Get Mystery Box with random crypto!

رود

لوگوی کانال تلگرام roodbookreview97 — رود ر
لوگوی کانال تلگرام roodbookreview97 — رود
آدرس کانال: @roodbookreview97
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.00K
توضیحات از کانال

کانال تلگرامی نشریه رود، ویژه معرفی کتاب و نه هیچ چیز دیگر
نقل مطالب فقط با ذکر نشانی کانال، اینستاگرام و تارنمای رود بلامانع است.
راه های تماس با رود: تلگرام شماره ی ۰۹۱۲۳۲۶۵۸۴۰
roodbookreview@gmail.com

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2022-06-07 22:13:17 موسم هجرت به شمال هرچند نخستین‌بار در بیروت چاپ شده و نویسنده‌اش مدت‌ها در اروپا به‌سر برده، اما بی‌شک زاده‌ی موطن نویسنده‌اش، یعنی سودان است. این رمان در نقطۀ مواجهۀ سودان و استعمار بریتانیا ایستاده است. هرچند تاریخ استقلال سودان از بریتانیا از حوالی دهۀ بیست میلادی آغاز می‌شود، اما تاریخ رسمی استقلال کشور ۱۹۵۶ است، درست ده سال قبل از چاپ نخست موسم هجرت به شمال...

... راوی بی‌نام رمان از همان ابتدا تکلیفش را با جهان داستان روشن می‌کند: «آری سروران من! بعد از غیبتی طولانی به آغوش خانواده‌ام بازگشتم. غیبتی که درست هفت سال طول کشیده بود. این مدت را در اروپا تحصیل می‌کردم. آن جا چیزهای زیادی یاد گرفتم و چیزهای زیادی را فراموش کردم، به هرحال این قصۀ دیگری است»...

... «آری سروران من!» این روایت منِ راوی است، فردی بی‌نام که داستان‌های زیاد دارد تا برایتان تعریف کند؛ مثلاً داستان خودش را، که گمشده‌ای در میان سرزمین‌های دور بوده که چیزهایی آموخته و چیزهایی را از یاد برده، اما این‌ها «داستان دیگری است» و جایش اینجا نیست. راوی بی‌نام رمان خیال می‌کند افراد عشیرۀ آفتاب‌نشینش را در «سرزمینی که نهنگ‌هایش از سرما می‌مردند» مداوم به یاد داشته و «از بس در غیابشان به آن‌ها فکر کرده» برایش آشنا خواهند بود، اما وقتی آن‌ها را می‌یابد «چیزی شبیه مه» بین او و دیگران قرار گرفته است. او پس از هفت ‌سال دوری بازگشته و حالا غایبان را دوباره بازمی‌یابد، هفت ‌سالی که بی‌شک به سفرهای هفت‌‌سالۀ کهن به سرزمین‌های جادویی پهلو می‌زند. اما به‌هرحال داستانِ دغدغه‌های راوی ما به قول خودش «داستان دیگری» است. او بختیار است و کم‌کم آن مه خیال‌انگیز، آن تصویر موهوم که در غربت به‌جای عشیرۀ آفتاب‌نشینش تصور کرده بود از بین می‌رود و راوی خود را دوباره در وطن می‌یابد. نماز پدرش را در کنار صدای باد میان نخل‌ها بازمی‌یابد و دوباره در اتاق کودکی‌هایش می‌نشیند و خیال می‌کند «زندگی زیباست و دنیا همچنان بر پاشنۀ خود و بدون تغییری می‌گردد». راوی جهان قدیم را بازیافته و آن را بی‌تغییر تصور می‌کند. اصالت وطن هرگز عوض نشده است، اما آیا او اصیل است و ریشه در خاک دارد؟ آیا اصالت برای کسی که «چیزهایی آموخته و چیزهایی را از یاد برده» ممکن است؟ آیا بعد از یک سفر هفت‌‌سالۀ اودیسه‌وار می‌توان اصالت را بازیافت؟ اصالتی چنان صلب و بی‌تغییر که هرگز عوض نشده باشد؟ این پنه‌لوپۀ بازیافته همان است که در جزیره خیالش می‌کرد؟ ردپای تردید این بازیابی را می‌توان در قسم‌خوردن راوی یافت، وقتی دربارۀ بازیابی وطنش حرف می‌زند: «به جان خودم من این صدا را می‌شناختم و در سرزمینم طنین خوشی داشت». باری همین تردید است که بعدتر سر باز می‌کند، تردیدی که سوی غم‌انگیز نوستالژی را نشان می‌دهد، یادآوری به نوعی فراموشی بدل می‌شود، غایبانی که در خیال تصویرشان کرده بود و فکر می‌کرد صلب و سخت و ساکن نشسته‌اند تا آن‌ها را درست مانند روزهای قدیم دریابد تغییراتشان را نشان خواهند داد، مسافری که در سفر هفت‌ساله دیردرنگ شده و در تمام لحظه‌ها، تصویر آیندۀ خود را در آن اصالت گذشته یافته، حالا شکاف میان تصویر نوستالژیک و واقعیت حال را کم‌کم کشف می‌کند. آرمان‌شهرش، که در تصویری نوستالژیک شکل گرفته بود، تغییر می‌کند و در جملات پایانی رمان طنینی غریب می‌یابد: «زنده می‌مانم چون هنوز مردمانی هستند که دوست دارم بیشتر با آنها گفتگو و معاشرت کنم، چون کارهایی هست که باید انجام دهم، برایم مهم نیست زندگی معنا دارد یا بی‌معناست». این، پژواکِ واقع‌بینی است، واقع‌بینی در معنای یافتن و تعامل. نه اصالت گذشته ثابت می‌ماند و نه آرمانشهر برمبنای این نوستالژی بنا شده است؛ هرچه هست در معاشرت و گفت‌وگوی بیشتر است برای شناختن و دریافتن و زندگی‌کردن. می‌بینیم که همین صفحۀ اول تکلیف بسیاری از مضامین رمان را روشن کرده است: درگیری ذهنی، دوگانگی‌ها و تردید‌ها، سنت‌های عربی روایت و ... در همان خطوط اول رمان درهم می‌آمیزند.

از نوشته فرهاد امینی، محقق و مدرس در ادبیات نمایشی، در رود ۸ درباره:
موسم هجرت به شمال/ طیب صالح/ مترجم: رضا عامری/ نشر چشمه، چاپ سوم ۱۳۹۸
@roodbookreview97
304 viewsedited  19:13
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 22:11:15
306 views19:11
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 14:16:22
@roodbookreview97
215 views11:16
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 14:14:53 اين کتاب دومين کتاب ویسترز است که درواقع بازنويسی خاطرات او از فتح کی ۲ است، نوشته‌ای که تفاوت‌های فرهنگی و رفتاری گروه‌های مختلف از مليت‌های گوناگون را بازگو کرده است. علت اصلی نگارش اين کتاب، وقوع حادثۀ دلخراش ۲۰۰۸ بوده که سبب شده او گذشته‌اش را مرور کند.  ‌

بیشتر اوقات گفته می‌شود کِی ۲ دشوارترین کوه دنیا و همین‌طور خطرناک‌ترین و زیباترینشان است. ممکن است کاملاً درست نباشد؛ با درنظرگرفتن کسانی که جان خود را در کوه از دست می‌‌دهند، آناپورا خطرناک‌تر از کِی ۲ است.‌‌..

... بعد از فتح کِی ۲، در سال ۱۹۹۶، اسکات دوست اد ویسترز، که از بیماری ورم مغزی رنج می‌برد، سرانجام در ارتفاع ۸۳۰۰ متری قله از حال رفت و با وجود تلاش دوستانش جان باخت. وقتی اد ویسترز به محل سقوط دوستش رسيد، لحظۀ سختی در زندگی‌اش بود. در اين لحظۀ دردناک گفت: «هی اسکات، چطوری؟ آخر چی شد مرد؟». و تنها پاسخی که به گوش می‌رسيد صدای زوزۀ باد بود.
دلیل نام‌گذاری کِی ۲ از یک نظر بسیار پیش پا افتاده است، اما از نظر دیگر یادآور این نکته است که چقدر یافتن نامی مناسب برای چنین ویژگی جغرافیایی بزرگی دشوار است. دیدن این کوه از ارتفاعات پایین بسیار دشوارتر از اورست است؛ زیرا با قله‌های سربه‌فلک‌کشیدۀ دنیا احاطه شده است. در سال ۱۸۴۹، با کوشش خستگی‌ناپذیر سازمان نقشه‌برداری انگلیس در هند، اورست و کِی ۲ کشف شد. پس از اینکه نقشه‌بردارها متوجه ارتفاع بلند کِی ۲ شدند، مردم تلاش کردند نام محلی این کوه را پیدا کنند. یک نفر متوجه شد که اهالی بالتی، که در جنوب قره‌قوم زندگی می‌کنند، کِی ۲ را «چوگوری» می‌نامند؛ اما مشکل این بود که چوگوری به معنای «کوه بزرگ» است؛ مثل این می‌ماند که کسی بگوید نام این کوه چیست و ما بگوییم نامش کوه است. تا پایان قرن ۱۹، مقامات انگلیسی نام‌های بسیاری را برگزیدند، اما هیچ‌کدام جز «گودوین آستین» به نظر مناسب نمی‌آمد. به‌هرحال کِی ۲ اسمی به‌یادماندنی شد. در داستان کِی ۲، بیشتر فاجعه دیده می‌شود تا پیروزی. اولین صعود به کِی ۲ در ۱۹۵۴، در اثر خصومت و درگیری سختی که پس از آن درگرفت برای همیشه لکه‌دار خواهد ماند.

کِی ۲ موجودی شیطانی نیست که بر فراز بالترو کمین کرده و منتظر ازبین‌بردن ما باشد، کوهی است که همان‌جا بی‌حرکت و بی‌تفاوت ایستاده است، کوهی بی‌جان از صخره و برف. وحشی‌گری چیزی است که ما به آن‌ تحمیل می‌کنیم و قلۀ آن را به دلیل بدبیاری و رویدادهای ناگوارمان سرزنش می‌کنیم. طبق وب‌سایت اورست نیوز، در سال ۲۰۰۸، ۲۹۰‌ نفر به اورست رسیدند و فقط یک‌نفر جان خود را از دست داد. ولی در کِی ۲ فقط ۱۸ نفر به قله رسیدند و ۱۱ نفر کشته شدند. بااین‌حال هیچ‌ کوهی در دنیا چنین تاریخ و ماجراهای درازی ندارد؛ با وجود این، منتقدان پیش‌بینی می‌کنند که کِی ۲ مانند اورست از ابهت خواهد افتاد و فتحش آسان خواهد شد، اما این کوه هنوز آزمون نهایی بهترین کوهنوردان جهان است، طلایی که آن را جام مقدس پوشانده هنوز دست‌‌نخورده باقی مانده است.

از نوشته مستوره رضائی، پژوهشگر هنر و گرافیست، در رود ۸ درباره:
کِی ۲: زندگی و مرگ در خطرناک‌ترین کوه دنیا/ اِد ویسترز و دیوید رابرتز/ مترجم: گلبرگ درویشیان/ نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۹۶
@roodbookreview97
259 viewsedited  11:14
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 14:12:47
254 views11:12
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 10:38:58
ابوتراب خسروی
@roodbookreview97
233 views07:38
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 10:38:44
@roodbookreview97
234 views07:38
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 10:37:59 از نوشته مهرناز شیرازی عدل، نویسنده و مترجم، در رود ۸ درباره:
اسفار کاتبان، ابوتراب خسروی، نیماژ، ۱۳۹۹، (چاپ قبلی نشر آگاه و قصه ۱۳۷۹ و نشر گمان ۱۳۹۴، ارجاعات درون متن از نشر گمان است)
@roodbookreview97
88 views07:37
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 10:37:59 اصولاً ابوتراب خسروی ازجمله نویسندگانی است که می‌کوشد رمان شرقی بنویسد؛ یعنی از ویژگی‌های فرهنگ و داستان‌نویسی شرقی در نگارش داستان و رمان‌های امروزی بهره بگیرد و بدین‌ترتیب، رمانی بومی ابداع کند. اسفار کاتبان حاصل تلاش او در این زمینه است. مقصود از رمان شرقی، روایتی است که از لحاظ فرمی با نگاهی به متون روایی کهن فارسی، هندی و عربی نگاشته شده باشد؛ از یک‌سو، شیوه‌ای مبتنی‌ بر داستان در داستان (که نظیر آن را در هزارویک شب، مثنوی مولوی و قرآن کریم شاهد بوده‌ایم) و از سوی دیگر، نقل احادیث از قول راویان متعدد که نمایشگر جامعه‌ای شفاهی بوده است. ابوتراب خسروی خود در مصاحبه‌هایش صراحتاً به این خواست خود اشاره کرده است: «همه هدفی که در طول سال‌ها داشته‌ام این بوده که از امکاناتی که در فرهنگ مکتوب خود داشته‌ایم استفاده کنم و نوعی رمان با تشخص ایرانی بنویسم. رمانی که در آن از زیبایی‌شناسی‌ای که در فرهنگ ما بوده استفاده کنم» (مصاحبه با روزنامۀ شرق، مورخ بیستم خرداد ۱۳۹۲).

همچنین او در مصاحبه‌ای دیگر در پاسخ به پرسشگری که از او می‌پرسد آیا در آثارش تحت تأثیر بورخس بوده یا خیر، مشخصاً تأکید کرده است که شیوه‌ای که در پیش گرفته، اسلوبی فرهنگی است که در آن بالیده و سبکی ورای رئالیسم جادویی است: «نویسنده نمی‌تواند از نویسنده‌های ماقبل خودش تأثیر نگیرد. بی‌شک این تأثیر بوده و هست. بهتر بگویم شاید سمت و سوی کار را دیدن است زیرا که مسلم این است که بورخس هم از عرفان ایرانی تأثیر گرفته. حالا من که در این بستر زندگی می‌کنم و در خانه‌هایی رشد کرده‌ام که دیوار به دیوار خانقاه بوده و هر بار در دیدارهای خانوادگی جدل‌های متشرعان و درویش‌ها را دیده‌ام، مدعی هستم که خیلی از بورخس بیشتر به مسائل تصوف و عرفان ایرانی نزدیک‌ترم و از آبشخور اصلی آن تأثیر می‌گیرم... آبشخور اصلی اینجاست... شاهکارهای اصلی ما مثل تذکرة‌الاولیا و نفحات‌الانس و ده‌ها اثر دیگر با موضوع اقطاب صوفیه و توصیف کرامات آنها بوده و فی‌الواقع صحنه‌هایی در این رسائل هست که به واقع رئالیسم جادویی مارکز در برابرشان کمرنگ می‌شود. وقتی در روایتی از تذکرة‌الاولیا می‌خوانیم که وقتی رابعۀ عدویه به سمت مکه می‌رود و مکه [کعبه] به استقبالش می‌آید، با فصل بدیعی از ادبیات قدیم‌مان روبرو می‌شویم که حیرت‌انگیز است. چنین آثاری قرن‌ها قبل از اینکه مارکز صد سال تنهایی را بنویسد، نوشته شده. اگر نویسندۀ قدرتمندی در یک رمان چنین صحنه‌ای را ایجاد کند، سمت و سوی نگاه می‌رود به سمت مارکز و رئالیسم جادویی. ولی واقعیتش این که ادبیات صوفیانه پشتوانۀ داستان‌نویسی ماست» (مصاحبه با روزنامۀ شرق، مورخ دوازدهم خرداد ماه ۱۳۹۳).

به باور نگارنده، شیوه‌ای که نویسنده در نگارش اسفار کاتبان در پیش گرفته، خواه رئالیسم جادویی نامیده شود و خواه، همان‌طور که اشاره شد، شیوه‌ای باشد که شاید بتوان بر آن رمان شرقی نام نهاد، ویژگی‌هایی دارد که تجربۀ خوانش آن را برای خواننده از بسیاری از رمان‌ها و داستان‌ها متمایز می‌سازد.
مکانِ لایهٔ بیرونی داستان، شهر شیراز و زمان آن، دهۀ پنجاه شمسی است. سعید بشیری و اقلیما ایوبی، دانشجویان جامعه‌شناسی دانشگاه شیراز، به خواست استادشان دکتر بایرامی موظف می‌شوند که انجام پژوهشی را با عنوان «نقش قداست در ایجاد بنیان‌های جوامع؛ با بررسی نمونه‌ای تاریخی» به‌منزلۀ تکلیف درسی برعهده بگیرند. سعید بشیری تصمیم دارد درمورد «خواجۀ کاشف‌الاسرار»، قدیسی که در کتاب تاریخ منصوری شرح زندگانی‌اش رفته، به پژوهش بپردازد. اقلیما ایوبی نیز، که خود یهودی است، تصمیم می‌گیرد پژوهش را به شدرک قدیس، یکی از قدیسان یهودی، اختصاص دهد. این دو طی پژوهش‌های خود، که متون متعددی را در متن اصلی رمان وارد می‌کنند، به کُنه داستان‌ها و ماجراهای شدرک قدیس و خواجۀ کاشف‌الاسرار و شاه مغفور، منصور مظفری و روایت‌های سفر اکتشافی زلفا جیمز فرو می‌روند و لایه‌های متعددی به متن داستانی می‌افزایند و هر دو به یکدیگر دل می‌بازند. در این میان  اتفاقات شگفت و شگرفی روی می‌دهد؛ از آن‌گونه اتفاقات که یکسرش به متن‌های عرفانی کهن می‌رسد و سر دیگرش را باید در رمان‌های روان‌شناختی مدرن سراغ گرفت. سرانجام، اقلیما ـ که به‌سبب روابطش و شائبۀ پیوندش با سعید، مردی غیر از امت یهود، طرد شده بوده ـ به طرزی خشونت‌بار به قتل می‌رسد و سعید بشیری تصمیم می‌گیرد خاطرات او را و هر متن و نامه و دست‌نوشته‌ای که از او در تمام آن مدت در اختیار داشته است در میان یادداشت‌های پدرش مجموع کرده، گرد آورد تا بدین‌نحو کلمۀ وجود او را از فراموشی مصون بدارد و درواقع اسفاری که می‌خوانیم، خود حاصل آن تصمیم است.
84 views07:37
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 22:02:12
@roodbookreview97
150 views19:02
باز کردن / نظر دهید