Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه

آدرس کانال: @andiiishe
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 29.21K
توضیحات از کانال

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»
- والتر لیپمن

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2024-03-21 18:20:05 - غریبه‌های آشنا


فرامرز اصلانی هم دور از وطن درگذشت؛ مرگِ آشنایی دیگر در غربت. مرگ در غربت غم‌انگیز است، اما زندگیِ تحمیلی در غربت غم‌انگیزتر است. پایۀ آزادی، بنیاد و شالودۀ آزادی، «آزادی در سبک زندگی» است. پیش از آنکه دهۀ هشتاد رسد و جبرِ پرزورِ چرخش نسل‌ها باعث شود نازک‌نسیمِ آزادگذاری در ایران وزیدن گیرد و برخی سبک‌های موسیقی - تازه آن هم به دلیل مصالح حکومتی - در ایران آزاد شود، سبک زندگیِ یک هنرمند پاپ تحمل نمی‌شد. کسانی «مبتذل» نامیده می‌شدند که چند دهۀ بعد نماد موسیقیِ فاخرِ پاپ شدند.

چیزی که پنجاه‌وهفتی‌ها نه به آن باور داشتند و نه قصد داشتند باور داشته باشند این بود که آزادی فقط آزادی سیاسی نیست (البته هدف آن‌ها هم نه دستیابی به آزادی سیاسی، که تحقق ایدئولوژی مطلوبشان بود). آزادی سیاسی اصلاً برای «تضمینِ آزادیِ سبک زندگی» است. انسان‌ها فقط یک بار فرصت زیستن دارند، فقط یک‌بار! لعنت به این یکبارگیِ درناک‌. آزادی یعنی انسان بتواند زندگی‌اش را بدون آسیب به دیگران به بیشترین میزان ممکن به میل خود سامان دهد؛ زیستن به میل خود، بدون آسیب به دیگران.

همین باعث می‌شود سبک‌ زندگی تنوع پیدا کند. آزادی سیاسی برای این است که بتوان در وزن‌کشی سیاسیِ آزاد، بیشینه‌ای از سبک زندگی مورد علاقۀ خود را محقق کرد. این آن درکی بود که عملاً هیچ‌یک از جناح‌های ۵۷، هر یک به دلایلی، به آن باور نداشتند: زیرا آزادی‌های فردی را کلاً رد می‌کردند یا به سخره می‌گرفتند. همین‌که در همین حکومت برآمده از انقلاب، بسیاری از آزادی‌های نفی‌شده به مرور و با فشار جامعه بازگشت، یعنی برچیدن آن آزادی‌ها نادرست بوده است.

اما غم‎انگیزترین قسمت زندگی ما این است که «ممنوعیتِ بسیاری از سبک‌های زندگی» (مانند سبک یک خواننده)، عادی‌سازی شد. مخالفان لیبرالیسم درک نکردند چرا ما آزادی را از «امور فردی» شروع می‌کنیم؛ زیرا فقط «فردیتِ تضمین‌شده» می‌تواند پایۀ آزادی سیاسی باشد - وگرنه آزادی سیاسی شعار قشنگی است که آزادی‌ستیزترین جماعت‌ها هم به زبان ادعایش می‌کنند. آن اقتصادِ فردی که در «بازار آزاد» از آن دفاع می‌کنیم، از این روست که «قلعه‌ای فردی» می‌سازد تا فرد از گزند و دست‌اندازیِ ادارات عمومی (یعنی جامعه و سیاست) در امان باشد. فرد درون این قلعه، تازه سایر جنبه‌های فردی‌اش را پرورش می‌دهد.

این مرثیه‌خوانیِ نظری برای ریشه‌یابی مرگ در غربت بود. اگر می‌خواهید روزی ایرانیان دیگر به دلیل سبک زندگی‌شان در غربت نمیرند، عزیمتگاهتان برای درک آزادی را در «فرد» بگذارید.

مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
12.6K views15:20
باز کردن / نظر دهید
2024-03-20 21:19:03
تفاوت کیفی میان دو ویژه‌برنامهٔ نوروزی در دو عصر متفاوت؛ یکی مربوط به حدود نیم‌قرن پیش، دیگری متعلق به هم‌اکنون.

سال نو مبارک.

@andiiishe
18.7K views18:19
باز کردن / نظر دهید
2024-03-17 16:46:11 کسانی هستند که کم‌آبی را بهانهٔ ستیز با سبزهٔ نوروز کرده‌اند. تقریباً هر بار که سیفون توالت کشیده می‌شود چهار لیتر آب هدر می‌رود. بعید است یک بشقاب سبزه خیلی بیشتر از این آب مصرف کند. دوست من، فقط یک بار در سال به نیت داشتن سبزهٔ نوروزی کمتر سیفون بکش.

کسانی هم می‌گویند حیف این همه غله که به بهانهٔ همین سبزهٔ نوروز تلف می‌شود. قبلاً محاسبه شده که حجم تمام غلهٔ مورد استفادهٔ ایرانیان برای سبزهٔ نوروزی کمتر از یک وعده دور ریز نان ایرانیان است. یک وعده هم کمتر نان دور بریز دوست من. دوست عزیزی که درست در آستانهٔ نوروز و در بزنگاه آیین‌های ایرانی یادت می‌آید محیط زیست مهم است.

دکتر ناصر کرمی،
اقلیم‌شناس
ــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
18.2K views13:46
باز کردن / نظر دهید
2024-03-17 13:43:27 - حافظان وضع موجود، مجدانه در حال براندازی


نشانه‌های سقوط از زمین و زمان می‌جوشند، اما حاکمان چشم بر همهٔ این‌ها بسته‌اند و آفتاب را انکار می‌کنند. تن حاکمیت همچون بیمار رو به موتی‌ است که با دستگاه تنفس مصنوعی زنده است. حضرات گمان می‌کنند تا ابد می‌توان این بیمار عملاً مرده را زنده نگهداشت. جمهوری اسلامی که خود را نظامی پاک و منزه و مردمی جلوه می‌داد و می‌دهد حالا چنان غرق در ناپاکی و فساد و بی‌اخلاقی و ناکارآمدی شده که حتی در خیال هم نمی‌گنجد. فساد که زمانی ابعاد تراژیک داشت حالا از مرزهای تراژدی عبور کرده و به وادی مضحکه‌ رسیده است، آن هم از نوع سیاهش.

نامهٔ همین امروز امام جمعهٔ پایتخت به دادستان را بخوانید که وی در آن مدعی شده عده‌ای علیه او توطئه کرده‌اند تا چهار هزار متر زمین به اسمش بزنند! روحانیون از این آقا که در رأس است تا آن طلبهٔ قمی مادرآزار که در ذیل است، جملگی تیشه به دست گرفته‌اند و به پایه‌های نظام مقدسشان می‌زنند. بقیهٔ ارکان نظام هم به همین ترتیب مشغولند. همگی‌شان در یک موقعیت گروتسک اسلامی گیر افتاده‌اند.

اینان خودبراندازان نظام‌اند، رهبران انقلاب آتی. سال گذشته نوشتم «منحنی حیاتی جمهوری اسلامی روند سقوطی شتابانی دارد و عجیب اینجاست که سران این نظام راه علاج این مشکل را حفظ وضع موجود می‌دانند که معنایش می‌شود تداوم این منحنی سقوطی.»

این که می‌گویم سقوط فقط ادعای من نیست.حتی به آمار و اعداد اعلامی انتخابات اخیر خودشان هم نگاه کنید منحنی سقوط را خیلی شفاف و واضح و پررنگ مشاهده می‌کنید. ولی باز حضرات خود را به ندیدن می‌زنند و نادانی‌‌شان در این است که تصور می‌کنند حفظ وضع موجود یعنی بقای آنها. در حالی که برعکس است؛ هر چقدر وضع فعلی را بیشتر حفظ کنند مابقی نیروهایشان بیشتر دستخوش ریزش خواهد شد، خود را رسواتر خواهند کرد و خشم مردم را بر علیه خویش تند و تیز‌تر خواهند کرد. نیروی حیاتی هیچ نظامی ابدی و ازلی نیست. انقلاب بهمن نیروی عظیمی را در اختیار حاکمان گذاشت و این حاکمان به تدریج همهٔ این نیروی اولیه را از دست دادند و حالا کفگیر به ته دیگ خورده. البته شاید هم کار دیگری از دستشان برنمی‌آید جز ادامه دادن همین مسیر مهلک قدیمی.

تغییر وضع موجود البته عمل بسیار پرخطری برای یک‌ نظام ضعیف بحران‌زده است. وقتی سخن از نظام خودویرانگر می‌گوییم یعنی همین. خلاصه ،همهٔ عواملی که از دیرباز از درون خود نظام موجب ضعف و تباهی این نظام بوده‌اند کماکان با تمام قدرت سر جای خود هستند و به شدت مشغول فعل و انفعال. شخصاً هم هیچ اصراری به تغییر نظر حاکمان کشور ندارم و در این مسیر برایشان آرزوی توفیق دارم؛ من الله توفیق.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
14.1K views10:43
باز کردن / نظر دهید
2024-03-11 20:21:40 - مغالطۀ سلیطه


«سلیطه» به معنای زن هرزه‌دهان، زبان‌دراز، غوغاگر و فتنه‌انگیز است. چه در متون و چه در تصورات و فرهنگ عامه، «سلیطه» معنایی کاملاً منفی و زشت دارد و به عنوان «فحش» به کار می‌رود. زن سلیطه می‌کوشد حرف و موضع ناحق خود را با غوغاگری، ستیزه‌جویی و تندخویی پیش ببرد. «زن سلیطه» حتی به ضرب‌المثل‌های ما راه یافته و می‌گویند: از سه چیز حذر کن: دیوار شکسته، زن سلیطه و سگ گیرنده؛ یا می‌گویند: «زن سلیطه سگ بی‌قلاده است».

اما آنچه ماهیت مفهوم «سلیطه» را می‌سازد، «زورگویی» است. زن سلیطه ماهیتاً زورگوست؛ روش زورگویی‌اش هم این است که ستیز می‌کند، زندگی را برای شوهرش جهنم می‌کند تا به هدفش برسد. به همین دلایل اینکه برخی در پاسخ ناسزای «سلیطه» به #مادر_قمی می‌گویند «ما سلیطه‌ایم» نسبت ناروایی به زنان ایرانی است.

آیا مادر قمی می‌خواسته است با زورگویی موضع ناحقی را به کرسی بنشاند؟ اگر مادر قمی قانون را به نفع خود (و نه به گمانش، علیه خود) می‌دید، نیازی به چنین رفتاری می‌دید؟ آیا اینکه ما نخواهیم کسی از ما فیلم و عکس بگیرد، زورگویی است؟ و اصلاً زنی که فرزند بیماری دارد، در بیمارستان است و بعد تشنج می‌کند، شبیه آدم سلیطه و زورگوست یا آدم مستأصل و مضطرب؟

و اما برویم سراغ هشتک «ما سلیطه‌ایم!»؛ رفتار و خواست زنان ایران کِی، کجا و در چه مواردی مصداق «سلیطگی» بوده است؟ زن ایرانی سر حقوق و پوشش خود بحث دارد و بابت آن بسی رنج دیده، کجای این زورگویی است؟ مسئلۀ زن ایرانی این بوده است که زیر سلطه نباشد، حق برابر داشته باشد. روح برابری با مفهوم سلیطگی که زورگویانه است، در تضاد است.

برخی هم می‌گویند: نه! منظور این است که اگر اسم کار مادر قمی «سلیطه‌بازی» است، پس همۀ ما سلیطه‌ایم! اما این حرف هم احساسی و نسنجیده است. چرا باید با چنین جواب تأمل‌نشده‌ای به یک برچسب نادرست تن داد؟ این جور جواب‌ها شاید در دعواهای خانوادگی و خیابانی کار را راه بیندازد، اما به یک جنبش اجتماعیِ موجه و آبرومند که امید زنان خاورمیانه است، هیچ ربطی ندارد. وقتی یک سفیدپوست نژادپرست به یک سیاهپوست که دنبال رفع تبعیض نژادی بود می‌گفت «تو اوباش و آشوبگری!»، آن سیاهپوست نمی‌گفت: «آره! من اوباشم! من آشوبگرم!» بلکه می‌گفت: «من حق‌طلبم»، «من از حقم دفاع می‌کنم».

حرف حق زنان ایران را باید شنید. نباید زن ایرانی به خاطر سبک زندگی خود مضطرب و تحت ستم باشد. قانون را باید کسانی وضع کنند که قرار است خودشان هم اجرا کنند. و تلاش زن ایرانی برای رسیدن به چنین هدفی هیچ ربط صوری و ماهوی با سلیطگی ندارد.

مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
17.1K views17:21
باز کردن / نظر دهید
2024-03-06 22:39:22 - نقطه، سر خط!


تمام شد. انتظاری سه‌سال و چهارماهه امروز به پایان رسید و ترامپ آمد. دموکرات‌ها و سایر مخالفان ترامپ در این مدت برای حذف او هر چه در توان داشتند گذاشتند، اما امرور نقطهٔ ابطال بر همهٔ تلاش‌های آن‌ها خورد و برگشتیم سر خط: نبرد ۲۰۲۰ تکرار خواهد شد — بایدن در برابر ترامپ.

کمدی-تراژدیِ خنده-گریه‌دار ما این است که با چاشنی طنز و مبالغه می‌توان گفت انتخابات آمریکا بر زندگی ما ایرانیان بیشتر تأثیر می‌گذارد تا بر زندگی خود آمریکایی‌ها. ما و آمریکا دوست‌ترین دوستان بودیم، از یک لیوان آب می‌خوردیم و بده‌-بستانی رفاقت‌آمیز داشتیم. اما گیوتین پنجاه‌وهفت گردن این رابطه را زد و راسخ‌ترین آتش‌بیاران این خرمن‌سوزی چپ‌ها بودند — و همچنان هستند. اگر جناح اسلامی پنجاه‌وهفت گام‌به‌گام به فکر خصومت با آمریکا افتاد، جناح چپِ آن (از توده‌ای تا چریک و مجاهد) از روز اول با پذیرش ویتنام شدن ایران، شمشیر را برای آمریکا از رو بسته بود.

از این پس، هر چه به انتخابات آمریکا نزدیک شویم تنش و اضطرابی که به اوضاع اقتصادی شکنندهٔ ایران وارد می‌شود، بیشتر خواهد شد. به همین دلیل انتظار می‌رود دلار تا پاییز میل به صعود داشته باشد. از آن پس اوضاع بستگی به این دارد که چه کسی برنده باشد: اگر ترامپ انتخابات را ببرد، گشایش‌های نانوشته‌ای که در سه سال اخیر برای ایران ایجاد شده بود، دوباره بسته خواهد شد و هر چه از سال ۹۶ در اقتصاد ایران رخ داد، به شکل مشدد رخ می‌دهد — با این تفاوت که این‌بار مردم از جهت اقتصادی بسیار شکننده‌تر و کم‌بُنیه‌تر از قبلند.

تشخیص برنده کمی دشوار است، اما بخت ترامپ بیشتر به نظر می‌رسد. آمدن ترامپ اروپایی‌ها را ترسانده است، چون کلیت اتحادیه اروپا سیاست‌هایی سوسیال و پراگرسیو را دنبال می‌کند که بیشتر با چپ‌روی دموکرات‌ها همخوانی دارد. ضمن اینکه ترامپ نمی‌خواهد آمریکا مادرخرج امنیت اروپا باشد. آمدن ترامپ کار چین را هم سخت می‌کند.

برای ما وضعیت اقتصادی روبه‌وخامت خواهد نهاد. مجاری تجاری تنگ و مسدود خواهد شد و طبعاً طبق معمول هزینهٔ آن به پای مردم است. از این دولت و مجلس جدید هم همان تراود که در اوست!

مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
19.7K views19:39
باز کردن / نظر دهید
2024-03-03 22:08:04 - «هیچ‌کسان» در قدرت به‌سوی آخر خط!


حکایت عجیبی است این بی‌عملی و ناتوانی حکومت در قبال حوادثی که پشت سر هم در حال وقوع است. ایوان کلیما، نویسندهٔ چک، به این عارضه «بی‌روح شدن قدرت» می‌گوید. آدم‌هایی که قدرت را نمایندگی می‌کنند انگار روحشان را وانهاده‌اند و کالبدی بیش برایشان باقی نمانده و نگرانند که حتی این کالبد فاقد روح (پست‌ها و مناصب حکومتی، و انواع امتیازات نومن کلاتوریایی) را نیز از کف بدهند.

سیستمی که زمانی فعال و کارآمد به نظر می‌آمد، حالا سنگین و کند و ناتوان شده، خلاقیتش را از دست داده و در مواجهه با سیل بحران‌ها هیچ چاره‌ای ندارد جز انکار بحران‌ها یا متوسل شدن به پروپاگاندایی نخ‌نماشده و زور عریان.

قشر صاحب امتیاز و قدرت به مرور زمان به فساد مالی گراییده و چاق و تنبل و نالایق شده و خودش به جای حل بحران‌ها زایندهٔ بحران‌هاست. این قشر قادر به عرضهٔ چهره‌های لایق و ارزشمند که قادر به حل مسائل باشند، نیست. حکومت عملا به دست «هیچ‌کسان» افتاده و این حضراتی که همه‌چیزشان را از سیستم دارند حالا که سیستم به ورطه بحران‌ها افتاده نمی‌توانند هیچ کاری برایش بکنند. سیستم به این ترتیب حتی قادر نیست در یک هم‌اندیشی جمعی اهداف اصلی و راهبردی خودش را از نو تعریف و در روش‌هایش برای دستیابی به این اهداف تغییراتی ایجاد کند.

در یک کلام، سیستم در ورطهٔ خودنابودگری افتاده و حتی عاجز از تغییرات روبنایی و ظاهری است؛ و این در حالی است که جامعه وارد مرحلهٔ تحول‌خواهی شده.

حاکمان دیگر نمی‌توانند به روش‌های سابق حکومت کنند و مردم نمی‌خواهند به روش‌های سابق از حکومت تمکین کنند. سیستم در طول حیاتش اجازه نداده که افکار و عقاید گوناگون مطرح شوند و فعالیت فکری را عملاً ناممکن کرده و جان و ذهن آدم‌ها را در قالب‌های تنگ فروریخته و حالا که نیاز به اندیشه و ابتکار عمل دارد نه اندیشمندی برایش باقی مانده نه مبتکری نه نخبه‌ای. آن‌چه برایش مانده ابتذال است و فرومایگی. ترس و احتیاط موجب نابودی خلاقیت‌ها حتی در بین نیروهای خودی شده و در نتیجه امید چندانی برای به عرصه آمدن اندیشمندان و عقلا برای حل بحران‌ها باقی نمانده و این سیستم سرانجام با ته کشیدن آخرین نیروهای درونی‌اش به خط پایان خواهد رسید.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
16.7K views19:08
باز کردن / نظر دهید
2024-02-29 13:11:04 - جمهوری اسلامی کمونیستی است نه نئولیبرالیستی!


این روزها در مباحث سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کلمهٔ «نئولیبرال» تبدیل به یک ناسزا شده است. متفکران چپگرا اصرار دارند اقتصاد ایران نئولیبرالیستی‌ است و از نظرشان نئو‌لیبرالیسم تجسم شرارت در جهان معاصر است. در این مختصر فقط به این اشاره می‌کنم که اندیشهٔ نئولیبرالیستی در اواخر دههٔ چهل از سوی اندیشمندانی مثل میزس، هایک، پوپر و فریدمن در مقابلهٔ با کمونیسم مطرح شد. تأکید آن‌ها بر آزادی‌های مدنی، فردگرایی، جامعهٔ باز و دولت کوچک بود. دقیقاً همان خصوصیاتی که جامعهٔ کمونیستی فاقدشان بود. در دهه‌های گذشته بسیاری از کشورهای جهان اتفاقاً با اجرای سیاست‌های نئولیبرالیستی توانسته‌اند از فقر نجات یابند، نمونه‌اش هند یا حتی چین.

با این حال اجرای این سیاست‌ها عوارضی هم داشته مثل افزایش نابرابری‌ها، تخریب محیط زیست و غیره؛ اما اگر خوبی‌ها و بدی‌های نئولیبرالیسم را بسنجید به نظرم کفهٔ اولی سنگین‌تر است. اما در ایران چپ‌ها مدعی‌اند اقتصاد ایران نئولیبرال است. این یعنی اینکه در ایران امروز خصوصیات زیر در اقتصاد حاکم است: سرمایه‌داری رقابتی، حقوق مالکیت خصوصی قدرتمند، بازار آزاد،‌ دولت کوچک و بخش خصوصی قوی.

حالا انصافاً کدام‌یک از این خصوصیات در اقتصاد ایران دیده می‌شود؟ هشتاد و پنج درصد اقتصاد ایران دست حکومت است. حکومت نه تنها کوچک نیست که یک دیوانسالاری عظیم است. حقوق مالکیت خصوصی هم اصولاً در ایران به رسمیت شناخته نمی‌شود. اصلاً ما با یک بحران امنیت حقوق مالکیت روبرو هستیم و در دهه‌های گذشته شاهد یک روند قهقرایی وحشتناک در زمینهٔ حقوق مالکیت بوده‌ایم. پژوهش‌ها نشان می‌دهد اقتصاد ایران مبتنی بر سه دورهٔ مصادرهٔ ثروت‌ها‌ی بخش خصوصی‌ است. آمار امسال شاخص آزادی اقتصادی را ببینید؛ ایران جزو هشت کشور آخر جهان‌است. بازار آزاد در ایران عملاً وجود خارجی ندارد. کافی است به سیاست قیمت‌گذاری دستوری نگاه کنید که هنوز رایج است. در ایران چیزی به اسم اقتصاد رقابتی وجود ندارد‌ که اگر بود این کارخانه‌های خودرو‌سازی ورشکسته باید سال‌ها پیش تعطیل می‌شدند اما به ضرب سوبسید‌های دولتی ادامهٔ حیات می‌دهند. دولت ایران زمانی که پول داشت سالی صد میلیارد دلار سوبسید می‌داد.

چگونه می‌توان چنین اقتصادی را که در واقع بیشترین شباهت را به اقتصادهای ورشکستهٔ کمونیستی دارد نئولیبرال نامید؟ لیبرالیسم یعنی آزادی‌های مدنی، یعنی احترام به فردیت آدم‌ها، یعنی جامعهٔ باز، یعنی مشارکت فعال در تجارت جهانی، یعنی دولت کوچک. نئولیبرالیسم هم مبتنی بر همین اصول است اما کدام‌یک از این ویژگی‌ها را در ایران می‌بینید؟

اقتصاد حاکم بر ایران کمونیستی‌ است، آن هم از بدترین نوع آن.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
17.6K views10:11
باز کردن / نظر دهید
2024-02-25 17:58:14 - قومیت‌گرایی، دروازه‌ای به‌سوی جهنم!


بدون دخالت دادن احساسات یا علائق گروهی و جناحی و صرفاً براساس درکم از تاریخ و تجربه‌های سیاسی موجود در سطح جهان در برابر وجدان و مردم کشورم گواهی می‌دهم که پروژهٔ مورد نظر مهتدی و دیگر قوم‌گرایان و فروپاشی‌خواهان، به معنای دقیق کلمه به معنای باز کردن دروازهٔ جهنم به روی ملت ایران است. جهنمی که به صورت مارپیچ به قعر فلاکت و تباهی می‌رود و بیرون آمدن از آن بی‌نهایت دشوار و شاید ناممکن باشد.

در این نوشتار روی سخنم بیشتر با کسانی است که همفکر من نیستند و علاقه‌ای به ایران‌گرایان یا لیبرال‌های به قول خودشان راست‌گرا ندارند. من از آنان دعوت می‌کنم که از نگاه سرسری و رمانتیک به موضوع دست بردارند و عمق موضوع و امتداد منطقی آن را با نگاهی دقیق و حسابگرانه بکاوند.

چرا مهتدی و نظایرش هیچگاه از واژهٔ ملت ایران استفاده نکرده و ایران را یک واحد جغرافیا سیاسی برساخته، موقت و چند ملیتی می‌دانند؟ بن‌مایهٔ واژه ملت در علوم سیاسی و تمایزش با قوم و قومیت در ارتباطش با مفهوم حاکمیت سیاسی انحصاری است. ملت واحدی جمعیتی و جغرافیایی است که بر قلمرو و جمعیت ساکن در آن حق حکمرانی سیاسی انحصاری دارد و این حق از جانب نظام جهانی به رسمیت شناخته شده است. تفاوت مهم ملت با مردم، قوم، یا جمعیت همین است.

بر این اساس در صورت تحول و گشایش سیاسی، هر قوم یا زیر شاخهٔ قومی در ایران از حق بالقوهٔ تعیین قلمرو و حاکمیت سیاسی انحصاری بر قلمرو خود برخوردار خواهد بود به نتایج چنین وضعیتی با دقت فکر کنید:

نخست اینکه در این حالت قومیت به پدیده‌ای سیاسی و مبنای مرزبندی جغرافیایی و حاکمیت سیاسی می‌شود. در نتیجه حقوق و گسترهٔ اختیارات شهروندی به‌شدت محدود و نحیف می‌گردد و به‌تدریج از میان می‌رود، شما که سابقاً به‌عنوان شهروند ایرانی می‌توانستید به همه جای کشور بروید و در هر شهر و استانی که خواستید، تجارت کنید یا ملکی بخرید، دیگر این آزادی را نخواهید داشت. حالا یک هویت سیاسی جدید قومی همچون زنجیری سنگین دست و پای شما را بسته است. حالا شما به یک قلمرو جغرافیایی کوچک محدود شده‌اید و با تعداد زیادی ایالت‌های جدید خودمختار و یا کشورهای جدید سر و کار دارید که هر کدام قلمرو و قوانین خاص خودشان را دارند.

مسئلهٔ بسیار مهم و خطرناک دیگر مسئلهٔ تعیین قلمروهاست‌. واقعیت این است که قلمروهای مشخص، مجزا و به آسانی قابل تفکیکی برای اقوام ایرانی وجود ندارد. قلمروها تقریباً در همه‌جا آمیخته و درهم فرو رفته هستند و اینجا فقط قدرت عریان که از لولهٔ تفنگ گروه‌های مسلح قوم‌گرا بیرون می‌آید در یک نبرد خونین، تعیین خواهد کرد که قلمروی هر گروه قومی چقدر خواهد بود‌. در حقیقت برای ترکی کردن، کردی کردن، عرب کردن یا لری کردن سانت به سانت استان‌های ایران باید خون ریخت. مگر آنکه یک قوم و گروه به‌راحتی تسلیم شده و به حاکمیت قوم دیگر تن دهد که به دلایل بسیاری در اکثر نقاط چنین امری ناممکن است.

حتی در صورت تسلیم کامل قوم مغلوب، مسئلهٔ جابه‌جایی، اخراج و اسکان اجباری رخ خواهد داد تا قوم غالب اکثریت یا یکدستی قومی مورد نظر خود را به دست آورد. در صورتی که غلبهٔ سیاسی/نظامی برای تعیین تکلیف یک منطقه، به آسانی تحقق نپذیرد، همچون بالکان، لبنان، عراق یا سوریه، کار به نسل کشی، پاکسازی قومی و کشتار براساس قومیت خواهد رسید. از آنجا که در تحول شومی که پیشتر در قالب ملزومات حرکت به سمت فدرالیسم قومی صورت گرفته، قومیت شما به‌عنوان رکن اصلی هویت سیاسی و شهروندی در شناسنامه‌تان ثبت شده، می‌شود به سادگی براساس همان شناسنامه شما را بازداشت، اخراج و یا حتی در صورت بالا گرفتن کشمکش‌ها بر سر قلمروها اعدام کرد. همین موضوع خیلی ساده و روشن در یوگوسلاوی در دههٔ نود میلادی رخ داده است.

توس طهماسبی
نویسنده و پژوهش‌گر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
20.6K views14:58
باز کردن / نظر دهید
2024-02-22 18:26:38 - «کلپتوکراسی» چیست؟


«کلپتوکراسی» نوعی از حکومت است که بر پایهٔ غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.

این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه‌نیافتهٔ دارای رژیم‌های دیکتاتوری، سرزمین‌هایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آن‌ها دولتی است دیده می‌شود. هم‌سنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است.

از مشکلات و آسیب‌های کلپتوکراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به سطوح خُرد گسترش می‌یابد و در جامعه شایع می‌شود و هرکس که به منابعی دسترسی داشته باشد، بسته به میزان نفوذ، توان و جایگاه خود دست یغما و چپاول بدان می‌یازد، پدیده‌ای که خود-تباهی جوامع و سقوط اخلاقیات در آن را به دنبال خواهد داشت.

دیگر اینکه چون مبالغی که توسط سردمداران و صاحبان پست و قدرت به تاراج می‌رود همه از منابع عمومی است که بایستی خرج پیشرفت و توسعه می‌شده‌اند، بنابراین سطح و کیفیت زندگی و میزان برخورداری مردم به شدت رو به کاهش می‌نهد و رفاه و امنیت اجتماعی افول می‌کند.

علاوه‌بر این به علت دست داشتن صاحبان اصلی قدرت در فسادها، اجازهٔ شفافیت در اقتصاد داده نمی‌شود تا آنان به‌راحتی به سودجویی‌های خود بپردازند و نتیجه این است که اقتصاد در این کشورها انحصاری، مریض، فاسد، غیرشفاف و ناایمن است.

مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسی‌کننده در این موارد و عدم وجود عدالت، اغلب کسانی که بر مشاغل دولتی می‌نشینند در هر جایگاهی که باشند بر گردهٔ مردم سوار شده و بر آنان ظلم می‌کنند و درعین حال وظایف خود را انجام نمی‌دهند.

برآیند همهٔ موارد یادشده این است که در این جوامع فساد، دزدی، رشوه‌خواری و رانت‌بازی رواج می‌یابد و نیز طبقه‌ای ناراضی به‌وجود می‌آید که همان عامهٔ مردمند.

این طبقه براین باورند که حقوقشان ضایع شده و عده‌ای در کشور حقشان را می‌خورند و به ایشان ظلم می‌کنند.

بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کم‌فروشی و احتکار  خشم خود را فرومی‌نشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه می‌خورند چرا ما نخوریم» خود و دیگران را قانع می‌کنند.

اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و تباهی می‌غلتد و دچار رکود می‌شود.

بدین‌ترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرهٔ مردم می‌شود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت می‌بندد. بزرگ‌ترین مشکل در سایهٔ این قبیل نظام‌های حکومتی، اما «سقوط اخلاقیات و انسانیت» است.
ــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
23.2K views15:26
باز کردن / نظر دهید