Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه

آدرس کانال: @andiiishe
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 29.24K
توضیحات از کانال

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»
- والتر لیپمن

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 40

2021-07-20 17:47:49
عده‌ای از مخالفان حکومت پهلوی سرخوشانه و رقصان علیه شاه شعار می‌دهند. فیلم مربوط به سال ۱۳۵۷ و شهر آبادان، یکی از شهرهای امروز تشنهٔ استان خوزستان است.

آن زمان هنوز مدیریت ابلهانهٔ منابع آبی بر ایران و خوزستان سایه نینداخته بود، کارون، هورالعظیم و بسیاری از پهنه‌های آبی استان پر آب بودند و نشانه‌ای هم از خشکسالی به چشم نمی‌خورد.

@andiiishe
1.4K views14:47
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 17:42:49 - دربارهٔ فرهادی و فضیلت شجاعت


من مطمئنم اغلب کسانی که فراخوانده می‌شدند پشت آن تریبون، هر کسی از هر کشوری، اگر هم زمان خبر می داشت از اعتراضات خونبار برای «آب» در گوشه‌ای از میهنش، دست‌کم در حد یک جمله به آن اشاره می‌کرد. فرهادی می دانست شمار کشتگان به سه نفر رسیده و مطالبه هم عمدتاً بدیهی‌ترین نیاز اولیهٔ بشر است، یعنی آب، و نه لزوماً آزادی و دموکراسی وفلان که اشاره به آن تعبیر سیاست‌ورزی داشته باشد؛ پس می‌توانست یک جمله ای بگوید از باب همدردی و اطلاع رسانی. در این حد که مثلاً «من شنیده‌ام که در بخشی از کشورم مردم به خاطر کمبود آب دست به اعتراض زده‌اند و تاکنون سه نفر به همین خاطر کشته شده‌اند که این قلب مرا به درد می‌آورد.» همین و بس.

آیا به خاطر چنین جمله‌ایی به محض بازگشت به ایران دارش می‌زدند؟ هرگز. زندانی می‌شد؟ هرگز. ممنوع الکارش می‌کردند؟ خیلی بعید است. پس چرا نگفت؟ به باور من یکی به خاطر اینکه اگر شما در جوانی بسیجی بوده‌اید بخشی از آن همیشه به شما می‌چسبد و دشوار است که از آن رها شوید. فرهادی ممکن است در کسب افتخار از «استنلی کوبریک» و «بیلی وایلدر» هم پیش بگیرد. اما همیشه یک بسیجی تردامن به حوزهٔ هنری تبلیغات اسلامی باقی می‌ماند.

دوم اینکه شخصیتاً به نظر می‌رسد بزدل و کوچک باشد. بله، کسی که برای یک در میلیون احتمال بروز مشکل از اقدامی انسانی سر باز می‌زند احتمالاً بزدل است و شخصیت کوچکی دارد. و سوم بلایی است که جریان موسوم به اصلاح‌طلبی بر سر فضیلت شجاعت آورده. اینکه شجاعان خطرناکند و کم عقل و تدبیر یعنی بی‌عملی و بزدلی و تمکین در برابر قدرت. حتی وقتی تمکین سودی ندارد و شجاعت هم هزینه‌ای در پی ندارد. این انگاره را رسانه‌های مسلط جریان دوم خرداد سی سال مدام فروکرده‌اند در اذهان مردم ایران: از شجاعان فاصله بگیرید چون خطرناکند.

آیا آنچه گفتم منافاتی دارد با جایگاه هنری و جهانی اصغر فرهادی؟ نه، اصلاً. آثار بزرگترین خائن تاریخ سینما یعنی «الیا کازان» همچنان درخشان و مطرح هستند. در نهایت بار قضاوت تاریخ روی آثار هنرمند می‌نشیند و نه خودش. فرهادی الان یکی از بزرگترین سینماگران جهان است و آثار او افتخاری برای ایرانیان هستند. امیدوارم بیشتر فیلم بسازد و بیشتر جایزه بگیرد. اما متوجه هستم که فرهادی آدمی کوچک است با قدرت خلاقهٔ بزرگ. خودش را نه اما فیلمهایش را دوست دارم.

دکتر ناصر کرمی،
اقلیم‌شناس
ـــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
1.3K views14:42
باز کردن / نظر دهید
2021-07-15 17:31:46
- وظیفهٔ هنرمند از نگاه زنده‌یاد «فریدون فرخزاد»

@andiiishe
5.6K views14:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-15 17:29:49 - شبح سمج دیکتاتورها


معمر قذافی چهل و دو سال با اقتدار کامل بر لیبی حکم راند اما پایانش یک مجرای فاضلاب رقم زده شد. موقعی که مردم لیبی علیه قذافی به خیابان‌ها ریختند، او آنها را مشتی «موش کثیف» لقب داد و طنز تلخ روزگار اینکه خودش مثل موشی کثیف از مجرای فاضلاب بیرون کشیده و در جا کشته شد.

مرگ قذافی خشن و بیرحمانه بود و با هیچ معیار انسانی‌ای تطابق نداشت؛ اما چهل و دو سال حکومت مستبدانهٔ قذافی مردم را به چنان درجه‌ای از خشم و خشونت و استیصال رسانده بود که این مرگ فجیع را شامل حالش کردند.

بیش از ده سال از مرگ دیکتاتور لیبی می‌گذرد اما این کشور هنوز نتوانسته روی آرامش و ثبات به خود ببیند. حکومت طولانی قذافی چنان خسارت‌هایی به لیبی زده که به این زودی‌ها قابل جبران نیست. دیکتاتورها کشورشان را به ویرانه‌هایی غیرقابل ترمیم بدل می‌کنند و اثر سوء آنها تا دهه‌ها پس از مرگشان باقی است. مردم لیبی بی دلیل علیه قذافی قیام نکردند.آنها خواهان شغل، خدمات عمومی، و پایان‌بخشی به حکومت شبه‌مافیایی قذافی بودند؛ حکومتی که برای دهه‌ها مرعوب و تحقیرشان کرده بود.

قذافی برای چهل و‌دو سال کشورش را به آزمایشگاهی غول‌آسا برای تحقق باورهای عجیب و غریب فلسفی‌اش تبدیل کرده و مردم را در معرض انواع تجربیات سیاسی و اقتصادی ناشیانه قرار داده بود. او خود را یک انقلابی مستمر می دانست؛ انقلابی‌ای که برایش آرمان‌های رادیکال مقدم بود بر بنا کردن حکومتی کارآمد و از حیث اقتصادی پویا. هر زمان که طرح‌ها و برنامه‌های عجیب و غریبش غلط از کار درمی‌آمد مردم را مقصر اصلی عنوان می‌کرد و برای نمک پاشیدن بر زخم آنها، همیشه ادعا می کرد که هیچ مقام و منصب رسمی‌ای ندارد و فقط راهنمای مردم برای به پیش بردن انقلاب است. این در حالی بود که همه می‌دانستند قذافی خالق و اداره‌کنندهٔ یکی از سرکوبگرترین رژیم‌های جهان است. جاه‌طلبی‌های قذافی محدود به کشورش نبود. او سودای صدور انقلابش را به سراسر جهان داشت و تا دم آخر این هدف را دنبال کرد.قذافی نهایتاً جامعه لیبی را از هویت تهی کرد و چندین نسل از مردم لیبی را در فلسفهٔ سیاسی احمقانه‌اش مستحیل ساخت. شبح او همچنان بر فراز لیبی است.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
8.9K views14:29
باز کردن / نظر دهید
2021-07-06 19:48:42
آیت‌الله خمینی، ۱۰خرداد/۱۷مهر سال ۵۷: «[شاه] میخوان از انرژی خورشید استفاده کنن. آقا چرا؟ این حرفها چیه میزنی؟ خجالت بکش. این حرفها را برای کی میزنی؟ دیگه توی رادیو نگو مردم و اروپا بشنوند بخندند. این آقا میگوید که باید از خورشید ما چیز بگیریم. این حرفها چیه؟ برای اغفال مردم است»/ از توییتر حافظهٔ تاریخی

@andiiishe
11.2K views16:48
باز کردن / نظر دهید
2021-07-06 19:41:47
- اعلامیه‌ای که کمسیون «اوامر به معروف و نهی از منکر» طالبان در شهرها و مناطق تصرف‌شدهٔ افغانستان توزیع می‌کند.

آشنا نیست؟!

@andiiishe
7.4K views16:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-05 20:54:08
- دو تصویر از دههٔ ۶۰ میلادی: سمت راست تصویری از خیابان پهلوی تهران، و سمت چپ تصویری از ابوظبی امارات.

@andiiishe
10.9K views17:54
باز کردن / نظر دهید
2021-07-05 17:15:03 - ما زخم‌خوردگان «بیماری خاورمیانه‌ای»


چه کسی پیش از سال ۵۷ می‌توانست تصور کند که مردم ایران با هزینه و دردسر خود را به کشور کوچک و فقیری مثل ارمنستان می‌رسانند تا واکسن کرونا بزنند در شرایطی که مسئولان بهداشتی‌شان ماه‌هاست دربارهٔ تبدیل شدن به بزرگترین صادرکننده واکسن و مرکز تامین واکسن مستضعفان جهان لاف می‌زنند؟

این لاف‌ها و عربده‌ها، نشانه‌های بالینی روشن بیماری خاورمیانه‌ای هستند، چیزی که عامل اصلی تیره‌روزی ماست. بیماری خاورمیانه‌ای یعنی برای مقابله با احساس حقارتی بیمارگونه و پنهان به دامان یک عظمت‌طلبی پوچ و شیزوفرنیک آویختن. بیماری خاورمیانه‌ای یعنی عاجز بودن از تمایزگذاری میان آنچه دوست داریم و آنچه هست.

بیماری خاورمیانه‌ای یعنی فرهنگ دروغ‌درمانی و لاف درمانی. بیماری خاورمیانه‌ای یعنی همه چیز فدای مفهوم بیمارگونه‌ای از عزت نفس. تا زمانی که یکبار برای همیشه باور نکنیم که در این جهان بزرگ نه خاص و ویژه هستیم و نه تافتهٔ جدا بافته و آن گذشته خیلی دور شکوه و قدرتمان پشیزی ارزش ندارد، از لجنزار حقارت و فلاکت بیرون نمی‌شویم.


- توس طهماسبی
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
2.0K views14:15
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:34:10 - زلزله‌ای در قلمروی اندیشه


زلزلۀ لیسبون، پایتخت پرتغال، در سال ۱۷۵۵ میلادی، مشهورترین زمین‌لرزۀ تاریخ بشر است؛ نخست از آن رو که ده‌ها هزار کشته بر جای گذاشت و زیباترین شهر اروپا (پس از لندن و پاریس) را از بستر نرم بر خاکستر گرم نشاند؛ دوم به دلیل توفانی که در الهیات مسیحی برانگیخت. زلزلۀ لیسبون تیر خلاصی بر پیکرهٔ قرون وسطا و خون تازه‌ای در رگ‌های عصر روشنگری بود.

روز اول نوامبر ۱۷۵۵ میلادی، برابر بود با «عید مذهبی مقدسان». مردم لیسبون در کلیساها گرد آمده بودند و خدا را نیایش می‌کردند که ناگهان شهر لرزید، زمین شکافت، خانه‌ها فروریخت و سپس ابرموجی از دریا به سوی شهر برخاست. هنوز آفتاب به میان آسمان نرسیده بود که هفتاد هزار کشته بر زمین افتاد، ده‌ها کلیسا در یکی از مقدس‌ترین روزهای مسیحی با خاک یکسان شد و از زیر هر سنگی نالۀ انسانی به گوش می‌رسید.

اروپای مسیحی به فکر فرو رفت. کاتولیک‌های جهان می‌پرسیدند: چرا لیسبون؟ در تمام اروپا کدام شهر را می‌توان یافت که به اندازۀ پایتخت پرتغال، کلیسا و کشیش و آیین‌های مذهبی داشته باشد و مردمی نیایشگر و راست‌کیش در آن زندگی كنند؟ این پرسش، زلزلۀ دوم را در سرتاسر اروپا به راه انداخت و کسانی چون ولتر و دیدرو نیز بر آتش آن دمیدند. هیچ واقعه‌ای تا آن زمان، مردم را دربارۀ دعاوی و قداست كلیسا، چنين به تردید نینداخته بود.

اندک‌اندک الهیات مسیحی عقب نشست و پذیرفت که افسار زمین در دست نیروهایی است که بیرون از جهان‌شناسی کلیسا عمل می‌کنند. عقب‌نشینی‌های کلیسا ادامه یافت و تا آنجا پیش رفت که به‌نوبت، کیهان‌شناسی، فیزیک، شیمی، طب، سیاست، اقتصاد و حقوق نیز از کلیسا اعلان استقلال کردند. از دل عصر روشنگری، ایدۀ مهم و بسیار کارساز «قراردادهای اجتماعی» و سپس «منشور حقوق بشر» بیرون آمدند.

اکنون کلیسا هم‌زیستی با علوم جدید را آموخته است و قوانین علمی را بیش از پیش حرمت می‌گزارد؛ اگرچه برای پستوهای ذهن تاریخ‌زده‌اش، زلزله‌هایی دیگر نیز در راه است.


- رضا بابایی
ــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
6.1K views15:34
باز کردن / نظر دهید
2021-06-29 19:35:36 - فقط دموکرات بودن در ایران کافی نیست


هر ساله بر تعداد ایرانیانی که به قصد مهاجرت کشور را ترک می‌کنند و در کشورهای توسعه‌یافته سکونت می‌گزینند افزوده می‌شود. شاید بیشتر آنان از وضع موجود در کشورشان رضایتی ندارند و برای داشتن آینده‌ای بهتر این تصمیم دشوار را اتخاذ می‌کنند. بی‌اساس نیست اگر گفته شود که عده‌ای از آنان با احساس «بیزاری» از کشور خود می‌روند و این بیزاری صرفاً متوجه عرصه سیاست نیست، بلکه عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی جامعهٔ ایرانی را نیز دربرمی‌گیرد.

به دلیل پذیرش مهاجرانی از سراسر دنیا، اکثر کشورهای مهاجرپذیر دارای تنوعات گستردۀ قومی، زبانی، دینی و فرهنگی هستند. برای مثال اگر شما در جایی خانه‌ای اجاره می‌کنید باید این انتظار را داشته باشید که همسایهٔ دیوار به دیوار شما کامبوجی، افغان، بنگلادشی، نیجریه‌ای و یا سوریه‌ای باشد.

کم نیستند ایرانیانی که وقتی وارد کشورهای مهاجرپذیر غربی می‌شوند از دیدن ملیت‌های غیراروپایی، غیرسفیدپوست، غیربلوند، غیرچشم آبی و غیربلندقد جا می‌خورند و حس بدی به سراغ‌شان می‌آید. گویی با پدیده‌ای مواجه شده‌اند که اصلاً انتظارش را نداشتند. مثلاً وقتی در این کشورها با فردی مواجه می‌شوند که بسیار بر حفظ حلال و حرام حساسیت دارد؛ جا می‌خورند. نکته آن است که بسیاری از ایرانیان از آنچه در ایران دیده‌اند و تجربه کرده‌اند می‌گریزند و در مقابلِ خود انتظار یک جامعهٔ اروپایی یکدست را دارند. آنان به هیچ‌وجه انتظار ندارند که با مردمانی برخورد کنند که مشابه آنها را در ایران هم دیده‌اند.

نباید تصور کرد که زندگی در یک جامعهٔ مهاجرپذیر و دارای تنوعات فرهنگی گسترده، آسان است. ما تصور می کنیم که توانایی زندگی در کشورهای آزاد و دارای تنوعات قومی، فرهنگی و دینی مختلف را داریم. ولی آیا واقعا این چنین است؟ هموطنانی که ساکن کشورهای اروپایی هستید، تاکنون چند بار پیش آمده است که به سایر ملیت‌ها صرفاً به خاطر ظاهرشان و همچنین به دلیل کلیشه‌های موجود در ذهن‌تان با تنفر نگاه کرده باشید؟

زندگی در جامعۀ چندفرهنگی نیازمند داشتن نگرش و مهارت‌های ارتباطی خاصی است. روشن است که این مهارت‌ها یک شبه به وجود نمی‌آیند و در طول فرایند اجتماعی شدن توسط نهادهای اجتماعی همچون مدرسه، خانواده و رسانه‌های جمعی به افراد منتقل می‌شوند. در کشورهای توسعه‌یافته به طرق مختلف به کودکان می‌آموزند که نباید نژادپرست باشند یا به عقاید مخالفان خود توهین کنند. به آنها می‌آموزند که باید به پیروان همهٔ ادیان احترام بگذارند. آنان تا به این حد کودکانشان را آموزش می‌دهند و باز گهگاه رگه هایی از نژادپرستی خفیف در رفتار برخی از آنان آشکار می‌شود. ولی ما چقدر چنین صفاتی را به کودکانمان می آموزیم؟

در ایران به ما یاد داده‌اند که فقط به عقاید بعضی‌ها باید احترام گذاشت. نهادهای رسمی ما به ما یاد داده‌اند که ما حق هستیم و دیگران باطل! ما با چنین دستاوردهایی به خارج از کشور می‌رویم. سخن آن است که متأسفانه در ایران، نهادهای اجتماعی افراد را نه برای زندگی در جامعه‌ای با تنوعات فرهنگی که برای زندگی در جامعه‌ای یکدست تربیت می‌کنند. در واقع پیش فرض نهادهای اجتماعی ما آن است که این افراد قرار است در جامعه‌ای زندگی کنند که همهٔ مردم مسلمان و همه تنها دارای یک سبک زندگی هستند. از طرف دیگر ما از نظر روان‌شناسی اجتماعی هم ویژگی های خاص خود را داریم که سیاه و سفید دیدن امور فقط یکی از آنهاست. از نظر ما آدم ها یا عاقل و یا بی‌شعورند. آدم کم‌شعور نداریم. از نظر ما آدم‌ها یا با فرهنگ و یا بی‌فرهنگ‌اند. آدم کم‌فرهنگ نداریم؛ در نتیجه ما جهان را همواره دوقطبی می‌بینیم.

به هیچ‌وجه تصور نکنید که چون در ایران شخصیتی دموکراتیک داشته‌اید و به آزادی‌های فردی معتقد بوده‌اید؛ در کشورهای غربی همه‌چیز برایتان به آسانی قابل‌پذیرش و قابل‌هضم خواهد بود. زندگی در جامعۀ چندفرهنگی و متنوع نیاز به مهارت‌های دیگری دارد. انعطاف‌پذیری، ظرفیت دگرپذیری، مدارای اجتماعی، پرهیز از قضاوت‌های سریع، و اجتناب از قضاوت‌های مبتنی بر کلیشه‌های از پیش موجود از جمله آنهاست.

سخن پایانی آنکه فقط به دنبال آن نباشید که بدانید با داشتن چه شرایطی می‌توان اقامت یک کشور پیشرفته را به دست آورد. بد نیست گاهی اوقات هم از خودمان سؤال کنیم که آیا من از نظر مهارت‌های زندگی و یا مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی، شایستگی زندگی در یک جامعۀ چندفرهنگی را دارم؟ دقیقاً به دلیل فقدان چنین مهارت‌هایی است که برخی از ایرانیان با ورود و سکونت در این کشورها و با دیدن خاورمیانه‌ای‌هایی که با لباس‌های محلی‌شان در خیابان های شهرهای آلمان یا سوئد یا هلند تردد می‌کنند احساس می کنند حالشان بد شده است.

دکتر فردین علیخواه،
جامعه‌شناس
ــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
6.2K views16:35
باز کردن / نظر دهید