Get Mystery Box with random crypto!

🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺

لوگوی کانال تلگرام dastan_roman_aslame — 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺 د
لوگوی کانال تلگرام dastan_roman_aslame — 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺
آدرس کانال: @dastan_roman_aslame
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 5.26K
توضیحات از کانال

شما هم میتوانید داستان و رمان هدایت خودتان را به
آیدی زیر برای ما بفرستید
@m_m_m_m14

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-06-19 07:29:01 #ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_سوم

رفتم خونه، مهناز زنگ زد گفت روژین عزیزم چرا اینطوری کردی؟! بهش گفتم تورو به مقدساتت قسم بهم راستش رو بگو که واسه نظافت نرفته بودی ساختمان موسیقی؟؟؟ اونم گفت نه به ذات پاک پروردگارم (همیشه این کلمه رو خیلی شیرین می‌گفت) آخر صحبت‌هامون گفتم قرآن داری؟ منظورم همون صوت‌هاست خیلی بهش احتیاج دارم الان میام بهم بده.
اونم از تعجب شاخ در آورده بود که یه دختر بی‌دین صدای قرآن می‌خواد چیکار! اما می‌دونستم که دیگه موسیقی نمیتونه آرومم کنه، تنها دوای دلم شده بود صوت آرام قرآن. شب و روز سوره‌ی الملک گوش می‌دادم تا اینکه حفظش کرده بودم...
یه روز که داشتیم باهم حرف می‌زدیم مهناز همون صوت قشنگ همیشگی رو گذاشت. منم همش باهاش تکرار می‌کردم از بس حواسم به قرآن بود یادم رفته بود که پیش مهنازم، وقتی بهش نگاه کردم اشکای قشنگش داشت می‌ریخت. بهم گفت آدمایی که تو زمان جاهلیت خیلی بد بودن توی دین خیلی خوبن... هیچوقت یادم نمیره، جمله‌ی ساده‌ای بود اما ته قلبم نشست.
منم بخاطر عقاید غلط خودم گفتم هیچوقتِ هیچوقت من مسلمان نخواهم شد... امکانپذیر نیست! مهناز هم فقط با سکوت جوابم رو داد، این سکوتش خیلی برام دردناک بود همیشه جوابش سکوت بود ولی خیلی دردآور.... تا شب این جمله توی ذهنم می‌چرخید و تو فکر بودم که نکنه مهناز از جواب من ناراحت شده... شاید منظورش من نبودم!
بهش SMS دادم عذرخواهی کردم و گفتم فکر مسلمان شدن منو از ذهنش بیرون کنه. گفت من کی گفتم تو مسلمان شو؟ ولی میخوام بدونم منظور از امکانپذیر نبودن مسلمان شدن تو چیه؟! ترس تو از چیه روژین؟! ده دقیقه بود پیام به دستم رسیده بود اما جوابی نداشتم. آیا خودم نمی‌خوام...! آیا از ترس مادرم یا ترس جدایی با خواهرم یا چه چیزی دیگه!
جواب پیامش رو فقط با این جمله دادم که: من اینجوری راحتم همین، شب خوش....
یه روز که از مدرسه می‌اومدم مهناز رو دیدم اومده بود خونه باباش، چشاش قرمز شده بود بهم که نزدیک شد گفتم مهناز... گفت ولم کن روژین از هرچی آدم بی‌دین توی دنیاست منتفرم...! ولی نمی‌دونم چرا از حرفش ناراحت نشدم... کیفم رو دادم دست خواهرم سوژین. دنبالش کردم... محل زندگیمون جلوش یه پارک بود ازش خواهش کردم که مهناز فقط تا وقتیکه آروم بشی بیا اینجا کنارت می‌شینم.
قبول کرد منم دیدم خیلی ناراحته خواستم باهاش شوخی کنم، گفتم من تورو مثل سوژین دوست داشتم فکر می‌کردم منم مثل خواهرتم! اونم همون نگاهای سنگینش رو بهم کرد اما این بار سکوت نکرد و حرف زد..! گفت که تو رو هیچوقت خواهر خودم ندونستم.. دخترِ کافر خواهرِ من نمیشه.. دوستِ من نمیشه.. و نمیشه دوستش داشته باشم.. اگه تا حالا باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر رضای پروردگارم بوده..
من بخاطر چی الان شدم نظافتچی؟ بخاطر ترس از خالقم که نون حروم از گلوم نره پایین.. بخاطر چی خانوادم منو بیرون کردن؟ بخاطر چادرم بخاطر حجابم بخاطر اسلامم...! حال مهناز خیلی بد بود نمی‌دونم چی شده بود و هرگز هم ندونستم که اون روز چرا اینقد ناراحت بود فقط مکث کردم بهش نگاه می‌کردم و توی دلم بهش حق می‌دادم.️

#ان‌شاءالله‌ادامه‌دارد....

کانال داستان و رمان های اسلامی
https://t.me/dastan_roman_aslame
278 views04:29
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 10:00:16 #ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین #قسمت_دوم اون روز گذشت. سوژین به مادرم گفته بود که من با یه مسلمان، اونم از تعصبی‌هاش میخوام رفاقت کنم. مامانم ازم بازجویی کرد، منم گفتم مامی تو که اینقدر بدبین نبودی فقط واسه تنوع بعضی وقتا باهاش حرف می‌زنم. مامانم رو اونشب…
256 views07:00
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 09:58:03 #ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_دوم

اون روز گذشت. سوژین به مادرم گفته بود که من با یه مسلمان، اونم از تعصبی‌هاش میخوام رفاقت کنم. مامانم ازم بازجویی کرد، منم گفتم مامی تو که اینقدر بدبین نبودی فقط واسه تنوع بعضی وقتا باهاش حرف می‌زنم. مامانم رو اونشب قانع کردم ولی خیلی عصبی شده بودم از دست سوژین.
رفتم پذیرایی، محمد اونجا بود پسر عموم (در واقع منو سوژین خواهرای شیری محمد بودیم، اونم برادرمون بود اما اون موقتاً که بی‌دین بودیم فقط یه پسر عمو بود). رفتارهای عجیب محمد خیلی وقت بود برام عجیب بود اما یه مدت بود سوژین هم برام عجیب بود حس می‌کردم یه چیزی رو دارن ازم پنهون میکنن، خیلی عصبی بودم.
یادمه به محمد گفتم: پسر مسخره تو چرا همیشه میای اینجا؟ اونم گفت نمیام پیش تو که، این جای سلامته؟ سوژین هم به محمد گفت ولش کن می‌دونم روژین از چی پُره...! من اون موقع‌ها خیلی عصبی بودم موهاش رو از پشت گرفتم، گفت به تو هیچ ربطی نداره. محمد از هم جدامون کرد.
با بی‌اهمیتی رفتم توی اتاق دیدم گوشیم نیست. رفتم پایین گوشیمو بیارم صحنه عجیبی دیدم! خیلی جا خوردم... خلاصه فهمیدم که محمد و سوژین عاشق همدیگه شدن...! خیلی ناراحت شدم به هیچکس هیچی نگفتم حتی با سوژین هم حرف نمی‌زدم...!
مثل همیشه مدرسه و کلاس‌های موسیقی می‌رفتیم و همیشه مهناز رو می‌دیدم و از اینکه کنارم قرآن می‌گرفت ناراحت نمی‌شدم. شمارش رو ازش گرفته بودم، هرشب باهم SMS بازی می‌کردیم. اون می‌دونست که من بی‌دینم، اما بعدها می‌گفت: امیدوار بودم ایمان بیاری.
یک روز رفتیم خونه باغ‌ِ عموم، اون وقتا اسبم رو اونجا نگه می‌داشتم. منو محمد و سوژین و چند تا از پسر عمه‌هام و دختر عمه و عموهام رفتیم اسب سواری. من همش مواظب خواهرم بودم که کار اشتباهی با محمد نکنه اما دیگه شرمی نمونده بود. واسه اذیت کردن منم که شده بود یه کاری میکردن که اذیت بشم.
خلاصه اون روز خیلی ناراحت شدم. زنگ به مهناز زدم گریه کردم خیلی گریه کردم. مهناز گفت این چیزا این رابطه‌ها که تو زندگی شماها عادیه پس چرا گریه میکنی؟ من گفتم نمیدونم ولی محمد از بچگی با ما بزرگ شده همش به چشم برادر خودمون نگاش می‌کنم، بعدشم مگه چند سالشونه!
اونم گفت قربون اسلام برم... بازم همون صدای دلنشین از پشت تلفن میومد انگار تسکین دلم بود. گفتم قرآنه؟ گفت آره. ازش خواهش کردم برام یه قرآن بگیره، گفت روژین مطمئنی؟! بهش گفتم هیچوقت اینقد مطمئن نبودم، اونم با گریه گفت از خدامه...
خدای من هیچوقت به اندازه‌ی اون روز آرامش نگرفته بودم. اما بازم سر اعتقادات کثیف خودم بودم.دیگه موسیقی آرومم نمی‌کرد، حتی خواهرم سوژین که تمام وجودم بود. و تنها دلیلم واسه رفتن به کلاس‌های موسیقی فقط و فقط مهناز بود....
یه روز خانوادگی می‌خواستیم بریم بیرون، از کوچه خودمون که بیرون می‌اومدیم طبق اخلاق همیشگی‌م خیلی توجه می‌کردم به بیرون. حس کردم مهناز رو می‌بینم که داشت به اون خونه خیلی بزرگ می‌رفت... جیگرم آتیش گرفت. گفتم مامان وایسا مامان وایسا من چیزی توی خونه جا گذاشتم شما برین من با ماشین بابا میام.
مامانم گفت تو فقط بهونته رانندگی کنی تازه یاد گرفتی، بلایی سر خودت میاری. منم گفتم به جون تو مامان بحث رانندگی نیست. (استغفرالله قسم بزرگم جون مامانم بود) اونم ماشینو نگهداشت و رفت. منم دوان دوان خودم رو رسوندم به خونه. نمی‌دونم چم شده بود فقط می‌دونستم حالم خوب نبود.
رفتم اونجا، مهناز در رو باز کرد گفت روژین تو اینجا چیکار میکنی؟ اشکام جاری شده بود بهش گفتم تو اینجا چیکار میکنی؟ گفت اینجا خونه منه، خونه پدرم. دهنم قفل شد و هزاران سؤال...! مهناز گفت روژین جان بیا بشین با هم حرف می‌زنیم، منم گفتم نه باید برم. از خونه رفتم بیرون. توی دلم می‌گفتم این دختره کیه، اون که نظافت چی بود... الان توی این محل، این خونه، این پدر و مادر...! اون که به من گفته بود با عمه‌اش زندگی میکنه...!!!!

#ان‌شاء‌الله‌ادامه‌دارد....

https://t.me/dastan_roman_aslame
263 viewsedited  06:58
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 09:50:04 #ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_اول

السلام علیکم و رحمه الله من ۱۹ سالمه و از زمان مسلمان شدنم چهار پنچ سالی میگذره الحمدالله، به إذن پروردگارم میخوام داستان هدایتم رو برای شما خواهران و برادران موحد بنویسم. امیدوارم تسکینی برای همه باشد ان‌شاءالله.
۱۳ سالم بود که به اصرار پدر و مادرم به کلاس‌های موسیقی رفتم چون علاقه‌ی زیادی به آوازخوانی داشتم و والدینم بخاطر حمایت از من، منو خواهر دوقلوم (سوژین) رو به بهترین کلاس‌های خارج از شهر می‌بردند. یه سال از رفت و آمدِ من و خواهرم سوژین به کلاس‌ها گذشت.
خیلی به موسیقی علاقه نداشتم اما بخاطر اینکه منو خواهرم از هم جدا نشیم، نمی‌تونستم نرم. تا خودمون نمی‌گفتیم کدوم‌مون روژین یا سوژین هستیم نمی‌دونستند، اما تفاوت ما توی افکارمون بود.
بخاطر علاقه‌ی شدیدی که به هم داشتیم و ترس از جدایی، همیشه بعد از دعوای بین‌مون بالاخره باهم راه می‌اومدیم. بعد از رفت و آمد یکسال به کلاس‌های موسیقی، یه روز که سر کلاس بودیم من اون روز کمی مریض بودم و از کلاس خارج شدم. هیچوقت اون موقع‌ها کسی توی ساختمان نبود.
اما یه چیزی توجه منو به خودش جلب کرد! این صدای چیه؟ موسیقی نیست! خیلی آرام بخش بود. وقتی رفتم یه خانم خیلی خوشگل رو دیدم که یه چادر تنش بود که نظافتچی ساختمان بود، با گوشیش یه چیزی گرفته بود. بهش گفتم سلام، یه لحظه گفتم چرا بهش سلام کردم؟! اون یه خانوم هست غرورش می‌شکنه وقتی من می‌بینمش که نظافتچی هست خجالت میکشه.
ازش پرسیدم این چیه دستت گرفتی خیلی شبیه اذان مسلمانان هست؟! اونم فکر کرد گفت: علیکم سلام، توی مدرسه قرآن نخوندی؟ گفتم یعنی قرآنه؟! همیشه سر کلاس قرآن خوابم می‌برد. پرسید: حالا کاری داشتید؟ منم گفتم حالم خوب نبود نمی‌تونستم سر کلاس باشم ببخشید مزاحم کارتون شدم...
اونم گفت نه اختیار داری من داشتم می‌رفتم که حواسم نبود سطل روی کولر رو ریختم روی زمین که تازه تمیز شده بود، خیلی ناراحت شدم عذرخواهی کردم و ازش خواستم که بذاره من تمیز کنم، اونم گفت مشکلی نیست خودم انجام میدم. آخر با اصرارِ زیاد قبول کرد که کمکش کنم. تا وقتیکه تموم شد هیچ حرفی بین‌مون زده نشد فقط قرآن رو گرفته بود.
با اینکه من از مسلمانان متنفر بودم، اما از اون خانوم خوشم اومد، دوست داشتم اونم مثل من باشه، دوست داشتم که دوستم بشه، اما نه با این سر وضعش.....
وقتی دارم اینا رو می‌نویسم باور کنید قلبم داره آتیش میگیره، بهترین دوستم بود. روز بعد که سوار ماشین می‌شدم تو دلم همش می‌گفتم خیلی خوب میشه که دوباره ببینمش. وقتی رسیدم اونجا، اولین کاری که کردم رفتم لیست نظافتِ روزانه رو نگاه کردم، دیدم امروز نمیاد تا یه هفته دیگه هم تعطیل بودیم و من منتظر اومدنش بودم.
توی راه که داشتیم می‌اومدیم جاده کمی شلوغ بود دیر رسیدم. تا رسیدم دیدم که همون خانوم چادری دم ساختمون وایساده، به هم سلام کردیم. به خواهرم سوژین گفتم این دختر عشقمه، گفت همون دختره نظافتچی اینه؟ گفتم آره یواش بگو غرورش می‌شکنه. گفت: ازش خوشم نمیاد تو که خودت میدونی اینا مخالف سرسخت ما هستن. منم گفتم باشه من که کاری باهاش ندارم.
بعد از کلاس گفتم یه کم استراحت می‌کنم و بعد تمرین می‌کنیم. من بهونه جور کردم رفتم پیش اون خانم چادری، گفتم سلام. کمی وحشت کرد گفت: وعلیکم سلام. گفتم کمک نمی‌خوای؟ گفت نه عزیزم کارم اینه. منم زیاد اصرار نکردم، ازم پرسید: کار دیگه‌ای داشتی؟ منم گفتم نه همینجوری اومدم فقط سری بزنم.
کمی در مورد کارش حرف زدیم. این دیدن‌ها یه ماه طول کشید، هر روز که می‌اومدم اونو هم می‌دیدم. یه روز که رفتم پیشش دوباره قرآن دستش گرفته بود. کمی رنگش زرد شده بود اصرار کردم که کمکش کنم. وقتی داشتم باهاش کار می‌کردم گفتم تو که اینقد مریضی، این چیه گرفتی دستت؟! گفت شفاست.
من بخاطر دل اون چیزی نگفتم. روز بعد که کمکش کردم، بازم قرآن دستش بود. سرم رو بلند کردم موهای بلندم رو هم در آوردم. اجازه نمی‌داد خوب ببینم، اون صدای قرآن هم خیلی اذیتم می‌کرد... بهش گفتم مهناز میشه اون قرآن رو خاموش کنی من اذیت میشم داره گریه‌م می‌گیره! اونم با نگاه سنگینی قرآن رو قطع کرد و...

#ان‌شاءالله‌ادامه‌دارد....

کانال داستان و رمان های اسلامی

https://t.me/dastan_roman_aslame
240 views06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 08:28:53
به قرآن گوش بده(همراه با⓿❺❷قاری)
‏@ma_alquran

مرد را اینگونه عاشق کن
‏@vaislamaa73

بزرگترین کانال تجویدقرآن ڪریم
‏@tajvidkalamollah

آشـپزخونه خوشمزه مـن
‏@tahchin2

کلیپهای تکان دهنده وتاثیرگذار
‏@aseftv

دانلود سریالهای اسـ🅢︎ـلامی𝐐𝐚𝐥𝐚𝗺تی وی
‏t.me/+lHJj434nFxFiM2Zk

اسـتوࢪی🅘🅢🅛🅐🅜🅘اینستا و واتساپ
‏@Islamicstory00000

تلفنی حافظ کل قرآن شوید
‏@hefzz_quran

عطر بهشت
‏@AtereBEHSHT

داستان های جـذاب وباورنکـردنی
‏@majaale

جهنم و عذاب های وحشتناک آن
‏@allah_1000

ذاکرین الله
‏@zakerin_allah1

کلیـکسیــون سخنـرانیـهای اسـلامـی
‏@Mawlana_Khair_Shahi

دنیای قرآن
‏@Ava_Quran

ڪانال اللّـه اُمیــد زندڪَیـم
‏@MOVAHED_KORD

شــهرعکسایی ازآیات قـــ(𝗤𝗨𝗥𝗔𝗡)ـــرآنی
‏@pc_eslami

پروفایل های جـذاب اسلامے
‏@naweshtaha321

مطالعه گران
‏@mutaliagaran

استــوری و پروفایل های ناب
‏@arome_delam1

سوال شرعی داری اینجا بپرس!؟
‏@ebrahim_roudini

تفسیر و مفاهیم کلمات قرآن
‏@TAFSIR_noor_alinoor

عــربـی یـاد بـگیر مـثـل آب خــوردن
‏@arabimobin1

عکس نوشته/قشنگیات
‏@Rayehe_Jannt

زمزمه های عاشقی
‏@aramasman

آیه های قرآنی~•
‏@yaallahshukrat

استوری خاص خدایی
‏@khoda_padshahe_ghalbha1

عشق مجازی داری؟!
‏@Lave_majazi

احـکام شــرعی وفقهی
‏@Dangi_Minbar

ڪانال پند زیبا
‏@pandezibaa

صفر تا صد تجوید قـرآن کریم
‏@dros_tajweed

پروفایل استوری پروفایل
‏@omid_be_allah

زنـدگــی اسلامــی
‏@ahlesonnat_tehran

شرح احادیث صحیح نبـوی
‏@ahadis_sahihe

ذهن زیبا"خودشناسی"
‏@bekhodat1Aeman1d

موعظه ونصیحت
‏@Nasseh_Amin

بانـ‌⁩ـوی بـاعـفـت
‏@hejab786

دانشجــوی مسـلمان
‏@daneshislam

معجزات وشگفتی هایی علمی ازقرآن مجید
‏@MOGEZE_QURAN

ڪانال قاریان جوان
‏@QARIANEJAVAN

!معدن هدیه های مذهبی
‏@barana_dakada

ڪانــال بــه یاد اللّھﷻ
‏@beiadeallah

کلیپ و استوری های ناب اسلامی
‏@z_afg_muhamadi

عربی رو قورت بده گام به گام
‏@ArabicForAllFa

کانال مظهر حق تفسیر قرآن کریم
‏@tafseeralquranvoice

کانال اهلسنت وجماعت
‏@Islam_Ahlusant

آموزش تخصصی تجویدسطح ۱و۲
‏@amoozeshe_tejvid

بـوی عطـرخدا
‏@BoyeAtr_khoda

پزشـک خـود باشـیم
‏@ss_salamat

دوستـداران اللهﷻ
‏@DOST34

پرقدرت ترین جمله
‏@Garden_ahlesonnat

متن های ناب و زیبـای اسلامی
‏@eslah_nafse

استوری شیک واتساپ
‏@estory2020

کانال زیبای*جنات*الفردوس
‏@jannt_ferdwos

به سوی نور
‏@beesoyenoor

استوری|رهایی|کپشن
ش‏@Ch_Rahaii

راز ونیـازم باخداونـدﷻ
‏@Estorii_Qoran

دنیای از داستان ورمان های اسلامی
‏@dastan_roman_aslame

بــانــوی ســرآشـپـز
‏@banuyesarashpaz

کانال عقیده اهل سنت وجماعت
‏@manhaj_salaf_saleh

سخنان دلنشین وپندآموز
‏@marenmkl

کلیپ ،استوری ویدیو اسلامی جدید
‏@namadahlesonat

اسـتـوریـاش حـرف دلـته
‏@Shabab_aljana

مـظهـر حـق
‏@mazharehaq

کانال گنجینه دعا ومناجات
‏@Ganjineye_doa_tv

دور همی زنان باحجاب و مردان باغیرت
‏@Moslm_990

جدیدترین کلیپ ها از مولانا فقهی
‏@ostad_feghi

قرآن و حدیث
‏@gran_sonnat

فـيـلـم هاى تـأثـيـر گـذار
‏@videooo_eslami

استـوری
‏@qalbe_salim1

قرآن و احادیث گهرباررسول اللهﷺ
‏@allahmehrban

یـه دنیـا عکس پـروفایل زیبـا
‏@islamii_photo

اشــ؏ـار نــاب~
‏@Ashaar_Nabb

•تصاویر و کلیپ‌هاےکم‌حجم‌ قرآنی•
‏@aksqurani

آموزش زبان عربی کاملا رایگان
‏@Arabic200

پایگاه تلگرامی محمد رسول اللهﷺ
‏@mehrbani3450

دنـیـای"عـکـس"و"پـروفـایـل"زیـبـا
‏@IslamPictures4

کانال تجوید قرآن کریم
‏@amoozeshetejvid

کانال فضایل ذکر استغفار
‏@Tobe_Isteghfar

کانال دعوتگران الله
‏@dahoatgranekoda

•داستـان واقعی طلسـم شدگـان وجـن زدگـان•
‏@ghoran_darmane

سرودهای دلـنشیـن اسلامـی
‏@url_is_not_val

منبع سرودهاو نشیدهای اسلامی
‏@islamsrood1

صدای کل قرآن
‏@telavat7

احـادیــث صحیــح بـخــاری ومسلــم
‏@ahadis_bokari_moslem

•پــــرسش🅐&🅐پــــاســخ!؟•
‏@Quiz_quran

استوری های زیبا وخاص
‏@Goles_taan

متنهایی که با طـلا باید نوشت
‏@kolbeh_EhsAs3

به نام مـادرم به عــ𝐋𝐎𝐕𝐄ــشق پـدرم
‏@aboadnanazami3619

•بزرگترین کانال تـلاوت قـرآن كریم•
‏@telavat_rozaneh

انگلیسی بیاموزیم
‏@English4_every1

بـزرگتـریـن دورهمـی دخـتـران🅜🅤🅢🅛🅘🅜
‏@muslim_queen1

کــⓀ🅛🅔Ⓟــلیپهـای عبرت آمــ🅜ــوز
‏@TOHID8989

تنها خداوند است که غمت را میداند
‏@be_soye_aramesh1

آداب همبستری طبق قران و سنت
‏@shikpordel

کانال شیخ محمد صالح پردل
‏@shikhemohammadsalehpordel

معدن استورجات مذهبی اینجاست
‏@mohebanrsolallh
178 views05:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 20:39:41 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ليستى از بهترين و پرطرفدار ترین ڪانال هاى تلگرام خدمت شما عزیزان
✿┄─┅┅══┅┅─┄✿
@tabadolanaskurd
@Motakhallefin_channel
✿┄─┅┅══┅┅─┄✿
برای عضویت در هر ڪدام از ڪانال ها لطفا روی اسم شان ڪلیڪ نمائید.
112 views17:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 20:37:11
مطالعه گران
هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید باشد، مطالعه، چاقوی درد را کُند می‌کند.
برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.


‌ دوستان "کتاب‌خوان" تان را دعوت کنید.
https://t.me/mutaliagaran
179 views17:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 09:32:15

#دختری_در_روستای_غم_ها

#قسمت7

دیگه به پسرعمه ام زنگ نزدم واقعا روم نمیشد دیگه باهاش تماس بگیرم با این #خیانتی که در حقش کردم دو هفته ای بود که خبرش نداشتم نامزدم برام گوشی آورد بعدش رفت #شهرستان سر کارش همون جایی که پدر و مادرم رفته بودن خانواده اینا هم همون جا بودن خیلی برام سخت بود جوری وانمود کنم که میخوامش بعضی وقتا گوشی خاموش میکردم یا برام زنگ میزد جواب نمی‌دادم اصلا دوست نداشتم باهاش صحبت کنم مادرم دیگه منو با خودش برد #شهرستان دیگه نزاشت اونجا بمونم #خواهر کوچکم دیگه تنها تر شد دیگه منم پیشش نبودم اونم مثل من مجبور بود به خاطر درسش اونجا بمونه وقتی رفتم شهرستان دیگه نامزدم بیشتر بهم نزدیک شد میومد اونجا پیشمون اونم میدونست که ما وضعمون زیاد خوب نیست پدرم #مریض بوده و این حرفا .‌‌..بعد چند وقت دیدم پسرعمه ام برای همون گوشی قایمکی که برام آورده بود زنگ زد بهم گفت چرا این کارو باهاش کردم ... بهش گفتم اونم #میدونست که منو بزور دادن و کاری از من بر نمیومد ...بهم گفت بیا باهم فرار کنیم ازین طرف دلم میخواست ازون ور میگفتم اگه مارو بگیرن باهم بعد چی میشه نمیخواستم ازین زندگیش بدتر بشه گفتم نه ..بعد گفت میام پیشت یه چیز میاره که هردومون باهم بخوریم بمیریم واقعا دلم میخواست #بمیرم اما بازم پشیمون شدم بهش گفتم اگه هردومون یه جا بمیریم اونم پیش همدیگه مردم فکر میکنن حتما باهم #زنا کردیم که خودمونو کشتیم دیگه باز هم #پشیمون شدم اونم حالش خوب نبود دیگه رفته بود سمت مشروب خوردن با این #مشروب خوردنش مثلا میخاستم درداش کم بشه #مقصرشم من بودم الله منو ببخشه ..ولی دلم میخواست ببینمش #باهاش قرار گذاشتم که ببینمش اونم اومد وقتی دیدمش خیلی لاغر شده بود رو دستاش اسمم #خالکوبی کرده بود وقتی دیدم #حالم بد شد گفتم چرا این کارو کردی چیزی نگفت اصلا زیاد اهل صحبت کردن نبود همیشه حرفاشو تو دلش نگه می‌داشت ولی مقصر تمام گناهانش من بودم #الله منو ببخشه اونم ببخشه به خاطر #خالکوبی هایی که کرده بود دلم میخواست باهاش فرار کنم و برم جایی که #هیچ کس نباشه انگار همه چیزم اون بود واقعا من از کودکی ام خیری ندیدم یا شایدم #وابستگی بیش از حد من برا این بود که هیچ وقت محبتی از کسی ندیدم خیلی بهش #وابسته بودم نمیتونستم فراموشش کنم وقتی دیدمش بغلش کردمو بوسیدمش منی که یک #سال و نیم باهاش حرف میزدم دستش یه بار هم بهم نخورده بود اما حالا شدم دختری گناهکار دیگه افتادم تو #دام شیطان یه چند ساعتی پیشم بود بعد رفت بعد چند ماه قرار عروسیمون گذاشتن #پسرعمه ام گفت عروسیمو بهم میزنه یا سر نامزدم یه بلایی میاره بهش گفتم بی خیال دیگه نمیخام آبرو ریزی بشه #واقعا از بی آبرویی میترسیدم ....دوباره رفتیم روستا اونجا قرار بود #عروسیم برگزار بشه و شب عروسی فرا رسید بدترین شب زندگیم شب عروسیم بود مثل #تجاوز بود برام

#ادامه‌دارد‌‌‌ان‌شاء‌الله...

https://t.me/dastan_roman_aslame
533 viewsedited  06:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 13:03:33

#دختری_در_روستای_غم_ها

#قسمت6

پسرعمه ام از گوشی رفیقش که قایمکی برده بود #پادگان باهام تماس گرفت اونم از دنیا بی خبر پادگان بود بیچاره ... واقعا نمیدونستم چی بگم زبونم بند اومده بود اونم متوجه حال بدم شد همش میپرسید چرا ساکتی چیشده تا اینکه بهش گفتم برام خواستگار اومده منو بزور دادن بهش همین جور #گریه میکردم می‌گفت شوخی نکن بابا سر کار گذاشتی منو باور نمی‌کرد اصلا تا اینکه #قسم خوردم دیدم گوشی قطع کرد منم دوباره زنگ نزدم بعد چند ساعت دیدم رفیقش بهم زنگ زد گفت #آبجی چی گفتی به (...) که اینقدر بهم ریختس چند ساعت یه جا نشسته حرفم نمیزنه فقط گریه می‌کنه منم حوصله صحبت نداشتم گوشی دادم به #دوستم حالم خوب نبود دوستم بهش گفت که اینجوری شده گفت ای وای چرا دیگه براش تعریف کرد و به دوستم گفتم بهش بگه #مواظب اون باشه ...دیگه واقعا نمی‌دونستم چ کنم فقط گریه میکردم #نامزدم هم خونه پدربزرگم بود ازین ورم مادرم بهم میگف آبرومون نبری پیش پسره چیزی نگی که نمیخاستیشو #ازین حرفا منم بهش چیزی نگفتم جوری وانمود میکردم که میخامش خیلی سخت بود اونوقتا تازه ۱۶سالم بود واقعا #نادان بودم نمی‌دونستم چیکار کنم همش گریه میکردم ازین ور #جیگرم داشت می‌سوخت ازون ورم آبرو خانوادم برام مهم بود ولی واقعا در حقم ظلمی کردن همش دعا میدادمشون ...#واقعا دست خودم نبودم خیلی برام سخت بود نامزدم رفت دیگه منم کارم شده بود شب و روز گریه کردن ....روز سوم عمه ام بود خونه #پدربزرگم با مادرم دعوا را انداخت گفت #طلاقش میگیرین پسرم واقعا اینو میخاد چرا دل پسر منو شکستین #پسرم نمیتونه حالش بده اینم دوستش داره باید طلاقش بگیرین کلی حرف بار #عمه ام کرده بودن گفت نمیشه حالا مردم چی میگن برو دیگه ام #نبینیم چیزی از این موضوع بگی کسی چیزی نفهمه آبرومون میخایی ببری اونم قهر کرده بود و رفته بود تا چند وقت با برادرش ک پدرم بود قهر کرد ولی #پدرم نمیدونست بعد ها #فهمید ک ما همو میخاستیم....

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله...

https://t.me/dastan_roman_aslame
139 views10:03
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 08:00:00
دلـنـشـین‌تـر از آهنـگ و مــوسیــقی
‏@ma_alquran

کانال شیخ محمدصالح پردل
‏ @shikhemohammadsalehpordel

مرد را اینگونه عاشق کن
‏ @vaislamaa73

خسته ام از گناه
‏ @khodaman

کانال مولانامجیب الرحمان انصاری
‏ @molanaansaria

آشـپزخونه خوشمـزه مـن
‏ @tahchin2

بهترین سرودهای اسلامی⓿⓿➍➊
‏ @iSLamSrOodha

صدای کل قرآن
‏ @telavat7

نرم افزارهاے"رایگان"شده اندرواید
‏ @islamiapplaction

اســتوࢪی🅘🅢🅛🅐🅜🅘 اینستا، واتساپ
‏ @Islamicstory00000

چگونه فرزندان خودرا تربیت کنیم؟
‏ @tarbiytf

بزرگترین کتابخانه اسلامی نور
‏ @EslahLib_ISLAMI_noor

باطل کردن سحربا قـرآن درمانی
‏ @ghoran_darmane

کانال دعوتگران الله
‏ @dahoatgranekoda

خانواده موفق
‏ @fashionpanahi45

داستان های جـذاب وباورنکردنی
‏ @majaale

آموزش زبان عربی کاملارایگان
‏ @Arabic200

جهنم و عذاب های وحشتناک آن
‏ @allah_1000

•تصاویر و کلیپ‌هاےکم‌حجم‌ قرآنی
‏ @aksqurani

اجتماع دختران باایمان
‏ @GOLASTAN_HJAB_8

اشـــ؏ـار نــاب
‏ @Ashaar_Nabb

" استــوری"
‏ @qalbe_salim1

احـادیـث صحیـح بـخـاری ومسلـم
‏ @ahadis_bokari_moslem

کلیکسیون سخـنـرانیهای اسـلامی
‏ @Mawlana_Khair_Shahi

کلماتی که دل را آرام میکند
‏ @videooo_eslami

دانـستنیها و معلومات اسلامی
‏ @Malomateislami1441

𝟕𝟎𝟎𝟎𝟎𝟎𝟎استوری وپروفایل اینستاگرامی
‏ @pc_eslami

ڪانال اللّـه اُمیـد زندڪَیـم
‏ @MOVAHED_KORD

پروفایل هـای جذاب اسلامے
‏ @naweshtaha321

ازخواستگاری تاازدواج موفق زندگی
‏ @Moslm_990

مطالعه گران
‏ @mutaliagaran

سوال شرعی داری اینجا بپرس!؟
‏ @ebrahim_roudini

بهترین داستان های جالب وجذاب
‏ @Dokhtaran_b

تفسیر آسان قرآن
‏ @TAFSIR_ASAN_Quran

دل غافل توبـه کـن
‏ @F_Tajikisx

زندگی پیامبرﷺاز تولد تا وفات
‏ @siratalrasool

عکس نوشته/حس خوب
‏ @Rayehe_Jannt

جدیدترین سرودهای اسلامی
‏ @sorodhay_eslami

کانال زیبای*جنات الفردوس
‏ @jannt_ferdwos

احـکام شــرعی و فقهی
‏ @Dangi_Minbar

آیه های قرآنی
‏ @yaallahshukrat

حرفهای خدااا
‏ @Rabiol_Qolob

ڪانال پنـد زیبـا
‏ @pandezibaa

ڪانال زیبای تــوشـۀ آخــرت
‏ @Quran_AZimoshan

صفر تا صدتجوید قـرآن کـریم
‏ @dros_tajweed

بـوی عطـر خدا
‏ @BoyeAtr_khoda

گنجینه ای از معجزات قرآنی
‏ @MOGEZE_QURAN

پزشک خـود باشـیـم
‏ @ss_salamat

آموزش تخصصی تجویدسطح ۱ و ۲
‏ @amoozeshe_tejvid

دانشجـــــوی مســلمان
‏ @daneshislam

روش های درمان مغز
‏ @bekhodat1Aeman1d

موعظه ونصیحت
‏ @Nasseh_Amin

دوستداران رسول اللهﷺ
‏ @dostdarrasul

داستانهای جذاب بهلول دانا
‏ @Bohlloolhakim

بانوی باحجاب
‏ @Hejab786

!معدن هدیه های مذهبی
‏ @barana_dakada

ڪانال قاریان جوان
‏ @QARIANEJAVAN

کانال کلیپهای علمای افغانستان
‏ @molanaansari1

شرح احادیث صحیح نبـوی
‏ @ahadis_sahihe

معجزات وشگفتی هایی علمی ازقرآن
‏ @MOGEZE_QURAN

حب حلال
‏ @admmmj123

کلبـــه‌ی عاشقــــان
‏ @sonee87b

گلستان اهلسنت
‏ @Garden_ahlesonnat

از الله مهربان شدن یقین ماست یاالله
‏ @namadahlesonat

سوال و جواب اسلامے عمومے
‏ @onlinoo

استوری مخصوص واتساپ
‏ @estory2020

دختران ام المومنین عایشه صدیقه
‏ @DokhtaranAisheh

دنیای از داستان و رمان های اسلامی
‏ @dastan_roman_aslame

سخنان دلنشین وپندآموز
‏ @marenmkl

نورعلی نور
‏ @TAFSIR_noor_alinoor

بـانـوی ســـرآشــپــز
‏ @banuyesarashpaz

پاتوق دختــران باحجاب
‏ @DOKHTARAN00

اسـتـوری مـذهبے دلبــرونـه
‏ @Shabab_aljana

دختـــر مسلمـــان
‏ @Madaram_ayeshee111

یه دنیا عکس پروفایل زیبا
‏ @islamii_photo

کانال سخنان شیخ محمدصالح پردل
‏ @lSh_M_Saleh_pordel

جدیدترین کلیپ ها از مولانافقهی
‏ @ostad_feghi

قرآن و حدیث
‏ @gran_sonnat

منبع قشنگ‌ترین استور‌یهای🅗🅓
‏ @roohe_zendegi

دنـیای "عکس"و"پروفـایل" زیبـا
‏ @IslamPictures4

سرودهای دلـنشیـن اسلامـی
‏ @url_is_not_val

منبع سرودها ونشیدهای اسلامی
‏ @islamsrood1

رهــایــی از گنـــــاه
‏ @aaaagojhin

سخنان آموزنده اسلامــی
‏ @m_salehpordel

کانال برنامه و کتابهای اسلامی
‏ @Books_Islamic

متنهایی که با طـلا باید نوشت
‏ @kolbeh_EhsAs3

زندگــــ🅩‌🄶ـــی به روال اراده خداوند
‏ @aboadnanazami3619

بزرگترین کانال تـلاوت قـرآن كریم
‏ @telavat_rozaneh

بزرگترین دورهمی دختران🅜🅤🅢🅛🅘🅜
‏ @muslim_queen1

درمــ🅜ـان دل هــاےشــڪـسـ🅢ـتہ
‏ @TOHID8989

بزرگترین کانال تجویدقرآن ڪریم
‏ @tajvidkalamollah

انگلیسی بیاموزیم
‏ @English4_every1

با خدا غصه ها قصه می شود
‏ @be_soye_aramesh1

کلیپ های مـفیـد وآموزنده اسلامـی
‏ @sh_pordel

آداب همبستری طبق قران وسنت
‏ @shikpordel

بزرگترین کانال شیخ محمدصالح پردل
‏ @sh_pordell

پـــرسش 🅐&🅐 پــــاســــخ!؟
‏ @Quiz_quran
143 views05:00
باز کردن / نظر دهید