Get Mystery Box with random crypto!

اسیرسرنوشت..(دیوانه ها)

لوگوی کانال تلگرام ax_cilip — اسیرسرنوشت..(دیوانه ها) ا
لوگوی کانال تلگرام ax_cilip — اسیرسرنوشت..(دیوانه ها)
آدرس کانال: @ax_cilip
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.41K
توضیحات از کانال

📺در تماشاخانه با خیال راحت تماشا کنید☕
انتقاد پیشنهاد بدید
@admiiiiiiiin7
لطفا با فوروارد پست های کانال ما را حمایت کنید🌹🙏

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2023-04-03 14:41:39 آقای سید درخشان
نسل در نسل دعا نویس بودن و در این زمینه کاملا استاد هستند
و هر کسی از ایشون دعا گرفته مشکلش حل شده
در صورت لزوم به کانال و پیوی حاج درخشان مراجعه بفرمایید
قابل به ذکر است که ایشون بابت دعا اصلا مبلغ نمیگن و واریز وجه به رضایت خودتون می باشد
23.1K views11:41
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 14:41:24
بسم الله الرحمن الرحیم

دعانویس سید حاج درخشان

دعا ادعیه طلسم

دعا در هر زمینه ای انجام می شود توسط شخصی که نسل در نسل دعانویس بودند و دارای موکل رحمانی می باشند

#دعا بازگشت معشوق

#دعا باطل السحر و ابطال هرگونه طلسم

#دعا محبت و صلح آرامش بین زوجین

#دعا گشایش بخت دختر و پسر

#دعا گشایش کار و رزق و روزی

#دعا زبانبند

#دعا جدایی

در صورت نیاز به هر دعا و طلسمی در خدمت هستم

گرفتن سر کتاب رایگان و به شرط یک صلوات می باشد(صلواتی)

توجه کنید من فالگیر نیستم در نتیجه سرکتاب مربوط به فال نیست

دعا نویس درخشان

@doanevis_derakhshan آدرس کانال

جهت ارتباط با ما به آیدی زیر پیام دهید

@SEYED_DERAKHSHAN پیوی آقای درخشان
23.7K views11:41
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 11:01:00 پایان اسیر سرنوشت عضو بشید به زودی پاک میشه
521 views08:01
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 11:00:19 توجهههههه

قسمتهای پایانی رمان اسیر سرنوشت اینجاس عضو بشید بخونید

https://t.me/+aU62mzEJn8I5NDZk
564 views08:00
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 11:00:13 #پارت63

با حرص رفتم سمتش و موهاش رو گرفتم
و کشیدم؛
که اونم دست برد و درست مثل خودم موهام و کشید.

من جیغ می زدم،اون جیغ می زد!

اما هم رو ول نمی کردیم سرم رو به عقب برگشته بود.
و چشمام از درد به اشک نشسته بود اما موهاش رو رها نمی کردم.

یه دختر بلوند و لپ دار به سمتمون اومد،
و جیغ زد.
و کمرم رو گرفت و من از پسره جدا کرد؛
و عقب عقب کشید.

پرستارا هم مداخله کرده بودن،

دختری که من و از پشت گرفته بود،

به فرانسوی تند تند می گفت:
-ولش کن دیوونه؛ عشقم رو ول کن.

خندم گرفته بود و وقتی افتادم زمین و پرستارا دورمون جمع شدن؛
تازه دردی رو که وسط سر و بین شقیقه هام
پیچیده بود رو حس کردم؛

و با نفرت و حرص به پسره مو مشکی ای که همچنان نیشش شل بود؛

و پرستار به زور می بردش به اتاقش نگاه کردم.
586 views08:00
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 11:00:11 پارت62

چند بار پلک زدم و از روی خودم کنارش زدم.

و دوتامون بلند شدیم و به هم زل زدیم.
با حرص جیغ زدم.

به چشمام با چشمای گرد شده نگاه کرد،

و اونم با حرص داد زد.
عصبی از این که کارم رو تکرار کرد خم شدم.

و با قدرت بیشتری جیغ زدم.

اونم کمی خیره نگاهم کرد،

و یهو نیشش رو شل کرد؛

و خم شد و مثل من داد، که نه جیغ زد!

روانیا دورمون جمع شده بودن؛

و جالب تر از همه یکی از دخترا بود؛

که فوری چهار زانو نشسته بود روی زمین و
دست می زد!

یکی از پسرا هم با ریتم دست دختره پایین تنش و تکون می داد!

پسر جیغ جیغو روبه روم که چشمای گرد مشکی و موهای مشکی ساده ای داشت.
همین طوری ایستاده و درست مثل خودم نگاهم می کرد.

انگار خوشش میومد ادام و دربیاره لاغربود و قدش یکم ازم بلند تر بود.
567 views08:00
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 10:59:46 #پارت61 رو دستام برعکس ایستاده بودم، و پاهام رو به دیوار چسبونده بودم، و موهام برعکس رو صورتم ریخته بود. حرکتش به مغزم فشار میاورد؛ سرم رو سنگین و داغ می کرد. ژیمناستیک می رفتم، چند سال تو مسابقات دوچرخه سواری ام مقام داشتم. اما الان چی؟ من…
573 views07:59
باز کردن / نظر دهید
2023-04-02 10:29:00 توجهههههه

قسمتهای پایانی رمان اسیر سرنوشت اینجاس عضو بشید بخونید

https://t.me/+aU62mzEJn8I5NDZk
1.2K views07:29
باز کردن / نظر دهید
2023-04-02 10:27:24 #پارت61

رو دستام برعکس ایستاده بودم،

و پاهام رو به دیوار چسبونده بودم،

و موهام برعکس رو صورتم ریخته بود.

حرکتش به مغزم فشار میاورد؛

سرم رو سنگین و داغ می کرد.

ژیمناستیک می رفتم،

چند سال تو مسابقات دوچرخه سواری ام مقام داشتم.

اما الان چی؟
من کجام؟
صبر کن ببینم این جا کجاست.

زود پریدم و به حالت اولیه برگشتم؛

و موهام و نفس نفس زنون از جلوی چشمم کنار زدم.

خب این جا کجاست!؟

یکم فکر کردم و با به یاد آوردن این که تو تیمارستانم بلند خندیدم؛

که صدای زنگ بلند شد.

زود از اتاق خارج شدم؛

و خوردم به یک نفر و افتادم رو زمین،

و افتاد روم و دنده هام اومد تو حلقم.

به انگلیسی جیغ زدم:
-بمیری
نگاهم و به چشمای گرد شده پسر روبه روم دوختم.

سرش کج شده و مثل خنگ ها نگاهم می کرد.
1.3K views07:27
باز کردن / نظر دهید
2023-04-02 10:27:19 #پارت60


دوست داشتم پیش کرو لالِ باشم.

چشماش رو دوست داشتم.

روی تخت خم شدم و بالشتم رو از روی تخت برداشتم.

و زیر تخت گذاشتمش.

دراز کشیدم رو زمین و قل خوردم،
زیر تخت و به خاطر بلند بودن تخت و کوچیک بودن هیکلم،

می تونستم به زور جا شم.

ملافه رو هم از گوشه تخت کشیدم.
و آوردمش زیر و روم کشیدم؛

و به میله هایی که روش خوش خواب قرار داشت
زل زدم.

چشمام رو بستم و سعی کردم بخوابم.

این زیر بهتر بود اگر هیولای می ومد تو اتاق پیدام نمی کرد.

بابا همیشه می گفت:
- اگر شب دیر بخوابم یا اذیتشون کنم.

هیولای بچه خور میاد من رو با خودش می بره و تیکه تیکم می کنه.

این زیر جام امنه.
1.2K views07:27
باز کردن / نظر دهید