Get Mystery Box with random crypto!

خانواده صمیمی عباس منش

لوگوی کانال تلگرام abasmanesh — خانواده صمیمی عباس منش خ
لوگوی کانال تلگرام abasmanesh — خانواده صمیمی عباس منش
آدرس کانال: @abasmanesh
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 29.42K
توضیحات از کانال

در این کانال پاسخ های تاثیرگزار به سوالاتی ارائه می شود که اعضای سایت از گروه تحقیقاتی عباس منش در ایمیل سایت پرسیده اند.
مطالعه این مطالب می تواند به شما شیوه حل مسائل را آموخته و موجب تحول زندگی تان در تمام جنبه ها شود.
ارتباط با ما
sales@abasmanesh.com

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2023-03-21 09:07:45 بخشی از تجربیات زهرا عزیز از دوره شیوه حل مسائل زندگی:

سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و مریم جان جانان.
خدا رو هزاران بار سپاسگزارم که به من قدرت تصمیم گیری درست داد و دوره شیوه حل مسائل زندگی رو خریدم.
قبل از خرید این دوره، تقریبا هر روز کامنت دوستانی رو که دوره شیوه حل مسائل رو خریده بودن میخوندم و با خودم میگفتم خب منکه نیاز ندارم این دوره رو بخرم. خودم میدونم راه حل مشکلاتم کجاست.
گذشت و گذشت تا ی تلاطم درونی عجیب وی کشش خاصی نسبت به این دوره پیدا کردم. هم دلم میخواست بخرمش هم نجوا میومد که خودت می دونی چطور مسیر رو بری.
از اونجایی که تعهد داده بودم که پله پله روی همه دوره های آموزشی استاد کار کنم، به خودم گفتم، من که اول و آخر باید روی این دوره کار کنم پس اگر الان بخرمش شاید راه حلهای سریعتری بهم بده که بتونم مسائلم رو ساده تر و راحت تر حل کنم.
خلاصه دوره رو خریدم و سریع شروع کردم گوش دادن و خدای من توی همون اوایل جلسه اول و صحبتهای استاد، دیدم داستان دوست استاد که توی شرکت به مشکل برخورده بودن، چقدر شبیه داستانیه که برای من در محل کار قبلیم مدام اتفاق می افتاد.
اینجا بود که فهمیدم منم وقتی مدیرم ازم میخواست مشکلی رو رفع کنم مثل کارمند اون دوست استاد، چون باور داشتم که این مسئله حل نشدنی هست و راه حلش رو هم بلد نبودم مدام غر میزدم و تو دلم میگفتم مدیر من چقدر داره بهم زور میگه!
بابا خب نمیشه، این مسئله راه حل نداره. چقدر این آدم مغروره که داره منو مجبور میکنه که کار نشد رو انجام بدم.
و جالب اینجاست که وقتی هم خود مدیرم همون کار از نظر من نشد رو انجام میداد و بمن میگفت: دیدی انجام شد؟!
شما چجوری میگی نمیشه؟!
من به جای قبول کردن و یاد گرفتن، مقاومت می کردم، ناراحت میشدم و با این بهانه توجیه می کردم که شما مدیر این شرکت هستید و صاحب شرکتهای دیگه ازتون حساب میبرن و رو حرفتون حرف نمیارن اما من ی کارمند معمولی ام وقتی من وارد حل مسئله می شم، من رو جدی نمی گیرن و مسئله ام رو حل نمی کنن.
یعنی همین بار اولی که جلسه اول رو گوش دادم و صحبتهای استاد رو شنیدم، فهمیدم که بله واقعا اشکال از من بوده و این من بودم که ترس از شکست و ناتوانی داشتم.
این اشتباه من بود که باور داشتم من ضعیفم و کاری از دستم بر نمیاد اما مدیرمون قوی هست و بخاطر روابطش بقیه تو رو در واسی مسائلش رو حل میکنن.
استاد جانم درسته که من دیگه توی اون شرکت کار نمیکنم ولی این جلسه اول و سخنان گهربار شما این زنگ رو تو گوش آدم به صدا در میاره که آیا این الگو رو درباره چه مسائل دیگه ای دارم تکرار می کنم.
و آگاهی های این جلسه آویزه گوشم شد برای همیشه که خودم رو در این مواقع توجیه نکنم بلکه باور کنم هر مسئله ای قطعا راه حلی داره.
از دیشب تا به الان 5 بار فایل جلسه اول رو گوش کردم، نت برداری کردم و تمرینات رو هم انجام دادم.
چون از لحظه اول همه چی مثل روز برام روشن شد که خطای داستان من کجاست.
خداروشکرکه تونستم این دوره رو تهیه کنم. بیصبرانه منتظرحل مسائل ریزو درشت خودم توسط آموزشهای شما در این دوره هستم.

https://abasmanesh.com/fa/product/problems-solving-course/
2.8K viewsMaryam Shayesteh, edited  06:07
باز کردن / نظر دهید
2023-03-18 13:17:52 حتی ممکنه حل مسائل ما دقیقا شبیه به هم نباشه. ما فقط میتونیم تجربیات خودمون رو با همدیگه به اشتراک بذاریم و ایده بگیریم. در نهایت ما باید از الهامات درون خودمان پیروی کنیم و به ایده هایی که به ما گفته میشه عمل کنیم اونوقت هدایت میشیم و مسئله ما حل میشه. هیچ کس به جز خود ما نمیتونه مسئله ما رو حل کنه هر کس به تنهایی یک روح مجرد متصل به خداوند هست که باید مسیر درست خودش رو پیدا کنه.
اما قانون حل مسئله برای همه یکی هست که شما با پاسخ دادن شفاف واضح صادقانه دقیق و موشکافانه به سوالات این جلسه این قانون رو پیدا میکنی و به راه حل مسئله ات هدایت میشی. اصلا من با خودم میگم ای کاش جلسه بعدی حالا حالاها روی سایت نیاد تا ما انقدر تمرین این جلسه را خوب درک کنیم و اجرا کنیم تا دیگه ملکه ذهنمون بشه.
الان من یه مسئله دیگه طبق اولویت و لیستی که تهیه کردم میخوام حل کنم. همین جا میگم من نمیدونم راه حل این مسئله چیه و فقط شناختمش. ولی قانونش رو میدونم. ولی منطق دارم که آقا من مسئله قبلی رو به راحتی حل کردم این همون عین همون به راحتی و سادگی حل میکنم. راه حلش چیه؟ نمیدونم، هدایت میشم بهم گفته میشه. ممکنه حل این مسئله تغییر کانون توجه نباشه یه چیز دیگه باشه در هر صورت توی این جلسه یه چیز دیگه ای هم یاد گرفتم و اون هم این بود که ذهنم رو باز بذارم و اجازه بدم خداوند من رو هدایت کنه چون بی نهایت فرصت و موقعیت برای حل مسئله من هست. مسئله قبلی من قدم اولش تغییر کانون توجه بود حتی قدم بعدی بهتر کردن نتایج رو هم بهم گفته میشه
من فقط میام و تمام تمرکزم رو میذارم روی راه حلی که الان بهم گفته شده و تمام وجود و با اراده ای تزلزل ناپذیر و ایمانی راسخ انجامش میدم قدم بعدی هم بهم گفته میشه. قدم بعدی راه حل بعدی ممکنه تغییر کانون توجه نباشه مثلا تغییر یکی از ویژگی های شخصیتی من باشه یا یک باور قدرتمند کننده خاص باشه. نمیدونم. فقط اینو میدونم که جهان ثابت و ایستا نیست جهان solid نیست. بی نهایت فرصت هست.
من باید ذهنم رو باز بذارم و هر روز و هر روز سوالات این جلسه رو کار کنم. هر روز و هر روز این دو باور رو مرور و تکرار و تکرار کنم 1- «مسائل من نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل های بسیار ساده و قابل اجرا دارند» 2- «من با حل این مسئله عزت نفس و اعتماد بنفسم صدها برابر بالاتر میره»

https://abasmanesh.com/fa/product/problems-solving-course/
2.5K viewsMaryam Shayesteh, 10:17
باز کردن / نظر دهید
2023-03-18 13:17:52 تجربیات حامد عزیز از دوره شیوه حل مسائل زندگی

به نام خدا و سلام
این ششمین کامنت من در جلسه دوم آپدیت دوره شیوه حل مسائل هست.
توی این کامنت میخوام تجربه ام رو در مورد قسمت دوم تمرین این جلسه یعنی «راهکارهای حل مسئله» بگم. اصلا آدم باورش نمیشه که راه حل های حل مسئله چقدر میتون ساده باشن. «مسائل نه تنها راهکار دارند بلکه راهکاری ساده و قابل اجرا دارند». من برای مسئله ای که در قسمت اول این تمرین با پاسخ دادن شفاف به سوالات شناختم به یک راه حل رسیدم. اولش اون راه حل برای همون لحظه اوکی بود و من میتونستم اجراش کنم. بعد چند روز احساس کردم راه حل بهتری هم میتونه وجود داشته باشه. بنابراین سوال پرسیدم: آیا راه حل بهتری وجود داره؟ آیا میتونم راه حل باکیفیت تری پیدا کنم؟ بعد حس درونیم گفت آره وجود داره تو فقط بیا کانون توجهت رو تغییر بده. همین!
یعنی الان دارم اینو مینویسم خودم هم در یک احساس شعف و شادی فوق العاده ای هستم.
یعنی خیلی از مواقع ما نمیدونیم کانون توجهمون کجاست و راه حل مسئله ما تغییر کانون توجه است. یعنی باورتون نمیشه من این همه مدت داشتم به چیزی توجه میکردم که نمی خواستم توی تجربه زندگیم باشه و به همین خاطر انقدر غرق توجه به ناخواسته بودم که دیگه باور کرده بودم من نمیتونم مسئله ام رو حل کنم یا ناتوانم از حل این مسئله. امیدوارم متوجه منظورم شده باشین اما سعی میکنم باز هم توضیح بیشتری بدم و بازش کنم تا اصل موضوع رو درک کنیم. ببینید طبق قانون ما به هر چی توجه کنیم از جنس همون موضوع وارد زندگیمون میشه. به هر چیز توجه کنیم به همون سمت هدایت میشیم و اتفاقات و شرایطی برای ما به وجود میاد که همون جنس از توجه را تجربه کنیم.
برای من در حل این مسئله فقط نیاز بود در ابتدای کار من کانون توجهم رو مدیریت کنم و بذارم روی چیزی که میخوام و دوست دارم تجربه زندگیم باشه .
در سوال هفتم و هشتم قسمت اول تمرین این جلسه با جواب دادن به سوالات خاصلی ما دنبال چیزهایی میگردیم که در طول روز تمرکز و انرژی ما روی اون هست. چه چیزی این تمرکز و انرژی رو به وجود میاره؟ کانون توجه ما.
و برای مدیریت کانون توجه ام اول باید بدونم وضعیت اخیر کانون توجه ام چی هست و چه قسمت های عمده ای از این تمرکز رو دارم به صورت نامرئی هدر می دم.
یعنی ما باید از خودمون سوال کنیم آیا این موضوعات و چیزهایی که من در این سوال نوشتم همون چیزهایی هستن که دوست دارم جزء تجربه زندگیم باشن؟
بعد بیایم مدام این قانون رو یادآوری کنیم به خودمون که من به هر چیزی توجه کنم از جنس همون وارد زندگیم میشه. پس بیام کانون توجهم رو تغییر بدم به سمت چیزهایی که میخوام به سمت راه حل ها تا به سمتشون هدایت بشم. یعنی این دو باور جلسه اول رو باید خیلی تکرار کنیم و جزئی از وجود من بشه:
1- «مسائل من نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل های بسیار ساده و قابل اجرا دارند»
2- «من با حل این مسئله عزت نفس و اعتماد بنفسم صدها برابر بالاتر میره» وقتی این رو باور کنیم طبق قانون ما هدایت میشویم به سمت راه حل.
و من کاری که می کنم اینه که شواهد بسیاری از زندگی خودم پیدا میکنم که مسائل بسیاری رو حل کردم و چقدر هم راه حلشون ساده بوده. و به خودم یادآوری میکنم این مسئله ای هم که در حال حاضر شناختم راه حلش ساده هست و من باید ادامه بدم تا هدایت بشم. بعد میبینی خیلی ساده هدایت میشی و مسئله ات حل میشه.
من برای حل یکی از مسائلی که شناختم و خیلی وقت هم درگیر حل کردنشون بودم ولی نمیشد، این بود که توجهم رو از روی چیزی که نمیخوام بردارم و بذارم روی چیزی که میخوام به همین سادگی! یعنی اصلا نمیدونم چطور توضیح بدم که بابا ما باید باور کنیم که حل مسائل خیلی ساده و در درون خودشون هستند.
یکی از دوستان پرسیده بود که راه حل هر مسئله ای که در درون خودش هست یعنی چی؟ اینجا شما باید مسئله حل کنی تا این موضوع را درک کنی. شما فرض کن من میرم یه جای زیبایی بعد میخوام برای شما توضیح بدم که اون مکانی که رفتم چقدر زیبا بوده. خوب اینجا شما تا نری و اون مکان زیبا رو تجربه نکنی ممکنه اصلا متوجه نشی که من چی میگم. حل مسئله هم همینه شما باید شروع کنی و از یک موضوع کوچکی در زندگیت طبق سوالات این جلسه مسئله حل کنی تا ماهیت و اصل موضوع حل مسئله رو درک کنی. باید تمرین کنی تمرین کنی و به سوالات این جلسه پاسخ بدی سپس اقدامات عملی انجام بدی تا در نهایت درک کنی که بله: «راه حل هر مسئله در درون خودش هست».
2.5K viewsMaryam Shayesteh, 10:17
باز کردن / نظر دهید
2023-03-17 08:01:02 اگر میخوای از دوره ی عزّت ِ نفس که همه چیزه ، عمیق تر نتیجه بگیری و شخصیّتی مصمّم و با اراده بسازی ،
باید و باید و باید ، دوره ی شیوه ی حلّ ِ مسائل ِ زندگی رو در کنار ِ دوره های دیگه داشته باشی و در کنار اونا گوش بدی . شما واجب الشرایطی برای استفاده ی این دوره چون این دوره ، راهکار ِ چگونگی اجرای آموزه های بقیه دوره هاست.
دوره ی شیوه ی حلّ مسائل برای من ، حکم ِ یک برگه ی جا مانده ، جُدا شده از کتاب ِ اصلی رو داره ، که از کتابم کَنده شده بود و کلّی توش نکته داشت و من نداشتمش ، و پیداش کردم . برای من اینجوریه که انگار که کلّ ِ دوره های استاد ، کلّ ِ مقاله های مریم جان ، کلّ ِ آگاهی ها رو در یک کتابی با یک ترکیب و ترتیب ِ مشخّص، جمع آوری شده دارم و یک برگه ی مهم و حیاتی ، که فرمول ِ اصلی از این کتاب هست رو ، گم کرده بودم .
این دوره برای من ، حکم ِ یک گام به گام ِ کمک درسی رو داره . که میخواد با مثال های بیشتر ، درس ها و نکته ها برام جا بیفته. و اومده که کمکم کنه برای رااحت حلّ کردن ِ مسائل ِ زندگیم ، راحت حلّ کردن ِ مسائل ِ تکراری ِ زندگیم .
احساس میکنم این دوره باعث میشه من ریشه ی باورهای محدود کننده رو نابارور کنم . مثل ِ یک محلول ِ جادوئیه که با ریختنش روی علف های هرز ِ باورهای محدودکننده ، اونها رو میسوزونه و به خاکستر تبدیلشون میکنه.
انگار که یه پادزهریه برای نیش ِ زهر آلود ِ مار ِ افعی ِ خوش خط و خال ِ باورهای محدودکننده ،
انگار که نیش ِ این مار رو از دهانش بیرون میکشه و عملا یک مار ، ههر چقدر بزرگ و خطرناک به نظر برسه ، بدون ِ نیش ، کِرم هم نیست .
انگار که یک اَنبری هست برای قطع کردن ِ غُل و زنجیر هایی که پای من رو بسته و نمیزاره پرواز کنم و اونها تعیین میکنن کجا باشم .
من هنوز جلسه ی دوّم رو ندیدم امّا مطمئنّم که سوال هایی که دوره ازم پرسیده ، جواب ِ سوالات ِ منه .
این دوره مثل ِ یک GPS شده راهنمای من و من رو از جادّه ی خاکی داره وارد ِ مسیر ِ درست میکنه ، همون مسیر ِ هدایت شدگان ، همون مسیر ِ آسفالت ِ سراشیبی ِ پُر از درخت و جنگل های زیبا و گل های قشنگ که سوت زَنان توش قدم بزارم .
دوست داشتم بگم آب دستته بزار زمین و تهیّه ش کن و یقین بدون که لازم ترین ، واجب ترین و حیاتی ترین آگاهی ها و نوع ِ تدریسی هست که بهش نیاز داری.
یعنی من جلسه ی اوّل رو که دیدم ، با توضیحات مریم جانم ، که برای شیوه ی تمرین ، شیوه ی باورسازی ، شیوه ی الگوبرداری ، ارائه داده ، از این ساده تر ، از این راحت تر ، از این هماهنگ تر ، از این سریع تر ، از این ابتدایی تر و دقیق تر نمیتونست باشه . نمیشه نداشته باشی
واقعا نمیشه این دوره رو نداشت.
بعد از دیدن ِ جلسه ی اوّل ، با خودم گفتم که آرزو ، یعنی حالا که این دوره و این آموزش ها رو در اختیار داری، اگر نتیجه نگیری ، هههییییچ چیز، هیچ دوره و هیچ آموزشی به تو کمک ننننخواهد کرد و هیچ بهانه ی دیگری نیست.
استاد با این دوره و با این تمرینات، حجّت رو تمام کرد و میتونه بگه : دانشجوهای عزیز ، من واااقعا دیگه نننمیدونم چجوری باید بگم ، بببهتر از این بَلَد نیستم ، ساده تر از این دیگه نمیشه .
اینو با یقین و ایمان میگم . با وجود ِ این دوره و عمل به این آموزش ها نمیشه نتیجه نگیرم.
واقعا خدارو شاکرم بابت ِ شما مریم جان ِ شایسته ام که اینقدر عالی پاسخ ِ ایمیلم رو در این دوره دادی .
استاد حق با شماست و واقعا خداوند همیشه سمت ِ خودش رو عالی انجام میده.
استاد ِ نازنینم، شما سمت ِ خودتون رو بعنوان راهنما در این دوره، عالی و باز هم عالی انجام دادین ، و به وضوح ، جای پای شما ، ردّ ِ پای شما برای من نمایانه و من هم باید بعنوان ِ دانشجوی این دوره ، سمت ِ خودم رو عالی انجام بدم و بیام از نتایجم براتون بگم .
بگم که زندگی ِ قوانینی ِ من ، به قبل و بعد از عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره تقسیم میشه .بینهایت خوشحالم که دارم این دوره رو به قول ِ مریم جان ، پاس میکنم و امیدوارم نمره های عالی بگیرم‌.
برای تک تک ِ هم کلاسی های عزیزم هم که در این دوره هستن ، آرزوی موفّقیت میکنم و میرم برای انجام ِ تمرینات .

https://abasmanesh.com/fa/product/problems-solving-course/
1.4K viewsMaryam Shayesteh, 05:01
باز کردن / نظر دهید
2023-03-17 08:01:02 بخشی از تجربیات آرزو عزیز از دوره شیوه حل مسائل زندگی

به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مهربان
هر روز صبح که صدای پیام کانال تلگرام گروه تحقیقاتی عباس منش رو میشنیدم ، سریع مراجعه میکردم تا تجربیات دوستانی رو بخونم که دوره ی فوق العاده بینظیر و حیاتی ِ شیوه ی حلّ ِ مسائل ِ زندگی رو خریدند.
بارها شده که میدیدم من اوّلین نفری هستم که پیام رو باز کرده و با تمام ِ وجودم دلم میخواست دوره شیوه حل مسئله رو داشته باشم ، آگاهی هاش رو با جان و دل بشنوم .
با خوندن ِ تجربیّات ِ دوستان و خوندن ِ بارها و بارهای مقاله ی معرّفی ِ این دوره ، چنان شور و شوقی در من ایجاد میشد که هنوز دوره رو تهیّه نکرده ، فقط از روی نکاتی که از دیدگاه ِ بچّه ها ، برداشت کردم ، شروع کردم به نوشتن ِ متن ِ دیدگاه و توی صفحه ی تلگرام ام ، ذخیره ش کردم تا وقتی که دوره رو تهیّه کردم ، اون متن رو براش بزارم.
این رو هم بگم که مدّتی قبل بعد از کلّی کلنجار رفتن با خودم، مقاومت رو شکستم و بالاخره دیگه به مریم جان ، ایمیل زدم که کاش بشه استاد با شما که شاگرد ِ اوّل و ممتاز ِ دانشگاه ِ گروه ِ تحقیقاتی ِ عبّاس منش هستی ، مصاحبه ای داشته باشه با این موضوع که چطور تمرین میکنی ، چطور روی خودت کار میکنی ، شمایی که الگوی من هستی ، کاش این اتّفاق بیفته که درخواستم رو بپذیری.
امّا مریم جان پاسخ ِ این قسمت از ایمیل ِ من رو جواب ندادن وگرنه بارها شده با مهربانی و خوشرویی ِ تمام ، چند تا از ایمیل هام رو پاسخ دادن.
دیروز از صبح تا خود ِ شب ، خدای من شاهده که بالای 50 بار ، یک احساسی توی قلبم بصورت ِ واااضح ، فریاد میزد که شیوه حل مسئله رو بخر … بخرش … و هر بار صدا بلند تر و واضح تر میشد …
نجواهای ذهنم رو نشنیده گرفتم که طبق ِ معمول با بهانه های مثل اینکه اینهمه فایل و دوره از استاد داری ، این رو دیگه برای چی میخوای بخری..، می خواست من رو منصرف کنه.
نجواها رو نادیده گرفتمش و سریع گوشی رو برداشتم و با عشق ، دوره رو خریدم و به خودم هدیه دادمش.
جلسه ی اوّل رو 2 بار تا اینجای کار ، با تمرکز ِ بالا با تک تک ِ سلّول هام ، گوش دادم.
اوّل چقدر خدا رو شکر کردم بابت ِ اینکه هدایت رو اینقدر واضح درک کردم و با دیدن ِ جلسه ی اوّل، با خودم گفتم که بببهترین تصمیم ِ عمرم ، بهترین هدیه ای که میتونستم به خودم بدم ، همین دوره س ، نتونستم نداشته باشمش ، نننمیشد که نداشته باشمش ،
چه هدایت ِ دقیقی ...
چون بعد از اینکه با تک تک ِ سلّول هام از خداوند درخواست راهکار کردم که: من چطور بهتر از این از قانون استفاده کنم که تلاش هام برای درک و استفادهِ از قانون ، شبیه به دویدن روی تردمیل نباشه؟! و خداوند من رو به سمت این دوره هدایت کرد.
موضوع اینه که من بارها به نظر خودم تونسته بودم واقعا از ناخواسته هایی واقعی اعراض کنم که طبق قانون باید پاداشی بزرگ میداشت، اما نتیجه به اندازه انتظار من نبود و من از خودم می پرسیدم:
ایراد ِ کارم کجاست که میزان ِ تلاشم برای استفاده از قانون ، با میزان ِ نتایجم ، برابر نیست و همخوانی نداره؟!!
البته که هیچوقت به قانون شک نکردم و هر بار صدای استاد توی گوشم میپیچید که خداوند کار ِ خودش رو ، سمت ِ خودش رو دقیق و عالی انجام میده ، این تو هستی که باید سمت ِ خودت رو عالی انجام بدی وگرنه خدا بینقصه و عالی وظیفه ی خودش رو انجام میده.
و من دنبال ِ ایراد در خودم بودم . دلیل ِ ایمیلم به خانم شایسته هم همین بود .
انگار دلیل ِ جواب ندادن ِ مریم جان این بود که : آرزو … صبر کن ، صبر کن که یه سوپرایز در راهه ،خداوند پاسخ داده طبق ِ وعده ش که اگر مرا بخوانی ، اجابت ات میکنم و خدا درخواستت رو اجابت کرده .
آرزو ، دوره ای داره آماده میشه که میخوام دستت رو بگیرم ، بهت بگم اجازه داری هر چقدر که دلت میخواد توی پردایس کنار ِ من بمونی و بنشینی روی یک صندلی ، کنار ِ میز ِ کارم ، کنار ِ من ، و به شیوه ی تمرین کردن ِ من نگاه کنی . اصلا فیلم بگیری . صدام رو ضبط کنی . هر جور که میتونی ازم الگوبرداری کن .
این توصیه رو میکنم به دوستانی که حتّی اگر سر ِ سوزن شک دارن که این دوره رو تهیّه کنن ، اگر از من بپرسن پیش نیاز ِ دوره ها چیه ؟ بغیر از اینکه میگم تعهّد به انجام ِ تمرینات ، بغیر از وحی ِ مُنزل دانستن ِ این آگاهی ها ، بغیر از استمرار ، قطعا با ایمان میگم.
تجربه ی من تا حالا از این دوره به من نشون داد که اگر میخوای از دوره هایی که از استاد ِ جانم داری، نتیجه های عالی بگیری
اگر میخوای تیشه ای تیز و بُرّنده داشته باشی و به ریشه ی باورهای محدودکننده ای حمله کنی و بزنی که سال هاست تو رو از یک زندگی لذّتبخش و بی پَروا خرید کردن ، محروم کرده ، تو رو احاطه کرده با کلّی مسأله و مشکل و حسرت ، و عزّت و شَرَفت رو نشانه رفته و زخمی کرده ،
1.4K viewsMaryam Shayesteh, 05:01
باز کردن / نظر دهید
2023-03-16 06:07:52 https://abasmanesh.com/fa/product/problems-solving-course/
2.3K viewsMaryam Shayesteh, 03:07
باز کردن / نظر دهید
2023-03-16 06:07:52 بخشی از نتایج آیدا عزیز از عمل به آگاهی های دوره شیوه حل مسائل زندگی

سلام به همه مخصوصا استاد و مریم شایسته ی عزیز
آیدای جدید در حال نوشتن کامنته با کلی نتیجه ی بزرگ و کوچیک
این سومین بار هست که دارم تمرین جلسه دوم از دوره شیوه حل مسائل رو انجام می دم و هربار عمیق تر و عمیق تر به درونم پی میبرم
الان که دارم مینویسم اتفاقات معجزه واری رو پشت سر گذاشتم که حداقل برای من خوده خوده معجزه بودن
استاد وقتی این دوره رو شروع کردم خیلی حالم بد بود. به بن بست رسیده بودم و هرروزم شده بود دست و پنجه نرم کردن با مسائلی که نمیدونستم چطور باید حلشون کنم.
وقتی به هدایتم سمت این دوره فکر میکنم، وقتی به این فکر میکنم که تا تصمیم گرفتم دوره رو بخرم پولش یک جا جور شد و من همه چیو حتی لباس عید رو گذاشتم کنار و کار کردن با دوره ی شیوه حل مسائل رو شمارو به هر چیزی ترجیح دادم و الان می بینم این دوره شده یکی از معجزات زندگی من
مسائلی از من حل شده که مدت زمان زیادی درگیرشون بودم
از 1 سال گرفته تا 6 سال و هفت سال
و همشون در عرض یک هفته حل شدن اونم فقط و فقط با انجام تمرینات،و گوش کردن به آگاهیای این دو جلسه.
به سمت راه حلایی هدایت شدم که درست بغل گوشم بود و من اصلا حتی یکبارم به ذهنم خطور نکرده بود که راه حل همنجا کنارم هست.
واقعا تمام مسائل بدون استثنا راه حل هایی بسیار بسیار ساده دارن
و حالا بعد از حل اون مسائل اعتماد به نفسم انقدر رفته بالا، انقدر احساس لیاقت میکنم انگار من ارزشمند ترین و قدرتمند ترین انسان روی زمینم.
هر چند که مسائلی هستن که هنوز باید حل بشن اما اینبار مطمئنم میتونم حلشون کنم
چون دارم توانایی حل مسئله رو پله پله می سازم و دارم می بینم وقتی پا میذاریم روی ترسامون وقتی شجاعتمون و ایمانمون رو نشون میدیم خدا از درو دیوار برامون نعمت و برکت میفرسته
یه مسئله که اسمشو میذارم شاه کلید حل بقیه مسائلم، با عمل به جلسات این دوره از من حل شد که همون لحظه که حل شد اومدم و کامنت نوشتم با حل اون مسئله آزادی ذهنی بمن داده شد که اگر صد سال دیگه هم با روش قبل از آگاهی های این دوره پیش میرفتم، اتفاق نمیفتاد
استاد من درگیر یه رابطه چهار ساله بودم و هربار میومدم تمومش کنم بخاطر باورام نمیشد اینکارو کنم نمیشد ینی با مقاومت خودم و اون شخص نمیشد و این یه بخش بزرگی از تمرکز من رو گرفته بود
اما دیروز وقتی داشتم تمرین جلسه دوم رو برای بار چندم انجام میدادم و دونه دونه پیش خودم اعتراف میکردم این مسئله رو فقط به خودم گفتم و با خودم صادق بودم اتفاق عجیبی افتاد
خود اون شخص صادقانه…. همه چیو گفت و همچی تموم شد و نصف مسائل ریز و درشتیم ک درگیرشون بودم محو شدن
رابطه رابطه ی خوبی بود اما من لیاقتم بیشتره…(که توی عقل کل هم یه سوال درمورد روابط نوشتم و اون ازین مسئله آب میخورد ینی آبشخورش این حد از تمرکز روی یه فرد و اینکه خودمون رو لایق ندونیم بود)
یه مسئله دیگه ای هم بود که اون مسئله ام با باور های درستی که استاد عزیزم بهم یاد داد و پولی که خودم ساخته بودم حل شد!
قدرت حل مسئلم توی مسائل کوچیک کاری یا کلا توی زندگی روزمره خیلی بهتر شده
استاد البته هنوزم یکم مث اون آیدای قبلی با برخورد به یه مسئله گریم میگیره اما نه مثل قبل که تا یک هفته افسرده میشدم.
ترس از این مسائل و ناتوانی از حلشون بود که منو از مسیر خارج کرده بود و نه میتونستم روی خودم کار کنم نه حتی راحت بخوابم…
ینی من آب میخوردم داشتم به این فکر میکردم مسائلم چرا حل نمیشن؟!!!
من اصلا اون آیدای قبلی نیستم که همه بهش میگفتن تو چقد ضعیفی! چقد زود گریت میگیره چقد زود از کاه کوه میسازی
البته کههههه بگم الان یکم قوی تر شدم و همین یه کم قوی تر شدنم زندگیمو عوض کرده حالا اگر بیشتر بشه واقعا زندگیم بهشت میشهD:
این دوره یاد میده نه تنها مسائل رو میتونیم حل کنیم بلکه راحت تر از اونکه فکر می کنیم حل بشن
در کل بخوام بگم تمرینات جلسه دوم اول از همه یادت میده پیش خودت حداقل صادق باشی و ووقتی توی تنهایی خودت صادق باشی دیگه نمیتونی هیچ کجای زندگیت به خودت دروغ بگی و کاریو انجام میدی که به نفعت باشه که باور های بهتری رو برات بسازه دیگه آشغالا نمیدی زیر مبل دیگه اگر بخوای ام نمیتونی کویر و نگه داری و بخوای برنج بکاری چون اگاه شدی کویرت چیه
تمرین جلسه دوم رو برای بار سوم و برای این هفته انجام دادم و برنامه دارم تا به صورت هفتگی دوباره انجامش بدم.
وقتی داشتم به یه سری سوالا جواب میدادم خیلی احساساتی میشدم آخه تا حالا انقد با خوده واقعیم روبه رو نشده بودم و آخرشم متوجه شدم خوده آیدای واقعی اونقدرام بد نیستاااا بد نیس چیههه عاااالیه
وای استاد انقد حالم بهتره انقد خودمو بیشتر دوست دارم و انقد عمییییق (به قول مریم شایسته عزیییز) عزت نفسم رفته بالا تر که خودم از خودم بودن لذت میبرم
ازتون سپاسگزارم و خیلی دوستتون دارم.
2.4K viewsMaryam Shayesteh, 03:07
باز کردن / نظر دهید
2023-03-14 07:11:36 و اینم بگم استاد من قبل از این دوره شدیدا خدا هدایتم کرد که دوره بینظیر عشق و مودت و بخرم و خریدم در حالی که فکر میکردم نیازی ندارم چون من تو روابط مشکلی ندارم و مشکلم تو بحث مالیه فقط و دوست داشتم کسب و کارمون رشد کنه
ولی الان میفهمم تا این مسائل حل نشه کسب و کارم پر رونق تر نمیشه و درآمدم بهتر نمیشه
خدایا شکرت برای آگاهی هایی که بهم دادی
خدایا شکرت برای وجود استاد عباس منش و خانوم شایسته و همه دوستان خوبم

https://abasmanesh.com/fa/product/problems-solving-course/
342 viewsMaryam Shayesteh, 04:11
باز کردن / نظر دهید
2023-03-14 07:11:36 حالا فهمیدم که من باید از سر راه خدا برم کنار و اجازه بدم خدا کارها رو انجام بده و هم من و هم بنده هاش و هدایت کنه
استاد من خیلی به خودم فکر کردم و با خودم حرف زدم تا بفهمم که دلیل این رفتارهای من چی بوده؟
دلیل اینکه فکر میکردم باید خودم و وقف خانوادم به خصوص پدر م مادرم کنم چیه؟
دلیل اینکه من باید از وجود خودم بکنم و بدم به پدر و مادرم چیه ؟
و دلیل اینکه چرا من فکر میکنم من وظیفمه که هر درخواستی رو ازشون اجابت کنم حتی اگر انجامش در توانم نباشه چیه؟
در حالی که پدر و مادرم اصلا خودشون اینجوری نبودن و نیستن
اصلا از خودشون نگذشتن برای پدر و مادرشون
در صورتی که پدر من خیلی راحت به درخواست مادرش گفت نه چون میدونست با انجام خواسته مامانش باید از زندگیش و از کارش و از اهدافش بزنه و از خودش بگذره
این رفتارهای من در حالی بود که مامانم هرگز از خودش نگذشت از وجود خودش نکند بده به مادرش
و من فکر میکردم مامانم آدم خودخواهی هست و من دارم کار درست و انجام میدم که خودم و فدای اونا میکنم
استاد من فکر کردم و پیدا کردم که ریشه این باور اشتباه کجاست. یعنی باورم این بود که باید درخواست های پدر و مادرتون رو اجابت کنید تا عاقبت به خیر بشین.
من وقتی بچه بودم یه مدتی پیش مادربزرگم بودم و همزمان با مدرسه ام بود
مادربزرگم این باوره رو داده بود به من و کرده بود تو مغز من و چون آدم مذهبی بود من فکر میکردم که به خدا نزدیکه و خدا خیلی دوستش داره پس تمام حرفاش درسته
مادر بزرگ من همیشه میگفت باید نماز بخونی باید روزه بگیری باید مسجد بری باید کلاس قرآن بری باید به پدر و مادرت نیکی کنی تا خدا دوست داشته باشه تا اون دنیا بری تو بهشت
اشکال نداره اگه الان پاداش نمیگیری ولی در عوض خدا تو اون دنیا بهت پاداش میده
منم بچه بودم و فکر میکردم داره درست میگه چون مومن هم بود فکر میکردم به خدا نزدیکتره
و من تمام دوستان دوران بچگیم از خانواده های مذهبی بودن و چون رفت و آمد شدید با خانواده هاشون داشتم این باعث می‌شد هی این باورهای اشتباه بیشتر در من تقویت بشه
و چون پدر و مادر من اصلا مذهبی نبودن به خاطر همین من فکر میکردم اونا تمام رفتارهاشون اشتباهه
اونا به خدا نزدیک نیستن چون نماز نمیخونن چون روزه نمیگیرن چون مسجد نمیرن
به خاطر همین هیچ وقت تو این قضیه پدر و مادرم و الگو قرار ندادم
با اینکه من تو بچگی اصلا از مسجد رفتن و کلاس قرآن رفتن و حجاب داشتن و در کل مذهبی بودن خوشم نمیومد
ولی فکر میکردم با این کارها به خدا نزدیک ترم و قراره برم تو بهشت
و دوست داشتم همش مورد تایید مادربزرگم باشم به خاطر همین بیشتر این کارها رو انجام می‌دادم
بعد دوباره اومدم نگاه کردم دیدم که یکی از فامیل های نزدیک من هست که خیلی آدم ایثارگر و فداکاریه
اصلا خودش و وقف دیگران مخصوصا پدر و مادرش کرده همیشه همیشه
بعد من چون این باورهای اشتباه رو داشتم فکر میکردم اون داره کار درستی میکنه و همیشه ازش الگو میگرفتم و عین اون رفتار میکردم
همیشه هم همه بهم میگفتن که تو دقیقا کپی برابر اصل فلانی هستی
بعد الان اومدم به زندگی اون آدم نگاه کردم
دیدم شرایطش یه جوری شده که مسئولیتش در برابر مادرش بیشتر شده و بیشتر نیاز داره به نگهداری
شرایط پدر و مادر همسرش یه جوری شده که این باید همیشه حواسش بهشون باشه و درگیر اونا باشه
بچه هاش با اینکه ازدواج کردن ولی شرایطشون یه جوری شده که این گرفتار بچه هاش شده و باید مشکلات بچه هاش و حل کنه
و همیشه هم میگه من بدبختم که همه مشکلات بقیه رو باید حل کنم
همیشه هم احساس قربانی بودن داره
هرروز هم داره مریض تر و از پا افتاده تر میشه
بعد به خودم گفتم اگه به این روند ادامه بدی تو در آینده میشی این آدم
حالا انتخاب کن میخوای به اهداف خودت برسی یا میخوای وسیله ای باشی برای حل مسائل دیگران
استاد همیشه میگن باورهای شما هست که داره رفتارهای شما رو شکل میده من تا الان درک نکرده بودم
یعنی اگه استاد میگفت فلان باور اشتباه هست و باور درست اینه من فکر میکردم که خوب من که ندارم این باور اشتباه رو
من که باورهام تو این زمینه درسته
تازه فهمیدم شناسایی باور اشتباه یعنی چی
ساختن باورهای قدرتمند کننده یعنی چی
تازه فهمیدم حل ریشه ای مسائل یعنی چی
و تمام این آگاهی ها در صورتی هست که من هنوز نرفتم جواب سوالات جلسه 2 رو بدم
یعنی من با هر جمله استاد با هر اسلایدی که خانوم شایسته نوشتن یه عالمه مثال و باور محدود کننده پیدا میکنم و مینویسم و بررسی میکنم
و خدا میدونه که تا آخر دوره قراره چه باورهای اشتباهی که تو وجودمون هست رو پیدا کنیم و بررسی کنیم و با ساختن باورهای درست پامون رو از رو ترمز برداریم و حرکت کنیم
348 viewsMaryam Shayesteh, 04:11
باز کردن / نظر دهید
2023-03-14 07:11:36 بخشی از تجربیات مونا عزیز از دوره شیوه حل مسائل زندگی

به نام خدایی که استاد عباس منش و سر راه من قرار داد تا باعث بشه من برای اولین بار در زندگیم با خود واقعی ام رو به رو بشم
به نام خدایی که استاد عباس منش و سر راه من قرار داد تا من خدا رو بشناسم
استاد من اعتراف میکنم تا الان که تقریبا 3 ساله دارم با آموزشهای شما زندگی میکنم انقدر عمیق نفهمیده بودم باور چیه و نتونسته بودم باورهای اشتباهم رو پیدا کنم
یعنی بخدا اگه برای هر جلسه از این دوره باید هزینه پرداخت میکردیم و میخریدیم بازم آگاهی ها و ارزش دوره میلیونها برابر از چیزیه که برای خرید دوره پرداخت کردیم
حالا میفهمم چرا پدرم به من زنگ زد و ازم درخواست کرد و بعد اون موضوع کنسل شد
چون خداوند میخواست من یه سری باورهای اشتباه که از بچگی داشتم و تا الان همراهم بود و هرگز نفهمیده بودم که من این باورها رو دارم رو شناسایی کنم و اصلا بیام به کارهام فکر کنم بیام با خودم روبه رو بشم
حالا میفهمم که چرا استاد میگه تنها باشید و خداوند تو تنهایی بهتون الهام میکنه و با شما حرف میزنه
استاد بعد از اون کامنتی که من گذاشتم و درباره اون درخواست پدرم و اتفاقاتی که پیرامونش افتاد توضیح دادم، خیلی به اون ماجرا فکر کردم و خیلی هم با همسرم راجبش صحبت کردیم و اون ماجرا درس هایی برام داشت و به من فهموند که یه سری باورهای اشتباه دارم که نمیزاره من حرکت کنم و فارغ از اینکه چقدر می خوام، نمیزاره من پیشرفت کنم.
فردای اون روز یه شرایطی رو فراهم کردم که با خودم تنها باشم و فقط من باشم و خدا و برای اولین بار تو زندگیم با خودم روبه رو شدم
با خودم حرف زدم
واقعا به قول بچه ها سختم بود که یه واقعیت هایی رو به خودم بگم که سالها باعث شده بود من انسان ضعیف و بی اعتماد به نفسی بار بیام
رفتم جلو آینه و اشک می‌ریختم و ساعتها با خودم حرف زدم
به کارهام اعتراف کردم
کارهایی که انجام داده بودم فقط برای تایید دیگران
فقط از سر دلسوزی برای دیگران
فقط به خاطر اینکه اگه این کارها رو انجام بدم میشم بنده محبوب خدا
اشکال نداره بزار الان اذیت بشم بزار الان داغون بشم ولی در عوض اون دنیا میرم تو بهشت
ساعتها با خودم حرف زدم و همینجور خدا آگاهی ها رو بهم میداد و باهام حرف می‌زد
بعدش اومدم یه تعهد نامه نوشتم و به خودم و خدا قول دادم که هرگز برای کسی دلسوزی نکنم
هرگز برای تایید دیگران کاری نکنم
هرگز از وجود خودم نکنم بدم به دیگران
همیشه اول خودم تو زندگیم مهم باشم
اول برای خودم ارزش قائل باشم
و به خودم گفتم چندین ساله داری به این روش زندگی میکنی و الان نتیجه زندگیت شده اینی که الان هست. تو با این روند نه تنها پیشرفت نکردی بلکه هرروز بی اعتماد به نفس تر و ضعیف تر شدی و هرروز زندگیت داغون تر شد و پسرفت کردی و به جایی نرسیدی
حالا بیا از امروز یه جور دیگه فکر کن بیا یه جور دیگه رفتار کن. بیا برای خودت زندگی کن. بیا تمرکز کن رو خودت و اهداف خودت رو دنبال کن
بعد تصمیم بگیر که میخوای به کدوم روش عمل کنی
بعدش پایین برگه رو امضا کردم و تاریخ زدم
تا شب همینجور خدا برام مثال‌هایی آورد از آدم هایی که تو زندگیم دیدم که خودشون رو وقف دیگران کردن و جهان چقدر اونارو هرروز درگیر تر و گرفتار تر کرد و وسیله ای شدن برای اجابت خواسته های دیگران
و چه افرادی که دنبال اهداف خودشون رفتن و به چه موفقیت هایی رسیدن و چقدر پیشرفت کردن
استاد من همیشه یه کاری رو از سر دلسوزی و یه سری باورهای اشتباه برای مامانم انجام می‌دادم اما اینبار وقتی ریشه ی این رفتارم رو فهمیدم، تصمیم گرفتم که انجام ندم
چون هم خودم و اذیت می‌کردم و هم داشتم این کار و از سر دلسوزی انجام می‌دادم
اینبار انجام ندادم و گفتم این واقعا مسئله من نیست مسئله مامانم هست و خدا هدایتش می‌کنه
استاد دیشب که داشتم از سر کار برمیگشتم مامانم بهم پیام داد و بهم گفت که چطور اون کارش انجام شده و چه راه‌هایی براش باز شده و چقدر راضی و خوشحال بود. خوشحالی و سپاسگزاریش از خدا قشنگ از پیام هاش معلوم بود
دیدم چقدر راضی تره
چقدر سپاسگزار خدا هست
چقدر اون کارش عالی تر و بهتر و با کیفیت تر انجام شد
استاد اونجا فهمیدم که من سر راه خدا ایستاده بودم و نمیذاشتم خدا کارش و انجام بده
و هم خودم و اذیت میکردم و هم مامانم و معذب میکردم از اینکه من از کارم و از خودم گذشتم برای انجام کارهای مامانم
358 viewsMaryam Shayesteh, 04:11
باز کردن / نظر دهید