Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2021-08-26 09:35:53
#طُ تِڪرار نَشُدَنی تَرین
اِتِفاقِ زِندِگیم





┄•●❥
1.2K views06:35
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 09:35:53 #پارت_45
#هرزه_کوچک

‌#ااووف بسه پسر دایی اخ اه بسه

_ناناز #خانوم یکم اروم باش
یکم دیگش مونده

بالا تنم رو چنگ زد و با شهوت ادامه داد:
_اوووف خیلی تنگی دختر تقصیر من چیه

_اونجات خیلی بزرگه اونجام الان پاره میشه امیر
اگه خون بیاد مامانم دعوام میکنه
اگه میدونستم زن و #شوهر بازی انقد درد داره باهات بازی نمیکردم

_باشه خوشگلم عسلم تو فقط شل بگیر یکم دیگش مونده الان تموم میشه

دوباره سرشو چرب کرد و یهو داد داخل که خون ا جاری شد

_با گریه گفتم:
_دیدی خرابش کردی
مگه نگفتی خون نمیاد حالا چکار کنم

مستانه خندید و ضربه ای به پشتم زد و گفت:
_دیگه زن من شدی
دیگه هر وقت دلت زن و شوهر بازی خواست بیا اتاقم تا بهت حال بدم

ذوق کردم ولی اونجام خیلی درد میکرد که امیر رفت بین پامو واسم...

#اووف_پسر_داییش_به_بهونه_آبنبات_اونجاشو_میچپونه_تو_دهنه_دختره

https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
1.2K views06:35
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 09:35:52

به مردی که بچه‌اش رو توی رحمم نگه می‌داشتم، با اضطراب خیره شدم.
یک قدم بهم نزدیک شد و خیره شکم بزرگم شد.
- ۷ ماهته؟
- آره.
- بچه اذیتت می‌کنه شیدا؟

با چشم‌های نافذش بهم خیره بود و تپش قلبم بالا رفت.
هیچ وقت فکر نمی‌کردم رحمم رو برای پول به کسی اجاره بدم.
- خیلی لگد می‌زنه، فقط همین.

با حس لمس دستش روی شکمم، قلبم ریخت.
- پس ۲ ماه دیگه از این عمارت می‌ری.
- اره...

کیاوش با جدیت بهم خیره شد.
- اگه پولتو ندم چی؟ چی کار می‌کنی؟
با شنیدن حرفش چشم‌هام گرد شد.

- یعنی چی؟ من من... به پولش نیاز دارم. مجانی که یک بچه رو تو شکمم تحمل نمی‌کنم!

سرمو بالا گرفت.
- وقتی حرف می‌زنم بهم نگاه کن.
- یکم می‌شه ازم فاصله بگیرید، ممکنه سارا خانم سر برسه. درست نیست منو شما رو کنار هم ببینه.

- چون زنمه؟ مگه دارم چی کارت می‌کنم؟
و بعد صورتم رو نوازش کرد که قلبم محکم تر کوبید.
- سارا خانم حساسه، همینطوری از من متنفره که بچه‌‌ی شما تو شکم منه.

- چون نازاست، حسودی می‌کنه.
و موهام رو پشت گوشم انداخت.
- گفتم منو ببین شیدا! چرا می‌ترسی؟ مگه نامحرمم؟
دستش رو روی شکمم کشید که همون لحظه لگد زدنش رو حس کردم.
یک لحظه با ذوق گفتم: وای دیدید؟ لگد زد!

و بعد از شرم سرخ شدم و لبم رو گاز گرفتم. لبخند کمرنگی زد.
- دیدم. قشنگ بود، ولی حیف از روی لباس، خوب دیده نشد.
با شنیدن حرفش از خجالت آب شدم.
- از این بیشتر هم لگد می‌زنه؟

- آره وقتی مضطرب یا هیجانی می‌شم، می‌فهمه، لگدهاش بیشتر می‌شه.
- که مضطرب بشی؟ چطور می‌شه؟
می خواستم جواب بدم که یه دفعه لباشو روی لبام گذاشت و آروم بوسید که قلبم از جا کنده شد و پاهام سست.
همون لحظه لگد زدن‌هاش قوی‌تر شد...

کیاوش ازم جدا شد ولی بوسه‌ی آخرش محکم‌تر بود و به کمرم چنگ زد، بعد با پوزخند گفت:
- الحق که پسر خودمه...

رمان بزرگسال و مهیج آیین دلبر

https://t.me/joinchat/_0-cv27QRGY4YWI0

#بزرگسال #رازآلود #هیجانی #عاشقانه

1.2K views06:35
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 09:35:52




#دانش‌اموز‌_صیغه‌ای
#پارت_یک


فکم رو گرفت توی دستش و محکم فشار داد از درد صورتم جمع شد : تو می دونی نمی تونی ادامه تحصیل بدی با هزار مکافات و التماس کردن به این و اون تونستم برات یه جا برای درست کردن دیپلمت رو جور کنم
پس چرا من حق دست مزدم رو نخوام هوم!؟
باید ازت استفاده کنم خوشگله

اشک از چشم هام اومد تند تند خودم رو تکون دادم و گفتم : نه خواهش می کنم من پشتم حرف هست اگه کسی بفهمه می کشنم خواهش میکنم اقا معلم ‌.
نیشخندی زد :چه اهمیتی داره ؟؟
اون شوهرت زیر خوار ها خاکه خانواده شوهرت هم که کاره ای نیستن توام که دختر نیستی پس الکی برای من کلاس نذار هوم ؟؟
تازه درس عملی هم یاد می گیری خوشگلم..

تقلا کردم که باعث عقب بریم و به دیوار برخورد کنیم..
دستش رو گذاشت روی بالاتنه ام و فشار داد.
از درد نفسم توی سینه حبس شد
_جوووون تن خورن که..
فیت دستم هستن اینجوری دوست دارم خوشگله..
ترس برم داشته بود زیاد اگه اقا جان می فهمید سرم رو بیخ تا بیخ می برید..
با التماس گفتم : خواهش می کنم ولم کن من غلط، کردم نمی خوام ادامه تحصیل بدم...خواهش میکنم....

خندید اروم و مرموز
_نه دیگه الان دیره حالا که این همه برات زحمت کشیدم بذارم بری عمری..
خودش رو مالید که من روح از بدنم جدا شد
_اینو می ببینی برای تو داغ کرده و بزرگ شده باید جوابگوی این باشه

شرمم باد...
شرمم باد من با اون خدا بیامرز به این چیزا نرسیده بودم که..
عمرش بدنیا نبود زود مرد من با شوهری که محرمم بود این چیزا رو تجربه نکرده بودم الان داشتم بااین مرد نامحرم پیش می رفتم..

باید تف می انداختن تو صورت من
با حس دستی که روی بدنم قرار گرفت لرزیدن بدنم و بعد حضور عزرائیل رو حس کردم..

با اب دهن قورت داده شده گفتم :ولم کن نه تو نامحرمی ولم کن..
تنها چیزی از بین لب هام خارج شد...

_پردم
انگشتش رو با سماجت بیشتر فشار داد..
_اره پرده ات اگه راست می گی و دختری همین الان با انگشتم می درمش پس برای اینکه پرده ات رو نگه داری باهام راه بیا هوم ؟؟
منم باهات راه می یام البته نه الان....
الان فقط باید این رو جواب گو باشی..

این حرف رو شنیدم سکوت کردم
فعلا مجبور بودم که سکوت کنم..
_افرین الان شدی دختر خوب..
منو برگردوند و دستی دور زیر شکمم..

_دستت رو بذار روی دیوار و قشنگ خم شو..
ترسیده گفتم : اقا معلم..
_هیس خفه شو هر کاری که می گم انجام بده...
از خیر پرده ات فعلا گذشتم از عقب دیگه نمی تونم..اشک هام تند تند از صورتم اومد..
کاری رو که گفت انجام دادم دستم رو تکیه دادم و خودم عقب روهل دادم..

شلوارم رو کشید پایین و من از شدت غمگینی و قلب فشرده گی چشم هام رو بستم.

https://t.me/joinchat/aL_A5d3gR9IwNzU0
1.3K views06:35
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 09:35:51 ⁠ ⁠ - مجبوری بودی با این حالت بیای مدرسه؟

#نواربهداشتی را از دست مستان گرفتم
- امتحان داشتم خانوم عزتی که می شناسی نمره بیخودی نمیده
با اکراه کنارم نشست
- خانوم عزتی رو نه ولی داداشمو خوب می شناسم، بهش زنگ زدم بیاد دنبالت خیلی کفری بود!
مسکنی که شیرین آورده بود را از دستش گرفتم.
- احمقی دیگه پاشده دیده نیستی کل محل و ریخته بهم!
با درد لب گزیدم که شیرین کنارمان نشست
- همین هفته پیش پریود نبودی ترمه؟ چرا باز شدی؟ رنگت پریده!
این سومین پدیه که تو این یک ساعت گذاشتی!

مستان و دو سه نفر دیگر از بچها خیره ام بودند.
با کمری خمیده از جا برخاستم
- پریود نیستم ضعف کردم خوب میشم.
مستان از جا پرید و سد راهم شد
- پریود نیستی؟ پس خونریزیت از چیه!
شیرین کتاب را روی میز انداخت
- مگه عقد برادرت نیست؟
خب شاید داداشت خیلی داغ کرده همین تو #نامزدی زنش کرده!
همهمه ی بین بچه ها با حرف مستان شکسته شد
- عقد نه #صیغشه، اونم چند روزه تا پدرش بیاد.
آره ترمه داداشم کاری باهات کرده؟
قصد کنار زدنش را داشتم‌ که جلوتر کشید
- با توام دیونه آره؟
واسه همون صبحی رفتی #داروخونه؟
خسته از سوال و‌جواب هایش کنارش زدم
- آره که چی می خوای بری به حاج خانوم و بقیه بگی؟
همه شکه شده بودند اما من هنوز دلم پر بود با باز کردن در کلاس قامتش را مقابل دفترمدیر دیدم.
نگاهش عصبی و طوفانی بود
دست از توضیح دادن به مدیر کشید
- نگفتم بتمرگ خونه تا بیام؟
پَد را پشت سرم پنهان کردم
- خ...خوبم مهراب امتحان بدم میام خونه.
با چند گام بلند مقابلم ایستاد و بازویم را گرفت
- گور بابای امتحان و این خراب شده، میریم خونه!...
مدیر با تاسف سر تکان داد
- محمدی جمع کن برو فردا والدینت نیان این رابطه رو تایید نکنن گزارش میدم!
دست دور کمرم انداخت
- نمیاد خانوم مدیر هر خراب شده ای خواستی #گزارش بده
در جدال با دستش بودم که زیر گوشم غرید
- تکون نخور تا #تن_کبودت و بیشتر از این فشار ندم.
با اجازه ی کدوم بی پدری بعد اولین #سکس‌ت پاشدی اومدی مدرسه؟
بالاخره سر اشک هایم شکست
- درد دارم مهراب!
با حرص نفسش را در صورتم فوت کرد
- می دونم نفس مهراب خوبت می کنم، پدرت اومده خونه بهش گفتم زنمی دیگه نمی تونه کاری کنه!
وحشت زده نایلون حاوی قرص و پد را از دستش گرفتم که روی موتورش نشست و کوله ام را از دست مستان گرفت
- برو به اون زنیکه مدیر ادرس و شماره ی منو بده زنگ نزنن خونه حاجی...
هِندل زد و غرید:
- روی باسن یه وری بشین پشتم.
پاهاتو باز نکن‌ بیشتر می سوزه!

نفسم از بی پروایی اش در سینه ام مانده بود که مستان عقب گرد کرد. از پشت دست دور کمرم انداختم
- نریم خونه بابام منو می کشه.
دست آزادش را روی دستانم گذاشت
- قلم می کنم دستی که روت بلند شه ولی فعلا باید بریم خونه ببینن چه خبر شده،
#دستمال_خونی و باور نکردن
نایلون دارو ها را باز کردم.
#قرص اورژانسیی که گفته بود گوشه ی نایلون بود قبل لمس کردنش خشاب را از دستم کشید
- اینم دیگه نمی خواد بخوری، تا یه توله نیاری بابات وا نمیده
درس رو ببوس بذار کنار جوجه طلایی فعلا باید توله داری یاد بگیری!

https://t.me/joinchat/wz7QST38gK5kMjk0
1.4K views06:35
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 09:32:22 #هرزه_کوچک
مامانش شورتشو پایین کشید و همین طور که ایستاده بود پاهاشو باز کرد که دختره با سرتقی دستشو گذاشت رو تپلش و گفت:
_مامانی زشته نمیخوام عمو نازمو ببینه

مامانش که بی اعصاب بود زد رو دستشو و گفت:
_دستتو بردار دختره خیره سر
مگه عروسک نمیخوای
اگه عمو ببینه عروسک واست میخره
پاهاتو باز کن صاف وایسا تا عمو ببینه

نگاهی بهم کرد و بچه گونه گفت:
_عروسک میخری؟؟!

خندم گرفته بود خودمو کنترل کردم
عجیب بود منه ناتوان جنسی با دیدن پاهای تپل و ناز سفیدش تحریک شده بودم
زیپ شلوارمو پایین کشیدم و گفتم:
_اگه آبنباتمو بخوری آره

یهو مامانش برش گردوند و گفت:
_ببین پسر حاجی باسنشم ناب و دست نخوردس اول بگو چند بابتش میدی ؟
ولی من بی طاقت شدم و داگی خوابوندمش رو میزو...
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
1.7K views06:32
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 19:55:02 #part45
بین شوهرم و برادر شوهرم می‌چرخیدم.الت شوهرم توی بهشتم بود و برادر شوهرم داشت #سینه‌هام رو می‌خورد.رادمان ضربه ای به رونم زد و گفت:_تو مال کی ها؟ داری زیر #شوهرت جر میخوری؟
لبم رو گاز گرفتم و گفتم:_من مال توام...فقط تو #رادمان، نذار داداشت دستمالیم کنه
سرعت حرکاتش رو بیشتر کرد که آه و ناله هام بالا گرفت.
کیارش آلتش رو دراورد و توی دهنم فرو کرد که عق میزدم .با تلمبه های رادمان داشتم #ارضا میشدم که رادمان از توم دراورد و آلتش رو توی دستش گرفت و مشغول ج*ق زدن شد تا آبش بیاد.
کیارش بین پاهام ایستاد و گفت:اونقدر گشادی که #آب داداشمو نیوردی، اما من میخوام از جلو بزنم درت، باشه!
با شنیدن #حرفش چشم هام تار شد و با ترس سعی کردم ازش فاصله بگیرم که رونام رو گرفت و منو به #خودش چسبوند.
از اون ور رادمان داد زد:آره #داداش همینه، بگیر جرش بده جنده رو، زن جنده ی من که به داداشم میده! لیاقتش جر خوردنه.
کیارش داخلم تا آخر فرو کرد که جیغی کشیدم ولی بی توجه به #حرکاتش ادامه دادو...
https://t.me/joinchat/wwlY7m13FFg0MGQ0
https://t.me/joinchat/wwlY7m13FFg0MGQ0
1.3K views16:55
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 19:22:24 #هرزه_کوچک
_لخت شو دخترم اونجاتو تو به اقا نشون بده
از خجالت گپاش گل انداخت و با گیجی گفت:
_چی؟
_میگم لباستو در بیار اقا اونجاتو ببینه
آقا میگه هیچ دختری نتونسته منو تحریک کنه من گفتم تو میتونی بکش پایین ببینه چقدر کلوچه ای و سفیده

با استرس گفت:_ولی مامان...
_هیس بیا اینجا ببینم مگه نمیگم لخت شو
الان پسر حاجی فک میکنه از این دختر بی دست و پاهایی
مامانش همین طور که غر میزد شلوار و شورت دختررو کشید پایین دختره هینی کشید و خواست دستشو بزاره جلوش که مامانش مانع شد و گفت :
_ببین پسر حاجی همون چیزی که گفتمه
با دیدن اندامش چشمام برق زد و گفتم:
_بخوابونش رو تخت ببینم بکارت داره
دختره خواست فرار کنه که مامانش دستشو گرفت و ....
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
1.4K views16:22
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 18:06:39 تجاوز دو به یک به دختر شهوتی و پولدار
#Part_42

-لای #بهشتش رو باز کن جفت سوراخاشو بگیرم.
دومی پاهام رو بالا گرفت و با انگشت شروع به مالوندن #بهشتم کرد.
-یه نسخه از فيلم جر خوردن #سوراخاتو به خودتم میدیم حال کنی.
حرفش كه تمام شد اونم به ضرب #مردونگیشو کنار اولی تا اخر كرد تو پشتم و غرید:
_محسن درست فیلم بگیر!
جیغ بلندی کشیدم و تکونی به بدنم دادم.
حس می‌کردم پشتم پاره شده و گرمی و خیسی خون رو حس می‌کردم.
دوتاشون از پشت داخلم کرده بودن و کم‌کم شروع به بالا پایین کردن خودشون توی سوراخ تنگ و جر خوردم کردن.
آه و ناله هاشون بلند شد و یکیشون دستشو گذاشت رو #پستونم و اون یکی با #بهشتم ور رفت.
آهی کشیدم ولی بازم دردش وحشتناک بود و یه لحظه هم جیغام تموم نمی‌شد.
-اوفف داره خون میاد. فک کنم تو عمرش اینطوری سرویس نداده بود!
یهو یکیشون کشید بیرون و با ولع شروع کرد به خوردن نوک #پستونم و مالوندن #چو*چولم ...
جیغ کشیدم و بدنمو تکون دادم ، نفری که تو کونم تلمبه میزد هیسی گفت و محکمتر گرفتم و همزمان که توم ضربه میزد فحشای رکیک میداد و به باسنم ضربه میزد.
_آااهه آیییی ولم کنیددد اشغاااالا آههه آخ
یهو کشید ازم بیرون و فشارم داد که باعث شد زانو بزنم و صورت یکیشون نزدیک صورتم شد اما اون بی توجه #پستونامو حریصانه میخورد و با #بهشتم ور میرفت.
انگاری تاحالا دختر نکرده بود که انقدر میلیسید #پستون و #بهشتمو.
با فرو رفتن #مردونگی توی دهنم حس کردم دهنم جر خورد اما شروع کرد به خندیدن و شهوتی لب زد:
_خوب مک بزن و بخورش ج*نده چون قراره #تپل خشگلتو جرر بدیم اوف!
ترسیده نگاشون کردم اما شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنم و هرچقدر اوق میزدم ولم نمیکردن.
یهو اونی که داشت #پستونامو میخورد بلندم کرد و نشوندم رو دهنش که کل #بهشتمو کشید تو دهنش و حالا یه #مردونگی تو دهنم درحال ساک زدن بودم و #بهشتم تو دهن اون حیون درحال خوردن بود و داشتم از شدت لذت میلرزیدم
_اووم اوووم اووف عجب #بهشت خوشمزه ایی داری ملوسک.
با ملچ ملوچ ساک میزد و منم به اجبار برای #تخ*مای رفیقش ساک میزدم که یهو ....
https://t.me/joinchat/wwlY7m13FFg0MGQ0
https://t.me/joinchat/wwlY7m13FFg0MGQ0
دختر#سکسی و پولداریو میدزدن و بهش#تجاوز میکنند تا با فیلم سکسش اونو تهدید کنند ولی نمیدونن دختره

https://t.me/joinchat/wwlY7m13FFg0MGQ0
https://t.me/joinchat/wwlY7m13FFg0MGQ0
5.9K viewsedited  15:06
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 17:57:36
1.4K views14:57
باز کردن / نظر دهید