Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه

آدرس کانال: @andiiishe
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 29.24K
توضیحات از کانال

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»
- والتر لیپمن

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 35

2022-01-30 16:33:03 - «قلعه»، طعمهٔ آتش انقلاب ۵۷


۴۳ سال پیش در روزی چون امروز (دهم بهمن) دو روز قبل از ورود روح‌الله خمینی به ایران، یکی از اتفاقات کمتر صحبت‌شده در جریان انقلاب ایران رقم خورد و آتش زبانه کشیدهٔ انقلاب، محلهٔ «قلعهٔ» تهران را در کام خود برد. محله‌ای که محل زندگی و کار زنان «تن فروش» بود.

روزنامهٔ اطلاعات در گزارش از اتفاقات آن روز که در ادامهٔ حملات روزهای قبل به آبجوسازی شمس، کابارهٔ شکوفهٔ نو و برخی اماکن معروف جنوب شهر تهران رخ داد، نوشته است که «آتش‌سوزی، ساعت‌ها ‹محلهٔ غم› را می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد. مأموران آتش‌نشانی که پیرو اعلامیهٔ قبلی خود ضمن اعلام همبستگی با مردم، اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نخواهند، خودداری خواهند کرد، اقدامی برای خاموش کردن این آتش‌ها صورت ندادند.»

تعداد دقیق کشته‌شدگان آتش‌سوزی محلهٔ «قلعهٔ» تهران مشخص نشد اما روزنامهٔ اطلاعات به نقل از شاهدان عینی از کشته شدن دو تا سه نفر از زنان تن‌فروش و مجروح شدن تعدادی در جریان این حمله خبر داد. تصویر جسد زغال‌شدهٔ یکی از زنان در جریان این آتش‌سوزی، منتشر و بارها دیده شده است.
دلخراشی اتفاقات رخ داد باعث شد تا همان زمان ساواک به عنوان یکی از عاملان این اتفاق مطرح شود. همچنان که در این بخش‌های مستند کمتر دیده‌شدهٔ «طپش تاریخ» ساختهٔ اصغر فردوست و داود کنعانی، راوی از «عناصر مشکوک» به عنوان عامل این اتفاق یاد می‌کند.

بهرام بیضایی، فیلمنامهٔ «آینه‌های روبرو» را با الهام از اتفاق رخ داده در محلهٔ «قلعه» نوشت و در آغازش توصیف درخشان و تکان‌دهنده‌ای از به آتش کشیدن زنان ساکن این محله و حقیقت اصلی عاملان این اتفاق ارائه داد:

محوطهٔ آتش سوزی. روز. خارجی
دود و غبار و فریاد و هیاهو؛ یکی دو خانه در آتش است و از درها و پنجره‌های آن‌ها دود بیرون می‌زند. جمعیتی دوان دوان و ترسیده و بعضی خندان و هیجان‌زده به تماشا آمده است. از خانه، زنانی سربرهنه و بعضی پابرهنه سرفه‌کنان و بعضی سیاه‌شده از خفگی جیغ‌کشان بیرون می‌دوند و هنوز نرسیده، جلوی خانه، در حلقه‌ای از مردان خشمگین می‌افتند که با کمربند و چوب و پنج‌بکس آنها را می‌زنند. زنان وحشت‌زده در حلقهٔ مهاجمین با حرکاتی حیوانی و فریادهای درد به دنبال راه فرار می‌گردند. گیس یکی از آنها را جوان غیرتی کشیده است و قیچی می‌کند. دیگری زیر دست و پا افتاده و در حال تحمل ضربه‌ها سرفه‌کنان می‌کوشید خود را از لای چوب‌ها و لگدها در ببرد. یکی دیگر که با ضربه‌ای به بیرون پرتاب شده با چهرهٔ خون‌آلود عربده می‌کشد - زن خون‌آلود: «چی شده مشتر‌های دیروز حالا شدن پا منبری؟»


- بابک غفوری‌آذر
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
7.5K views13:33
باز کردن / نظر دهید
2022-01-28 20:38:59 - چین و روسیه؛ بهترین معلمان ما!


نه! ما از چین و روسیه هیچ‌چیز یاد نگرفته‌ایم. چین و روسیه مانند بهترین معلمان و بهترین نمونه‌های آموزشی پیش چشم ما بودند و ما نکتۀ اصلی را از آن‌ها یاد نگرفتیم ــ نخواستیم که یاد بگیریم. بیایید تعارف را کنار بگذاریم و اذعان کنیم اگر ما این درس اصلی را از آن‌ها یاد نگرفتیم، به خودمان ربط دارد، نه آن‌ها! گناهش را نباید پای آن‌ها بنویسیم. چین و روسیه می‌توانند بهترین آموزگاران ما باشند، اما ما به جای این‌که از امروزشان نکتۀ اصلی را یاد بگیریم، رفته‌ایم و شاگرد گذشته‌های دورشان شده‌ایم! گذشته‌ای که خود آن‌ها به آن پشت کرده‌اند. بگذارید توضیح دهم...

بیایید بزرگ‌ترین دشمنی‌ها یا رقابت‌های جهان امروز را مرور کنیم:

یک: آیا غیر از این است که بزرگ‌ترین رقابت اقتصادی جهان بین آمریکا و چین جریان دارد؟ و آیا غیر از این است که بخش دومِ این رقابت نیز در عین حال بین اروپا و چین در جریان است؟ علاوه بر بحث اقتصادی، آیا غیر از این است که بزرگ‌ترین تهدید بین‌المللی (سیاسی و نظامی) برای آمریکا و سپس اروپا ــ و در یک کلام برای غرب ــ در وهلۀ نخست چین است؟ بر کسی پوشیده نیست که ظرفیت‌های تهدیدزای چین از روسیه بیش‌تر است.

دو: آیا غیر از این است که روسیه بزرگ‌ترین تهدید جهانی از بعد نظامی و امنیتی برای آمریکا و بیش از آن برای اروپاست؟ اعداد و ارقام اقتصادی به خوبی نشان می‌دهد روسیه ــ برخلاف چین ــ هیچ‌گاه از جهت اقتصادی به رقیبی جدی برای اروپا و آمریکا تبدیل نخواهد شد، اما روسیه از جهت امنیتی، نظامی، هژمونیک و منابع انرژی تهدیدی بسیار جدی برای غرب است و رقابت تندی نیز میان آن‌ها وجود دارد. روسیه دو قرن سال است که غرب را تهدید می‌کند! غرب‌ستیزی از ماندگارترین سنت‌های فرهنگی و سیاسی روسیه است؛ فرقی هم نمی‌کند تزار، استالین یا پوتین صاحبخانۀ کرملین باشد.

بعید است که کسی در جهان این دو ادعا و پیشفرض را رد کند. حال بیایید روابط اقتصادی چین و غرب را بررسی کنیم:

یک: در سال ۱۹۷۹ تبادیل تجاری چین با آمریکا روی هم (صادرات و واردات) چهار میلیارد دلار بود. پس از برقراری روابط دیپلماتیک و عقد معاهدات تجاری دوجانبه با رشدی شتابان امروز به بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار رسیده است و حتماً می‌دانید طرف صادرات چین به آمریکا بسیار می‌چربد. وضع تجاری چین و اتحادیۀ اروپا هم همین است. در ۲۰۲۰ چین بزرگ‌ترین صادرکننده به اتحادیۀ اروپا بود (با بیش از ۲۲ درصد) و در مقابل، سومین مقصد اصلی واردات کالاهای اروپایی بود (۱۰.۵ درصد واردات چین از اروپا بود).

دو: اتحادیۀ اروپا بزرگ‌ترین شریک تجاری روسیه است. در سال ۲۰۲۰ حدود ۳۸ درصد کل صادرات روسیه روانۀ اروپا ‌شده و در مقابل، ۳۶.۵ درصد از واردات روسیه از اتحاد اروپا آمده است. روسیه ۲۶ درصد نفت و ۴۰ درصد گاز اتحادیۀ اروپا را تأمین می‌کند. این تجارت بالا در مورد آمریکا نیز وجود دارد. روسیه و آمریکا در سال ۲۰۱۹ تجارتی ۲۸ میلیارد دلاری داشته‌اند و جالب این‌که از این رقم ۱۶.۵ میلیارد سهم صادرات روسیه به آمریکا، و ۵.۸ میلیارد سهم صادرات آمریکا به روسیه بوده است. یعنی صادرات روسیه به آمریکا سه برابر صادرات آمریکا به روسیه است. البته روسیه شریک تجاری بزرگی برای آمریکا نیست و دلیل این امر را باید در کوچکی اقتصاد روسیه در برابر آمریکا جست (یعنی دلیل سیاسی ندارد).

نتیجه‌گیری: بیایید اعداد و ارقام را باور کنیم. اعداد هیچ‌گاه دروغ نمی‌گویند. اگر یک سینی با ده سیب روی میز باشد، هیچ معلم، دانشمند، روحانی، استاد و شعبده‌بازی نمی‌تواند شما را مجاب کند تعداد سیب‌ها ده‌تا نیست و هفت‌تاست. اعداد را همه باور داریم. حقیقت در اینجا نهفته است. این همان درس اصلی است که ما باید از چین و روسیه می‌آموختیم و نیاموختیم! و اگر نیاموختیم گناهش را گردن چین و روسیه نباید بیندازیم. البته اگر چین و روسیه روزی به این جمع‌بندی رسیدند که تجارت را از سیطرۀ سیاست ــ تا حد امکان ــ مستثنا کنند، چیزی نبود که یک‌شبه آموخته باشند. روسیه هفت دهه لجوجانه کاپیتالیسم‌ستیزی پیشه کرد تا سرانجام روزی سرش به سنگ خورد. چین نیز پس از سه دهه تجربۀ کمونیستی مطلق فهمید باید راهش را عوض کند. و البته هر دو کشور نیز پاداش این تغییر سیاست را گرفتند. کیست که منکر این باشد که چین بلای جان آمریکا، اروپا و حتی جهان شده است و روسیه نیز دیگر آن لاشۀ گندیدۀ ۱۹۹۰ نیست!

چین و روسیه با یک قرن تجربه پیش چشم ما فریاد می‌زنند: اقتصاد را فدای سیاست نکنید! ما نمی‌شنویم! گناه آن‌ها چیست؟


مهدی تدینی
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
2.7K views17:38
باز کردن / نظر دهید
2022-01-16 15:44:42 - آن رفتن و این آمدن


بیست‌وششم دی‌ماه ۱۳۵۷ شاه رفت. این دو زن بی‌حجاب نیز خوشحال بودند که شاه رفت و خمینی می‌آید. سرنوشت این دو شاید سرنوشت ایران باشد؛ اعدام و فرار.

برای یک نمونه اگر می‌خواهید بدانید که آن رفتن و این آمدن چه به روز ایران آورد، تجربه‌ای را روایت می‌کنم.

در کالج‌ها و دانشگاه‌های آمریکا، دانشجویان بسیاری از کشورهای خاورمیانه حضور دارند؛ دانشجویانی از ترکیه، عربستان سعودی، امارات، کویت و … . کم‌تر پیش آمده که با یکی از این‌ها صحبت کنی و در پاسخ به این پرسش که پس از درس چه می‌کنی بگوید که به کشورم برنمی‌گردم و در غرب ماندگار می‌شوم.

عموم‌شان پس از پایان تحصیل به کشورهای‌شان بازمی‌گردند. گاهی اصلاً از این پرسش حیرت می‌کنند که یعنی مگر قرار است پس از پایان تحصیل چه کنیم؛ معلوم است که به کشورمان برمی‌گردیم.

زمان شاه هم همین‌گونه بود. چه میزان از تحصیل‌کردگان ایرانی خارج کشور در کشورهای غربی می‌ماندند؟ تقریباً هیچ و اکثرشان به ایران بازمی‌گشتند. حتا دانشجویان مخالف شاه، قریب به اتفاق‌شان پس از پایان تحصیل به ایران برمی‌گشتند.

حالا امروز از دانشجویان ایرانی خارج کشور بپرسید که پس از پایان تحصیل چه می‌کنید. اکثریت قریب به اتفاق‌شان به هیچ‌وجه حاضر نیستند به ایران برگردند، حتا همان‌ها که معتقدند جمهوری‌اسلامی اصلاح می‌شود و هر بار در خارج کشور پای صندوق رأی می‌روند و رأی می‌دهند.

از آن‌جا که بسیاری از این دانشجویان بلافاصله پس از پایان تحصیل نمی‌توانند در کشورهایی که درس می‌خوانند کار پیدا کنند برای تمدید اقامت یا رو به پناهندگی سیاسی-اجتماعی می‌آروند و یا تن به ازدواج‌های بعضاً عجیب‌و‌غریب می‌دهند تا از آن طریق اقامت بگیرند و به ایران بازنگردند.

این‌که بر سر دانشجویان نخبه پس از پایان تحصیل در ایران چه می‌آید را هم می‌شود از تعداد ایرانیان دانشجوی یک پرواز -پرواز اکراینی سقوط‌کرده- دریافت.

ایران با رفتن یک نفر در ۲۶ دی‌ماه و آمدن کسی دیگر در ۱۲ بهمن‌ماه ۵۷ رو به سوی تباهی و ویرانی گذاشت؛ حرف این نیست که پیش از انقلاب ایران بهشت بود اما بی‌شک با همهٔ کاستی‌های بسیار قطار ایران در مسیر تمدن و جهان و مدرنیته در حرکت بود حتا اگر کُند. پس از انقلاب قطار از مسیر خارج شد و با سرعت نور به سوی شبه‌جزیرهٔ عربستان ۱۴۰۰ سال پیش حرکت کرد؛ حرکتی که نه از دین مردم چیزی باقی گذاشت و نه از دنیاشان.


بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
11.1K views12:44
باز کردن / نظر دهید
2022-01-15 19:16:11 - و شاه رفت!


شاه که از پله‌های هواپیما بالا رفت، خودم را با عجله رساندم. با یک دستم به نرده‌های پله‌های هواپیما آویزان شدم و با دست دیگرم آخرین عکس شاه را در ایران از او گرفتم. پاهایش توان کشیدنش را نداشتند و به زور از پله‌ها بالا می‌رفت. دستش را به لبهٔ نرده‌های پله‌ها گرفته بود. عکس را که چاپ کردم، پشت آن نوشتم: «آخرین عکس انقراض سلطنت در ایران.»

شاه در تمام مدتی که منتظر آمدن بختیار بود، به‌ شدت نگران بود و با نگاهی پر از اندوه، تک‌تک آدم‌ها را با دقت نگاه می‌کرد. فرح انگار عجله داشت هرچه زودتر برود و از مخمصه‌ای که در آن گرفتار آمده بودند خلاص شود، اما معلوم بود شاه دلش نمی‌خواست برود. شاید می‌دانست این بار دیگر نمی‌تواند برگردد.

لحظه‌ای که عکس گریه کردن شاه در لحظات آخر را گرفتم یکی از فرماندهان ارتش خودش را روی پای او انداخت و گفت: «اگر شما بروید تکلیف ما چه می‌شود؟» شاه بلندش کرد و گریه‌اش گرفت. بعد هم کسی اسپند دود کرد و در این لحظه، فیلم دوربینم تمام شد! تا آمدم فیلم را عوض کنم، بقیهٔ صحنه‌ها را از دست دادم، ولی در لحظهٔ آخر توانستم خودم را به پله‌های هواپیما برسانم و در حالت معلق آخرین عکس تکی را از او بگیرم. خیلی مریض‌احوال بود و کاملاً معلوم بود پایش ناراحت است.

خبر رفتن شاه از ایران را هم من به روزنامهٔ اطلاعات دادم موقعی که از نردهٔ‌ پله‌های هواپیما پایین آمدم، خبرنگار اطلاعات -که قصد داشت با بختیار مصاحبه کند- به من گفت: «جعفر زود برو و خبر بده که شاه رفت!» من سریع خودم را به پاویون فرودگاه رساندم و از مسئول آنجا خواستم اجازه بدهد به روزنامه تلفن بزنم. سردبیر نبود و معاونش گوشی را برداشت و گفت: «جعفر! چه خبر؟» گفتم: ‌«شاه رفت!» باورش نشد. دوباره تکرار کردم: «شاه رفت! تازه گریه هم کرد.» حیرتش چند برابر شد. گفتم: «زود گوشی را به آقای صالحیار بده!» او گوشی را گرفت و با تردید پرسید: «جعفر! خودت با چشم‌های خودت دیدی؟» جواب دادم: «همین الان هواپیمایش از روی باند بلند شد، شاه رفت!» همین جمله هم تیتر درشت صفحه اول اطلاعات شد: «شاه رفت!» بعد به سرعت به روزنامه برگشتم و عکس‌ها را دادم که چاپ کنند. احساس می‌کردم ماجرای پهلوی تمام شد و کشور اسلامی می‌شود.

جعفر دانیالی،
تاریخ ایرانی
ــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
7.8K views16:16
باز کردن / نظر دهید
2022-01-13 17:15:08 - آیا تغییر جامعه، مستلزم تغییر تک‌تک افراد آن است؟


‏در یک حکومتِ بد و یک ساختارِ ناسالم، غیرآزاد و ناعادلانه؛ درستکارانه‌زیستن سخت می‌شود. حکومت‌ها وظیفه دارند که درستکارانه‌زیستن و اخلاقی‌بودن را آسان کنند. حتی به‌طورمعمول حکومت‌ها وظیفه دارند که به مردم برای دستیابی به رؤیاها و آرزوهایشان کمک کنند و شرایط مناسبی را فراهم آورند.

‏تازمانی‌که حکومت و همهٔ نهادهای قدرتمند برای آسان‌کردن و دسترس‌پذیرکردنِ درستی‌ها و ارزش‌های ستایش‌شدهٔ جمعی (اخلاقی) کوشش نکنند، نمی‌توان از مردم انتظاری داشت. به‌ویژه وقتی که همهٔ منابع و امکانات در دست آن‌ها (حکومت) باشد. برای‌همین ایجاد یک حکومت خوب و پاسخگو، اولویت دارد.

‏در جامعه‌ای که قانونگذاری و دستوردهی -پیشاپیش- همهٔ غیرخودی‌ها را محکوم به تحقیر، حذف و فرودستی می‌کند و به آن‌ها اجازهٔ رشد و توسعه نمی‌دهد؛ قطعاً سیاست بر فرهنگ تقدم می‌یابد. در این شرایط، گفتن اینکه باید از خودمان شروع کنیم و تغییرِ تک‌تکِ افراد به تغییرِ جامعه می‌رسد، به فریبی بزرگ بدل می‌شود.

‏با وجودِ یک نظامِ آموزشیِ بد، یک پروپاگاندای مخرب و قوانینِ بد؛ مردم نمی‌توانند انتخابِ درست و اخلاقی داشته باشند. وقتی آموزش، رسانه، قانون، نهادهای کنترل، نظارت و مجازات و هر نهاد رسمی و رانتی‌ای که درخدمتِ سیستم است، در جهتی نادرست عمل می‌کنند؛ نمی‌توان مشکل را از مردم دانست.

‏در جامعه‌ای که دستیابی به نتیجه (و حتی زنده‌ماندن) با دروغ‌گفتن، پنهانکاری، ریاکاری، رشوه‌دادن، پارتی‌بازی، دخالت و مزاحمت در زندگی دیگران و چاپلوسی، ممکن یا آسان می‌شود؛ نمی‌توان مشکل را فرهنگی دانست (مردم را مقصر دانست). در یک جامعهٔ ناسالم، امکانی برای کارِ درست وجود ندارد.


مجید توکلی،
تحلیل‌گر
ـــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
3.9K views14:15
باز کردن / نظر دهید
2022-01-11 19:25:23 - ۳ نکته در دومین سالگرد جنایت شلیک به هواپیما


یکم:تلخ‌ترین بخش انكارهای سه‌روز پس از شلیک، آن مواقع بود كە می گفتند «از لحاظ علمی» چنین حادثەای ممكن نیست. در واقع علم را هم مسخرە می‌كردند. ‏تلخ‌ترین بخش توجیەهای پس از اذعان هم، این گستاخی حاجی زادە بود: «ما یك عمر پیشمرگ مردم بودیم»؛ ‏یعنی حالا که چیزی نشده! ما یك عمر پیشمرگ بودیم، فرض کنید یكبار هم یک اشتباهی كردیم! گستاخ.

دوم: رژیم دوبار بە سفارت آمریكا حملە كرد: آبان ٥٨ در تهران، دی‌ماە ٩٨ در بغداد. اولی منجر بە چهل سال تحریم و تنش شد. دومی منجر به کشتن قاسم سلیمانی و پایان رؤیای هلال شیعی خامنه‌ای. آغاز پایان رژیم.

سوم: سال‌ها می گفتند برنامەهای موشكی جمهوری اسلامی برای جهان صلح‌آمیز است باور نمی‌كردیم. خب معلوم شد که راست می‌گفتند. برای جهان واقعاً صلح‌آمیز و بی‌خطر است. حتی برای امریکایی‌هایی که قاسم سلیمانی را کشته بودند! دیدیم كە واقعاً برای آمریكایی‌های پایگاە عین‌الاسد عراق هم صلح‌آمیز و بی‌ضرر بود. البتە با این توضیح که مردم ایران جزو جهانیان نبودند از نظر سرداران رشید اسلام و رهبرشان!


- همن سیدی
ـــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
3.4K views16:25
باز کردن / نظر دهید
2022-01-04 16:23:20 - اشکال آیفون ۱۳ زینب سلیمانی کجاست؟


‏می‌دانید چرا عده‌ای می‌گویند «خب زینب سلیمانی آیفون ۱۳ دارد که داشته باشد، ایرادش کجاست؟»

‏بله! اینها به ریاکاری و فاصلهٔ عمیق بین «بود» و «نمود» در انسان‌ها عادت کرده‌اند. این فرهنگی است که نظام‌های توتالیتر آن را ترویج می‌کنند.

از زمانی‌که تصویر زینب سلیمانی، منتشر شد، عده‌ای می‌نویسند که «ایرادش چیست که دختر قاسم سلیمانی آیفون داشته باشد و خیلی از مردم آیفون دارند و ...»

از آن‌هایی که سایبری هستند می‌گذرم و به آن‌ها می‌پردازم که صادقانه چنین نظری دارند.

شما که صادقانه چنین می‌گویید باید خدمت‌تان عرض کنم که شما از یک اعوجاج اخلاقی بزرگی متاسفانه رنج می‌برید و آن درک قباحت ریاکاری است.

در مملکتی که رهبر زینب و قاسم ورود واکسن آمریکایی را منع می‌کند و جان هزاران انسان را نابود می‌کند، گوشی آیفون گران‌قیمت آمریکایی به‌دست‌گرفتن زینب نهایت بی‌شرمی و دورویی است.

اگر این ریاکاری آزارتان نمی‌دهد توصیهٔ من این است که تا می‌توانید حافظ بخوانید. با کتابش فال نگیرید بلکه دقیق بخوانید تا زشتی ریاکاری و تزویر و دورویی بر شما شما شاید آشکار بشود.

نمی‌شود که بام تا شام سخن از ضدیت با آمریکا بگویید و منافع هشتاد میلیون ایرانی را گروگان آمریکاستیزی خود بگیرید و بعد خودتان آیفون آمریکایی در دست داشته باشید و یا برای تحصیل و کار و زندگی به آمریکا بروید.

اگر این امر ساده را نمی‌فهمید و از طرفی جیره‌خور حکومت هم نیستید باید عرض کنم که از حداقل‌های اخلاق و پرنسیب‌های انسانی بی‌بهره‌اید.


بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
https://t.me/andiiishepic/1315
6.7K views13:23
باز کردن / نظر دهید
2021-12-30 19:08:59
- چپ انسان‌ستیز

فهرست کشورهایی که در سازمان ملل به بیانیه نقض حقوق بشر در ایران نظر موافق یا مخالف داده اند. میبینیم که ۳۱ کشور رای مخالف داده اند به محکومیت جمهوری اسلامی. چرا کشوری باید در موضوع بدیهی نقض حقوق بشر حامی جمهوری اسلامی باشد؟ دو نکته معنادار در این فهرست هست. همه همسایگان به نفع حکومت و علیه مردم ایران رای داده‌اند. لابد بده و بستان‌های سیاسی و این قضیه که غالب حکومتهای همسایه در نقض حقوق بشر خودشان هم کارنامه سیاهی دارند.
اما جالبتر حمایت یکجانبه و کامل همه کمونیستها از جمهوری اسلامی است. اگر بحث تحریمها بود میشد حمایت کمونیستها از حکومت ایران را به نوعی کنش آمریکاستیزانه تعبیر کرد. اما در موضوع حقوق بشر چرا؟
قرار بود سوسیالیسم دیالکتیک محتوم تاریخ باشد. ظاهرا انسان ستیزی دیالکتیک محتوم چپها شده. در سراسر جهان چپ به ستیز با انسان رسیده. این فهرست غمبار را ببینید.

- ناصر کرمی
@andiiishe
5.2K views16:08
باز کردن / نظر دهید
2021-12-26 21:38:08 - وقتی غول بزرگ به خاک افتاد


سی سال پیش در چنین روزی، اتحاد شوروی رسماً فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمرهٔ این فروپاشی، ایجاد پانزده کشور مستقل بود .نظام‌های سیاسی به شیوه‌های گوناگون فرومی‌پاشند. شیوهٔ فروپاشی شوروی از درون بود، هر چند عامل خارجی به صورت غیرمستقیم اثرگذار بود. دلایل فروپاشی را می‌توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:

۱- سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه‌های فضایی و غفلت از تأمین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.

۲- صرف بودجه‌های هنگفت برای ادامهٔ جنگ افغانستان و حفظ پایگاه‌های نظامی در کشورهای اقماری و کمک‌های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.

۳- سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری‌شان به چیز دیگری فکر نمی‌کردند.

۴- فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی‌اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.

۵- نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هستهٔ سخت قدرت. گورباچف و یاران اصلاح‌طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش‌های سرکوبگرانهٔ پیشین اصرار ورزیدند.

۶- شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملاً از بین رفت. این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد، به طوری که نه حاکمان می‌توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم می‌خواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند.

۷- بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینهٔ سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینهٔ تحمل اعتراضات عمومی شده بود.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
7.2K views18:38
باز کردن / نظر دهید
2021-12-24 00:08:30 - شبی که کاج شدم!


سال‌های اول تبعید، در غربتِ‌ لندن، سال نو مسیحی که نزدیک می‌شد، بچه‌ها کاج می‌خواستند که چراغانی کنند. من می‌گفتم خفه، کاج مال خارجی‌هاست، ما ایرانی هستیم! بچه‌ها می‌زدند زیر گریه که چرا «هُویک اینا» می‌خرند؟ آن‌ها هم که ایرانی‌اند. سرشان داد می‌زدم که آن‌ها ارمنی هستند. بچه‌ها گریه‌کنان می‌گفتند «خوب ما هم ارمنی هستیم!»

می‌نشستم چهار ساعت برایشان فرق مسیحی و مسلمان را توضیح می‌دادم. بچه‌ها می‌گفتند «پس خودت اگر مسلمانی، چرا مثل مادربزرگ نماز نمی‌خوانی؟» عصبانی می‌شدم می‌گفتم خفه! کاج خبری نیست.

مادربزرگشان می‌گفت مادر حالا یک کاج برایشان بخر. خوشحال می‌شوند. درخت که دیگر ارمنی و مسلمان ندارد.

می‌گفتم مادر شما چرا؟ می‌گفت مادر جان غریبی است دیگر. اگر توی مملکت خودمان بودیم اقلاً الآن می‌بردیمشان سینه‌زنی تماشا کنند. (آن سال محرم افتاده بود به آغاز سال میلادی).

مادرشان می‌گفت بچه‌ها می‌توانند کاج بگیرند بگذارند اتاق خودشان. می‌گفتم من به یک اتاق فکر نمی‌کنم زن، به یک مملکت فکر می‌کنم! به تاریخش، به تمدنش، به فرهنگش که این‌همه خون برای آن ریخته شده. می‌گفت خدا را شکر خون تو ریخته نشد!

زیر بار کاج نمی‌رفتم. هیچ‌وقت با هیچ درختی این‌قدر کینه نداشتم. حاضر نبودم یک پول سیاه به کاج بدهم. گدابازی نبود، مفت هم نمی‌خواستم. یک لجاجی بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود و به کجا رفت!

مشکل من به جز کاج، انسانی هم می‌شد. بچه‌ها حرف از بابا‌نوئل می‌زدند که برایشان هدیه می‌آورد. من می‌گفتم خفه، ما عمونوروز داریم! مادرم می‌گفت کجا ما عمونوروز داریم مادر جان؟ این‌ها‌ فروشگاه‌هاشان پر از بابانوئل است. می‌گفتم مادر جان، حقه‌بازی است! آدم‌های معمولی را شکل بابانوئل درآورده‌اند! دخترکم می‌گفت ولی شوکولاتهاشان راست‌راستکی است. مادر می‌گفت من این‌همه سال عمر کردم، تابه‌حال یک عمونوروز در ایران ندیدم.

نگاه گلایه‌آمیز به مادرم می‌کردم که مادر جان! مرا جلوی بچه‌ها کنف نکن. می‌گفتم بچه‌ها! نوروز که می‌شود ما توی ایران حاجی‌فیروز داریم که می‌آید می‌زند و می‌رقصد. بچه‌ها می‌پرسیدند کادو هم به بچه‌ها می‌دهد؟ مادرم می‌گفت: نه بابا، یک‌چیزی هم‌دستی می‌گیرد! بچه‌ها را از مادرم دور می‌کردم و می‌نشستم برایشان از پیدایش نوروز و جمشید جم می‌گفتم. خشایارشا را برایشان توضیح می‌دادم! بچه‌ها علاقه‌ای به آشنایی با نیاکان باستانی نشان نمی‌دادند.

یک روز که از افتخارات باستانی تعریف می‌کردم، پرسیدم بچه‌ها می‌دانید در ایران قدیم، هُوَخشَترَه کی بود؟ پسرکم گفت: آره. شَتَرَق می‌زده توی گوش آدم! خواهرش در جوابش گفت نه‌خیر. آدم‌های آن موقع گوش نداشتند چون‌که گوش‌هایشان را می‌بریدند!

بعد از تعطیلات سال‌نو، بچه‌های ما، تنها -یا معدود- دانش‌آموزانی بودند که هیچ هدیه‌ای از خانواده نگرفته بودند تا برای همکلاسی‌ها و آموزگارانی که سراغ می‌گرفتند -رسم معلم‌هاشان است که بپرسند- تعریف کنند. در عوض به آن‌ها یاد داده بودیم که باافتخار بگویند، عید ما سه ماه دیگر، در اول بهار است، نه سر‌سیاه زمستان.

مدتی طول کشید تا فهمیدم شریک شدن در جشن مردم دیگر هیچ اشکال قانونی و ناسیونالیستی و شووینیستی و حتی مذهبی ندارد. بخصوص در عالم بی‌خط‌کشی بچه‌ها. تاره حسنش هم این است که آدم شادی می‌کند! مدت‌ها طول کشید تا به حقیقتی برسم که ندیدنش را به پناه بردن به افسانه، جبران کرده بودم.

یک سال، شب کریسمس، بچه‌ها را غافلگیر کردم. راستش از کاج‌هایی که با چراغ‌های کوچک و رنگارنگ پشت پنجره مردم می‌دیدم، خوشم آمده بود. تازه می‌فهمیدم بچه‌ها چه می‌کشند. هرچه فکر کردم، دیدم خطری نیاکان باستانی و افتخارات ملی مرا تهدید نمی‌کند. دیدم یک کاج، کوچک‌تر از آن است که تاریخ و تمدن مرا زیر سؤال ببرد. حتی فکر کردم آحاد نیاکان باستانی هم اگر الآن در لندن بودند، چه‌بسا کاجی روشن می‌کردند.

در آن غروب سرد و دلگیر لندن، یک کاج حسابی، ولخرجی کردم. النگ و دولنگ و زرق‌وبرق و سیم و لامپ‌های مربوطه را هم خریدم و بردم خانه، ولی دیر کرده بودم. طبق معمول، دیر کرده بودم. یک‌چند سالی دیر کرده بودم.

بچه‌ها که از شهر دانشگاهی‌شان برگشته بودند، مرا که با آن وضع دیدند، کاج را رها کردند و خودم را چسبیدند و سرپا واداشتندم روی صندلی و آن‌وقت همهٔ آن زلم‌زیمبوهای تزیینی و چراغانی را به من آویزان کردند، سیم برق را دورم پیچیدند و حسابی که آذین‌بندی شدم، دوشاخه را زدند به پریز و دوربین عکس و فیلم آوردند. مادرشان، هم‌زمان، لامپ سقف را خاموش کرد. مادرم می‌گفت اذیت نکنید بچه‌ام را!

جسم و جانم انگار بین زمین و هوا معلق بود، معلق و نورانی. یک احساس کاج شدن عجیبی به من دست داده بود.

- هادی خرسندی
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
2.5K views21:08
باز کردن / نظر دهید