Get Mystery Box with random crypto!

وصله ناجور دل

لوگوی کانال تلگرام vaslenajorrrrrrr — وصله ناجور دل و
لوگوی کانال تلگرام vaslenajorrrrrrr — وصله ناجور دل
آدرس کانال: @vaslenajorrrrrrr
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 5.24K
توضیحات از کانال

📚رمان آنلاین
به قلم فریبا زلالی
📃پارتگذاری منظم بجز پنجشنبه و جمعه
هر روز دو تا پارت داریم
ساعت ۱۰ تا ۱۱صبح
ساعت۸شب
جهت تبادل
هر گونه کپی، پیگرد قانونی دارد.🚫
جهت ارتباط با نویسنده:
@fapazolali
https://t.me/joinchat/nFRZT8EaFUgzMGZk
لینک دعوت

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2021-10-11 19:36:21 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۱۰
#فریبا_زلالی


ذهنم بی اراده می پرد و به سهیلا می رسد.

-تو چرا یه فرصت به سهیلا نمیدی.

پک عمیقی به سیگار خودش می زند.

-قضیه اون فرق می کنه صدف من اصلا اونو

بر می گردد به طرفم دود سیگارش را بیرون می دهد.

-یه سوال من برای تو مثل سهیلام

سیگار روشن توی دستم را به طرفش می گیرم دارم می روم خانه و نمی شود سیگار کشید مامان اگر بفهمد و مروراید خانه باشد زیادی وجه خوبی برایم نیست.

-تو برام مثل سهیلایی یعنی چه نمیدونم، ولی آره، مثل تو که سهیلا برات مهم نیست و حتی به ذهنت هم نمیاد که اون دختره اگه مارو کنار هم ببیینه چه قدر ناراحت میشه من هم ناراحتی و غمتو تو این یه مورد درک نمی کنم.

قفل ماشین زده می شود.کیفم را بر می دارم و پیاده می شوم.

گوشیم خودش را می کشد حوصله جواب دادن را ندارم. شاید مامان باشد و چیزی لازم داشته باشد.علی است تعجب می کنم از تولد دریا به این ور با من تماس نمی گرفت برای مروراید عکس می فرستاد و پیام می داد که می خواهد تماس بگیرد و اگر مروراید خانه است گوشی را به او بدهم ولی این طوری یهویی تماس نمی گرفت.جوابش را می دهم.

-بله

-سلام ، فکر کردم خونه ای گفتم تماس بگیرم دارم میام مروراید چیزی لازم نداره.

-سلام، توی پارکینگم سوار آسانسور بشم احتمالا قطع بشه، نمی دونم مروارید هم خونه است یا نه بهش میگم

-انگار خیلی خسته ای، چشات چرا پر شدن، صدف چیزی شده


-نه‌ بابا چیزی نشده ، چشام هم مال دود سیگاره
382 viewsFariba, 16:36
باز کردن / نظر دهید
2021-10-11 09:34:15 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۹
#فریبا_زلالی


دستم که به دستگیره می رسد ماشین را قفل می کند. این کارش مرا می ترساند. ولی خودم را که جمع و جور می کنم می توانم درک کنم که قفل ماشین را زد تا دلایلم را بیشتر توضیح بدهم. توی پارکینگ که نمی شود کاری کرد.

صدایش را که می شنوم دست از فکر کردن و تحلیل کردن مسایل بر می دارم.

-من اگه جای هر دوتامون دوست داشته باشم چی؟

فکم می افتد واقعا فکر نمی کردم این همه دوستم داشته باشد.سوالش را برای خودم بازخوانی می کنم او اگر جای هر دوتایمان دوست داشته باشد چی؟


-شاید نباید اینو بگم امیر ولی من انقدرهام که فکر می کنی فداکار نیستم.من دو بار تا حالا عاشق شدم یکیش فامیلامون بود فرهاد ،آخریش هم علی دادششت بود.میدونی دوست داشتن چیش خوبه یک انژری فوق‌العاده داری که دوست داری برات خودت عالی خرج کنی،میخوای تو بهترین حالتت باشی تمیز و مرتب و خوشگل و موفق

نفسی می گیرم

-خلاصه اش این که سعی می کنی رو به جلو باشی چون یکی را دوست داری میخوای تو چشمش باشی، ولی دوست داشته شدن اونجوری نیست خیلی وقتها حتی یادت نمی آید یکی به فکرت هست دردهات حجمشون و انژریشون بیشتر هست.من انقدی خودم دوست دارم که این شانسو از دست ندم تو سی سال زندگی دو بار عاشق شدم حالا که معلوم نیست چه قدر زنده ایم نمی‌خوام کارتهامو بسوزنم.


سیگارش را توی دستش روشن هست را به طرفم می گیرد.

-چرا یه فرصت نمیدی بهم؟

ذهنم بی اراده می پرد و به سهیلا می رسد.
448 viewsFariba, 06:34
باز کردن / نظر دهید
2021-10-10 19:53:43 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۸
#فریبا_زلالی


-دلیل سومم هم

به طرفم بر می گردد دستش را پشت صندلی محکم می کند زیادی دارد به صندلی فشار می آورد انگشت هایش دارند کبود می شوند نگاهم نمی کند ابا دارد از اینکه چشم در چشم شود با من

-در باره زندگیم با مریم یه چیزهای را تو نمی دونی


قبول دارم این دو زن و شوهر خیلی تو دار بودند در باره زندگی مشترکشان ، مریم تقریبا در باره زندگی مشترکش با امیر چیزی نمی گفت من الان با تجربیاتی که خودم دارم و چیزهای را که دیدم این برداشت را کردم که امیر شوهر خوبی نبود. حالا بماند که مریم چرا او را ترک نمی کرد.


-من و مریم از اول قرار بود دوست باشیم هم صحبت خوبی بودیم من با اون می تونستم تا خود صبح بحث کنم امیر کم حرف تا به مریم می رسید می شد سخنور برای همین فکر کردم حتما عشق همینه ، اینکه از شب تا صبح پشت گوشی با هم حرف بزنین .ولی بعدها که رفتیم زیر یک سقف فهمیدم همه اونها از تنهایی بود نه عشق ،مریم هم مثل من تنها بود اون هم بلد نبود کسی را دوست داشته باشه همه اش تقصیر من نیست.

با دستم به بازویش می زنم تا دستش را از پشت صندلیم بر دارد و من راحت تو جایم بنشینم.

-نگفتم تقصیر تو بوده من اگه طبیب بودم سر خود دوا نمودم.دوستش نداشتی و قول زندگی خوب بهش می‌دادی.

دستهایش را قفل فرمان ماشین می کند.

-من تا از نزدیک با تو آشنا نشدم نمی دونستم دوست داشتن چه جوریه ، نباید به خاطر چیزی که نمی دونستم چه جوریه این همه سال عذاب بکشم.


چه خوب که کاری کرد که دلیل سومم را راحت بگویم.


-اینکه یکی را دوست نداشته باشی و باهاش زندگی کنی مثل جهمنمه امیر خودت که میدونی

بیرون را نگاه می کنم و آب دهنم را قورت می دهم کیفم را توی دستم می گیرم تا به محض تمام کردن حرفم پیاده شوم.

-من دوست ندارم امیر ، یعنی اونجوری که باید دوست داشته باشم ندارم.
505 viewsFariba, 16:53
باز کردن / نظر دهید
2021-10-10 19:13:34 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۷
#فریبا_زلالی


-پس می دونی و بهم میگی تو فقط میتونی برادر شوهر سابقم باشی، اینقدر عاشقشی؟


-نمی دونم عشق و عاشقی برای شما دو تا برادر چی معنی شده ولی الان کمترین چیزی که برام اهمیت دارد دوست دختر علی است. یه سوال امیر، چرا وقتی تکلیف علی با خودش روشنه و داره با همه این اتفاقات زندگیشو می کنه من و تو یا اون دختره مریم منتظر اون هستیم.البته این هم بگم من منتظرش نیستم ولی حتی اینکه تو فکرت من دارم انتظار اونو می کشم اذیتم می کنه.

-پس چرا منو

گوشم را تیز می کنم تا ادامه جمله اش را بشنوم.بقیه ندارد سکوت می کند.

یعنی اینقدر از انتخاب من که خودش باشد مطمن هست که برای ردش تنها یک دلیل دارد شوهر سابقم، پس سهیلا چی؟ اصلا از مغزش می گذرد که آن دختر هم احساساتی دارد .چه قدر برای رسیدن به خواسته هایش تیزی می کشد.

خوب نیست ولی شاید بهتر باشد یک بار هم آن تیزی را روی احساسات او کشید.


-دلیل که زیاده، ولی مهمترینش می تونه خواهرم باشه ، دلیل دومش می تونه زندگی که با مریم داشتی باشه اصلا شوهر خوبی نبودی، سومیش می تونه


به طرفش بر می گردم و می خواهم ضربه نهایی را بزنم و تا ابد می توانم دلیل برایش بیاورم. وقتی کسی را دوست نداری آنقدر می توانی دلیل و بهانه بیاوری که خودت هم باورت می شود نمی توان او را دوست داشت
480 viewsFariba, 16:13
باز کردن / نظر دهید
2021-10-09 19:32:44 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۶
#فریبا_زلالی


امیر می خواهد مرا با چه چیزهای تحریک کند.نکند دوست دخترش همان دختری باشد که سری قبل وقتی عکس خانه اش را برای مروراید فرستاده بود دیدیم ،باشد.


انگار به قولی که به سهیل داده بود عمل کرده بود و این سری یک موبور چشم ابی را تور کرده بود. وقتی مروارید پرسید کیه گفتم همسایه ام

راست و دروغش پای خودش ، نمی شود که به یک دختر ۹ساله بگویی دوست دخترم هست.


امیر را می بینم توی ماشینش نشسته است.مثل دزدها اطراف را نگاه می کنم تا ببینیم کسی هست یا نه

-سلام

نگاهش می کنم.توی گوشیش دارد دنبال چیزی می گردد.

-بانو سلام عرض شد.

کاش زود حرفش را بگوید.

-گیریم علیک شما کارتو بگو.

گوشیش را به طرفم می گیرد عکس خانه علی است. عکس خانه اش را قبلاً دیدم.

-اینها عکس خونه علیست عکس آخری هم دوست دخترش هست.

چهار تا عکس هست همه را می بینم عکس آخری علی کنار آن دختر نشسته است همان دختری که سری قبل توی عکسها دیدم ولی انگار توی این عکس توی خانه نیستند.

-قبلا دیدم عکسشو برای مروارید فرستاده بود.

از عمد گفتم قبلاً دیدمش که دیگر حرفش را نزند.
619 viewsFariba, 16:32
باز کردن / نظر دهید
2021-10-09 09:49:05 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۵
#فریبا_زلالی


به طرف آسانسور می دود ولی نمی رسد. لجباز شدم خود هم می دانم ولی چرا نمی دانم.

توی آسانسور هستم که زنگ می زند نمی خواهم جواب بدهم ولی اگر آمد در خانه ، آنجا نمی شود قایم شد و باید به مامان حساب پس بدهم.

-بله

-اگه نمی‌خوای من هم مثل خودت رفتار کنم برو طبقه من

جان الان چه شد همین مانده که امیر فکر کند من از او حساب میبرم.

-امری باشه آقا امیر؟


-چرا اذیت می کنی؟ من و تو بچه نیستیم که قایم موشک بازی می کنی ،


اینکه چند بار عمد و سهوی نخواستم او را ببینیم عصبیش کرده


-خوب دوست ندارم ببینمت ، من یادت باشه همون شب که اولین بار اومدی توی خونه بهت گفتم شما برای من بیشتر از برادر علی نیستی نمیتونی هم باشی.

این بحثها را نه می شود پشت تلفن کرد و نه توی خانه او ، آسانسور که می ایستد. دکمه پارکینگ را می زنم و طبقات رفته را بر می گردم و پشت تلفن به او می گویم.

-دارم میام پارکینگ این بحث مسخره را تموم کنیم.

-بیا ،بیا که خبر نداری تو اینجا علی علی می کنی اون آقا نرسیده اونور برای خودش دوست دختر پیدا می کند.

برای حرف‌زدن با من می خواهد به این چیزها متوسل شود مثلا من اگر بدانم شوهری که قبلاً بهم خیانت کرده و من از او طلاق گرفتم حالا باید به دوست دختر داشتن او حساس باشم.

در آسانسور را باز می کنم و با چشم دنبالش میگردم.

-غصه اون هم مریم بانو بخوره به من چه ؟بعدش هم اون یه مرد آزاده مثل من ،هر کاری دلمون خواست می تونیم انجام بدیم.
695 viewsFariba, 06:49
باز کردن / نظر دهید
2021-10-07 09:48:29 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۴
#فریبا_زلالی


مامان و سهیلا می آیند. توی خانه باز نظم و قانون های مامان بر قرار است. مروارید هم با مامان و خاله اش سرگرم است و چند روزی هست که به خانه مامان بزرگش سر نزده است.


امیر چند دقیقه قبل زنگ زد که مامان و بابا خونه من هستند اگه می شود بیاید دنبال مروارید تا شب با هم باشند.احساس می کنم سهیل در باره امیر به مامان چیزی گفته است که مدام توی حرفهایش بحث را به او می کشاند یا من حساس شدم.


امیر که زنگ می زند مامان و سهیلا سریعتر از مروارید خودشان را به او می رسانند.من ترجیح می دهم زیاد تو چشم نباشم ولی کاش سهیلا دست بکشد.

مروارید راهی می شود و مامان طبق معمول نقش میزبان می شود و برای آخر هفته آنها را به خانه من دعوت می کند از کی خانواده علی برای مادر من عزیز شدند که فرت و فرت مهمان خانه من می شوند.

راستش در نظر دارم که مهمانی را بپیچانم هم به خاطر مادرم که مرا مجبور به کاری نکند و هم به خاطر امیر

از خدا خواسته مهمانی را طرف مقابل کنسل می کنند انگار اتفاقی برای خواهر حاج آقا افتاده بود که مجبور شده بودند بروند خانه او.

ولی برای نشان دادن مخالفتم باز هم آن شب دیر رفتم که توی پارکینگ آپارتمان امیر را دیدم او را مرا نمی دید پس سعی کردم بدون کمترین عکس العملی راهم را بکشم و با آسانسور بالا بروم عصبانی به نظر می رسید و سیگار می کشد یک جا ثابت نمی ایستاد آسانسور که می ایستد پشت می کنم به او و وارد آسانسور می شوم. کسی پا تند می کند که به آسانسور برسد صدایش را می شنوم.

-صدف یه لحظه وایسا، کارت دارم.

طبقه مورد نظرم را می زنم و خودم را به نشنیدن می زنم.
901 viewsFariba, 06:48
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 09:07:01 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۳
#فریبا_زلالی

فکری از مغزم رد می شود چرا من دنبال کلمات عاشقانه و رمانتیک از امیر هستم مگر نه این است که او را مرد مناسبی نمی دانم و خیال ازدواج با او را ندارم پس چرا دنبال یک کلمه عاشقانه از او هستم.‌یعنی واقعا خودم نمی توانم آن کلمات را برای خودم خرج کنم نمی توان قربان صدقه خودم بروم دقیق می شوم در احوالاتم چند ماه هست که خودم را ناز و نوازش نکردم دوستت دارم هایش را نگفتم.

مگر وقتی مامان زری غذای مورد علاقه مرا برایم فرستاده بود از ته دلم نگفتم دوستش دارم آن هم برای یک غذا، پس چرا از دستم چشم ام پایم و کل وجودم نمی توانم تشکر کنم و بگویم عاشقشان هستم چون تمام روز و شب را بی حساب و کتاب با من همراهند.


نگاه خیره امیر را نادیده می گیرم ذهنم و قلبم درگیر هستند از کنار سهیل می گذرم و به اتاقم پناه می برم.

از کلماتی که پدرم برای نوازشم استفاده می کردم شروع می کنم منیم ابریشیم فریم(دختر ابرایشمی من)آن زمانها خودم را با این جمله غیر قابل دسترس می دانستم.

میخواهم اگر عاشق شدم از نقطه ضعفهایم نباشد.شانه ام را بر می دارم موهایم را شانه می کنم و آرام به خودم می گویم منیم ابرایشم قزیم
1.5K viewsFariba, 06:07
باز کردن / نظر دهید
2021-10-05 19:46:51 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۲
#فریبا_زلالی


هفته جدید را با خبر آمدن مامان و سهیلا شروع کردیم کاش الان نیاید از اینکه امیر چیزی به مامان یا سهیلا بگوید. می ترسم.


امیر هم انگار تازه یادش افتاده جوانی کند هر روز تقریبا چند تا مطلب میفرستد. هیچ کدام عاشقانه نیست نسل ما اینطوری مخ می زد احتمالا چیزی یادم نیست.

هر بار که پیامی از امیر روی گوشیم می بینم یاد علی می افتم عجیب بعد از ماجرای تولد سکوت کرده است. به او نمی خورد بدهکار باشد او همیشه طلبکار بود.

با شنیدن خبر آمدن مامان تا حد امکان خانه را تمیز می کنم.هنوز توی موسسه کارم زیاد هست از دو تا از معلمان موسسه کمک خواستم ولی باز کار نهایی را خودم انجام بدهم نور به قبرش ببارد مرضی تو چی بودی این همه سال من داشتمت.

توی یک تماس پیش سهیل از امیر خواستم که اگر فرد خاصی را می شناسند که کاری باشد و بتوان به او اعتماد کرد معرفی کند.

-بذار از چند نفر بپرسم خبرشو بهت میگم.خونه ای

نمی توانم مستقیم جوابش را بدهم سهیل گوش تیز کرده و دارد به حرفهایمان گوش می دهد از آن شب که امیر آمده بود تا حرف بزنیم کنجکاو شده و بیشتر به بود و نبود امیر توی ساختمان گیر می دهد.فکر کنم برادرم دارد تست پدریش را روی امیر که چند سالی هم از او بزرگتر است انجام می دهد.

برای اینکه متوجه شود نمی توانم بیشتر از این گفتگو را طولانی کنم می گویم.

-سهیل اون کتری خودش کشت خاموشش کن دیگه، مرسی آقا امیر پس من منتظرم خبر از شمام

نفس عمیقی که از آنسوی گوشی می کشد به گوشم می رسد.

-من تا کی منتظر باشم صدفی؟

صدفی ، صدفی هم شد کلمه عاشقانه ، مثل اینکه دارد فامیلی یکی را صدا می زند.

-خداحافط
1.4K viewsFariba, 16:46
باز کردن / نظر دهید
2021-10-05 09:38:38 #وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۰۱
#فریبا_زلالی

حالم چند روز است که خوب نیست از خودم بیشتر دلگیرم تا بقیه ، فکر نمی کردم آنقدر ضعیف باشم از اول اینجوری بودم یا بعداً عقده ای شدم.

چرا نمی توانم هضم کنم من باید به عنوان یک انسان محبت دیگران به عزیزانم را بپذیرم چرا اذیتم می شوم.
چرا از مریم، درون ذهنم بر اساس گفته های علی یک دیو دو سر درست کردم و به خودم حق می دهم که قضاوتش کنم.

من از اول این طوری بودم گیجم ،با بعدهای جدیدی از خودم آشنا می شوم دارم از خودم ناامید می شوم.

شاید برای این است که می گویند انسان در سختی ها پخته می شود حالا بماند که بعضی ها جزغاله می شوند.


آن شب را مروراید زنگ زد و گفت خانه مامان بزرگش می ماند.فردایش هم که تعطیل بود تا جمعه شب که حاج آقا توی بغلش که خواب بود اورد.

بیچاره پیرمرد چه قدر ازم تشکر کرد که اجازه دادم با آنها به باغ برود. آنها را از مروراید بگیرم انگار ریشه هایش را گرفتم برای رشد کردن و جوانه زدن نیاز است که ریشه هایش سالم باشند.

من هم جمعه ام را خوب گذراندم با خودم خلوت کردم .دلم برای باغ حاج آقا تنگ بود ولی ، طلاق واژه ای سنگینی است یک فرد خاص را از تو نمی گیرد. بلکه سالها و مکانها و شاید اشیای خاصی را از تو بگیرد وگرنه اینکه یکی بود که گند می زد به زندگیت را از خودت دور کنی خیلی هم خوب است ولی به دلایلی که برای خودت موجه است خیلی چیزها را کنار میگذاری.


ولی با همه اینها من باز هم از اینکه طلاق گرفتم راضی ام ، زندگی در آن وضعیت مثل یک خودکشی تدریجی بود.‌ولی حالا با اینکه با تبر زدم به تنه آن زندگی ولی جوانه هایش را توی زندگیم می بینم. سعی می کنم تمام تمرکزم را برای خودم و کارهایم بگذارم.
1.0K viewsFariba, 06:38
باز کردن / نظر دهید