Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه

آدرس کانال: @andiiishe
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 29.24K
توضیحات از کانال

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»
- والتر لیپمن

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 33

2022-03-20 13:26:50 - به یاد مردی که چرخش تاریخ را درنیافت!


ابتدا: یک بار چند ساعتی با دکتر رئیس‌دانا گپ زده بودم دربارهٔ محیط زیست. (برای ایران، با همراهی زنده‌یاد عباس جعفری و زنده‌یاد نسترن نسرین‌دوست. از آن جمع حالا فقط من هنوز زنده‌یاد نشده‌ام). دو سه باری هم جاهای دیگر ایشان را دیده بودم. به نظرم رسیده بود مردی است راست و درست و به هر آنچه که می‌گوید ایمان دارد و وفادار است. چپ بود واقعاً، نه مجری پروپاگاندای «چپ شویی» (حمایت از رژیم زیر پوشش چپ‌گرایی و آمریکاستیزی). در برابر پرسش من که به عنوان یک کمونیست زندگی در کرهٔ جنوبی را ترجیح می‌دهد یا کرهٔ شمالی پاسخ داده بود قطعاً کرهٔ شمالی چون برابری بالاترین فضیلت است و کرهٔ شمالی جایی برابر است. و مطمئن بود که هر آنچه دربارهٔ کره شمالی می‌گویند برساختهٔ بلندگوهای امپریالیسم است و حتماً واقعیت در داخل کرهٔ شمالی چیز دیگری است.

بعد: در دره‌های زاگرس مرتفع، من مردمانی دیده‌ام که بی‌آنکه خود بدانند نیمی در پارینه‌سنگی به سر می‌بردند و نیمی در قرون وسطی. در ذهنشان بخشی میتراییست بودند و بخشی زرتشتی. اگر چه خود را مسلمان می‌خواندند. ستیغ‌های بلند نگذاشته بود کامل پا به دوران مدرن بگذارند. معصومیت بدوی آن مردمان رشک‌برانگیز بود. همچنانکه معصومیت زنده‌یاد رئیس‌دانا. مقیم همیشگی دههٔ شصت میلادی. همچنان وفادار به حتی استالین. و همچنان منتظر که روزی خلق از آن سوی میدان توپخانه به این سوی سرریز می شوند و نان و گرسنگی به تساوی تقسیم می‌شود.

بعد: مرگ به علت کرونا در بیمارستانی در اسفند ۹۸ در تهران احتمالاً مرگی نبوده که خود آرزویش را داشته باشد. شاید ترجیح میداد جایی در سییرا مادیرا یا ماچوپیچو یا زاگرس بمیرد، در حال نبرد مسلحانه برای رهایی خلق. در تشییع جنازه‌اش پرچم‌های سرخ در میدان آزادی به اهتزاز درآیند و کارگران در همه جا لحظه‌ایی از کار بازایستند. اما نه. تابوتش بر دوش شمار معدودی از دوستان و بستگان تشییع می‌شود. اللّه اکبر گویان در گورش می‌گذارند. پیچیده در آهک. آخوندی لحظهٔ آخر خطبهٔ تدفین را می‌خواند، پیش از گذاشتن سنگ لحد بر او. آن آخوند نزدیکترین و آخرین کسی است که رئیس دانا در زندگی می‌بیند.

سرانجام: غمبار اما این است که بسیاری هم یک عمر مبارزهٔ صادقانه و پرشور دکتر رئیس‌دانا برای آزادی و برابری را به خاطر نخواهند آورد. او را فقط به یاد می‌آورند با حمایتش از بشار اسد. یا تمجیدش از محور مقاومت به سرکردگی حسن نصرالله. او را با سمت نادرستی از تاریخ به خاطر خواهند آورد. در حالی که او شاید هرگز به سمت نادرستی نچرخیده بود. استوار یک جا ایستاده بود. مسئله این است که تاریخ چرخیده و او چرخش تاریخ را درنیافت هرگز. آنجا که ایستاده بود دیرزمانی بود که دیگر لزوماً سمت درست تاریخ نبود. عجیب است که دوروبر را نگاه می کرد و این را درنمی‌یافت. و دریغ است که او را با آنجا که در سالیان واپسین ایستاده بود قضاوت خواهند کرد. نه با آنچه که عمری برای آن جنگیده بود. به‌راستی که تاریخ سخت بی‌رحم است.


دکتر ناصر کرمی،
اقـلـیـم‌شـناس
ــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
12.1K views10:26
باز کردن / نظر دهید
2022-03-15 15:36:24 - رضاشاه دیکتاتوری مقتدر اما نه خونریز!


من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خون‌خوار یاد می‌کنند نیز مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دوره‌ای حکومت می‌کرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم می‌راندند و در روسیه هیولایی چون استالین. بااین‌حال رضا شاه، در قیاس با این دیکتاتور‌ها، بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسل‌کشی یا قتل‌عامی نشد. کل مقتولین رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کنند (مدرس، عشقی، تیمورتاش و...). موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند حداکثر حکم برای آن‌ها ده سال زندان بود (ارانی البته در زندان مرد).

غرض اینکه رضاشاه در قیاس با همهٔ شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسی‌اش کمترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تأسیس کرد نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت. مقایسه کنید آمار اندک «قربانیانش» را با بیست میلیون قربانیان هیتلر و استالین. تازه رضاشاه در یک کشور عقب‌ماندهٔ آسیایی حکومت می‌کرد و نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمی‌توانم او را دیکتاتوری خشن و خونریز بنامم؛ هرچند رهبر اقتدارگرا، باابهت و کاریزماتیکی بود.

در این نوشته کاری به اقدامات عمرانی‌اش و نهادسازی‌هایش ندارم که بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد. فقط خواستم بگویم لقب «دیکتاتور خونریز» مطلقاً به این شاه ایرانی نمی‌چسبد. مدارای او در برابر مخالفانش به راستی تحسین‌برانگیز است؛ بله تحسین‌برانگیز!

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
24.4K views12:36
باز کردن / نظر دهید
2022-03-14 17:20:32 - ترانه ٔ«تولدت مبارک» چگونه متولد شد؟


هزاران نفر از ایرانی‌هایی که در نوروز ۱۳۴۹ برای تماشای فیلم‌های مورد علاقه‌شان به سینما می‌رفتند، یک خاطرهٔ مشترک را تجربه کرده‌اند.

پیش از آغاز هر فیلم، یک کیک تولد بزرگ بر روی پرده ظاهر می‌شد و در حالی که گروهی از دختران و پسران در اطراف آن مشغول رقص بودند، یک پیکان آلبالویی رنگ از داخل کیک خارج می‌شد.

همزمان، آهنگ و ترانه‌ای به گوش می‌رسید که به یکی از خاطره‌انگیزترین ترانه‌های زبان فارسی تبدیل شد: «ترانهٔ تولدت مبارک».

در اواخر دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی با افزایش درآمد سرشار نفت و به ثمر رسیدن طرح‌های اقتصادی و صنعتی، تغییرات اجتماعی زیادی در ایران پدیدار شد.

آغاز مونتاژ خودروی پیکان در سال ۱۳۴۶ در کارخانجات ایران ناسیونال (ایران خودروی فعلی) نقطهٔ عطفی در تاریخ صنعت ایران بود. این سرمایه‌گذاری برادران خیامی اثرات زیادی را به همراه داشت و علاوه بر جنبهٔ اقتصادی در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی جامعهٔ در حال گذار ایران نیز تاثیرگذار بود.

در اواخر سال ۱۳۴۸ شرکت ایران ناسیونال تصمیم گرفت به مناسبت چهارمین سال شروع تولید خودرو پیکان یک فیلم مستند-تبلیغاتی تولید کند.

به این منظور شرکت تبلیغاتی فاکوپا به مدیریت فرهاد هرمزی که در آن زمان عهده‌دار تبلیغات ایران ناسیونال بود، با کامران شیردل، کارگردان و مستندساز، تماس گرفت و از او خواست عهده‌دار تهیهٔ این فیلم شود.

آقای شیردل اقدام به ساخت دو فیلم مستند «پیکان» و «تولدت مبارک» کرد که به گفتهٔ بسیاری از منتقدان از نمونه‌های بسیار خوب فیلم‌های تبلیغاتی در تاریخ سینمای ایران محسوب می‌شوند.
                                                      
همزمان آقای هرمزی از انوشیروان روحانی خواست آهنگی به این مناسبت بسازد و به او اطلاع داد مبلغ پنجاه هزار تومان بودجه برای این کار اختصاص داده شده است. قیمت پیکان نو در آن سال ها حدود هجده هزار تومان بود.

انوشیروان روحانی در مصاحبه‌ای که با نگارنده در کالیفرنیا انجام داد، گفت از این فرصت استفاده کرد تا به آرزوی دیرینه خود برای ساخت یک ترانهٔ ملی تولد جامعه عمل بپوشاند.

روحانی با پرویز خطیبی و نوذر پرنگ، دو ترانه‌سرای شناخته‌شدهٔ آن روزگار، تماس گرفت و از آنها خواست ترانه‌ای برای این آهنگ بسرایند. ترانهٔ سفارشی بعد از دو روز تحویل داده شد و روی آهنگ گذاشته شد.

در این ترانه کلمات «تولد، تولد، تولدت مبارک» به طور مرتب تکرار می‌شود و ملودی اصلی ترانه بر اساس آنها شکل گرفته است. بیت اول ترانه یعنی «لبت شاد و دلت خوش، چو گل پرخنده باشی» توسط پرویز خطیبی و بیت «بیا شمع‌ها را فوت کن، که صد سال زنده باشی» توسط نوذر پرنگ سروده شد.

«تولدت مبارک» در عین زیبایی، ساختار ساده‌ای دارد و شعر آن به آسانی در خاطر می‌ماند.

آهنگ دو قسمت دارد که اصطلاحاً یک رنگ شاد و بی‌کلام، این دو قسمت را به هم وصل می‌کند. آهنگ ترانه در دستگاه ماهور است و از همین رو با سازهای غربی نیزقابل اجرا است و خود انوشیروان روحانی آن را با ارگ یاماهای سفارشی خود و با همراهی ارکستر اجرا کرده است.

در اجرای اول آهنگ، دکلمهٔ شروع آهنگ توسط آذرپژوهش، گویندهٔ رادیو، خوانده شد. نخستین اجرای آهنگ برعهدهٔ بلا الوندی (دختر نیکول الوندی و خواهرزادهٔ ویگن) بود که با همراهی گروه کر خوانده شد. کمی بعد اجرای دیگری از این ترانه با صدای عهدیه بدیعی و تنظیم شهرداد روحانی ضبط و روانهٔ بازار شد.

چهارصد کپی از فیلم تبلیغاتی سه دقیقه‌ای تولد پیکان تکثیر و در برنامهٔ نوروزی سینماهای سراسر ایران قبل از فیلم اصلی پخش شد و استقبال زیادی از آن به عمل آمد.

مدتی بعد هنگام ورود شاه و ملکه ایران در روز چهارم آبان (روز تولد شاه) به تالار رودکی، ارکستر سمفونی تالار رودکی شروع به نواختن آهنگ «تولدت مبارک» کرد و به نوعی این آهنگ به عنوان ترانهٔ رسمی تولد در ایران شناخته شد.

پیمان مقدم،
پژوهشگر موسیقی
ــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
18.2K views14:20
باز کردن / نظر دهید
2022-03-10 23:19:55 - شرق غرب‌زده


نه! قرار نیست کانون قدرت از غرب به شرق منتقل شود! شرق مدت‌هاست غرب‌گرا شده! شرق مدت‌هاست بازی معنوی را به غرب باخته است. کدام شرق؟ شرقی که روسیه‌اش با یاری گرفتن از الگوهای غرب از خاک و خاکستر حماقت هفتادسالۀ کمونیسم برخاست؟ شرقی که چینِ کمونیستش با تن دادن به قواعد کاپیتالیستیِ تجارت آزاد قدرت‌هایش را آزاد کرد و اژدهای خفتۀ درونش را بیدار کرد؟ مگر این همان چینی نیست که در زمان حاکمیت کمونیسم قاعدۀ «پیالۀ زرین» را اصل نهاده بود!؟ یعنی قرار بود کشور به گونه‌ای اداره شود که یک پیاله برنج به هر چینی برسد. اما همان چینی‌ها امروز در صف آیفون ایستاده‌اند و منِ ایرانی به سختی می‌توانم خودروهای دست‌دوم و دست‌سومشان را بخرم. این جهش را شرق با شرقیت خود کرد یا با دست کشیدن از آنچه خود شرق می‌خواند؟

چه دعوای پوچی است این دعوای شرق و غرب! کدام شرق؟ شرقی که چند دهه است غرب‌تر از غرب شده است؟ در دنیای مدرن فقط یک «شرق» وجود داشت که آن هم شرق مارکسیست‌ــ‌لنینیست و کمونیست‌ــ‌مائوئیست بود (که این ایسم‌های نیز سوغات شومِ شورشیانِ غرب‌ستیزِ غربی بود). آن شرق هم با سخت‌سری و انسان‌ستیزی خود در تاریخ دفن شد. شرق از جهت اقتصادی غربی‌تر از غرب شده. شرق فقط در حاکمیت سیاسی غربی نشده و اصل این حرف نیز از پایه نادرست است. غایتی که غرب از جهت سیاسی رسید، مختص غرب نبود! آن غایت انسان است و اصلاً مختص غرب نیست. «آزادی» امری غربی نیست، بلکه امری انسانی است و هر جامعۀ انسانی با تحقق الگوهای مدرن روزبه‌روز در محتوا هم مدرن‌تر می‌شود و این یعنی به همان سطح از آزادی و فردیت میل می‌کند که در غرب محقق شده است.

دوگانۀ غرب و شرق دوگانه‌ای پوچ است. ما در جهان بی‌غرب‌وشرق به سر می‌بریم. اگر چین و روسیه هم به این جایگاه رسیدند با الگوهای غربی و با مشارکت غرب به اینجا رسیدند و حالا غرب و شرق جهان چنان در هم آمیخته که شکاف شرق و غرب بی‌معناست. روسیه دیگر شرق نیست، ملتی در میان ملت‌هاست با محدودیت‌های اقتصادی فراوانش. انسان چینی و روسی هم با تأخیر به انسان غربی می‌رسند. اگر معیار غربی بودن، اقتصاد و سیاست است، غایت غرب، غایت همۀ انسان‌هاست و آنچه در غرب رخ داده، ویژگی‌های «غربی» نیست، بلکه ویژگی‌هایی «انسانی» است که در چشم‌اندازی متقدم‌تر از انسان نهفته است. فرهنگ‌ها نیز تا آنجا که متأثر از صناعت است با پیشرفت جوامع تغییر می‌کند و تا آنجا که صناعت تأثیری بر آن‌ها نمی‌گذارد، ثابت می‌ماند. اما غرب فقط چونان مهاجری است که چند صباحی زودتر از دیگر مهاجران به مقصد رسیده است.

در این میان، خطای بزرگ ما این است که خود را با دوگانۀ موهوم شرق و غرب از این سفرۀ یکدست‌شدۀ جهان بی‌بهره و محروم کرده‌ایم... افسوس و افسوس...


مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
19.5K views20:19
باز کردن / نظر دهید
2022-03-10 22:56:14 - بهار بهار
شعر: محمدعلی بهمنی
خواننده: تورج شعبانخانی
آهنگ و تنظیم: تورج شعبانخانی

@andiiishe
9.7K views19:56
باز کردن / نظر دهید
2022-03-08 15:20:04
علی کشتگر از رهبران سازمان فدایی خلق و مبارزان ضدحکومت پهلوی: «ما انقلابیون در جبههٔ شر، در سویهٔ غلط تاریخ ایستاده بودیم.»

@andiiishe
21.6K views12:20
باز کردن / نظر دهید
2022-03-08 15:19:49 - آخه مطربی هم شد کار؟!


زنده‌ياد استاد «اسماعیل مهرتاش» در كودكی با کدوی حلوايی و موی اسب و یک سیخ کباب برای خود کمانچه‌ای ساخته بود و خانواده چون متوجه استعداد او می‌شوند، برای آموختن تار وی را به نزد استاد «درویش خان» می‌برند.

استاد مهرتاش در جوانی کلاس‌هايی در زمینهٔ فن بیان و تئاتر و هنرپیشگی تاسیس می‌کند، کلاس‌هایی که بعدتر به «جامعهٔ باربُد» معروف شد.

مرضیه، ملوک ضرابی، عبدالوهاب شهیدی، محمدرضا شجریان، محمد منتشری و ده‌ها استاد دیگر موسيقی از شاگردان اسماعیل مهرتاش بوده‌اند.

وی ۴۵۰ آهنگ فولکلور ساخت که تا امروز هم در ایام نوروز یا شب یلدا بارها توسط تلوزیون پخش شده است. بسیاری از افرادی که در ایران در عرصهٔ موسیقی، تئاتر و هنرپیشگی به جايی رسیده‌اند، حتماً به جامعه باربُد سری زده‌اند.

جامعهٔ باربُد همان تئاتری بود در لاله زار که مسعود کیمیايی در فیلم معروفش «گوزن‌ها» از بازیگران آن استفاده کرد. همچنین صحنه‌هایی که بهروز وثوقی اعلام برنامه می‌کرد، درواقع همان تئاتر جامعهٔ باربد است.

سال ۱۳۵۷ و در هنگامهٔ انقلاب، تئاتر جامعهٔ باربد به همراه تمامی صفحه‌هات استاد مهرتاش توسط انقلابیون به آتش کشیده شد.

در ادامه خاطره‌ٔ رویدادی از استاد مهرتاش نقل می‌شود، رویدادی که به گفتهٔ خود استاد، عمیقاً وی را متأثر ساخت:

«سیگارفروشی در راهروی جامعهٔ باربد بساط می‌کرد، گهگاه پاسبان‌ها می‌آمدند و بساط سیگارهایش را می‌بردند.

یک روز مرد سیگارفروش پیش من آمد که: ‹‹زن و بچه دار هستم و خواهش می‌كنم به پاسبان‌ها بگویید که شما اجازه داده‌اید تا من این جا بساط کنم.››

من هم پذیرفتم، به پاسبان‌ها گفتم این آقا از ابواب جمعی ما است و از طرف من اجازه دارد.

دیگر کسی مزاحم او نشد و بیست سال با همان سیگارفروشی جلوی در تئاتر زندگی‌اش را اداره می‌کرد.

سال‌ها گذشت تا این که انقلاب شد و روزی به من خبر دادند كه می خواهند تئاتر را آتش بزنند! سریعاً خودم را رساندم. دیدم که اولین کوکتل مولوتوف را همین مرد سیگارفروش پرتاب کرد.

خير خيره نگاهش كردم. رو به من كرد و گفت: ‹‹آخه مطربی هم شد کار؟ برو یک کار دیگر برای خودت پیدا کن››.

تمام زندگی‌ام سوخت، لباس‌ها، دکورها، صفحه‌ها و نوارهايی که از موسیقی ملی يا موسيقی محلی شهرها و نواحی مختلف ایران جمع‌آوری کرده بودم. همه چیز سوخت اما همهٔ آن سوختن‌ها و نابود شدن‌ها آن قدری مرا متأثر نکرد که گفتهٔ آن شخص».
ــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
18.6K views12:19
باز کردن / نظر دهید
2022-03-01 22:06:48 - نبرد استبداد با دموکراسی


جنگ روسیه علیه اوکراین از مصادیق بارز جنگ استبداد علیه آزادی است و با هیچ توجیهی نمی‌توان این واقعیت را وارونه یا تحریف کرد. پوتین به سیاق هر رهبر دیکتاتوری بدون توجه به خواست و نظر اکثریت مردم کشورش وارد جنگی خونین و بی‌رحمانه علیه یک کشور آزاد و دموکرات شده است. طرف مقابل این نیروی ظلمانی و اذناب حقیرش، جهان دموکراسی است. مرزهای میان این دو کاملاً روشن و واضح است. داستان‌نویسان برای معرفی و تبیین شخصیت‌های قصه ابتدا حادثه‌ای خلق می‌کنند و سپس واکنش هر شخصیت را به حادثه تشریح می‌کنند تا آن شخصیت شناخته و تبیین شود. حالا تجاوز نظامی روسیه به اوکراین همان حادثه‌ای است که شما با مشاهدهٔ نحوهٔ واکنش افراد به آن می توانید تعلق داشتن آنها به لشکر استبداد یا لشکر آزادیخواهان را تشخیص دهید. هر چند در جنگی که رخ داده فعلاً لشکر مستبدین پیروز به نظر می‌رسد اما تجربهٔ تاریخی نشان می‌دهد که لشکر آزادیخواهان در بلندمدت پیروز است.

عده‌ای کشورهای غربی را متهم به تنها گذاشتن متحد خود (اوکراین) در برابر نیروهای متجاوز می‌کنند و از این مقدمهٔ غلط نتیجه می‌گیرند که کشورهای دموکرات غربی اصولاً غیرقابل اعتماد و جفاکارند و پشت متحدان خود را به هنگام خطر خالی می‌کنند و از اینجا نتیجه می‌گیرند که حکومت دیکتاتوری بهتر است زیرا با تمام وجود از متحدان رذل خود دفاع می‌کند. اما ببینیم واقعیت چیست؟ حکومت‌های دموکرات بدون جلب رضایت مردمشان نمی‌توانند وارد هیچ جنگی شوند. کندی و تأخیر در تصمیم‌گیری یکی از نقاط ضعف دموکراسی‌هاست و این کندی و تأخیر به دلیل اهمیت آرای عمومی در تصمیم‌گیری‌های کلان مملکتی است. در مقابل، حکومت‌های استبدادی از مزیت سرعت عمل در تصمیم‌گیری‌های کلان برخوردارند، زیرا نظر اکثریت مردم کشورشان برای آنها کوچکترین اهمیتی ندارد و در نتیجه به راحتی می‌توانند وارد انواع جنگ‌ها و موقعیت‌های مخاطره انگیز شوند. این سرعت عمل به‌ویژه در جنگ‌ها می‌تواند در کوتاه‌مدت پیروزی‌هایی برای این حکومت‌ها به دنبال آورد اما حفظ این پیروزی‌ها در بلندمدت ناممکن است، زیرا عاقبت طرف مقابل وارد معرکه خواهد شد و چون پشتیبانی اکثریت ملت‌های خود را دارند با جان و دل خواهند جنگید و پیروز خواهند شد.

هیتلر هم در جنگ جهانی دوم در ابتدا با استفاده از کندی و تأخیر در تصمیم‌گیری کشورهای دموکرات توانست به پیروزی‌های زیادی در جبهه‌های جنگ دست یابد اما به محض این که غربی‌ها تصمیم به شرکت در جنگ گرفتند زوال هیتلر و ارتشش آغاز شد. حکایت پوتین هم حکایت هیتلر است در مصافش با دموکراسی و آزادی.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
3.3K views19:06
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 23:05:06 - روسیه در نقطۀ بی‌بازگشت!


به نقطۀ بی‌بازگشت رسیدیم. تمام شد! دیگر بازگشتی نیست. دیگر به پیش از بیست‌وچهارم فوریۀ ۲۰۲۲ بازنمی‌گردیم و یک روز دیگر در تقویم تاریخ جهان منحوس شد. شکارچیِ پیرِ اروپا عقب کشید تا خرس سیبری به این طعمۀ بزرگ دندان بساید. اما موج تحریم‌ها و واکنش‌هایی که همگی گام اول یک جنگ اقتصادی فرسایشی است، دیگر امکان عقب‌نشینی به روسیه نمی‌دهد. روسیه به اروپا چنگ و دندان نشان داد و عضلاتِ درهم‌تنیده‌اش را که بافتۀ پیچیده‌ای از تسلیحات و رزمندگان چچنی است، به رخ غرب کشید. در مقابل، غرب هم با این‌که یک گام عقب کشید و خود را نبردگریز نشان داد، اما دمادم جبهه‌اش را منسجم‌تر کرد تا مردمانش از خواب گران بیدار شوند.

خیابان‌های اروپای مرکزی و غربی شلوغ شد و تازیانۀ روسیه‌هراسی این خمار خمود را راست‌قامت کرد. اگر روسیه پیش رود، جبهۀ غرب روزبه‌روز جنگ‌پذیرتر و رزمجوتر می‌شود (و سرنوشت تیره‌تر)، و اگر روسیه از بیم فرسایش جنگ پا پس کشد، باید این ننگ را بپذیرد که اروپا بدون شلیک گلوله‌ای ماشین جنگی‌اش را متوقف کرده است. این همان «آرایش شیطانیِ» جنگ‌های فرسایشی است که عظیم‌ترین قدرت‌ها را در طول تاریخ به زانو درآورده است.

جنگ سرطان است؛ خرچنگ است. چنگک دارد. چنگک‌های بزرگ و زمختی که از پیکر خود جنگ بزرگ‌تر است و وقتی در تن سرزمین و زمانه‌ای فرو می‌رود، حتی تا سال‌ها پس از مرگِ جنگ، همچنان تنِ آن سرزمین را می‌فشارد. اگر به خرمشهر بروید، در جاهایی آثار این چنگک‌ها را سی‌وچند سال پس از آتش‌بس می‌بینید (البته این فقره بیش‌تر از بی‌کفایتی ماست، تا از بدسگالی جنگ!). هر چه بیش‌تر تاریخ اروپا را خوانده باشید، بیش‌تر این روزها را تداعی‌کنندۀ شروع جنگ‌های جهانی می‌یابید. هیچ‌یک از طرف‌هایی که در آن تابستان منحوس ۱۹۱۴ در غوغا و هلهلۀ مردمانشان وارد جنگ می‌شدند، نمی‌دانستند این جنگ به زودی به «جنگ بزرگ» و چند سال پس از پایانش به «جنگ جهانی اول» معروف می‌شود و فرسایش آن نقشۀ جهان را برای همیشه عوض می‌کند!

در آن جنگ، آلمانی‌‌ها وقتی به سوی پاریس می‌تاختند، هرگز فکر نمی‌کردند به زودی در وِردَن زمینگیر می‌شوند و چند سال جنگ فرسایشی و سنگرنشینی نسلی را می‌سوزاند و کشورشان را نابود می‌کند. تزار روسیه، وقتی با نهایت اعتمادبه‌نفس اعلام بسیج عمومی کرد تا برای پشتیبانی از صربستان علیه اتریش‌-مجارستان لشگرکشی کند، هرگز فکر نمی‌کرد سه سال بعد چنان بی‌رمق می‌شود که انقلاب نیم‌بندی او را سرنگون کند، و چه می‌دانست قرار است چند سال بعد، در زیرزمین خانه‌ای دورافتاده با همسر و فرزندان نوجوان و خردسالش به دست انقلابی‌ها به شنیع‌ترین شکل تیرباران شود. راستی کسی می‌داند پیکر تزار و همسرش را کجا به دست سرد خاک سپردند؟

بدترین سرمستی، سرمستی آغاز جنگ است و بدترین خماری، خماری پایان جنگ. ما به نقطۀ بی‌بازگشت رسیدیم. روسیه تنها می‌ماند. چین زیرک‌تر از آن است که رشد اقتصادی‌اش را - که منجنیق پرتابش به قلۀ جهان بوده - فدای ناتوستیزیِ روسیه کند. چین خوب می‌داند این ناتو ترس ندارد، زیرا عنان آن دست دولتمردانی است که میل به ابزار نظامی نه گزینۀ روی میز و نه حتی گزینۀ زیرمیزشان است. جهان دست دولتمردانی است که مطمئنند عصر جنگ گذشته است و تا چاقو زیر گلویشان نگذارید، نمی‌جنگند.

به همین دلیل، چین اقتصادپرست جز قدری حمایت زبانی و پشتیبانی ناچیز اقتصادی لطف دیگری به روسیه نخواهد کرد. وضعیت آرایش قوا بسیار بدتر از آرایش قوا در زمانی است که آلمان در جنگ جهانی اول و دوم وارد جنگ شد. آلمان در جنگ اول، دو امپراتوری را در کنار خود داشت: اتریش‌-مجارستان و عثمانی (گرچه عثمانی «پیرمرد فرتوت بُسفُر» بود و اتریش‌-مجارستان نظامی نیمه‎فئودالی). در جنگ جهانی دوم نیز، دو قدرت فاشیستی قلب اروپا را تسخیر کرده بودند: هیتلر و موسولینی؛ ضمن اینکه میان دشمنان اینان، یعنی شوروی و غرب، شکاف ایدئولوژیک بسیار خصمانه‌ای وجود داشت.

اما امروز روسیه کسی را ندارد. روسیه تنهاست. این تنهایی تا وقتی جنگ فرسایشی نشده، تله‌ای است که می‌توان از آن جهید، اما وقتی جنگ به نقطۀ بی‌بازگشت رسید، از آن پس فقط خدا باید به داد رسد. وقتی هیتلر به لهستان حمله کرد، ساعاتی نگذشت که فرانسه و بریتانیا به آلمان اعلام جنگ کردند. مردان شمارۀ یک هیتلر در دفتر کار او بودند؛ همه مبهوت و نگران. یکی از آن‌ها که به گمانم گورینگ بود، زیر لب گفته بود، حالا دیگر خدا باید به داد رسد. این را حتی فرماندهان مدهوش آلمان هم می‌فهمیدند. هر ساعت که از بیست‌وچهارم فوریه دور می‌شویم، بیش‌تر یقین می‌یابم که حمله به اکراین اشتباهی عجیب بود! کبوتر گلوبُریده زنده نمی‎ماند.


مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
9.0K views20:05
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 21:38:17 - خرس سیبری و پیرمرد شکارچی


از کجا آغاز کنیم که بیراه نباشد؟ آلمان عزمش را جزم کرده بود تا به بهانۀ مناقشه‌اش با لهستان سر شهر دانتسیگ، خاک این کشور را به توبره بکشد. اروپا در آستانۀ جنگی «ملی» بود که می‌توانست به جنگی «جهانی» بدل شود. آن زمان در فرانسه شعاری سر زبان‌ها افتاد: «چرا برای دانتسیگ بمیریم؟» بی‌تردید اروپا امروز دقیقاً با همین وضعیت روبروست: «چرا برای کی‌یف بمیریم؟» اگر قرار باشد جنگی جهانی آغاز شود، همین‌گونه آغاز می‌شود که دیروز آغاز شد، و اگر هم قرار باشد جلوی جنگی جهانی گرفته شود، به همین شکل جلوی آن گرفته می‌شود که می‌بینیم.

اروپا پیر و ضعیف است و آمریکا نیز هر روز در دفاع از ارزش‌هایی که مدعی‌اش است، بی‌عرضه‌تر به نظر می‌رسد. اما واقعیت این است که مسائل سیاسی را نمی‌توان با گویشی «پهلوانی» و «شوالیه‌ای» خواند. عدم واکنش نظامی به روسیه رفتاری معقول است و زیرکی هوشمندانه‌ای در پس آن نهفته است- گرچه بی‌تردید غرب «نبردگریز» است.

این پیروزی رعدآسا شکست‌های بزرگی را برای روسیه در پی خواهد داشت که در بلندمدت دامنش را می‌گیرد و به نظر می‌رسد غرب تعمداً روسیه را به چنین مسیری هدایت کرده. صاحب‌نظران آمریکایی اتفاقات امروز را در میانۀ دهۀ ۱۹۹۰ پیش‌بینی کرده بودند؛ وقتی به کلینتون هشدار می‌دادند توسعۀ ناتو به شرق، روسیه را به مسیر ناخوشایندی سوق می‌دهد. روسیه تا دو دهه توان نداشت این ترس هشداردهندگان را جامۀ عمل پوشاند (اولین گروه از کشورهای بلوک شرق در ۱۹۹۹ به ناتو پیوستند و ناتو در ۲۰۰۴ به مرزهای روسیه رسید).

اگر با مقیاس «سالانه» به قضایا نگاه کنیم، روسیه جواب دندان‌شکنی به غرب و غرب‌گرایان اکراینی داده، اما مقیاس مطالعۀ تاریخ «سال» نیست، بلکه «دهه» است. مشکل روسیه با این تهاجم نه تنها حل نشد، بلکه به گونه‌ای گره خورد که دیگر حل نخواهد شد و در فرایندی میان‌مدت گریبانش را خواهد گرفت. برای اینکه بفهمیم چرا، باید صورت‌مسئلۀ درست را بنویسیم. صورت‌مسئله‌ای که در رسانه‌ها و اذهان مطرح است، صورت‌مسئلۀ نادرستی است. مسئله مواجهۀ روسیه با غرب نیست! بلکه پرسش این است که «ملت‌های همسایه با روسیه در میان دو میدان جاذبۀ شرق و غرب چه باید بکنند؟» آن چیزی که باعث توسعۀ ناتو به شرق شد، خواست همین ملت‌ها بود، نه صرفاً خواست آمریکا یا کشورهای ناتو! این میل همسایگان روسیه به ائتلاف نظامی با غرب، ریشه در خاطرات بدی دارد که از خودکامگی‌های کرملین در ذهن دارند.

پوتین کی‌یف را اشغال می‌کند، زِلِنسکی بازداشت یا متواری می‌شود و دولت روس‌دوست جدیدی شکل می‌گیرد که بسیار ناتوان‌تر و منفورتر از دولت یانوکوویچ خواهد بود؛ همان دولتمرد روس‌دوست که در جنبش یورومیدان در اوایل ۲۰۱۴ سرنگون شد. اگر تا پیش از این لشگرکشی و بمباران بی‌سابقه روسیه بختی برای حفظ نفوذ سنتی‌اش در اکراین داشت، از این پس فقط باید با زور سرنیزه اکراین را حفظ کند ــ به دست آوردن دل اکراینی‌ها که تعیین‌کننده‌ترین عامل بلندمدت است، شاید دیگر محال باشد. شاید بگویید: «مشکلی نیست! اکراین را با سرنیزه حفظ خواهد کرد!» بله! شاید بتوان چند سالی چنین کرد، ولی در بلندمت چنین چیزی میسر نیست.

روسیه خطا کرد! مرد دائم‌الخمری که به کتک زدن همسر و فرزندانش عادت داشت، سال‌ها بود وانمود می‌کرد خوش‌اخلاق شده و دیگر روی خانواده‌اش کمربند نمی‌کشد! اما باز روسیه به سراغ کمد قدیمی رفت، بطری‌های ودکا را درآورد، مست کرد و زن و بچه‌اش را زیر کتک گرفت. این رفتار بدترین پیام را به سایر همسایگان روسیه مخابره کرد (مانند مداخلات اخیرش در بلاروس و قزاقستان). به عنوان نظاره‌گر بیرونی که سرنوشت اکراین را دنبال می‌کند، معتقدم بهتر بود اکراین در غرب‌گرایی میانه‌روی پیشه می‌کرد و موازنۀ مثبتی در مواجهه با روسیه و غرب برقرار می‌کرد و از ناتو نیز فاصله می‌گرفت. اما اگر بخشی از مردم اکراین در روس‌هراسی‌شان سازش‌ناپذیر عمل کردند، خطای روسیه به مراتب بزرگ‌تر، زیانبارتر و توجیه‌ناپذیرتر بود.

در این میان غرب و اروپا ــ با همۀ جنگ‌گریزی و نادلاوری‌شان ــ مانند پیرمردهای زیرک، جوانی قلدر را به سوی خشونتی سرمستانه سوق دادند تا در بلندمدت زمینگیرش کند. از فردای پیروزی اوضاع به نفع روسیۀ پوتینیستی پیش نخواهد رفت، و غرب هم با جلوگیری از درگیری نظامی هزینه‌های خود را تا حد امکان پایین آورده است. در یک جمله: غرب نمی‌تواند دندان این خرس سیبری را بکِشد، اما خرس را مجبور کرد طعمۀ گوشت‌تلخ و چغری را به دندان بگیرد تا یا مجبور شود سریع آن را رها کند یا ناگزیر شود سال‌ها آن را در آرواره‌اش بفشارد و بدین‌سان دندانش از ریشه سست شود. آدم عاقل با خرس سرشاخ نمی‌شود، آن را در تله می‌اندازد.

مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
9.8K views18:38
باز کردن / نظر دهید