Get Mystery Box with random crypto!

🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺

لوگوی کانال تلگرام dastan_roman_aslame — 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺 د
لوگوی کانال تلگرام dastan_roman_aslame — 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺
آدرس کانال: @dastan_roman_aslame
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 5.26K
توضیحات از کانال

شما هم میتوانید داستان و رمان هدایت خودتان را به
آیدی زیر برای ما بفرستید
@m_m_m_m14

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 29

2021-11-29 12:47:32
√عمومی

اولین آیات کلام الله مجید در کجا بر پیامبراکرمﷺ نازل شد؟؟
Anonymous Quiz
11%
★ غار ثــــــــور
83%
★ غار حــــــــرا
1%
★ غار چــــــپر
5%
★ در مدینـــــه
134 voters288 views09:47
باز کردن / نظر دهید
2021-11-28 16:40:30
√عمومی

قــــــــلــــب قـــــــــرآن کــــــدام ســــوره اســـــت ؟؟
Anonymous Quiz
96%
★ ســـــــوره یـــــس
0%
★ ســـــــوره نــــــمل
4%
★ ســـــــوره اخلاص
0%
★ ســــوره کـــوثـــــر
28 voters46 views13:40
باز کردن / نظر دهید
2021-11-28 10:43:29
√عمومی

کـــــــدام چیـــــــز کلیـــــــد بهشـــــــت نـــیز گفــــته میشــــــود؟؟
Anonymous Quiz
81%
★ نــــــــــماز
1%
★ روزه
4%
★ زکـــــــــــات
13%
★ کلمه شهادت
90 voters151 views07:43
باز کردن / نظر دهید
2021-11-28 10:42:24 ‍ #از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو
#قسمت_پنجاه_و_سوم

فرهاد همه رو تهدید کرد که خودکشی میکنه اما کسی جدی نگرفت. به من گفت که فقط یه نمایشه منم فکر میکردم چون همه یه جور دیگه روش حساب میکنن، کسی تهدیدش رو جدی نمیگیره و بهش گفتم بیخیال این نقشه بشه یه مدت خبری از کسی نبود پدرم تو خونه روزگار برام نذاشته بود میگفت همه ی اتفاقا زیر سرِ توه از طلاقِ همسرش گرفته تا تهدید به خودکشی و آشوبی که تو دوتا خانواده به پا کرده؛ چند روزی فرهاد پیدا نبود نگرانش شدم به خواهرش زنگ زدم گفت سه روزه برنگشته خونه میگه خونه دوستام میخوابم یکی دو روز دیگه گذشت و بالاخره صداش در اومد همه در به در دنبال فرهاد میگشتن حتی خودم که ازش مطمئن بودم صدسال دست به چنین کاری نمیزنه، نگرانش شدم چون بی خبر رفته بود
عمو و زن عمو قلبا از بابا شاکی بودن اما زیاد به روی خودشون نمیاوردن. بابا از همه بیشتر ترسیده بود فکر میکردم آرزو داشت فرهاد برگرده و صدتا دختر بهش بده بعد از یک هفته فرهاد میره خونه دوستش و همه چیو براش توضیح میده دوستشم با نقشه ی فرهاد، به عمو زنگ میزنه و خبر سلامتیشو میده نقشه ی فرهاد گرفت و بابا بالاخره رضایت به ازدواجمون داد مامانم از قبل مخالف این ازدواج بود میگفت اینطوری برای همیشه میشی مالِ بابات و خانوادش و من نمیتونم راحت باهات رفت و آمد کنم.
میدونستم مامان نمیتونه تو عقدم شرکت کنه واسه همین تا بعدِ عقد بی خبرش گذاشتم نمیدونم چطور دلم اومد مراسم عقدمون ساده برگزار شد و فقط فامیلای نزدیک دعوت بودن باید خیلی خوشحال میبودیم اما همش یه دلسردی و ناامیدی سراغم رو میگرفت و باعث میشد سرِ کوچکترین مسئله با فرهاد دعوام کنم
بعد از عقدمون بد عنقی های بابا و گیر دادناش شروع شد. تو چند ماهی که نامزد بودیم، وقتاییکه میخورد به تعطیلی و خونه بودم، خیلی سخت همدیگه رو میدیم بابا نمیذاشت اگه فرهاد میومد خونمون و بابا اونجا بود جرات نداشتیم همدیگه رو هم نگاه کنیم.
تو این مدت، حمید؛ برادرِ کوچکتر فرهاد، ازدواج کرد و سروسامان گرفت هر روز که میگذشت با فرهاد سرِ مسایل عقیدتی اختلاف پیدا میکردیم ؛ فرهاد کاملا فهمیده بود که عقیده و مراممون بهم نمیخوره اما از ترس اینکه از دستم بده هیچ وقت بحث نمیکرد، ولی من عمدا بحث راه مینداختم می خواستم مثلا با بحث کردن اصلاحش کنم. چند باری عمو نصیحتم کرد و بهم گفت چطوری برخورد کنم اما موقعِ عمل نصیحتای عمو خیلی کارساز نبود و من کاری رو میکردم که فکر میکردم درسته
فرهاد اونی نبود که فکر میکردم تغییر میکنه یه بار بهم گفت: میدونی که من به قول خودت تعصبی هستم باید شاکر باشی که ازت نمیخوام مثلِ من فکر کنی و باید درک کنی که این از سرِ علاقمه بهت پس سربه سرم نزار و سعی نکن منو مثل خودت کنی این از یه طرف، شکاکی و غیرتِ بیش از حدش از یه طرف دیگه بیزارم کرده بود اگه در جمعی مردی غیر از خودش و باباهامون بود و منم اونجا بودم، اخم میکرد و تا دو روز نمیشد درستُ حسابی باهاش حرف زد. حتی یه بار سرِ اینکه پسر عمه بزرگَم که دوستِ خودشم بود باهام مثل قبلا که نامزد نکرده بودم، احوالپرسی کرد، دعوامون شد و کلکل کردیم درحدیکه میخواست دست روم بلند کنه اما پشیمون شد
البته فهمیدم که این رفتاراش برمیگرده به خُلقیاتش و چندان به خودِ من مربوط نمیشه اما خُب داشت کم کم بینمون فاصله مینداخت. کار به جایی رسید که میگفت دوست ندارم خودتو واسه بابام شیرین کنی و مدام کنارش باشی! این اداها رو باید فقط من ببینم نه کسِ دیگه ای. نه بابات و نه بابام!
اغراق میکرد اینطورم نبود منظورش از ادا و اطوار؛ سلام احوالپرسی و روبوسیِ نبستا گرم و چند کلمه خوشُ بِش بود که با عمو داشتیم.
عمو از بابای خودم خیلی بزرگتر بود و از بچگی بهم محبت داشت ؛ البته روزهای خوبِ زیادی باهم داشتیم و قدرِ علاقه و تلاش و محبتش رو هم میدونستم. اما مسئله این بود که من میخواستم کنارشغ تا ابد زندگی کنم و برنامه ی زندگیم رو کنار اون اجرا کنم که این کار خیلی سخت بنظر میرسید چون منو فرهاد تو مسئله ای نقطه مقابلِ هم بودیم که مهمترین مسئله ی زندگیمون بود و ظاهرا نمیتونستیم باهم توافق کنیم

#ادامه_دارد...
152 views07:42
باز کردن / نظر دهید
2021-11-28 08:30:54 _- -_

لـذت‌بخش ترین غزل هاے شاعران بزرگ
‏ @ghazal_NABB

همسر خوب ميخواى
‏ @Canale_pasokh

آئین همسرداری طبق قرآن وسنت پیامبر
‏ @shikpordel

کانال شیخ محمد صالح پردل
‏ @sh_pordel

کانال مولانا مجیب الرحمان انصاری
‏ @molanaansaria

︎حرفهایی دلنشین با خدا
‏ @be_soye_aramesh1

جملات جذاب و ماندگار:
‏ @kalammandegar

فیلم و سریال های ممنوعه و کلیپ های𝙃𝘿
‏ @vid_aslame

کانال شیخ محمد صالح پردل
‏ @m_salehpordel

بهترین داستان های کوتاه جهان
‏ @story_nab_channel

یک میلیـون کـتاب "PDF و صـوتی"
‏ @pdf_and_audio_library

کانال رسمی سنت دانلود
‏ @sunnatdl

هر نوع برنامه نرم افزار میخواهی دان کن
‏ @islamiapplaction

"88"هزاز کتاب فـوق گرانبهاے جهان
‏ @khurasan_library

صدای کل قرآن
‏ @telavat7

کلیکسیون سخنرانیهای اسلامی
‏ @mawlana_khair_shahi

سرودهای دلنشین اسلامی
‏ @url_is_not_val

الله برایم کافیست
‏ @allahjankafist

پروفـایلتو از اينجا بردار
‏ @islampictures4

یک ساله حافظ کل قرآن شوید
‏ @hefzz_quran

جهنم و عذاب های وحشتناک آن
‏ @allah_1000

آموزش زبان عربی کاملا رایگان
‏ @arabic200

نقش خانواده در اسلام
‏ @fashionpanahi45

بزرگترین کتابخانه "طبی"
‏ @drhmlib

دانستنیها و معلومات اسلامی
‏ @malomateislami1441

نکات همسرداری (آقا و بانو)
‏ @golastan_hjab_8

احادیث گهربار رسول اللهﷺ
‏ @allahmehrban

گلچین سخنان پندآموز "بزرگان"
‏ @sokhanan_bzrgan

دنیای قرآن
‏ @ava_quran

ذاکرین الله
‏ @zakerin_allah1

زبان عربی را از اینجا یادبگیر
‏ @arabic_lessons1

نور علیی نور؛ تفسیر آیات قرآن
‏ @tafsir_noor_alinoor

فقط *کتاب‌خوان ها*عضو شوند:
‏ @mutaliagaran

میخواهی صرف ونحو یاد بگیری؟
‏ @sarf_navh

انگلیسے مثلے آب خوردن
‏ @rahimi_quiz

سـخنان زیبا وآموزنده
‏ @marenmkl

زمزمه هاے عاشقی
‏ @aramasman

گنجینه ((دعا ومناجات ))
‏ @ganjineye_doa_tv

گالرے زیبا ورنگارنگ براے استرے
‏ @astorei1

زندگی پیامبرﷺ از تولد تا وفات
‏ @siratalrasool

کانال زیبای جنة الفردوس
‏ @mohammadamin_rasoolmadani

آرامش با قرآن
‏ @rahii_noor

جملاتے ڪه دل کوه را می‌لرزاند
‏ @big_thinkr

لذت‌بخش‌ترین "شعر و "متن‌هاے ڪوتاه
‏ @poem_club0

لینکدونی اهلسنت
‏ @linkdonijunobiah

دنیای داستان ورمان های اسلامی
‏ @dastan_roman_aslame

ڪانال زیبای توشۀ آخرت
‏ @quran_azimoshan

عِـشق مَجـازے داری؟
‏ @lave_majazi

امید و آرامشم خدا
‏ @yaallahshukrat

"عکس خام" "پروفایل" استوری"
‏ @pc_eslami

معدن کتاب، استوری و "متن‌‌نوشته"
‏ @dangi_minbar

آیه به آیه قرآن با کلام رحمن
‏ @tafsir_asan_quran

جدیدترین سرودهای اسلامی
‏ @sorodhay_eslami

اسـتوریاش‌ حرف دلته
‏ @inthecolorofgod

دنیاے آموزش‌هاے موبایل و ڪامپیوتر
‏ @tech4l

كانال نداے قرآن تقدیم میکند
‏ @commonweal

بانویـ سرآشپز
‏ @banuyesarashpaz

جواب بده جایزه ببر!
‏ @quiz_online7

پروفایل های اسلامے
‏ @naweshtaha321

روان شناسی*اعتماد بنفس*انگیزشے:
‏ @musbat_andeshi

کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامے
‏ @islamiclipshort

دنیای تلاوت و استوری با⓪⑤② قاری قرآن
‏ @ma_alquran

قرآن و حدیث
‏ @gran_sonnat

عاشقان شیخ محمد صالح پردل
‏ @moheb_shaikh

تست هوش<آموزش و ترفند های ناب
‏ @truth_200

کانال کلیپ سخنرانی و احادیث
‏ @lsh_m_saleh_pordel

بزرگترین کتابخانه اسلامی نور
‏ @eslahlib_islami_noor

استوࢪیIⓈLⒶMⒾ اینستا، واتساپ
‏ @islamicstory00000

دوستت دارم یا رسول اللهﷺ
‏ @mehrbani3450

ا𝐏𝐃𝐅ا 50000 هزار جلد کتاب‌ و برنامه
‏ @apps_books

کانال دعوتگران الله
‏ @dahoatgranekoda

گلچینی از بهترین‌سرود های اسلامی
‏ @islamsrood1

جملاتی‌که باید با آب طلا نوشت
‏ @manzomaee_hek_das

جملات ناب "انگلیسی"
‏ @jomalatnab_english

زبان انگلیسے از صفرِ تا صد
‏ @english_w_rahimi

استوری های زیبا و خاص
‏ @goles_taan

هزاران کلیپ زیبا و آموزنده
‏ @aseftv

آشپزخونه خوشمزه من
‏ @tahchin2

پروفایل ات رو ازینجا بگیر
‏ @islamicnabprof

قشنگ ترین متنهای تلگرام
‏ @kolbeh_ehsas3

کانال نرم افزار و کتابهای اسلامی
‏ @books_islamic

دكتر خود باشيم
‏ @internationalmedicaluseful

بزرگترین کانال تلاوت قرآن ڪریم
‏ @telavat_rozaneh

لحظات زندگیت را خدایی کن
‏ @aboadnanazami3619

بزرگترین کانال آموزش تجوید قرآن
‏ @tajvidkalamollah

کـــلیپهای عبرت آمــــوز
‏ @tohid8989

بهــترین‌هاے "طـبابت"
‏ @peshtazan_teb

همسردارى،احكام بانوان وفرزند پرورى
‏ @vaislamaa73

آداب صحیح همبستری طبق قرآن و سنت
‏ @shikhemohammadsalehpordel

طب سنتی اسلامـی
‏ @tebb_sonnati1

کانال رسمي شيخ محمد صالح پردل
‏ @sh_pordell

"مـولانا"،"حافظ"سـعدے"،خیام"،"شـهریار"
‏ @ASHAAR_Nabb
178 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-27 21:47:35 اینم کانالی که خیلی هاتون دنبالش هستید

تمامی مطالب و مو ضو عات زیبا و پر محتوا
در کانال علم و ایمان
https://t.me/science_theFaith

کانال علم وایمان

#فاتحه به مرده میرسد یانه

ایا برای مرده قران میشه خواند؟؟؟


73 views18:47
باز کردن / نظر دهید
2021-11-27 17:37:38 #حتما_این_داستان_رو_بخونید


رﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ می‌کند. ﭘﺪﺭ بلافاصله ﻓﻮﺕ می‌کند ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ می‌یابد ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ منتقل می‌شود. 

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ می‌رود ﺑﻪ یکباره ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ‌می‌شود ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ!

ﺳﻮﺍﻝ: «ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ!؟»

چند ثانیه فکر کنید سپس بخوانید.

ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﭼﻨﮓ می‌زند ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭد. ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ!؟

ﺍﮔﺮ ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭﺟﻮﺩ نمی‌داشت ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ جواب ﺩﺭﺳﺖ می‌دادیم. ﺑﻠﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ. ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺩ می‌تواند ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﺷﺪ!؟

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ، در ‌هر زمينه‌اى می‌تواند باشد. مراقب تفکر قالبی خود باشیم.


کانال داستان ورمان های اسلامی
https://t.me/dastan_roman_aslame
129 views14:37
باز کردن / نظر دهید
2021-11-27 12:48:30 #از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو

#قسمت_پنجاه_و_دوم

خیلی سخت بود فرهاد رو راضی کنم که دیگه منتظرم نباشه باورم نمیشد اون فرهادِ متشخص و همه چیز فهم الان در مقابلِ منو این تصمیم اینقدر ضعیف و ناتوان شده بود که #گریه و #التماس میکرد
اما بالاخره جواب همه ی انتظارها و التماس ها و اشک ریختناش رو با یک جمله دادم بهش گفتم دوستش ندارم و از اینکه یه مدت بهش جواب مثبت دادم پشیمونم طوری گفتم که باورش بشه و دیگه سراغم رو نگیره...
اولش نمیخواست قبول کنه اما چن بار بهش بی محلی کردم دیگه باور کرد و رفت سخت بود که فقط خودم‌ازواقعیت دلم باخبر بودم و نمیشد به فرهاد بگم حقیقت چیه یک ماه گذشت فکر میکردم با این قضیه کنار اومدم تا اینکه شنیدم می خوان برای فرهاد زن بگیرن اون روزی که این حرف رو شنیدم فقط جسدم زنده بود انگار روح در بدن نداشتم تازه فهمیدم که درونم چه خبره
یکی دوبار فرهاد زنگ زد گفت برام دختر انتخاب کردن من فقط از سر ناچاری دارم قبول میکنم اگه میتونی برگرد منتظر میمونم هرچند سال که باشه بارِ آخر خواستم حرف دلمو بهش بزنم اما نتونستم گفتم من دیگه مثل برادر نگات میکنم بغض گلوشو گرفت عصبانی شد و قسم خورد گفت:فردوس داری دروغ میگی اون راست میگفت من دروغ می‌گفتم تا چند هفته منتظر بود نظرم تغییر کنه اما دیگه جوابشو ندادم یکی از دخترای فامیل زن عمو که هم اسم خودم بود رو براش انتخاب کرده بودن؛ دختری متین و با وقار بود یکی دوبار دیده بودمش بابا واسه‌مراسم خواستگاری و عقد شرکت کرد منم شماره نامزدش رو پیدا کردم و تلفنی بهش تبریک گفتم کسی پیش من زیاد از خونه عمو و فرهاد حرف نمیزد اما میشنیدم میگفتن‌ فرهادنسبت به این وصلت بی میل و علاقس و میترسیدن ازدواجش موفق نباشه.

باز روز عروسیشون بهم زنگ زد اما خودمو کنترل کردم و جوابشو ندادم روزهای خیلی سخت و درناکی بودن اون روزها دل آدمیزاد وقتی خانه و کاشانه ی غیر خدا شد، دیگه نمیشه اسمش رو عشق و محبت گذاشت بلک دردو رنج و زجر کشیدنه اون روزها دردی رو کشیدم که کسی اونو نمیدید اون همه تعلق خاطر و امید‌اگه برای الله میبود هیچوقت باعث اذیت و آزار و دلتنگی نمیشد بلکه نور ایمان رو در دل زنده میکرد اما خب قدرالله و ماشاء فعل! اونی برام اتفاق افتاد که خدا خواست بعد از یک هفته از عروسیشون تلفن کردنای فرهاد شروع شد هربار که زنگ میزد از ترس دست و پام یخ میکرد ازینک من ب خودم سختی میدادم وبشدت داشتم فراموشش میکردم میسوختم و میساختم ولی فرهاد روز به روز بدتر میشد حس خوبی نداشتم میترسیدم صبرم رو به باد بده چون اونقدری که لازم بود قوی نبودم. اوایل جواب تلفناش رو ندادم اما بالاخره جواب دادم و اون اتفاقی که نباید میفتاد افتادمثل دیوانه ها گریه میکرد و ازم میخواست به حرفاش گوش بدم خودمم پشت تلفن بیصدا اشک میریختم اما نمیزاشتم

بفهمه من به نیت اینکه قانعش کنم تا فراموشم کنه جواب تلفنش رو دادم اما وقتی شنیدم که گفت تا حالا نتونسته حتی یک شب نزدیک همسرش بشه دیگه نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه و هر آنچه از داغِ دلم و سختی تحمل کردنِ این مدت که نباید میگفتم رو گفتم و شنید تلفن رو روش قطع کردم و نشستم تا تونستم گریه کردم.فردای همون روز باز گوشیم زنگ خورد. نگاه کردم همسر فرهاد بود جواب ندادم برام پیغام گذاشت گفت خواهش میکنم جواب بده کار مهمی دارم منتظر موندم تا خونه خلوت شد بهش زنگ زدم آرام و مودب بود مثل همیشه؛ بعد از احوالپرسی مستقیم رفت رو اصل مطلب با بغضی که در گلو داشت گفت: فردوس جان! من نمیدونم بین تو و فرهاد چی گذشته اگه این وسط زندگیِ من داره خراب میشه تقصیر کسی جز خودم و خوانوادم نیست چون فرهاد روز بله برون بهم گفت همچین مسئله ای هست و باید بهم فرصت بدی تا برام حل بشه.. اما نمیدونم چطور شد که همه چی به این سرعت پیش رفت و زنش شدم. چند شبه من عروس خونش شدم اما هنوز دستش به دستم نخورده. مثل غریبه ها رفتار میکنه از سر کار که برمیگرده بدون نهار می خوابه، عذرمو خواسته و ازم میخواد مدتی صبر کنم تا حالش بهتر بشه میتونم صبر کنم اما چیزی که من از علاقه فرهاد به تو میبینم محاله فراموشت کنه و این برای من از هرچیزی سخت تره.
دلم از حرفاش پُر شد و بغض کردم

بهش گفتم چکاری از دست من برمیاد؟ گفت هیچی من از زندگیتون میرم بیرون هنوز اتفاقی بین منو فرهاد نیفتاده که نتونم ازش دل بکنم اما برای فرهاد نشدنیه که از تو دل بکنه بهت زنگ زدم که حقیقت رو از زبون خودم بشنوی نمیدونستم چی جوابشو بدم بغض گلومو گرفته بود قطع کردم و براش پیغام گذاشتم و ازش حلالیت طلبیدم و خداحافظی کردم فرهاد بی سرو صدا زنش رو طلاق داد مجددا به خواستگاریم اومد اما بابام مخالفت کرد اصرار از اون و انکار از بابا فرهاد وقتی دید بابا راضی نمیشه مجبور شد نمایشی بازی کنه که زیاد با شخصیتش جور در نمیومد اما جواب داد


#ادامه_دارد
205 views09:48
باز کردن / نظر دهید