Get Mystery Box with random crypto!

هههه

لوگوی کانال تلگرام yarali_canim — هههه ه
لوگوی کانال تلگرام yarali_canim — هههه
آدرس کانال: @yarali_canim
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 6
توضیحات از کانال

🎧 آشنایی با خوانندگان تورک 🎧
🔊شاد_غمگین_رپ_ریمیکس_دیکلمه🔊
✏شعر کوتاه تورکی غمگین در زیر عکسها✏
لطفا 🔕 لفت ندید
#تبلیغ #تبادل #نداریم
.ارتباط بامدیرکانال↙️↙️
👉 @Torki70
.آیدی کانال👇👇
💔 @yarali_canim 💔🚬.

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 10

2021-07-05 14:10:48 الله قشح بیلیر غملر گورمیشم
سون سوز اولسون سنه عاشیقم
منیم سوزوم سن سن
گوزوم ده سن سن
گوزلریمی یاشی دای گلمیر الله
نه اولار بیر دفعه قالاندا یانیندا
دمه منه من گیدیرم

@yarali_canim
176 views11:10
باز کردن / نظر دهید
2021-07-05 14:10:43 ویس ڪوتاه آهنگ

ᴊᴏɪɴ➘➘
@yarali_canim
234 views11:10
باز کردن / نظر دهید
2021-07-05 14:09:52
زامانسیز آیریلیقا سبب
یالان لار بهانه
ڪیمے اشیدیر منیم دیلمنن گالیر بیگانه
بو هر شین سببے
سوگینین اولمور قدری
سون اینسان سودیینے آتماز

@yarali_canim
266 views11:09
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:47:27 اُلویه آهنگ جدید تکجه منی سِو

2021 منتشر شده امروز #شاد #سیستمی

#Ulviyye Namazova - Tekce Meni Sev

@yarali_canim
202 views23:47
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:47:21 ویس ڪوتاه آهنگ

ᴊᴏɪɴ➘➘
@yarali_canim
265 views23:47
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:47:11
کتاب عشقہ باخسیدین منہ لطفون کمـ اولمازدے

اطباءلر مریض اوستہ گرکده مهربان اولسون

گـلرسن بیر گـــــون ایـسترسن خـبر مـندن

دیــللر گــئت یـوبانـدین اولـــــدی بـیمارین

@yarali_canim
246 views23:47
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:46:26
گوزل آذربایجانی رقص

@yarali_canim
190 views23:46
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:45:12 #پارت112

زیبا بینی اش را پاک کرد و با صدایی تو دماغی گفت :
- دکترش گفت اگه کسی رو تو خارج داره و می خواد ببیندش بهش بگیم بیاد.
و سریع بیرون رفت.
تحمل این وضعیت برایش سخت بود.
اشکی را که امین با سماجت در کاسه چشم حبس کرده بود، شتک زد و بیرون جهید. سوزان دست های استخوانی پیرمرد را گرفت و بی مهابا گریه کرد :
- پدرجون.
فرخی که صدایش رو به تحلیل می رفت، لبخند بی جانی زد:
- مرگ، مرگ حقه. من عمرم رو کردم. دیگه چی می خوام؟ فقط خیلی دوست داشتم که دم آخر شما دوتا رو ببینم. امین پسرم!
امین که پشت به او اشکش را پاک می کرد، به سمت او برگشت :
- جانم بابا؟
- بابا می دونم خسته راهی اونم راه به این درازی. ولی اگه برات ممکنه سوزان رو با زیبا بفرست برن خونه، خودت امشب پیشم باش.
- چشم بابا حتما.
زیبا نفس نفس زنان خود را روی صندلی انداخت
- تا همین امروز امیر و نازی اینجا بودن. امیر چند روزی بود که اینجا بود. به زور فرستادمش، بره. من هم موند فرخی رو تحویل شما بدم بعد برم یه سر خونه و دوباره برگردم.
فرخی بزرگ با چشمان بی فروغی که قبلا برقش همه را می گرفت به او نگاه کرد و لب هایش تکان خورد:
- امین بابا خیلی خوب شد اومدی.
پدر مهربان شده بود. مانند ایام کودکی. مانند زمانی که مادرش زنده بود و خنده از لبان هیچ کدام کنار نمی رفت. در مقابل محبت پدر، تصویری مقابلش جان گرفت. تصویر مادر با آن اندام متوسط و چهره زیبا. لبخند زنان گویی خوش آمد می گفت. صدای پیرمرد تصویر را بر هم زد.
- پسرم منو حلال کن. بذار راحت از دنیا برم.
امین دستپاچه شد و گفت:
- این چه حرفیه بابا؟ شما باید...
اسکلت دست پیرمرد بی رمق بالا آمد :
- هیچی، هیچی نگو. فقط گوش کن. وسط حرفمم نپر.
- چشم بابا.
پیرمرد آهی طولانی کشید:
- امین، من ..من..خیلی گشتم. بالاخره تونستم بچه ت رو پیدا کنم.
چشمان امین اندازه گردو درشت شد:
- چی؟ بچه؟! کدوم بچه؟
اشک از گوشه چشمان بی فروغ پیرمرد به سوی کویر خشک گونه هایش شره کرد:
- ه همووون بچه ای که من، من پست فطرت من احمق ازت قایم کردم.
ابروان بالا رفته امین، ضمن فرود به یکدیگر چسبیدند:
- شما؟! چی کار کردین؟ از من قایم کردین؟ مگه نگفته بودید بچه من همراه همسرم فوت کرده؟
احساسات مختلفی بر مرد هجوم آورده بودند اما شک وارد از حرفی که پیرمرد زد او را دگرگون کرده بود و حال خود را نمی فهمید. دست پدرش را گرفت:

@yarali_canim
189 views23:45
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:44:55 #پارت111

- بفرمایید اول غذا میل کنید، بعد می ریم بیمارستان.
امین گفت:
- اگه میشه یه راست بریم بیمارستان، ها؟ خانم، نظر شما چیه؟
سوزان سری به نشانه تایید تکان داد که شریفی سرش را به چپ و راست گرداند :
- ساعت ملاقات دو به بعده. یه دوساعتی مونده. شما تا غذاتون رو میل کنید با خیال راحت بعدش می ریم دیدن آقا. با ورود به رستوران مرد جوانی که لباس مرتب و تر تمیزی به تن داشت، به استقبالشان آمد و آقای شریفی ضمن معرفی خود به او گفت که میز شماره پنج را رزرو کرده است.
با تعارف گارسون آن ها به سمت میز رفتند. آقای شریفی منو را به سمت سوزان گرفت. سوزان و امین هردو در حالی نبودند که با وسواس به غذاها نگاه کنند برای همین اولین غذایی را که دیدند، سفارش دادند. جلو کباب سلطانی.
شریفی اضافه کرد:
- سالاد، زیتون پرورده و دوتا هم دلستر.
مرد جوان سفارش ها را آورد. پس از گذشت مدتی، به بیمارستان رسیدند.
هنوز ساعت ملاقات نرسیده بود اما نظر به اینکه فرخی بزرگ فرد متشخص و متنفسی بود، کسی جلوی آن ها را نگرفت. زیبا که تلفنی خبردار شده بود از طریق شریفی که آن ها آمده اند، گریه کنان بیرون رفت و آغوشش را برای هردو گشود. امین سری تکان داد و بی اعتنا به او به سمت پدرش دوید.
پیرمرد زار و نزاری که روی تخت آرمیده بود، شباهتی با فرخی خوش تیپ و مقتدر قدیم نداشت. با این حال رنگ زرد چهره و گودی زیر چشمان همراه با لاغری مفرط چیزی از ابهت او کم نمی کرد. با صدای بمش، سلامشان را پاسخ گفت. امین با صدایی که زنگ بغض برداشته بود، گفت:
- بابا چرا زودتر خبرم نکردین؟
فرخی بزرگ سینه صاف کرد و همین کار باعث شد به سرفه بیفتد. سرفه کرد و سرفه. زیبا دوید و تختش را کمی بالا آورد
تا جوابش را داد:
- لزومی نداشت که کار و زندگیتون رو ول کنید بیایین. مریضیه دیگه همیشه هست. درواقع الانم اگه امیدی به بهبود داشتم، نمی کشوندمتون اینجا. می دونم که هم تو، هم سوزی خیلی کار دارین و گرفتارین.
سوزان و امین نگاهشان هاج و واج بین پیرمرد و پیرزن در گردش بود.

@yarali_canim
174 views23:44
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 02:43:41 Beni başkalarıyla karıştırma,veya benimle konuşurken başkalarını hatırlama
BEN YARA BANDI DEĞİLİM


منو با دیگران قاطی نکن،یا وقتی با من حرف میزنی یاد کسی دیگه نیوفت. من چسب زخم نیستم

@yarali_canim
180 views23:43
باز کردن / نظر دهید