2021-10-18 09:36:23
#وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۱۹
#فریبا_زلالی
-امیر چی؟
سهیل اگر دشمن باشد از غیب می زند. یهویی ضربه را وارد می کند و تا به خودت بیایی کار را تمام کرده است.
-امیر مگه چشه، این دردش با علی چیه؟
تو اگر سهیلی من هم صدفم ، از زیر دست همان پدر و مادر در رفتم.
-از مشکل اونها به من چه ، من میگم امیر چی بهت گفت
دستش را میگیرم و از اتاقم بیرون می کنم.
-برو با ولیت بیا تا یاد بگیری تو کارا بزرگترا دخالت نکنی.
بازویش را از توی دستم بیرون می کشد.
-اه چندشم شد نگو.
همانطور که می خندم میگم.
-چرا دادا نکنه یاد سوگلیت افتادی.
سهیل توی زمان پیش دبستانی با یک دختر به نام سوگلی هم کلاس بود که چون مبصر کلاس بود ادای بزرگترها را در می آورد و هی گوش سهیل را می پیچاند . می گفت بهتر با ولی تون تشریف بیارن.
یه مدت همین چند کلمه سوهان روح سهیل بود.
زنگ خانه باز به صدا در میاد.
-فکر کنم امیر
با تعجب می گویم .
-به این زودی ، من فکر کردم دیگه مونده واسه یه روز دیگه.
به طرف آپارتمان که می رود به نحوی که فقط خودمان بشنویم می گوید.
-وقتی اعصابش خورد دوست داره کار کنه وگرنه فرت فرتو سیگار می کشه تازگیا هم دوزش برده بالا.
من نفهمیدم یا او چیز دیگری گفت.سیگار مگر دوز دارد.
-در باره سیگار حرف می زنیم.
سهیل در را باز کرده و امیر کیف ابزار به دست توی چهار چوب در ایستاده است.
295 viewsFariba, 06:36