‌ها اثر نمی‌کرد؟

-من دوست‌دارم زن‌ها رو با قلاده ببینم! دوست‌دارم ببینم که زیرم چطور التماس می‌کنی و لَه‌لَهِ عطر تنم رو میزنی! می‌خوام صدای جیغ‌هات توی کل عمارت بپیچه تا اون معشوقه‌ی حروم‌زادت بفهمه چطور زیرم جون میدی!

بدنم یخ زد.
وای خدای من!
ارباب از رابطه من با برادرش با خبر بود!
نطفه‌ای که داخل شکمم از برادرش داشتم و قرار بود امشب با همخوابگی، به اسم ارباب قالبش کنم!


-فکر کردی با دوتا قرص افزایش میل جنسی منو خر می‌کنی؟ فکر می‌کنی نمی‌دونم تخم حروم تو شکمت کاشته؟ اومدی با من بخوابی که پسفردا بگی بچه‌ی ارباب اصلانیه؟ چی فکر کردی دخترجون!

اشک‌هام گونه‌م رو خیس کرد و بدنم به رعشه افتاد.
من و بچه‌م رو امشب زنده نمی‌ذاشت!
حالا که می‌دونست، تیکه‌تیکه‌م می‌کرد!

بدنم رو برگردوند و لباس حریر رو توی تنم پاره کرد.
جیغ زدم و به التماس افتادم.
-غلط کردم ارباب! خواهش می‌کنم رحم کنید.

بی‌توجه بدن کوچیکم رو روی تخت پرت کرد و با زانو به شکمم فشار وارد کرد.

-مگه نیومدی زیرخوابم بشی؟ الان یه جوری از هر دو طرف جر وا جرت می‌کنم دیگه هوس هرز پریدن از سرت بپره!

قلاده‌ای به گردنم بست و با کمربندش دست‌هام رو بست.

-تخم سگ امشب آدمت می‌کنم تا حروم‌زادگی و هرزگی از سرت بپره!

بهم رحم نکرد و…
https://t.me/joinchat/TptMjhY9gwLjDR27
https://t.me/joinchat/TptMjhY9gwLjDR27
967 views16:30
باز کردن / نظر دهید