Get Mystery Box with random crypto!

🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺

لوگوی کانال تلگرام dastan_roman_aslame — 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺 د
لوگوی کانال تلگرام dastan_roman_aslame — 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺
آدرس کانال: @dastan_roman_aslame
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 5.26K
توضیحات از کانال

شما هم میتوانید داستان و رمان هدایت خودتان را به
آیدی زیر برای ما بفرستید
@m_m_m_m14

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2022-05-19 20:31:07

گروه تبادلات لیستی اهل سنت ناب

@nab_list_group
┗༅•═‎┅─❁༅═‎┅─
ليستى از بهترين و پرطرفدار ترین كانال هاى تلگرام خدمت شما عزیزان

برای عضویت در هر کدام از کانال ها لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
73 views17:31
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 20:29:02 یه پیشنهادتوپ
ازصمیم قلبت آرزویی کن ....و بزن رو پروانه ها
ببین تو رو به کجا میبرن

╲\╭┓ ╲\╭┓ ╲\╭┓
╭ ╭ ╭
┗╯\╲ ┗╯\╲ ┗╯\╲

╲\╭┓ ╲\╭┓ ╲\╭┓
╭ ╭ ╭
┗╯\╲ ┗╯\╲ ┗╯\╲

╲\╭┓ ╲\╭┓ ╲\╭┓
╭ ╭ ╭
┗╯\╲ ┗╯\╲ ┗╯\╲

وارد شدی یه الحمدلله بگو
#کپی_بنر_شرعا_حرام
102 views17:29
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 10:07:45 داستان توبه

قسمت ← نوزدهم

این بودحال آن متقیانِ توبه‌کارِ فروتن.اما کسانی که در شهوت‌ها دست و پا می‌زنند در زندگی خود بدبخت و بیچاره‌اند و هنگام مرگ در حسرت و پریشانی...

«و کاش ستمکاران را در گرداب‌های مرگ میدیدی که فرشتگان به سوی آنان دست‌هایشان را گشوده‌اندو نهیب می‌زنند جان‌هایتان را بیرون دهید؛ امروز به عذاب خوار کننده کیفر می‌یابید...»

یکی از پزشکان برایم تعریف کرد که یک بار وارد اتاق مراقبت‌های ویژه شدم.جوانی بیست و پنج ساله توجهم را جلب کرد که مبتلا به ایدز بود و وضعیتش وخیم بود...

با نرمی با او صحبت کردم اما حرف‌هایی زد که واضح نبود.با خانواده‌اش تماس گرفتم مادرش به بیمارستان آمد و از او درباره‌ی پسرش پرسیدم...

گفت: حالش خوب بود تا آنکه با آن دختر آشنا شد.گفتم: نماز می‌خواند؟گفت: نه اما نیت کرده بود که در پایان عمرش توبه کند و به حج برود!!

نزدیک آن جوان بیچاره شدم در حالی که داشت جان می‌داد،نزدیک گوشش گفتم: لا اله الا الله بگو لا الله الا الله... متوجه من شد و نگاهم کرد، بیچاره با همه‌ی توانش سعی می‌کرد و اشک از چشمانش سرازیر بود...

چهره‌اش داشت تیره می‌شد و من همچنان تکرار می‌کردم: بگو لا اله الا الله...به زور شروع به حرف زدن کرد: آه خیلی درد دارم مسکن می‌خوام، آه...

نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم‌ می‌گفتم: بگو لا اله الا الله... لب‌هایش را به سختی تکان داد، خوشحال شدم اما گفت:نمی‌توانم، نمی‌توانم دوست دخترم را می خواهم نمی‌توانم...

مادرش گریه می‌کرد و پسرش را نگاه می‌کرد ضربان نبضش ضعیف می‌شد داشت می‌مرد،نتوانستم خودم را کنترل کنم به شدت گریه می‌کردم. دستش را گرفتم و دوباره سعی کردم: خواهش می‌کنم بگو لا اله الا الله ولی او فقط تکرار می‌کرد: نمی‌توانم... نمی‌توانم...

به سختی نفس نفس می‌زد
و ناگهان نبضش ایستاد و چهره‌اش کبود شد و مرد.مادرش نتوانست طاقت بیاورد و خود را به روی پسرش انداخت و شروع کرد به ناله و شیون اما دیگر شیون و غصه‌ی او چه فایده‌ای دشت؟

آری آن جوان به سوی پروردگارش رفت.نه شهوت به اوسودی بخشید و نه لذت‌ها فریب جوانی‌اش را خورد،فریب اتوموبیل و لباس‌های زیبا و هم‌اکنون تنها اعمالی که انجام داده بود در قبر هم‌نشین اوست و در محاصره‌ی کارهای خود است.آنچه به دست آورده بودند سودی برایشان نداشت.

ان شاءالله ادامه دارد...

https://t.me/dastan_roman_aslame
162 views07:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 08:30:21
نوازش قلب با زیبـاترین مـوسیـقی دنیـا
‏@ma_alquran

کانال شیخ محمدصالح پردل
‏@shikhemohammadsalehpordel

مرد را اینگونه عاشق کن
‏@vaislamaa73

با خدا غصه ها قصه می شود
‏@be_soye_aramesh1

بزرگترین کانال تـلاوت قـرآن كریم
‏@telavat_rozaneh

منظره مرگ/روز آخرت/عذاب قبر
‏@aboadnanazami3619

آشـپـزخونه خوشمزه من
‏@tahchin2

استوری های زیبا وخاص
‏@Goles_taan

سخنان آموزنده اسلامی
‏@m_salehpordel

حکایت های شیرین و پندآموز
‏@Story_nab_channel

پــــرسش 🅐&🅐 پـــاســـخ !؟
‏@Quiz_quran

صدای کل قرآن
‏@telavat7

دنیای کلیپ و استوࢪی‌های🅘🅢🅛🅐🅜🅘
‏@Islamicstory00000

چگونه فرزندان خود راتربیت کنیم؟
‏@tarbiytf

سرودهای دلـنشیـن اسلامـی
‏@url_is_not_val

باطل کردن سحر باقرآن درمانی
‏@ghoran_darmane

تلفنی حافظ کل قرآن شوید
‏@hefzz_quran

کانال دعوتگران الله
‏@dahoatgranekoda

آرام جانم محمدرسول اللهﷺ
‏@mehrbani3450

جواب بده جایزه ببر!
‏@quiz_online7

جهنم وعذاب های وحشتناک آن
‏@allah_1000

داستان هایی که همه دنبالشن
‏@majaale

آموزش زبان عربی کاملارایگان
‏@Arabic200

مسائل خانواده، نکات همسرداری
‏@fashionpanahi45

مولانا حافظ خیام شـهریار
‏@Ashaar_Nabb

ذاکرین الله
‏@zakerin_allah1

" استــوری"
‏@qalbe_salim1

قرآن وحدیث
‏@gran_sonnat

دانـستنیها و معلومات اسلامی
‏@Malomateislami1441

⓿⓿⓿⓿❼عکسایی که دنبالشن همه
‏@pc_eslami

گنجی از مناجات وحکایات اولیاء خدا
‏@Ganjineye_doa_tv

کـــانــال عــقــیــــــده
‏@manhaj_salaf_saleh

دورهمی دختران و پسران جوانان اسلام
‏@Moslm_990

کلیپ های تکان دهنده
‏@towhid_1

تفسیر آسان آیه به آیه قرآن
‏@TAFSIR_ASAN_Quran

سوال شرعی داری اینجا بپرس!؟
‏@ebrahim_roudini

بـانـویــ ســـرآشـــپــز
‏@banuyesarashpaz

سخنان زیبا ودلنشین
‏@marenmkl

دل غافــل توبــه کـن
‏@F_Tajikisx

استوری/پروفایل/زیبایی
‏@arome_delam1

داستانهای زیبا وباحال
‏@Dastanhayiziba

سوال وجواب اسلامے عمومے
‏@onlinoo

احـکام شــرعی و فقهی
‏@Dangi_Minbar

عکس نوشته های قرآنی
‏@yaallahshukrat

متن های ناب
‏@eslah_nafse

عشق مجازی داری؟!
‏@Lave_majazi

سوالات شرعی وسخنرانی علمای بزرگ
‏@eslam_tohid

استوری مخصوص واتساپ
‏@estory2020

حجـاب قلــبها
‏@banoyehejabe

تلاوت قرآن لحظه های آرامش
‏@beesoyenoor

"کانال حـس خوب خداشناسـی
‏@nourHadayat

گلستان اهل سنت
‏@Garden_ahlesonnat

استوری خاص خدایی
‏@khoda_padshahe_ghalbha1

عکس نوشته/قشنگیات
‏@Rayehe_Jannt

دختران ام المومنین عایشه صدیقه
‏@DokhtaranAisheh

زمزمه های عاشقی
‏@aramasman

کانال زیبای*جنات الفردوس
‏@jannt_ferdwos

دنیای از داستان و رمان اسلامی
‏@dastan_roman_aslame

راز ونیـازم باخداونـدﷻ
‏@Estorii_Qoran

پاتوق دختــران باحجاب
‏@DOKHTARAN00

بهترین داستان های جالب وجذاب
‏@Dokhtaran_b

مجموعه تفاسیرنورعلی نور
‏@TAFSIR_noor_alinoor

دختـــر مسلـــمان
‏@Madaram_ayeshee111

دختــران مـحـجـبـه
‏@banoomohajabe

دعای های روزانه مخصوص
‏@Ch_Rahaii

پروفایـل هـای اسلامے
‏@naweshtaha321

ڪانال اللّـه امیـد زندڪَیـم
‏@MOVAHED_KORD

پروفــایل🅟🅡🅞🅕جــذاب
‏@islamii_photo

جدیدترین کلیپ ها از مولانافقهی
‏@ostad_feghi

وصف هایی در موردرسول اللهﷺ
‏@mohebanrsolallh

زیـبـاتـرین ويـدئـوهاى اسلاميـپه
‏@videooo_eslami

دنیای قرآن
‏@Ava_Quran

قرآن و احادیث رسول اللهﷺ
‏@allahmehrban

کانال فضایل ذکر استغفار
‏@Tobe_Isteghfar

عطـــر بهشــــت
‏@AtereBEHSHT

اجتماع دختران باایمان
‏@GOLASTAN_HJAB_8

منبع قشنگ‌ترین استور‌یهای🅗🅓
‏@roohe_zendegi

کلیـکسیـون سخنرانیـهای اسلامـی
‏@Mawlana_Khair_Shahi

دنیای"عکس"و"پروفایل"زیبـا
‏@IslamPictures4

کتابخانه با⓿⓿⓿⓿❶کتاب اسلامی
‏@EslahLib_ISLAMI_noor

دلنوشته/سخنان ناب
‏@ruhsalim

کلیـپ هـای کوتـاه اسـلامـے
‏@islamiclipshort

دانلود سریالهای اسـ🅢︎ـلامی𝐐𝐚𝐥𝐚𝗺تی وی
‏@Qalamtvofficial

منبع سرودها ونشیدهای اسلامی
‏@islamsrood1

رهــایــی از گنــــاه
‏@aaaagojhin

بهترین سرودهای اسلامی⓿⓿➍➊
‏@iSLamSrOodha

قشنگ ترین دلنوشتہ ها و زیباترین متنها
‏@kolbeh_EhsAs3

بیش از 𝟴𝟬𝟬𝟬فیلم کلیپ 𝐇𝐃 وسریال
‏@vid_aslame

بزرگترین دورهمی دختران🅜🅤🅢🅛🅘🅜
‏@muslim_queen1

کــⓀ🅛🅔Ⓟــلیپهای عبرت آمــ🅜ــوز
‏@TOHID8989

بزرگترین کانال تجویدقرآن ڪریم
‏@tajvidkalamollah

انگلیسی بیاموزیم
‏@English4_every1

خسته ام از گناه
‏@khodaman

کلیپ های مـفید و آموزنده اسلامی
‏@sh_pordel

آداب همبستری طبق قران وسنت
‏@shikpordel

بزرگترین کانال شیخ محمدصالح پردل
‏@sh_pordell

فقط کتاب‌خوان ها عضوشوند
‏@mutaliagaran
84 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 17:21:18

تازه عروس و زندگی تلخ
.
دوماه از ازدواج من و همسرم نگذشته بود که اختلافات ما شروع شد، کم کم فهمیدیم که سلایق ما با هم خیلی تفاوت دارد، زندگی ما روز به روز بدتر و بدتر می شد
تا جائیکه دیگر در هیچ جا با هم نبودیم، با هم برای یک جای مشترک تفاهم نداشتیم، من دیگر از زندگی با او دلزده شده بودم، مدتی گذشت و همسرم حامله شد، حاملگی او تأثیری در روابطمان نداشت حتی زمانیکه بچه بدنیا آمد ...
کم کم بچه دوم نیز به دنیا آمد و ما هنوز همان بودیم که بودیم ... دیگر اصلا هر چیزی که او می گفت من چیز دیگری می گفتم با هم همیشه دعواهای بی حساب داشتیم فقط همدیگر را به خاطر بچه ها تحمل می کردیم، از میان همه کارهایش تنها نماز خواندنش بود که به آن ایراد نمی گرفتم ..

به همین شیوه زندگی نامطلوب خود را ادامه دادیم تا پانزده سال از زندگیمان گذشت .

دوستی در محل کارم داشتم که از روابط من و همسرم با خبر بود و
دختری را به من پیشنهاد داد واز من خواست با او حرف بزنم، و من نیز مدتی بود با او تلفنی حرف می زدم، منتظر هر چیزی بودم که زنم را طلاق دهم و با او ازدواج کنم ...

ادامه داستان باز شود
.
56 views14:21
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 08:09:48 داستان توبه

قسمت ← هجدهم

آیا امروزه نیز در میان توبه‌کاران چنین شوری برای نشر دین و یاری مومنان وجود دارد؟ چه بسیار بودند توبه‌کارانی که در جاهلیت خوداز سران گناه و منکرات و دعوت به شهوات بودند، اما پس از توبه و صَلاح و استقامتِ بر راه صحیح، برعکسِ گذشته که از سران بودند، از دنباله‌روان شدند... پیش‌تر سواره بودند و اکنون پیاده شدند...

عجیب است! در جاهلیت غول بودند و در اسلام، ملول! چنین کسانی هیچ سودی برای اسلام و مسلمانان ندارند، نه در راه دعوت و نه در راه اصلاح و نه در راه آموزش جاهلان یا نصیحت غافلان...

هر که قدر و مقام پروردگار رادر قلبِ خود بزرگ دارد، نفس خود را به شدت مورد محاسبه و نکوهش قرار خواهد داد...

زید بن ارقم می‌گوید:ابوبکر صدیق رضی الله عنه برده‌ای داشت که کار میکرد و با پول آن هر روز غذایی می‌خرید.شبی برای ابوبکر غذا آورد. ابوبکر لقمه‌ای از آن را خورد،برده گفت: هر شب درباره‌ی غذا از من سوال می‌کردی؛ امشب چه شد که چیزی نپرسیدی؟

ابوبکر گفت: به سبب گرسنگی چیزی نپرسیدم، این غذا را از کجا آورده‌ای؟گفت: در دوران جاهلیت از کنار قومی می‌گذشتم و برایشان کاهنی (پیشگویی) کردم، در حالی که پیشگوی خوبی نیستم! آن‌ها نیز وعده دادند که پاداش مرا بدهند.امروز از نزد آنان می‌گذشتم که دیدم عروسی دارند و این غذا را به من دادند!

ابوبکر گفت: اُف بر تو! نزدیک بود مرا هلاک کنی!سپس دست خود را به حلقش وارد کرد تا آن غذا را بالا بیاورد.اما آن لقمه بیرون نمی‌آمد،به او گفتند: این لقمه جز با آب بیرون نمی‌آید...

پس تشت آبی خواست.آب می‌خورد و بالا می‌آورد تا آنکه آن لقمه بیرون آمد.به او گفتند: خدا تو را رحمت کند! این همه زجر فقط برای این لقمه؟!

ابوبکر صدیق فرمود: اگر برای بیرون آمدنش جانم بیرون می‌آمد باز هم بیرونش می‌آوردم چرا که شنیدم پیامبر خدا صل الله علیه وسلم می‌فرمود: «هر بدنی که با مال حرام رشد کند آتش به آن شایسته‌تر است» و ترسیدم که چیزی از بدنم با این لقمه رشد کند...

اما شهید محراب آن عابد تواب عمر بن الخطاب در محاسبه‌ی نفس کارش عجیب بود.صاحب کتاب «حلیة الأولیاء» می‌نویسد:امیر عمر در شام برایش محموله‌ای روغن در چندین کوزه فرستاد تا آن را بفروشد و در بیت المال مسلمانان قرار دهد.

عمر کوزه‌ها را برای مردم در ظرف‌هایشان می‌ریخت و هر گاه یک کوزه تمام می‌شد آن را کنار خود می‌انداخت...

یکی از فرزندان عمر که کودکی خردسال بود کنار او نشسته بود و هر گاه عمر کوزه‌ای خالی را کنار خود می‌گذاشت آن را برمی‌داشت و بر روی سر خود می‌گرفت تا از آن یک یا دو قطره روغن بر سرش بچکد! کودک با چهار یا پنج کوزه چنین کرد که عمر ناگهان متوجه او شد و دید که موی آن کودک به سبب آن روغن می‌درخشد و زیبا شده! گفت: روغن زده‌ای؟ کودک گفت: آری، گفت: از کجا؟ گفت: از روغنی که در کوزه مانده بود...

عمر گفت: می‌بینم که موی سرت از روغن مسلمانان سیر شده بدون آنکه قیمتش را پرداخت کرده باشم، به خدا سوگند نمی‌گذارم خداوند برای این روغن مرا محاسبه کند!سپس او را به دلاک سپرد تا سرش را تیغ بزند! آن هم از ترس یکی دو قطره روغن...

ان شاءالله ادامه دارد...

https://t.me/dastan_roman_aslame
252 views05:09
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 11:30:12 .
مژده مژده مژده مژده
مژده مژده مژده
مژده مژده
.
بزن روی فلش زیر و بیا تو بهترین کانال تلگرام
.
.

────██████───
────██████────
────██████────
────██████───
──◥████████◤──
───◥██████◤───
────◥████◤────
─────◥██◤─────
──────◥◤─────

.
.
سوپرایزتونو بردارین زودتر تا پاک نکردم
.
68 views08:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 11:20:15 داستان توبه

قسمت ← هفدهم

پیامبر صل الله علیه وسلم فرمود: من فرزند عبدالمطلبم.گفت: محمد؟فرمود: آری..گفت: ای فرزند عبدالمطلب من از تو پرسش‌هایی خواهم کرد و در پرسشم تندخواهم بوداز من ناراحت نشو...

پیامبر صل الله علیه وسلم فرمود: ناراحت نخواهم شد هر چه می‌خواهی بپرس.گفت: چه کسی آسمان را بر افراشت؟فرمود: الله،گفت: چه کسی زمین را گستراند؟فرمود: الله، گفت: چه کسی کوه‌ها را گذاشت؟فرمود: الله، گفت: به آنکس که آسمان را برافراشت و زمین را گستراند وکوه‌ها را نشاند از تو می‌پرسم: آیا الله تو را به عنوان پیامبر به سوی ما فرستاده؟
فرمود: آری...

گفت: به خاطر خدا از تو می‌پرسم: آیا الله تو را امر نموده که او را عبادت کنیم و به او شریکی نیاوریم و این شریکانی را که پدرانمان قرار داده‌اند دور اندازیم؟پیامبرصل الله علیه وسلم فرمود: آری.

سپس فرایض اسلام را یکی یکی نام برد و پرسید: آیا الله تو را دستور داده که پنج نماز بگزاریم؟آیا الله تو را امر نموده که زکات اموال خود را بدهیم؟آیا الله تو را امر نموده که روزه بگیریم؟و همینطور فرایض اسلام را شمرد و پیامبرصل الله علیه وسلم در پاسخش می‌فرمود: آری...

پس از آنکه پرسش‌هایش پایان یافت گفت: من ضمضام بن ثعلبه از بنی بکر بن سعدم و گواهی می‌دهم که معبودی به حق جز الله نیست و گواهی می‌دهم که محمد بنده و پیامبر اوست و این فرایض را انجام می‌دهم و از آنچه مرا نهی نمودی دوری می‌کنم.نه بیشتر، نه کم‌تر...

سپس از مسجد بیرون شد و به سوی شترش رفت.هنگامی که او رفت، پیامبر صل الله علیه وسلم گفت: اگر صاحب دو موی بسته راست می‌گوید، وارد بهشت خواهد شد...

وی سپس به سوی شترش رفت و پایش را باز کرد و سوارِ بر آن به نزد قوم خود رفت.قومش نزد او جمع شدند و نخستین چیزی که خطاب به آنان گفت این بود: چه بدخدایانی هستند لات و عزی!

گفتند: دست نگه دار ای ضمضام! از بَرَص و دیوانگی و جذام بترس! گفت: وای بر شما آن‌ها نه سودی می‌رسانند و نه زیانی خداوند پیامبری فرستاده و بر وی کتابی نازل کرده تا شما را از وضعیتی که در آن به سر می‌برید نجات دهد، و من گواهی می‌دهم که معبودی به حق نیست جز الله، و اینکه محمد بنده و فرستاده‌ی اوست.

من از پیش او آمده‌ام و امر و نهی او را برایتان آورده‌ام و همچنان قوم خود را به اسلام فرا خواند تا آنکه پیش از غروب آفتابِ آن روز، هیچ کافری در قومش نبود...

ان شاءالله ادامه دارد...

https://t.me/dastan_roman_aslame
70 views08:20
باز کردن / نظر دهید