شعر امروز

2021-11-17 11:28:32 گفته بودی کنار می ایم ..
*با نبودت.. چقدر خندیدم...
*مست بودمـ شب عروسی تو...
*با یڪ اجبار تلخ رقصیدمـ...

*اتفاق است..... ساده می افتد..
*مثل ابی که می چکد از دست !!
*من ترا دیدم و .......دلم لرزید
*عصر پاییز سرد...یادت هست ؟

*آش نذري و ڪاسه ے چینۍ
*صوت استادو ربنا همـ، مست..
*در که واشد به دست تو برخورد
*ڪاسه افتاد و تکّه تکّه..شڪست..

*شرم در چشم..و خم بروي زمین...
*جمع کردی شکسته ها ،تک تک..
*وای بر من ... چه کرده بودم... آخ..؟
*منِ بی دست و پا..... منِ دلقک !!

*پرده ے اتشین اشڪے باز
بسته شد در نگاه سر مستت
*خون چڪید از گل همین ڪاسه...
*بی هوا رفت خارِ آن دستت...

*لب گزیدمـ ز درد دستانت...
*چشمهایمـ ز حدقه زد بیرون..
*قلبم انگار ناگهان افتاد..
*روي دستان رنگیت ..از خون

*رد خونے که ریخت در کوچه
*تا دم خانه ات مرا...... اورد
*ڪاشکے بر زبان مے اوردم
*آنچه تابِ مرا... به سر اورد

*رفتے ..اما شروع این قصه
*ابتدایی ز اشڪ.. لبریز است
*گونه هاے به گِل نشسته ے من...
*شرحِ این ماجرای پاییز است...

*اتفاق است ساده می افتد..
*مثل آشی که ریختمـ به زمین
*مثل قلبے که ریختے بر هم
*مثل عشقے که پا گرفت .....همین

*واے بر من... منِ هنوز عاشق
*واے بر تو ....توےِ گذشته ز من
*عاشقانه .....تو را پرستیدم
*عاقلانه.....گذشته اے از من

*گاهی انگار .....زندگے با ما
*سر نوعی ستمگرے دارد
*مے ڪشاند ترا به سمت کسی
*که فقط قصد دلبرے دارد

*با خودت فڪر میکنے ای وای
*چقدر شانس با تو همراه است
*زندگے..... موذیانه می خندد
*این شروعے از اشک و از آه است

*میروے خسته در خیابانها....
*جدول و خط شبیه نامه ے اوست..
*نامه هایے که عاشقت میڪرد
*با شروعے که دارمت.. من دوست...

*تا یکے را به قد و قامت او...
*در خیابان و کوچه میبینی...
*پیش رویت سیاه میشودو...
*وسط کوچه اے و میشینے...!!

*از هزار و سیصد و هفتاد...
*بیست سال و چقدر میگذرد؟؟
*سال و ماهو.. و هفته در من گم...
*مرده شور دلِ... مرا ...ببرد...

*این حصار عجوزه ے عشق است...
*دست من را نشانده در زنجیر...
*بیست سال و چقدر..میگذرد..
*خسته از خاطرات دامن گیر..

ساحل حسینی
@shereemroz باز کردن / نظر دهید

2021-11-17 11:27:29 اوراق خالی و دلی لبریز دارم
قدّ تمام سال ها پاییز دارم

دار و ندارم را به یغما برد دنیا
یعنی که بختی بدتر از چنگیز دارم

باقی نماند از تو مرا چیزی به غیر از
دفترچه ی خیسی که روی میز دارم

هی اشک می ریزم تو را هی می سرایم
من در سرودن ها چه افت و خیز دارم

هر روز صحبت از تو و نامهربانیتْ
با بوته های سبز ِ در جالیز دارم

از سهم دریای تو من تنها و تنها
موج غم و گرداب رعب انگیز دارم

آدم به آدم می رسد روزی یقیناً
جایی تو را می بینم و من نیز دارم!

حنظله ربانی
@shereemroz باز کردن / نظر دهید

2021-11-17 11:24:00 از راه دور ، پلک تو را لمس مى کنم
...که بغض مى سراید و غمناک مى زنى

با مشکى و سفید که من دوست دارمش
با فرچه روى ناخن خود لاک مى زنى

من مرده ام براى تو ده سال پیش از این...
...که چنگ توى سردى این خاک مى زنى

ابوالفضل حبیبی
@shereemroz باز کردن / نظر دهید

2021-11-10 12:45:41 ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﮑﻦ ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﺪﯾﺪﯼ !
ﺷﻬﺮﯼ ﭘﯽ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ

ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﻢ ﺑﺎ ﻧﻤﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭﺷﻢ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﮐﺮﻭﺍﺗﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ

#حسین_زحمتکش باز کردن / نظر دهید

2021-11-10 12:36:50 مثل سلیمان لحظه یی که حلقه ی انگشترش را داده باشد
مثل یهودایی که قول کشتن پیغمبرش را داده باشد

مثل کسی که سؤظن اش چشمهای مردمش راکور کرده
یاامپراطوری که حکم قتل تنها خواهرش راداده باشد

مثل غم آینده ی یک پادشاه بی وطن,شاهی که دیروز
هرگوشه از هر عهدنامه,قسمتی از کشورش راداده باشد

مثل امیر خائنی که شهر را یکپارچه تسلیم کرده
سردار پیری که برای زنده ماندن,خنجرش راداده باشد

مثل سحرگاه به خون آغشته وآشفته ی رزمنده یی که_
یک نیمه شب به ارتش دشمن گرای سنگرش راداده باشد

انگار راه یک امیر خسته در حمام را من بسته باشم
یامیرزای کوچک جنگل به دست من سرش راداده باشد

حال بدی دارم,همه وجدان من یکپارچه غرق عذابست
مثل زنی که درخیانت بوسه های آخرش راداده باشد

این روزها از قرن های رفته ام شرمنده ام بانو,شبیه_
بازنده یی در نرد,وقتی بعدبازی همسرش راداده باشد....

امین داوری
@shereemroz باز کردن / نظر دهید

2021-11-10 12:34:48 انگشتِ اشاره‌ی دستِ بچّه‌مُ بُریدم !
حالا هَر چی دِلِتون میخواد بارَم کنین !

بگین یه جونورِ بیرحمم !
حتّا میتونین دارَم بزنین ،
امّا من کارِ خودمُ کردم !

میدونم وقتی این پسر بزرگ بشه ،
نمیتونه ماشه هیچ تفنگیُ
رو به آدمِ دیگه‌ای بِچِکونه !

یغما گلرویی باز کردن / نظر دهید

2021-11-10 12:32:17 عشق، دعوای میان خِرَد و احساس است
سرنوشت همه عشّاق جهان ، حسّاس است
لااقل عاشقِ معشوقه ی مردم نشوید
که به فتوای همه ، مظهر حق الناس است

نفیسه سادات موسوی

@shereemroz باز کردن / نظر دهید

2021-11-10 12:30:57 پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"

بر باد می دهم همـه ی بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت

باران بشو ، ببار به کاغذ ،سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت

اصرار می کنی که مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من ، عزیـز غم انگیز برگ ریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!

سید مهدی موسوی
@shereemroz باز کردن / نظر دهید

2021-11-10 12:29:50 @shereemroz

بند ِ زنان,قاطی شده با ترس,با سرکوب
بندِ زنانِ باکره! بند زنانِ خوب!

بند ِ نماز صبح با کابوس بیداری
به هیچ چسبیدن از این هر چیز اجباری

به تخت های ملتهب,به صبح های سرد
به روزهای ِ خالی ِ لبریز از سردرد

به خاطرات کهنه ی با زندگی قاطی
معتاد به روز غم انگیز ملاقاتی

بندی که خود را می کند با درد و خون عرضه
بند ِ بدن های برهنه در شب ِ هرزه

با شهوت ِ سوراخ ِ ریزی در تنِ سیمان
قاچاقِ خون و گریه و کابوس و بادمجان

قاچاقِ سیگار و سیاست در لباس زیر
الکل برای شستن ِ دلتنگی و تحقیر

قاچاق قرص خواب در عادات ماهانه
بند ِ دوام آوردن از دنیای مردانه

بند ِ زنان,قاطی شده با خشم,با سرکوب
بند ِ زنان ِ بد! زنان ِ جنس ِ نامرغوب!

الهام میزبان باز کردن / نظر دهید

2021-11-01 10:58:13 ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﺎﻏﺮﻡ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻦ ﺍﯼ ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﻠﯿﺰ ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺎﺭ ﻭ ﺟﻨﺠﺎﻟﯽ ﺑﭙﺎﺳﺖ
ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﯾﻨﻘَﺪﺭ ﺁﺷﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ

ﻓﺮﺵ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﺎﻓﺘﻢ
ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ

ﻧﺎﺷﮑﯿﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻨﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻧﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﺍﯾﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ

ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ
ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺟﺰ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ

ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺑﻬﻢ
ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻫﺎ ﻭﺯﻥ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺍﺳﻠﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﯼ ﻋﺴﻞ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺍﻓﺘﺎﻥ ﻭ ﺧﯿﺰﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﻧﯿﺴت

علی قیصری

@shereemroz باز کردن / نظر دهید