Get Mystery Box with random crypto!

گذشتگان صادو، میراث آیندگان

لوگوی کانال تلگرام tarikh_sado — گذشتگان صادو، میراث آیندگان گ
لوگوی کانال تلگرام tarikh_sado — گذشتگان صادو، میراث آیندگان
آدرس کانال: @tarikh_sado
دسته بندی ها: مراقبت از کودک
زبان: فارسی
مشترکین: 331
توضیحات از کانال

ياد گذشتگان
🏆History Of Shoghlabad🏆
به ناله کار میسر نمی شود سعدی
ولیک ناله ی بیچارگان خوش است بنال
مطالب ،عکسها،پیشنهادات ، انتقادات خودرا از طریق لینک زیر ارسال نمایید: ارادتمند محمدخسروی
👇 👇👇👇👇
https://t.me/kanal_sado

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2021-06-22 21:31:16
تمام زندگی ما یک سفر است و مسافران موفق کسانی هستند که
بیشترین بهره و لذت را از این سفر می برند و سفرشان دستاوردهای زیبا دارد
نکته مهم این است که بعضی وقت ها ممکن است زندگی سخت باشد.
به هرحال این زندگی ماست.
باید با شکرگذاری و تلاش بهتر زیبایش کنیم.
قله هزارمسجد خرداد 1371
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
118 viewsمحمدخسروی, 18:31
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 21:23:37 سو مقامی (مقام آب)
بشنوید ولذت ببرید
116 viewsمحمدخسروی, 18:23
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 21:23:00
.صبربسیار بباید پدر پیر فلک را
تادگر مادرگیتی اینچنین فرزندانی بزاید

سعادت همین باشد ای « آرمان »
که یاد بزرگان کنی جاودان
.
عکسی بسیار تک وکمیاب از اهالی ومعتمدین صادو به مناسبت جشنهای ششم بهمن سال 1347
باویس بالا گوش کنید
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
116 viewsمحمدخسروی, 18:23
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 21:13:45 یاد گذشتگان میراث آیندگان؛ صادو در گذر زمان pinned a photo
18:13
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 12:38:36 میگن قدیما حیاطها درب نداشت، اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود...

میدونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟
چرا اينقدر شاد بودن؟

چرا اينقدر احساس تنهايی نميكردند؟
چرا زندگيها بركت داشت؟
چرا عمرشون طولانی بود؟
چون تو کتاب ها دنبال ثواب نمیگشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل کردن بودند.
فقط یک کلام میگفتند: خدایا به داده‌هایت شکر
نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره، میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره.
موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیم به همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلند شده همسایه میلش میکشه ببریم اونا هم بخورن.

موقعی که یکی مریض میشد، نمیگفتن این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن خونه طرف، ظرفاشو می‌شستن، جارو میزدن، غذاشو می‌پختن که بچه هایش غصه نخورن
اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود.
به بچه عیدی می‌دادند، میگفتن دلشون شاد میشه،
به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره...
خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب ها دنبال ثواب نگردیم، خودمان را اصلاح کنیم و با عمل کردن به ثواب برسی نه فقط با خواندن دعا

مهربان باشیم، محبت کنیم بی منت،.. خدایا عاقبت بخیرمان کن
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
52 viewsمحمدخسروی, 09:38
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 12:37:51 توبه گرگ مرگ است !

كسی كه دست از عادتش بر ندارد .

آورده اند كه ... 
گرگ پیری بود كه در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود و به دیگران هم زیان فراوان رسانده بود . روزی تصمیم گرفت برای اینكه حیوانات دیگر هم او را دوست داشته باشند ، به نقطهٔ دور دستی برود و توبه كند . به همین قصد هم به راه افتاد .

در راه گرسنه شد ، به اطرافش نگاه كرد ، اسبی را دید كه در مرغزاری می چرد . 
پیش اسب رفت و گفت ! می خواهم به سرزمین دوری بروم و توبه كنم ، اما حالا خیلی گرسنه ام از تو می خواهم كه در این راه با من شریك بشوی ؟!

اسب گفت : كه از دست من چه كاری بر می آید ؟ 

گرگ گفت : اگر خودت را در این راه قربانی كنی من می توانم از گوشت تو سیر شوم و از گرسنگی نجات پیدا كنم و هم اینكه دیگران از گوشت تو می خوردند و سیر می شوند . تو با این كار خودت به همنوعان خود كمك می كنی . 
اسب برای نجات جان خود بفكر حیله افتاد و رو به گرگ كرد و گفت : عمو گرگ ! 

من آماده ام كه در این كار خیر شركت كنم و خودم را قربانی كنم . 

اما دردی دارم كه سالهای زیادی است كه ز جرم می دهد . از تو می خواهم در دم را چاره كنی ،‌بعد مرا قربانی كنی !‌ گرگ جواب داد : دردت چیست حتماً چاره اش می كنم ، اگر هم نتوانستم پیش روباه می روم تا درد ترا علاج كند . اسب گفت : چه گویم ؟ ، چند سال قبل ، پیش یك نعلبند نادان رفتم كه سم هایم را نعل بزند ، اما نعلبند نادان نعل را اشتباهی روی گوشت پایم زد و این درد از آنروز مرا زجر می دهد .
از تو می خواهم كه نزدیك بیایی و زخمهای مرا نگاه كنی . 

گرگ گفت : بگذار نگاه كنم ، اسب پاهایش را بلند كرد و چنان لگد محكمی به سر گرگ زد كه مغزش بیرون ریخت ، گرگ كه داشت می مرد به خودش گفت : آخر ای گرگ ! پدرت نعلبند بود ، مادرت نعلبند بود ؟ ترا چه به نعلبندی ؟ 
اسب هم از خوشحالی نمی دانست چه كند ؟ هی می رقصید و به گرگ می گفت توبه گرگ مرگ است.
این داستان شبیه قصه های ما نیست
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
51 viewsمحمدخسروی, 09:37
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 12:34:12
شخصی و هیزم شکنی در راهی می رفتند،
به رودخانه ای رسیدند، دختر زیبایی
آنجا ایستاده بود و میخواست از رودخانه
بگذرد اما در آنجا هیچ پلی وجود نداشت.
هیزم شکن، دختر را بر دوش گرفت و از
رودخانه عبور داد، دختر را بر زمین گذاشت
و به راه خود رفتند.

بعد از ساعتی، آن شخص گفت: تماس با زن نامحرم
بر خلاف دین و حرام است، تو
چگونه توانستی بر خلاف شرع عمل کنی
و مرتکب چنین معصیت بزرگی شوی؟

هیزم شکن گفت:
من آن دختر را ساعتی پیش، کنار رودخانه بر زمین گذاشتم، تو چرا هنوز او را بر دوش می کشی؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Worldax
50 viewsمحمدخسروی, 09:34
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 10:16:13
@tarikh_sado
نه یاشماق قالدو نه روبند مس
زهره دولانودو شکر قندیمس
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
63 viewsمحمدخسروی, 07:16
باز کردن / نظر دهید
2021-06-21 12:25:44
@tarikh_sado
استشهاد محلی ماترک مرحوم پدر بزرگم مرحوم اسماعیل بیک مختاری حصار
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
99 viewsمحمدخسروی, 09:25
باز کردن / نظر دهید
2021-06-21 12:19:13
از راست مزحوم حاج رمضان علی شجاعی حسن افراسیابی حاج حیدر علی خسروی ناشناس حاج محمد علی افراسیابی بالا نشسته مهدی یوسفی @tarikh_sado
101 viewsمحمدخسروی, 09:19
باز کردن / نظر دهید