Get Mystery Box with random crypto!

وصله ناجور دل

لوگوی کانال تلگرام vaslenajorrrrrrr — وصله ناجور دل و
لوگوی کانال تلگرام vaslenajorrrrrrr — وصله ناجور دل
آدرس کانال: @vaslenajorrrrrrr
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 5.24K
توضیحات از کانال

📚رمان آنلاین
به قلم فریبا زلالی
📃پارتگذاری منظم بجز پنجشنبه و جمعه
هر روز دو تا پارت داریم
ساعت ۱۰ تا ۱۱صبح
ساعت۸شب
جهت تبادل
هر گونه کپی، پیگرد قانونی دارد.🚫
جهت ارتباط با نویسنده:
@fapazolali
https://t.me/joinchat/nFRZT8EaFUgzMGZk
لینک دعوت

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2021-10-04 19:55:38 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۰
#فریبا_زلالی

صبحانه را سریع می خورم چند تا از شیرینی ها را بر می دارم بهتر است امروز غذا بر دارم و همانجا غذایم را بخورم تا بیشتر کارهایم را سر و سامان بدم.

- مروراید زود باش ، دیرمون شد

-مامان یادت رفته امروز خانم معلممون نمی آید بابابزرگ دیشب گفت با هم بریم باغ

بیچاره پیرمرد را تا اینجا دنبال خودش می کشد.

-باشه‌ فقط فردا کلاس را نپیچونی وگرنه خودم میام از اونجا میارمت

ریز که می خندد می دانم که برای حرفم تره هم خورد نمی کند

-چیه؟

-فردا پنج شنبه است

اوه راست می گوید بچه ها تعطیل هستند.


-باشه شب خونه ای


به احوال خانه نگاه می کنم یک مادر کم دارد تا اینجا را سر و سامان بدهد.چند ماه زندگی با مامان و مریضی خیلی تنبلم کرده است برای کارهای خانه حوصله ندارم.


این جوری نمی شود حتما باید برای خودم معاون پیدا کنم تا به بیشتر کارها او رسیدگی کند.


امیر چند تا فیلم از دیشب برایم فرستاده که مرواید چه قدر شاد و خوشحال است اخم و تخمهایش را دارد ولی چشمهایش می خندد وقتی دریا را بغل می گیرد و با هم شمعها را فوت می کنند. یاوقتی اول کادوهای او را می دهند بعد هم دریا را.


مریم هم به مروراید کادو می دهد. کدام مشما بود.عروسک ، همانی که مروارید خوشش آمده بود و می گفت کاش یه ذره بزرگ‌ترش را می گرفت.
1.0K viewsFariba, 16:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 12:38:28 افتتاح Vip وصله ناجور دل

به زودی

دوستانی که میخوان داستان را زودتر بخوانند.
به زودی کانال وی آی پی را افتتاح می کنیم
915 viewsFariba, 09:38
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 09:33:26 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۱۹۹
#فریبا_زلالی


-دیگه مثل قبل همدیگرو زیاد نمی بینم اون هم که می خواست مروراید را بیاره با خودش گفته الان بگم بهتره

ناغافل می پرسد.

-چی رو؟

دهانم را باز می کنم که خودم را لو بدهم ولی زود متوجه خطایم می شود.

-اگه میخوای دروغ نشنوی زیاد پاپیچ نشو به وقتش بهت میگم.

حرکاتم را زیر نظر دارد و نگاهش را از رویم بر نمی دارد چیزی که من ازش متنفرم و زود حوصله ام را می برد و عصبیم می کند.پس برای جلوگیری از هر بحثی زود شب بخیر می گویم و پیش مروراید می روم.

مثل بچه ها شدم دوست دارم پیش او بخوابم. لباسهایش را در می آورم تا راحت بخوابد.تپی خواب هم حرص می خورد.کادوهایش را نگاه می کنم چه قدر لباس برایش خریدند عروسک هم هست.
خوشحالم که با همه اینها با علی ازدواج کردم خانواده اش آدمهای خوبی هستند دخترم را دوست دارند حسابی لوسش می کنند.


صبح را با غرغرهای مروراید بلند می شوم.

-خوبه بهشون گفته بودم من صورتی می‌خوام.

لباس توی دستش را نگاه می کنم به نظر من که صورتی هست.لباسها را توی کمدش می چیند ولی غرهایش را نیز می زند.

زیر لب می گویم.

-پدر و دختر از خود متشکرین چه کار میشه کرد.

سهیل از آشپزخانه مرا صدا می کند که صبحانه آماده است بعضی صبحها که خانه است او مرا به موسسه می برد.
فکر می کردم تا حالا رفته باشد زود از جایم بلند می شوم تا سر راهش ما را هم به موسسه برساند.
937 viewsFariba, 06:33
باز کردن / نظر دهید
2021-10-03 19:36:16 #وصله_ناجور_دل
#پارت۱۹۸
#فریبا_زلالی


سهیل ولی نمی آید. از جایم بلند می شوم و به بهانه چای آوردن به آشپزخانه می روم.چای را دم می کنم همانجا منتظر می مانم تا سهیل برسد غیر از این کاری از دستم بر نمی آید.


-سوالم جواب نداشت ؟

من احمق انگار اگر من از اینجا بیرون بروم او هم نمی تواند بیاید.

-دروغ گفتم چیزی خوردم هیچی نخوردم حالم هم خوبه ، راجبش فکر کن، خداحافظ

با بیرون رفتنش از آشپزخانه نفس راحتی می کشم و در آپارتمان را که می بندد خیالم راحت می شود بالاخره رفت ولی حرفش را زد.


نمی دانم شاید کار خوبی کرد گفت؟ یا نه ، شاید اگر نمی گفت باز هم ده سال بعد افسوسش را می خورد حالا می فهمم چه چیزی شجاعش کرده او که یک بار به حرف عقلش گوش داده بود یکبار هم به حرف دلش گوش می داد چیزی که از دست نمی داد.


توی آشپزخانه می نشینیم برای خودم چای و شیرینی بر می دارم و همانطور که دارم فکر آینده و گذشته را می کنم حال الآنم را می گیرم.

-یه چایی هم به ما بده ، چه قدر حرفاتون طول کشید.

نمی فهمم چه می گوید


-چی؟


چای را جلویش روی میز می گذارم.

-حرفاتون طول کشید داشتم می اومدم از باشگاه امیر منو دید گفت یه حرفی باهات داره میخواد باهات صلاح و مشورت کنه، میشه بیرون منتظر باشم.


-تو نرفتی خونه دوستت؟

میخواهم برای جواب دادن به او زمان بخرم چه بگویم.


چایش را با شیرینی می خورد.

-داشتم می رفتم امیر دیگه زنگ زد اومدم. صلاح و مشورتش در باره سهیلا بود.


از سر میز بلند می شوم نمی خواهم دروغ بگویم هنوز که چیزی معلوم نیست.

-نه ، در باره یه چیز دیگه است.

سهیل یک شیرینی دیگر بر می دارد.

-چه اینقدر مهمه که نصف شب باید بهت بگه؟
943 viewsFariba, 16:36
باز کردن / نظر دهید
2021-10-03 09:32:20 #وصله_ناجوردل
#پارت_۱۹۷
#فریبا_زلالی

سهیل گفته بود که نزدیک است و زود می رسد.


صدایش از توی پذیرایی می آید.

-صاحبخونه رفتی از چاه آب بیاری ، بیا دیگه


مرد مومن شما که جراتت با دو قلوپ نوشیدنی زیاد شده است و الان میخواهی چیزهایی را بگویی که سالهاست نگفتی و احتمالا فردا هم یادت خواهد رفت ،می دانی با این دل و جرات عاریه ای چه ای کاش های را در زندگی من به وجود می آوری .

چرا بعضی ها فکر می کنند بدون اینکه مسولیتی در قبال حرفهایشان داشته باشند می توانند همه چیز را به زبان بیاورند. شاید یکی مثل من احمق باشد و آن حرفها را یادش نرفت و در هر برخورد منتظر است تا اثبات حرفهای تو را ببینید بی خبر از اینکه تو در عالم مستی چیزی را پراندی.


از آشپزخانه بیرون می روم وسایل پذیرایی را می برم تا مشغول شود.

-چیز دیگه ای میخواهی؟


از روی مبل نیم خیز می شود.

-نه،چرا یه جوری حرف میزنی احساس می کنم میخواهی دکم کنی.


_اقا امیر بهتره صبح که حالتون خوبه حرف بزنیم .


خودش را جمع و جور می کند.

-حالم خوبه ، مست نیستم که فردا همه چی یادم بره ، بشین تا سهیل نیومده دو کلوم حرف بزنیم.

ناچار می نشینیم .

-الان چند ماه میشه که از علی طلاق گرفتی و یه زن آزادی ،

دارد مقدمه چینی می کند ولی موقع گفتن حرف اصلی سرش را پایین می اندازد.

-میخوام اگه خودت هم میخوای با هم بیشتر آشنا بشیم من همیشه دوستت داشتم.


کاش سهیل برسد خیلی زود، خدا یا تا حالا که به خواست من نبوده بعدش هم خودت راست و ریستش کن.
905 viewsFariba, 06:32
باز کردن / نظر دهید