Get Mystery Box with random crypto!

شعر امروز

لوگوی کانال تلگرام shereemroz — شعر امروز ش
لوگوی کانال تلگرام shereemroz — شعر امروز
آدرس کانال: @shereemroz
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.18K
توضیحات از کانال

شعرِ خوبِ امروزی

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 13

2021-10-24 18:51:49 @shereemroz

اندوه شبهایی که خوابت را نباید دید
اندوه باغ سیب، سیبی که نباید چید

اندوه برگی زرد که جا مانده از هر باد
بر شاخه ی پیری که وافریاد سر می داد

اندوه پشت بوق ماشین های تکراری
اندوه ابری که تو باشی و نمی باری

اندوه هرچه هست، هرچه نیست، هر اندوه
اندوه در اندوه در اندوه در اندوه

جمع است قبل گریه کردن های من در تخت
رود است بعد گریه کردن های تو در کوه

تنهایی فنجان قهوه بعد هر دیدار
تنهایی دیدارهای مانده بر دیوار

تنهایی بذر نهفته در میان خاک
تنهایی جویی میان حجمی از خاشاک

تنهایی یک مرد وقت گریه کردن هاش
تنهایی یک زن زمان ظرف شستن هاش

بغض است قبل گریه کردن های من در تو
درد است بعد گریه کردن های تو در من

ای شانه ی زیر تمام اشک های من
دریایی از آغوش در آغوش پیراهن

عمریست خوابت را نباید دید حتی من
شعری برای تو نباید گفت اما من...

شب ها، خیابان ها، قدم ها، بغض ها، گریه
گوشه به گوشه رنگ و بوی توست با گریه

بی خوابی شب های بی تابی و اندوهی
خواب دم صبحی، که می آیی و... مکروهی!

ای چشمهایت شعر خیس آسمانهایم
با دستهایت اشکهای چشم من را هم...

#رضاطبیب_زاده
245 views15:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-24 18:51:11 حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

در کنـــار تــــو  قدم  مــــی زدم  و دور و بـــرم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم

روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم

پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم

.
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟

امید صباغ نو

@shereemroz
258 views15:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:47:51 روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود
نم نم و بــا نــاز هی دارد عقب تر می رود

دست نامریی ِ باد و دسته های تار مو
وای این نامرد با آنها چه بد ور می رود

می زنی لبخند و بیش از پیش خوشگل می شوی
اختیــــار ایـن دلــم از دست مــن در مـی رود

واژه های شعر من کم کم سبک تر می شوند
این غــزل دارد بـه سمت سبک دیگـــر می رود

پــا شدی…. انــگار بــر پــا شد قیامت در دلم
رفتی و گفتم ببین ملعون چه محشر می رود

ابـروانت مـی شود یــادآور ” هشتاد و هشت”
چشم هایت باز سمت ” فتنه ” و شر می رود

گــر تــو را ای فتنـه ، شیـخ شهر ننمایـد مهار
مثل ایمــــان مــن ، امنیت ز کشـــور می رود

اهــل نفــرین نیستم امـــا خدا لعنت کنــد
آنکه را یک روز همراهت به محضر می رود…

#ناصر_عبدالمحمدی
@shereemroz
381 views10:47
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:45:48 فرقی ندارد آخر قصّه
سردرگمی ِ چند کلاغ است
تنها پناه واقعی ما
دیوارها و سقف اتاق است...

فاطمه اختصاری
393 views10:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:41:47 هنگام هوس، وضع من و یار یکی نیست
حال همه در لحظه ی افطار یکی نیست

از تک تک اجزای قفس شاکی ام اما
نوع گله ام از در و دیوار یکی نیست

با حاجی و با شیخ عرق خوردم و دیدم
عکس العمل این دو ریاکار یکی نیست

کوتاه بیا شیخ! خدایی که تو خواندی
آنقدر بزرگ است که انگار یکی نیست

غلامرضا طریقی
@shereemroz
375 views10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:40:55 باید که ز داغم خبری داشته باشد ،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
 در لشکر دشمن پسری داشته باشد !

حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد

سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !

 آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد

سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
 خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !

حسین جنتی
@shereemroz
338 views10:40
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:39:40 تو از کعبه من از اصحاب فیلَم
ولی کفر من از جنس یقینه
اگه از آسمون سنگم نباره 
حسابم با کرام الکاتبینه 

خدا هم با تموم عنکبوتاش 
نتونسته خیالامو ببافه
تو از موسی من از دربار فرعون 
میون ما یه دریا اختلافه !

عصاتو پرت کن توو آب ، بابا 
که فرزندت یه دریا از تو دوره
یه دریا که اگه روو من بریزیش 
نمی تونه گناهامو بشوره!

اگه من با تو خیلی فرق دارم 
یکی از بازیای سرنوشته
که دنیا واسهْ تو مثل جهنم 
جهنم واسهْ من مثل بهشته !

تو از کعبه من از اصحاب فیلَم
ولی کفر من از جنس یقینه
اگه از آسمون سنگم نباره 
حسابم با کرام الکاتبینه ...

یاسر قنبرلو
@shereemroz
333 viewsedited  10:39
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:38:53 كم به دست آوردمت، افزون ولي انگاشتم
بيش از اينها از دعاي خود توقع داشتم

بيد مجنون كاشتم -فكر تو بودم- خشك شد
زرد مي شد مطمئنا؛ كاج اگر مي كاشتم

آنكه زد با تيغ ِ مكرش گردنم را، خود شمرد
چند گامي سوي تو بي سر قدم برداشتم

اي شكاف ِسقف ِبر روي سرم ويران شده!
كاش از آن اول تو را كوچك نمي پنداشتم

آه ِمن ديشب به تنگ آمد؛ دويد از سينه ام
داشت مي آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم...

كاظم بهمني
@shereemroz
322 views10:38
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 13:36:42 @shereemroz

دستم كه بسته است، دهانم براي چه؟!
نفتم كه شد مصادره، نانم براي چه؟!

در راديو و تلويزيون جز دروغ چيست؟
خود را به پايشان بنشانم براي چه؟!

دانا اگر شويم توانا نمي شويم
بيهوده هي كتاب بخوانم براي چه؟!

ميلياردها به جيب زدند و يك آب روش
تفتیش می شود چمدانم براي چه؟!

بنشين، نگو، نخند، نرقصان، نپر، نكن
خب پس بگو بمير، جوانم براي چه؟!

در خرجکرد یومیه ی خویش مانده ام
واعظ! بگو که زن بستانم براي چه؟!

بی پول و پارتي کسی آیا به حق رسید؟
خود را به دردسر بکشانم براي چه؟!

شیخ و گدا مساويِ هم خاك مي شوند
از بيش و كم چنين نگرانم براي چه؟!

وقتي كه انتقاد به جايي نمي رسد
پس بيش از اين سخن ببيانم براي چه؟!

#حسین_گلچین
374 views10:36
باز کردن / نظر دهید
2021-10-08 18:31:08 چون واگنی فرسوده در راه آهنی خالی
از من چه باقی مانده جز پیراهنی خالی؟

دارد فرو میریزد اجزای تنم در من
آن طور که دیواره های معدنی خالی

چون آخرین سربازِ شهری سوخته یک عمر
جنگیده ام در مرزهای میهنی خالی

حالا که سر چرخانده ام در باد می‌بینم
پشت سرم شهری‌ست از هر روشنی خالی

گنجایش این جام ها اندازه ی هم نیست
من استکانم شد به لب تر کردنی خالی

آن باغبانم که پس از یک عمر جان کندن
از باغ بیرون آمدم با دامنی خالی...

#پانته_آ_صفایی

@shereemroz
306 views15:31
باز کردن / نظر دهید