Get Mystery Box with random crypto!

فصلنامه استارباد

لوگوی کانال تلگرام starbaadmagazine — فصلنامه استارباد ف
لوگوی کانال تلگرام starbaadmagazine — فصلنامه استارباد
آدرس کانال: @starbaadmagazine
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 215
توضیحات از کانال

فصلنامه فرهنگی، هنری، ادبی و تاریخی استارباد
تماس با مدیرمسئول فصلنامه:
09113701081

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-07-13 16:29:45

و در جمع ادبی و هنری شاعران مکزیک راه یافت، هرچند " اکتاویو پاز" و گروه " آنتی نرودیست ها" او را تحمل نمی کردند. در همان جا با " ماتیلده اورویتا" آشنا شد و این آغاز عشق آنان بود، عشقی که بر نرودا و آثار او تأثیر ژرف نهاد.

و من تمام آنچه هستم که نیستم
عشق من کودکی گریان است
که نمی خواهد آغوشت را رها کند
برای همیشه به تو وامی نهم
تو یگانه برگزیده منی.

در بازگشت از مکزیک، به" پرو" برای دیدار شهر باستانی اینکاها " ماچو پیچو" رفت و شعر " بلندی های ماچو پیچو" را نوشت؛ که اوج کارهای شعری اوست و این شعر، سفر شاعری سرودخوان است گردن فراز، بی آن که در اندوه دوری و درماندگی دست و پا زند. نرودا در اینجا در بالاترین بلندی های شور و آگاهی آفرینش هنری، می رسد. " شاعر، شعر بلندی های ماچو پیچو را نقطه ی عطفی در تکوین شعر خود و راهگشای آینده ی آن می داند."

پس آنگاه بر نردبام زمین فراز شدم
از میان انبوهی شریر جنگل های گمشده
تا بلندای تو، ماچو پیچو
شهر گردن فراز از صخره های پلکانی
منزلگاه واپسین آن
که زمین به جامه های خواب پنهانشان نکرد

این بود وطن، این است جایگاه:
اینجا دانه های سترک ذرت برخاست
وبرافتاد دیگر بار، چون تگرگی سرخ.

تأمل و فکر و کشف و جستجو در هستی و مرگ، فرآیند این سفر روحانی برای آفرینش شعری است که می تواند یگانه ترین یادگار قرن حاضر باشد.
نرودا همچنان اشعارش را منتشر می کند: " فاتحان" ، " آزادی بخشان" ، "آمریکا، من نام تو را بیهوده صلا می دهم"( ۱۹۴۱) ، " سرودهای همگانی شیلی"( ۱۹۴۳) ، " بگذار سوزنبان بیدار باشد"( ۱۹۵۰) ، " سرود سال نو برای میهنم در تاریکی" ، " اقیانوس بزرگ" و…
" من به واقع گرایی معتقدم و به ناواقع گرایی. و این دو قانون در آفرینش هنری جنبه اساسی دارد. هرکه واقع گرایی را پس زند، زندگی را پشت سر می گذارد و تماشاگری غرقه می شود و هنرمندی که رؤیا و راز را انکار می کند، در میان راه با سر واژگون می شود."
در سال ۱۹۴۵ به نمایندگی سنای شیلی انتخاب و در همین سال جایزه ملی ادبیات شیلی را دریافت می کند.
نرودا با " گُنزالو ویدال " دیکتاتور شیلی مخالفت می کند و او را " خائن" می خواند و در ژانویه ۱۹۴۸ تحت عنوان " من متهم می کنم" در مجلس سنا سخنرانی می کند و در سوم فوریه همان سال از مقامش عزل و حکم بازداشتش صادر می شود. نرودا زندگی زیرزمینی پیش می گیرد و به کمک هم اندیشانش از مرز کوهستانی شیلی و آرژانتین و رشته کوه های آند می گذرد و به فرانسه می رود. سفر نرودا به پاریس با گذرنامه دوست نزدیکش " میکل آنجل آستوریاس" که شباهت زیادی به او داشت، صورت می گیرد. کتاب " سرودهای همگانی" رابه پایان می برد که در سال ۱۹۵۰ در مکزیکوسیتی، که با نقاشی های " دیگور یور" و " داوید آلفاروسی که یروس" نقاشان مکزیکی انجام شد، به چاپ رسید. این نشان دهنده نزدیکی فضاهای شعر نرودا و نقاشی های دیواری مکزیکی بود؛ این سرودهای تمثیلی از جهان درد و زخم و ستم. نرودا ۱۴ سال برای نوشتن این کتاب کارکرد." مهم ترین شعر بلندی است که پس از برگ های چمنزار "ویتمن "در قاره آمریکا نوشته شده است. شامل ۳۴۰ شعر است و باروری خیال در آن شگفت آور است."

به موج های کوچک روزی نو دراقیانوس اطلس می نگرم
کشتی بر هر جانب کمانش، شره آب و کف ژرفای غل زده
به رنگ سفید و آبی و گوگردین تن می دهد
دروازه های اقیانوس می لرزد
بر آب ها ماهی پرنده سیمین و زلال می جهد
من از تبعید باز می گردم

در سال ۱۹۵۲ دولت شیلی حکم بازداشت نرودا را لغو کرد و او به سانتیاگو بازگشت و آثارش را در شیلی و کشورهای دیگر به چاپ رساند." شعرهای ناخدا"( ۱۹۵۲) ، " انگورها و بادها"( ۱۹۵۴) ،" غرایب"( ۱۹۵۸) ،" صد شعر عاشقانه"( ۱۹۶۰) ، " سرودهای تشریفاتی"( ۱۹۶۱ ) ،" عشق آوا"( ۱۹۶۶) و…
کتاب "سرود اعتراض" دفتر خاطرات نرودا در دهه ۱۹۶۰ است، کتابی با مفاهیم عریان تاریخی، اجتماعی و سیاسی.

مضمونی برگزیده ام جوشان از خون
از نخل و از سکوت
در باره ی جزیره یی محصور
در میان آب های بسیار و مرگ بی پایان
آنجا درد آنان در انتظارند، می روید
و روی از سوگ خون می ریزد
جزیره ای فقیر است و محبوس

نرودا هنر زندگی را خوب می داند و هنر خوراک و پوشاک را، میگل آنجل آستوریاس گواتمالایی نیز چنین است و این هردو هنگام توقف در مجارستان کتابی تألیف می کنند با نام " غذا خوردن در مجارستان" که به پنج زبان منتشر می شود.
کتاب های بعدی اش " دستان روز"( ۱۹۶۸ ) ، " دیگر"( ۱۹۶۹) ،" پایان جهان"( ۱۹۶۹) و…
نرودا در سال ۱۹۶۹ نامزد برای ریاست جمهوری شد؛که بعد به نفع دکتر " سالوادر آلنده" استعفا داد و تمام تلاشش را صرف حمایت از آلنده کرد. پس از انتخاب آلنده به ریاست جمهوری شیلی، نرودا به عنوان سفیر کشورش، راهی پاریس شد و در سال ۱۹۷۱ جایزه نوبل در ادبیات به وی تعلق گرفت.
@StarbaadMagazine
32 views13:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 16:29:02

" پابلو نرودا " در ۱۲ ژوییه سال ۱۹۰۴ در پارال شیلی " شهر عناوین دوردست" به دنیا آمد. نام اصلی اش " ریکاردو رِ یه س نفتالی آلتو باسو" بود که بعلت طولانی بودنش، در سن ۱۵ سالگی نام " پابلو نرودا" را به پاس یاد شاعر و نویسنده قرن ۱۹ چک " جان نرودا" بر خود نهاد.
پدرش کارمند راه آهن و مادرش معلم بود. در دوماهگی، مادرش درگذشت و همراه پدرش، بعداز ازدواج مجدد، در سال ۱۹۰۶ در شهر " تموکو" ساکن شدند؛ شهری کوچک جنگلی و پرباران. باران تصویر غالب او از دوران کودکی است. در همان تموکو بود که نرودا شعرهای نوجوانیش را برای " گابریلا میسترال"معلمش،( شاعر، آموزگار، دیپلمات شیلیایی و برنده جایزه نوبل ادبی ۱۹۴۵)، خواند و این آغاز دوستی آنان شد.

کجاست کودکی که من بودم-
هنوز در منست- یا که رفته است؟
آیا می داند که من هرگز او را
دوست نداشته ام
یا او، مرا؟

دوره دبستان و دبیرستان را در رشته علوم انسانی به پایان رساند و در سال ۱۹۲۱ با رفتن به دانشگاه و انتشار مجموعه های " سرود جشن"( ۱۹۲۱) ، " تاریک و آشنا"( ۱۹۲۲ ) ، " ۲۰ عاشقانه و یک نومیدانه"( ۱۹۲۴) که با ترجمه به بیش از سی زبان، نام نرودا را به عنوان شاعر جوان، به شهرت جهانی رساند. این کتاب" ۲۰ عاشقانه" یکی از ارزنده ترین آثار شعری ادبیات جهان است که راه تازه ای را پیش روی شعر مدرن جهان گشود؛ تا آن جا که منتقد و محقق مشهور" بالیرو" در کتاب خود ( تاریخ ادبیات جهانی) مطالعه این کتاب را برای همه شاعران معاصر جهان لازم می داند.

امشب می توانم غمگین ترین
شعرهایم را بنویسم
بنویسم، مثلا شب شکسته است
و ستارگانی آبی، در دوردست
چشمک می زنند
باد شبانه در آسمان پرسه می زند و می خواند.

نرودا از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۲ بعنوان کارمند دولت شیلی در کشورهای سیلان، جاوه، سنگاپور، مالزی و…خدمت کرد و " با تمام شعر جهان " گره خورد تا به دگردیسی در زندگی و خلاقیتش برسد؛ همان که لورکا آن را " نزدیک تر به خون تا جوهر" می دانست. شعرهای کتاب " منزلگاهی بر زمین" حاصل این سفرهاست که در سال ۱۹۳۳ در اسپانیا به چاپ رسید.

می اندیشم که شعرم ریشه گرفت
نه تنها به انزوا بل بر یک تن
درکنار تنی دیگر زیر ماه عریان
با تمام شعر جهان در پیرامون.

در " منزلگاه " ار سنت های شعر شرق متأثر شد. آگاهی و " هوش شاعر" را کنار گذاشت و شور و هیجان را به میان آورد و " شعر شاعرانه" آفرید.
" شعر بایستی رضایت عام را تأمین کند و با هیجان ها و اشیاء سرشار شده باشد. این آن چیزی است که من می خواهم خلق کنم. یک شعر شاعرانه."

نرودا با " آنتونیتا آگنار فو گلزانز"، دختری هلندی تبار که بر او نام " ماروکا " می نهد، ازدواج می کند و در سال ۱۹۲۹ به شیلی باز می گردند. در سال ۱۹۳۳، نرودا به عنوان کنسول شیلی به آرژانتین سفر می کند و در این سال با گارسیا لورکا ( آن شادترین مرد) آشنا می شود. در می ۱۳۳۴ کنسول شیلی در بارسلون اسپانیا می شودو در ادامه جایگزین " گابریلا میسترال" در مادرید. " اسب سبز" را که جُنگ ادبی معتبری است، منتشر می کند. با بسیاری از شاعران و نویسندگان نسل ۲۷ ( رافایل آلبرتی، گارسیا لورکا، میگل ارناندس، ویسنته الیکساندره ) از اسپانیا و سزارو الهیو( پرویی) و مارپینته ( کوبایی) ارتباط برقرار می کند.
نرودا با " دلیا ول کاریل" آرژانتینی دوست می شود و کار آنان بعدها در سال ۱۹۴۳ در مکزیکوسیتی به ازدواج می کشد. دلیا نه تنها همسر دوم نرودا، بل راهنما و راهگشای کارهای ادبی او می شود؛ همچنان که " آلبرتی" راهبر سیاسی و " لورکا" راهبر عاطفی او می شود. دوستی نرودا و لورکا بر شعر هردو اثر می گذارد؛ تا آنجا که " آن امیرزاده کولیان بیشه های غرناطه" به دست فاشیست های فرانکو از پای در می آید، و این آغاز جنگ داخلی اسپانیا بود و الهام بخش کتاب " اسپانیا در قلب من" به قول " لویی آراگون" شاعر فرانسوی " شگفت انگیزترین پیشگفتار ادبیات مدرن است." و آلبرتی آن را " بزرگ ترین کتابی خوانده است که از جنگ داخلی اسپانیا پدید آمد." به گفته خود نرودا " هرگز موضوعی بارورتر از جنگ اسپانیا برای شاعران پدید نیامده است. خونی که در اسپانیا ریخته شد، آهن ربایی بود که تا زمانی دراز به جان شعر لرزه درافکند. "

و یک روز صبح اینها همه شعله ور شد
و یک روز صبح حریق ها
از دل خاک زبانه کشید
و مردمان بلعید
و از آن پس، آتش
باروت، از آن پس
و از آن پس، خون.

نرودا می گوید: " جنگ داخلی اسپانیا شعر مرا دگرگون کرد" . همین کتاب موجب خلع کنسولی اش شد. نرودا پس از این کتاب، " متحد زیر یک پرچم "( ۱۹۳۷) ، " زنی غریق آسمان"( ۱۹۳۹) و " اندوه و خشم"( ۱۹۳۹) منتشر کرد.
در سال ۱۹۳۹ از سوی حکومت شیلی، به عنوان کنسول ویژه ی مهاجرت اسپانیایی شد. بعد به سمت کنسول شیلی به مکزیک رفت
@StarbaadMagazine
32 views13:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 16:27:57
به مناسبت صدو هیجدهمین سالگرد زادروز
" پابلو نرودا "
شاعر نامدار و برنده نوبل ادبیات شیلیایی!


@StarbaadMagazine
217 views13:27
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 18:10:45

" نمی دانم ۲۰ تیرماه تاریخ واقعی تولدم بود یا اتفاقی نوشته شد در شناسنامه ام. در نوجوانی از پدر پرسیدم چه روزی متولد شدم گفت: " گوشه قرآن خطی نوشته ام." و مادر گفت: " درست سر ظهر عید قربان دنیا آمدی."
بعد از مرگ پدر، قرآن خطی یی را که در خانه ام یادگار گذاشته بود نگاه کردم، هیچ نوشته یی ندیدم؛ فرقی هم نمی کند ۲ ماه زودتر یا دیرتر...

شعرهای برادرش " حمید " رنگ وارنگ بود‌. دوبیتی زرد، غزل نقره ای، غزل ارغوانی، بیش از همه سرخ.
مرا اندیشه سرخ، احساس آبی، غم بنفش آمد
که قسمت از ازل جان مرا رنگین کمانی بود
" حمید حاجی زاده"(سحر)
جانی که سرانجام در ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار " کارون " ۹ ساله اش با ۳۷ ضربه ی وحشیانه ی چاقو سرخ شد؛ سرخِ سرخ، در پروژه ی شوم قتل های زنجیره ای...

او از سال ۱۳۶۸ علاوه بر فعالیت های فرهنگی تاکنون ۱۳ کتاب به چاپ رسانده و سردبیری و مدیر مسئولی ۲ مجله ی ادبی را به عهده داشته و مصاحبه هایی این طرف و آن طرف و نام و عکسی در نشریات و سایت ها بی هیچ حس حضوری... "

( بخشی هایی از زندگی نامه خودنوشت " فرخنده حاجی زاده" از مجموعه شعر " اعلام می کنم! "، تهران انتشارات ویستار، چاپ اول ۱۳۹۳ )


" طلعت منم "
به داغ حمید و کارون

زلیخای بی عصا خون دور چشم هایش چرخ می خورد
دندان شیریم لق کباب گنجشک بوی تو دلم دود، دود، دود
پیرهن های مشترک کلاس های مشترک مدرسه ی مشترک
معلم هایمان بر تربت تو نه بر گور من ابستاده اند که خواهر مرگم زلیخای بی عصا و چشم های کارون

تنگ غروب زن با روزنامه و عکس برابرم می ایستد " طلعت منم این بیست و پنج سال کجا بودید؟"
و کوچه باغ های تبریز رژه می روند
خطِ تو میان دفتر آن زن که مادرست و چشم های کارون
با این همه چشم با این همه اشک باور کنم؟
همه ما همه در کورترین نقطه شکل شکست شکست شکل ما، نه ما شکل شکستن دور از تو ایستاده باور نمی کنیم

پیرزن های کودکی مادر میانه خاک باد می دهد
از خنجره ملای شهر قاعده ی زندگی؟ نه آداب ترحیم را بر هم می زنی

زنی چروک کور در تابوت تو
گویند: بیارید خواهرش
قد راست می کند از خانواده ی ما؟! اهل خداحافظی، نه هیچ کس
می لرزد دستی: بس کن نلرز ما هیچ کدام نمی بینیم

نمی بینند تنها چشم های کارون رژه می روند
بازپرس ویژه ی قتل می گوید: زیبای کارون! زنی ورد می گیرد: رود رود رود
با این همه چشم با این همه اشک جاری نمی شوی؟ خشکیده ای کارون؟
اروند از چشم خلایق جاری نرگس نمی روید!
طوفان که می گیرد ارس که طغیان می کند خاک نرگس های تو را پر می کند

نرگس فروشان روستا دور تو حلقه زنی وای می زند: آهای نرگس فروشا همه ی نرگس هاتونِ خریدارم
زیبای کارون نرگس های تو دختران نرگس فروش و سهم من از تو سهم من از همه ی جهان همیشه کم

" فرخنده حاجی زاده "
مهر هزار و سیصد و هفتاد و هفت
( از مجموعه شعر " طلعت منم! "، انتشارات ویستار، چاپ اول ۱۳۸۳ )



" حس ششم "

دخترِ پس از من رفت و به دنیا نیامد
خواهرکم فریبا یا مثلا فتانه
سرشارِ حس ششم
جای نیامندنش چه جیغی کشیدند
اگر می دانستم
اگر می دانستم
من هم خودم را به موش مردگی می زدم
تا چالم کنند کُنجِ کَرتِ مرزنجوش
زیرِ درختِ بنه
کنارِ بازه ی باغچه

" فرخنده حاجی زاده"
( خرداد ۱۳۹۳ )


" در "

مین یاب نمی داند
زیر پوست کاغذ
انفجاری خوابیده
در تک تکِ سلول ها
بمب هایی پوسته می ترکانند
در انفجار عظیم سلول و کاغذ
قربانی چه کسی ست؟

" فرخنده حاجی زاده "


" گل "

گیوتین های فومی
در فضای صمیمانه ی خانواده
گل های باغ را گردن زدند
اما من
میلِ میلِ باغ دارم
و پیامی که ارسال نشده

" فرخنده حاجی زاده "


" نفس "

راحت توی سطل زباله جا شدیم
برای تنفس
چند وجب امکان لازم داریم

" فرخنده حاجی زاده "

( چهار شعر فوق از مجموعه شعر " اعلام می کنم! "، انتشارات ویستار، چاپ اول ۱۳۹۳ )

@StarbaadMagazine
38 views15:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 18:09:47
به مناسبت شصت و نهمین سالگرد زادروز

" فرخنده حاجی زاده "

نویسنده، شاعر، ناشر و برنده اولین جایزه جهانی آزادی انتشار انجمن قلم و اتحادیه ناشران آمریکا به خاطر " تلاش در زمینه چاپ کتاب های عالی، شجاعت و پشتکار "




@StarbaadMagazine
281 views15:09
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 10:47:58
مزار زنده یاد " اسماعیل رضائی" ( روستایی) ، امامزاده عبدالله گرگان.

@StarbaadMagazine
51 views07:47
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 10:35:21
مزار زنده یاد " اسماعیل رضائی"( روستایی)، امامزاده عبدالله گرگان، ۱۳۹۵/۴/۱۹


@StarbaadMagazine
48 viewsedited  07:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 10:26:10


نهم تیرماه ۹۵ به اتفاق آقای پرویز رضایی به عیادت برادرشان آقای اسماعیل رضایی" روستایی" شاعر گرامی، در بیمارستان حضرت رسول اکرم تهران، رفتم. ایشان با آن حالت ناتوان که به سختی صحبت میکرد روکرد به من و گفت : " ممنون رحمان جان! مشتاق دیدار بودم. خیلی زحمت کشیدید" بعد از اینکه بوسیدمش، شروع کرد به خواندن شعری:

به جستجوی تو
بر درگاه کوه می گریم،
در آستانه دریا و علف،
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چارراه فصول،
درچارچوپ شکسته پنجره ای
که آسمان ابرآلوده را
قابی کهنه می گیرد...


گفتم از شاملو است، به سختی گفت، اینرا پس از مرگ فروغ گفته .
دیگر نتوانست ادامه بدهد و ماهم پس از چند دقیقه بیمارستان را، با آرزوی بهبودی عاجل برای این شاعر گرامی شهرمان! ترک کردیم .

" اگر "

اگر یک روز
خورشید زود تَرک بَردَمد
زردها همه
سبز خواهد شد.
اگر یک روز
نوری
در سلولی بدمد
زندان ها همه
نابود خواهد شد.

*
زردها
سبز اگر شوند،
زندان ها
نابود اگر شوند،

مهربانم!
دیگر فاصله ای
به نام جدایی نخواهد بود.

" روستایی "
( خوشه، شماره ۳۶، آبان ۱۳۴۶ )


" و مهربانی..."

من استواری را
از گون کوههای مضرس آموختم،
من آزادی را
از آهوان کوههای بلند
و مهربانی را
از اسب کهرم
که مرا
به جانب
گونهای استوار
- در جوار آهوان آزاد -
آزادانه می برد.

" روستایی"
( شمال ایران،ویژه هنر و فلسفه)
نوروز ۱۳۴۷



" آی اسماعیل "
- در رثای اسماعیل رضایی(روستایی)

آی اسماعیل!
" خدا را شنیده ای "
در آن هنگام
که در ریگزار بیکران " حجاز "
به دنبال " چاه زمزم "
محو سراب بودی
- با مادرت " هاجر! " -
یا در صحرای سوزان " منا "
- آن جلوه گاه عشق! -
محو خنجری به گلو
که نمی برید
با پدرت " ابراهیم! "

**
دیدار آخرین
با لبی خشک
- چون بره ای بسمل -
با تمام جانت
می درخشیدی
سوی قربانگاه
آی اسماعیل!
آی اسماعیل!

" عبدالرحمان فرقانی فر "
۱۳۹۵/۴/۲۰
- اسماعیل: در زبان عبری یعنی " خدا را شنیده "
( از مجموعه شعر " زخمه بر جان "، انتشارات جامه دران، چاپ اول ۱۳۹۸ )

@StarbaadMagazine
40 viewsedited  07:26
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 10:24:59


پدرم اسماعیل، در یکم آذرماه ۱۳۲۴، در روز عید قربان در محله ی میرکریم گرگان، متولد شد.
فرزند و پسر سوم علی رضایی و رقیه سعادت. پدر خوش مشرب و مهربانش کارمند بود و مادرش که از حکمتی ذاتی برخوردار بود، خانه دار.
دوره دبستان را در مدرسه شیرخورشید، در محله میدان و دوره ی متوسطه را در دبیرستان فخرالدین در رشته ریاضی گذراند.
در سال ۱۳۴۶ دوران سربازی را به صورت سپاه دانش در همدان طی کرد.
در سال ۱۳۴۸ با اقدس کلانتری که ۵ سال از او کوچکتر بود، پیمان زناشویی بست و تا واپسین لحظه با او وفادار و مهربان بود.
صاحب چهار فرزند شد به نام های آناهیتا، آزاده، دنیا و شنتیا که به ترتیب در سال های ۱۳۵۰ ، ۱۳۶۰ ، ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳ متولد شدند.
پس از پایان دوران سربازی، ابتدا شش ماهی در سمت معلمی، سپس به مدت یک سال در بانک ملی مشغول به کار شده و از سال ۱۳۵۰ در اداره دارایی استخدام رسمی شد. مدتی در دارایی بندرترکمن و کردکوی رییس اداره بود و سپس در گرگان در سمت ممیزی مشغول به کار شد. بعداز انقلاب در جایی که به خاطر حذاقت حرفه ای، کاندید ریاست اداره دارایی گرگان شد. به دلیل عدالت خواهانه به بندرگز فرستاده شد. بعداز سه سال به گرگان بازگردانده شد و پس از ۳۰ سال خدمت دولتی شرافتمندانه در سال ۱۳۸۰ بازنشسته شد.
در تمام این سال ها، به صورت گسترده به مطالعه به ویژه در زمینه های تاریخی و فلسفی و ادبی پرداخته. ذوق قلم و نوشتاری بسیار داشت؛ به گونه ای که از تأثر خواندن نامه هایش به همسر، فرزندان، برادران و دوستان او، نقل بسیار است.
به تحصیل فرزندانش اصرار و اهتمام بسیار داشت و فرزندانش همه در مراتب عالیه تحصیلی مشغول به کارند.
در دهه چهل، تعدادی از شعرهایش در مجله خوشه ( شاملو ) به طبع رسید. پس از بازنشستگی و رهایی از روزمرگی، یک سر خود را وقف مطالعه نمود و در سال های انتهایی از دایره وسیع اندوخته های اندیشگی اش در مجالس ادبی از جمله، انجمن حافظ شناسی شاهنامه خوانی و تاریخ، در کانون کتاب و کانون جهان دیدگان گرگان ، بهره ها نصیب دوستداران شد.
او همسر و پدری به نهایت مهربان و صبور، دوستی زبانزد به گذشت و معرفت، در یک کمال تجسم شرافت و بزرگواری بود.
شاید بیشترین صفتی که بتوان پدرم، اسماعیل را با آن توصیف کرد؛ این است که او مردی به غایت سیر از جیفه دنیا بود. تشنگی اش برای دانستن بود و سفرهاش، سیر انفس. ما فرزندانش او را نامیرا پنداشتیم. زهی خیال باطل!
پدرم در تاریخ ۱۸ تیرماه ۱۳۹۵ به دیار باقی شتافت؛ در حالی که هنوز شور زیستن در او شعله می کشید.
باشد که یاد و خاطره اش جاودان!

( متن کامل " بیوگرافی" خوانده شده توسط دکتر آناهیتا رضایی، دختر زنده یاد، اسماعیل رضایی، به مناسبت چهلمین روز درگذشت پدر مرحومشان. که بطور کامل در یادنامه ای با عنوان " وقت فراق..." به قلم عبدالرحمان فرقانی فر، در شماره ۷ فصلنامه استارباد، پاییز ۱۳۹۵ به چاپ رسید.)

@StarbaadMagazine
41 views07:24
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 10:15:36
به مناسبت ششمین سالگرد درگذشت

" اسماعیل رضائی " ( روستائی)

از شعرای گرانقدر نسل اول شعر نو در گرگان زمین!




@StarbaadMagazine
258 viewsedited  07:15
باز کردن / نظر دهید