Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه

آدرس کانال: @andiiishe
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 29.40K
توضیحات از کانال

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»
- والتر لیپمن

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 36

2021-12-18 17:56:44 جمعی از دانشجویان چپ‌گرای دانشگاه تهران در نشریه دانشجویی خود [پایدیا] چنین نوشته‌اند:


«چرا [جمهوری اسلامی]در بحبوحهٔ تنش‌ها با آمریکا و سنگینی سایهٔ جنگ بر زحمتکشان ایران به هواپیمای انگل‌های «نخبه» عموماً دو تابعیتی [هواپیمای اوکراینی] اجازهٔ پرواز و خروج از کشور می‌دهد؟ جان حقیر این خودفروختگان که با مهاجرت به سرزمین‌های امپریالیستی... به تأیید نظم لیبرال دموکراسی در جهان می‌پردازند و...»

خیلی خیلی مایهٔ تأسف است که دانشجویان چپ‌گرای ما دارای چنین عقاید و نظرات خشن، سخیف، خجالت‌آور و بی‌مایه‌ای هستند. متأسفانه موقعی که فضا برای فعالیت سیاسی معقول و بهنجار در سطح جامعه بسته می‌شود اندیشه‌های افراطی از این دست مجال بروز و ظهور پیدا می کند. متأسفانه چپ ایرانی اساساً بی‌مایه و از حیث ذهنی فقیر است. از قدیم‌الایام چنین بوده و حالا نیز چنین است و چه بسا بدتر. دریغ از یک مقدار مطالعه. اینها دو سه تا رهبر فکری دارند که آنها هم کل دانش و سوادشان خلاصه شده در چهار تا مطلب ترجمه‌ای غلط و غلوط. شخصاً هر چه کمونیست و چپ در این سال‌ها دیده‌ام از همین جنس و قماش نویسندگان نشریهٔ دانشجویی دانشگاه تهران بوده‌اند. نگاهی به دیگر مقالات‌شان کردم، عناوینشان اینها بودند: «لوکاشنکو آخرین سنگر سوسیالیسم در اروپا»؛ «چهل و هشتمین سالگرد پیروزی ارتش خلق ویتنام بر آمریکا مبارکباد»؛ «پوتین یک تنه در برابر ناتو»؛ «مارادونا اسطوره»...

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

https://t.me/andiiishepic/1313
4.0K views14:56
باز کردن / نظر دهید
2021-12-12 14:32:11
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنانکه ببینی
یا چیزی چنانکه بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن


- احمد شاملو
@andiiishe
4.1K views11:32
باز کردن / نظر دهید
2021-12-12 14:32:11 - بیست‌ویکم آذرماه، زادروز «احمد شاملو»


احمد شاملو، زادهٔ ۲۱ آذر ۱۳۰۴، متخلص به الف. بامداد شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و پژوهشگر ایرانی بود.

شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت، چراکه پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می‌شد و از همین روی، خانواده‌اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به سبب فعالیت‌های سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم می‌زند.

شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونه‌ای شعر است که با نام «شعر سپید» یا «شعر شاملویی»، یا «شعر منثور» شناخته می‌شود.

شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام می‌انگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و به صورت پیش‌رو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی پدید آورد.

شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌هایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمه‌هایی شناخته‌شده دارد. مجموعه کتاب «کوچه» او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامهٔ مردم ایران است.

آثار شاملو به زبانهای سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلادی، کردی و ترکی ترجمه شده‌ است. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دوسال مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.

«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابستهٔ فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد. 

سال‌های آخر عمر شاملو در انزواء گذشت. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در اینباره می‌گوید: «راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره‌است.» از سوی دیگر اجازهٔ هیچ‌گونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمی‌شد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سال‌ها در توقیف مانده بود.

سرانجام احمد شاملو پس از تحمل سال‌ها رنج و بیماری، در تاریخ دوم مرداد ۱۳۷۹ در ۷۴ سالگی درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

سنگ مزار شاملو، تاکنون چندین بار از سوی افراد ناشناس تخریب شده است.

چنانچه مایل بودید، می‌توانید، از پیوست زیر، دیوان شعر احمد شاملو را دانلود نمایید.
ــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
goo.gl/ffVed1
4.2K views11:32
باز کردن / نظر دهید
2021-12-03 20:08:37 ‌‌- «حکیم عمر خیام»؛ ندانم‌گرای بزرگ


‌مورخان تاريخ عمومی با تطبيق تقويم‌ها، چهار دسامبر سال ۱۱۳۱ ميلادی (۱۲ آذرماه) را روز درگذشت حكيم عُمَر خيّام، رياضيدان، فيلسوف و اديب بزرگ ايرانی دانسته‌اند.

تقويم هجری خورشيدی كه ايرانيان آن را بکار می‌برند، ششم مارس ۱۰۷۹ ميلادی توسط حكيم عمر خيام تكميل شد كه به تقويم جلالی معروف گرديد، چرا كه در زمان حكومت «جلال‌الدين ملكشاه» تنظيم شده بود. اين تقويم دقيق تر از تقويم ميلادی است، زيرا كه عدم دقت آن هر ۳۷۷۰ سال يك روز است و تقويم ميلادی هر۳۳۳۰ سال.

خیام نه تنها رياضی‌دان و منجمی بزرگ بود بلكه در شعر نيز شهرت جهانی دارد. رباعيات او در سال ۱۸۳۹ توسط «ادوارد فيتزجرالد» به انگليسی ترجمه شد و غربی‌ها از همين طريق با مضامين رباعيات خيام آشنا شده‌اند.

بسیاری خیام را یکی از بزرگترین و نخستین شکاکین و به بیانی پدر «ندانم‌گرایی» ایران می‌دانند.

«‌ارنست رنان» فیلسوف فرانسوی می گوید: «خیام، این رند هوشیار، برادر گوته است و نباید فراموش کرد که از جمله کافران بزرگوار دنیای اسلام است.»

«فردریک روزن» معتقد است که: «خیام یعنی شراب».

«الفردتنی سون» نیز خیام را «کافر کبیر» می‌نامد.

بسیاری وی را، عالمی آگاه و تیزبین و ریاضیدانی پر مغز و فیلسوفی با آثار بی‌نظیر می‌شناسند.

«موریس مترلینگ» در کتاب خدا و هستی در تحلیل افکار خیام می گوید: «از دو حال خارج نيست، يا خدا قبلا می‌داند من چه خواهم كرد و يا نمی‌داند. اگر نمی‌داند كه در اين صورت خدا نيست و در صورتی كه می‌داند چگونه انتظار دارد كه من كاری بر خلاف دانايی او بكنم و با رعايت اين دو نكته چگونه مرا بعد از مرگ مسئول نموده و كيفر خواهد داد.»

این تحلیل اشاره‌ای است به رباعی زیر:

«من مِی خورم و هرکه چو من اهل بوَد
مِی خوردن من به نزد حق سهل بوَد
مِی خوردن من حق از ازل می‌دانست
گر مِی نخورم علم خدا جهل بوَد»

خیام در اشاره به عدم باورش به بهشت و جهنم می‌گوید:

«گویند کسان بهشت با حور خوشست
من می‌گویم که آب انگور خوشست
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوشست»

«تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان و کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت»

«گويند: بهشت و حور عين خواهد بود
وآنجا می ناب و انگبين خواهد بود
گر ما می و معشوقه گزيديم چه باك؟
آخر نه به عاقبت همين خواهد بود؟»
ــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
goo.gl/KQ7P2h
777 views17:08
باز کردن / نظر دهید
2021-11-29 06:14:27 - سوار بر هیچ!


این‌ها را ما ساخته‌ایم. رامبدها، بهاره‌ها، گلزارها... تورم نفس هر جنبنده‌ای را بند آورده، پس برای جلب توجه اول باید از گرانی گفت. وقتی گوش‌ها تیز شد، از فلاکت بهانه‌ای بساز برای تبلیغ... اینان به راستی افیون توده‌هایند! ما آن‌ها را بزرگ کرده‌ایم، تا پول درآورند و در خفا به ما بخندند.

زمانی بود که برای سلبریتی شدن به حمایت رسانه‌هایی نیاز بود که عنانش دست عده‌ای معدود بود. تلویزیون بزرگ‌ترین معجزه‌گر بود. باید به تلویزیون راه می‌یافتی تا به تعبیر امروزی سلبریتی شوی؛ «چهره» شوی. اما امروز عنان رسانه دست خود مخاطبان است و به تلویزیون نیاز نیست. یازده میلیون فالوور رامبد جوان از همانجایی آمده است که چهارده میلیون فالوور دنیا جهانبخت آمده است... هنر جهانبخت چیست؟ ویدئوی ندا یاسی که در حمام در حال شیو کردن بدنش است و با عصبانیت فریاد می‌زند «چرا به من می‌گید پشمات رو بزن!» ده میلیون دیده شده و خود او نیز با همین هنر، هر گاه اراده کند، دو سه میلیون فالوور برای خود جمع می‌کند.

حالا رامبد متکی به یک رسانۀ عریض و طویل است و کارکرد سیاسی خوبی هم دارد... لالایی‌خوان خوبی است... اما پرسش بزرگ همه همین است که چرا برخی چهره‌های اینستاگرامی بی‌هیچ هنری چند میلیون فالوور دارند؟ پاسخ آن دم دست است؛ آن‌قدر دم دست که نمی‌بینمش. مانند کسی که کلید در دستش است و دنبال کلید می‌گردد. دنیا و ندا و امثالشان «شورش هیچ»اند. «هیچ» در این‌جا هرگز لفظ «توهین‌آمیز» نیست. بگذارید چند سطر توضیح دهم: رازی که در پس سلبریتی‌ها نهفته است «شخصیت» است؛ کاراکتر. چیزی که جذاب است نه هنر و دانش، نه جایگاه سیاسی و اجتماعی و نه خلاقیت است... چیزی که جذاب است، «کاراکتر» است. آدم‌ها جذب کاراکتر می‌شوند. با دانش و تخصص، با هنر و خلاقیت کسی «سلبریتی» نمی‌شود. حتی کیارستمی وقتی «کیارستمی» شد، که «کاراکترش» از هنرش به طور مجزا جذاب شد. از صف مردگان، صادق هدایت هم سال‌ها پس از مرگ به یک سلبریتی نامیرا تبدیل شد، چون کاراکترش کشف شد. کاراکتر آهنرباست.

کشف این سلبریتی‌ها این بود که «کاراکتر منهای قابلیت» هم میسر است. در بالا منظورم از «هیچ» این بود که این کاراکتر بر هیچ سوار است. این سلبریتی‌های «هیچ‌بنیاد» شورش جامعه‌اند علیه قابلیت، دانش و هنر. جامعه این سلبریتی‌ها را می‌سازد و بزرگ می‌کند تا گواهی باشد برای اینکه می‌توان بی‌هیچ به همه‌چیز رسید و از همه معروف‌تر شد. به این شکل آن «ملال بورژوایی» که آرنت می‌گوید، از تن این جامعه به در می‌شود. انسان‌های شگفت‌انگیزی که هیچ چیز شگفت‌انگیزی ندارند...

مهدی تدینی
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

https://t.me/andiiishepic/1311
2.2K views03:14
باز کردن / نظر دهید
2021-11-20 12:24:28 - جعل خاطرات «هیلاری کلینتون» در کتاب درسی مدارس!


در صفحات ۷۴ و ۷۵ کتاب «دین و زندگی» پایه‌ٔ یازدهم،°° ذیل بحث وحدت شیعه و سنی، خاطره‌ای عجیب از هیلاری کلینتون، وزیر سابق امور خارجه‌ٔ ایالات متحده، نقل شده است:

«...من به ۱۱۲ کشور جهان سفر کرده بودم و با برخی از دوستان، این توافق حاصل شد تا به محض اعلام تأسیس داعش، ما و اروپا هرچه سریع‌تر آن را به رسمیت بشناسیم که ناگهان همه‌چیز در مقابل ما بدون هشدار قبلی، فرو ریخت.

مصر قلب جهان عرب و جهان اسلام است و ما تلاش داشتیم تا از طریق اخوان‌المسلمین و داعش این کشور را تحت کنترل درآوریم و آن را تقسیم کنیم و پس از آن به کشورهای حوزۀ خلیج فارس برویم. کویت اوّلین کشوری بود که از طریق دوستان ما در آنجا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن، امارات، بحرین و عمان مدّ نظر ما بودند و پس از آن منطقۀ عربی کاملاً تقسیم می‌شد و به صورت کامل آن را تحت کنترل در می‌آوردیم. ما منابع نفتی و گذرگا‌ه‌های آبی را تحت تصرف خود درمی‌آوردیم...»

کتاب درسی منبع این «خاطره» را کتاب «گزینه‌های دشوار» کلینتون با ترجمه‌ٔ «علی‌اکبر عبدالرشیدی» ذکر کرده است.
از آنجا که اعتراف به چنین مسئله‌ای که قاعدتاً باید از اسرار امنیتی شمرده می‌شد، حتا اگر واقعیت داشته باشد، بعید می‌نمود؛ بنابراین صحت این نقل قول را از طریق متن انگلیسی کتاب بررسی کردم.

تلاش خود را با جستجوی عدد ۱۱۲ در متن کتاب آغازیدم. اولین جمله‌ای که در کتاب شامل این عدد بود، جمله‌ای بود که در آن کلینتون گفته بود در زمان ایفای مسئولیت وزارت امور خارجه به ۱۱۲ کشور سفر کرده است. این عدد دو بار دیگر در کتاب تکرار شده بود و در آن دو بار نیز به مسئله‌ٔ دیگری اشاره نداشت.

تلاش خودم را با جستجوی کلیدواژه‌های دیگری همچون «بحرین»، «مصر»، «اخوان المسلمین»، «عربستان»، «خلیج فارس» و «خلیج» ادامه دادم. با این حال کماکان هیچ نتیجه‌ای حاصل نشد.

حال سؤال جدیدی پیش می‌آمد: «آیا ترجمه چنین افزوده‌ای دارد یا ارجاع کتاب درسی به آن درست نیست؟»

با جست‌وجویی سریع در اینترنت توانستم همین «خاطره» را در چند خبرگزاری بیابم. با ادامه‌ٔ جست‌وجو به این نتیجه رسیدم که منبع همه‌ٔ این‌ها خبری در سایت «ایسنا» است که در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۳ با ارجاع به روزنامه‌ٔ «الاهرام مصر» (آن هم بدون ذکر تاریخ و شماره‌ٔ صفحه) چنین گفته‌ای را به کتاب جدیدالانتشار کلینتون یعنی کتاب «گزینه‌های دشوار» نسبت داده بود.

نکته‌ٔ جالب اما این بود که مطابق دادگان خانه‌ٔ کتاب، ترجمه‌ٔ عبدالرشیدی از این کتاب در سال ۱۳۹۴ و با عنوان «گزینه‌های سخت» و نه «گزینه‌های دشوار» منتشر شده بود.

به نظر می‌رسید مؤلفان کتاب «دین و زندگی» خاطره را از اینترنت نقل کرده‌اند و تصمیم گرفته‌اند این‌گونه وانمود کنند که مرجعشان ترجمه‌ٔ کتاب بوده است. از این رو اطلاعات یکی از ترجمه‌های کتاب را به عنوان مأخذ ذکر کرده‌اند و سهواً عنوان کتاب را بر اساس سایت ایسنا (یعنی «گزینه‌های دشوار») و نه بر اساس خود ترجمه‌ٔ انتخاب‌شده (یعنی «گزینه‌های سخت») نقل کرده‌اند. طبیعی است در ارجاع کتاب درسی، هیچ خبری از ذکر شماره‌ی صفحه نیست.

حال چند سؤال مطرح می‌شود: مگر امکان دارد که سیاست‌مداری نقشه‌ای تا به این اندازه محرمانه را این‌چنین افشا کند؟ پس چرا مؤلفین کتاب درسی نتوانسته‌اند جعلی‌بودن خاطره را تشخیص بدهند؟ و مگر مؤلفین کتاب درسی خبر ندارند که مطابق قواعد استناد، نمی‌توان مطلبی را از یک منبع برداشت و به منبع دیگر استناد کرد؟ و چرا این زحمت را به خودشان نداده‌اند که صحت خاطره را از روی ترجمه‌ٔ کتاب کلینتون بررسی کنند؟ اما پرسشی از همه‌ٔ این پرسش‌ها مهم‌تر است: نوجوانان عصر اطلاعات که بسیاری‌شان در همان نگاه نخست دروغ‌بودن این نقل را تشخیص می‌دهند، چگونه می‌توانند به باقی مطالب کتب درسی اطمینان کنند؟

نوید رشیدیان،
دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین
ــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiish
6.0K views09:24
باز کردن / نظر دهید
2021-11-15 19:15:45 - روایت یکی از پرشمار قربانیان بی‌نام‌ونشان آبان ۹۸


این روایت یکی از کسانی است که در آبان ۹۸ کشته نشد ولی آسیب‌هایی بسیار شدید و ماندگار دید. هیچ‌جا هیچ خبری در موردش نیست و من هم همان موقع خیلی اتفاقی در جریان ماجرایش قرار گرفتم و بعد ماجرا را دنبال کردم. از صحت جریان مطمئنم و به دلایل واضح ترجیح دادم روایت را بدون نام منتشر کنم.

این خانم جوان ساعت ۱۰ صبح جمعه ۲۴آبان ۹۸ و در حالی که از گران‌شدن بنزین بی‌خبر بود وارد شهر نه‌چندان بزرگشان شد. وقتی رسید دید مردم ماشین‌هایشان را وسط خیابان خاموش کرده‌اند و فهمید چه خبر شده. او هم به گفتهٔ خودش در این ترافیک گیر کرد و همین‌طور نشست. بعد از مدتی یگان ویژه آمد و با بلندگو از مردم خواست متفرق شوند که نشدند. بعد مأموران یگان ویژه با باتوم به جان ماشین‌ها افتادند و شروع کردند به شکستن آینه‌ها و شیشه‌ها و .... یکی از مأمورها به ماشین او رسید و از او خواست پیاده شود. او هم گوش نکرد و سر جایش نشست. مأمور در ماشین را باز کرد و با باتوم چند ضربه به سمت چپ بدن او کوبید که باعث شکستن کتف و آرنج چپش شد. بعد هم می‌خواست به سرش ضربه بزند که او دستش را روی سرش گذاشت و پنج انگشت دست چپش هم شکست. بعد مأمور او را از ماشین پیاده کرد و چند ضربه دیگر زد که در اثر این ضربه‌ها سه دنده‌اش ترک خوردند.

ماشین‌ها کم‌کم متفرق شدند. او را هم به بیمارستان بردند و دستش را عمل کردند. بعد از چند روز برای عمل‌های تکمیلی به یک شهر بزرگ رفت و آنجا هم یکی دو عمل دیگر رویش کردند؛ اما اوضاع رو به وخامت بود. ضرباتی که به کتف و گردنش زده بودند باعث فشار به جمجمه و نخاعش شده بود و درنهایت حدود یک ماه بعد از ضربهٔ اولیه مجبور شدند او را به کمای مصنوعی ببرند تا بتوانند معالجه را ادامه دهند. در طول این کما، مادر ۵۱ ساله او سکته (بخوانید دق) کرد و از دنیا رفت. دو نفر از بستگان نزدیکش هم در شلیک به هواپیمای اوکراینی کشته شدند (خودش می‌گفت وجدانش برای این دو مرگ هم معذب است، چون آنها در آن زمستان قصد سفر به ایران را نداشته‌اند و به خاطر اتفاقی که برای او افتاده بوده تصمیم گرفته‌اند بیایند و پیش خانواده باشند).

چند ماه بعد او از کما بیرون آمد و با این فجایع روبه‌رو شد. چند ماه هم روی ویلچر بود و الان مدتی است می‌تواند با واکر راه برود.

به همین سادگی زندگی چند خانواده ویران شد. حتی اگر از دید حکومت هم نگاه کنیم، حداکثر خطای این فرد این بوده که به حرف مأمور یگان ویژه گوش نکرده و ماشینش را حرکت نداده است. همین. فقط همین.


- بهمن دارالشفاعی
ـــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
5.7K views16:15
باز کردن / نظر دهید
2021-11-02 14:31:24 - «کرایونیک»، امیدی به زندگی جاودانه


در ژانویهٔ سال ۱۹۶۷، پروفسور «جیمز بدفورد»، استاد فیزیولوژی دانشگاه کالیفرنیا، به‌عنوان اولین انسان، در پروژهٔ کرایونیک منجمد شد. او که بدلیل ابتلا به سرطان درگذشت، چند ساعت پس از مرگ، طی فرایندی در نیتروژن مایع قرار داده شد و در دمای ۱۹۶- درجه سلسیوس شروع به انجماد کرد. پروفسور بدفورد هنوز هم در «موسسهٔ آلکور» در آمریکا نگهداری می‌شود.

«بنجامین فرانکلین» در سال ۱۷۷۳ در کتابی به نام «آیندهٔ جاودانگی» این ایده را مطرح کرد که با سرد شدن شدید بدن انسان‌ها می‌توان آن ها را پیش از مردن برای سال‌های طولانی حفظ کرد تا شاید در آینده دوباره بتوان آن‌ها را به حیات بازگرداند.

«کرایونیک» یا «سرمازیستی» به مطالعه و تحلیل واکنش ارگانیسم‌ها، پروتئین‌ها و اتم‌ها، وقتی که در دمای پایین قرار دارند، می‌پردازد. از سال های دههٔ ۱۹۶۰ یکی از زیر شاخه‌های این علم مورد توجه دانشمندان و رسانه‌ها قرار گرفت که ادعا می‌شود می‌تواند کلید رهایی از مرگ و رفتن به سوی جاودانگی باشد.

کرایونیک بر اساس این باور بنا شده است که پروتئین‌ها و سلول‌های بدن در دمای پایین و با تمهیداتی قابل حفظ‌اند.

دانشمندان امیدوارند در سال‌های آینده با پیشرفت علم، قادر به ترمیم در سطح مولکولی و درمان هر نوع بیماری و حتی پیری باشند. آن‌ها بر این عقیده‌اند که چون حافظه، شخصیت و هویت در مغز حفظ می‌شود، با ثابت نگه داشتن ساختار آن بتوان در آینده دوباره بدن را بازسازی کرد و در عمل حیات تازه‌ای به فرد بخشید.

کرایونیک اکنون فقط در مورد کسانی انجام می‌شود که دارای بیماریهای لاعلاجی هستند و با توجه به تعاریف علمی کنونی در حال مرگ اند.

روند کار بدین‌ترتیب است:
۱. پس از مرگ، جسد بلافاصله در یخ قرار می‌گیرد تا از آغاز روند فساد جلوگیری شود.
۲. بعد از آن جسد به دستگاه قلب و ریه مصنوعی، مشابه دستگاه مورد استفاده در جراحی قلب باز، متصل می‌شود تا خون در بدن در گردش بماند.
۳. در گام بعدی، حدود ۱۵ نوع ماده شیمیایی وارد رگ‌ها می‌شوند تا روند فساد متوقف، سلول‌ها حفظ و جسد، آمادهٔ عمل جراحی شود.
۴. در جراحی، قفسه سینه باز و جراح با کمک دستگاهی که به رگ‌های بزرگ بدن وصل می‌کند خون و مایعات دیگر را تخلیه و به جای آن ضدیخ وارد رگ‌ها می‌کند. این کار، بسیار حساس است. زیرا اگر سلول‌ها یخ بزنند یا در روند انجماد آب خود را از دست بدهند آسیب خواهند ددی؛ بنابراین باید با دقت زیاد، تعادل را حفظ کرد.
۵. وقتی رگ‌ها از ضدیخ پر شدند، جسد به تدریج به مدت دو هفته سرد می‌شود تا دمای آن به ۱۹۶- درجه سلسیوس برسد. سپس در درون کپسول مخصوص، به صورت سر و ته در محفظه‌ای حاوی نیتروژن مایع و به احتمال زیاد در کنار سه جسد دیگر قرار داده می‌شود. جسد همان جا می‌ماند تا زمانی که بشر به فناوری‌ای که آرزویش را دارد، دست یابد.

دانشمندان روی این مسأله که علم هنوز آنقدر پیشرفت نکرده که بتواند افراد کرایو شده را به زندگی برگرداند توافق دارند. به عقیدهٔ آن‌ها بازگرداندن یک فرد فریزشده با هیچ تکنولوژی فعلی و یا حتی در آیندهٔ نزدیک هم امکان‌پذیر نخواهد بود. در آینده هم بعد از احیای این افراد، هم باید آسیب ناشی از کمبود اکسیژن در بافت ها را برطرف کرد، هم مشکلات ناشی از مسمومیت با مایع کرایوپروتکتانت که قبل از فریز شدن به بافت‌ها تزریق می‌شود و هم مشکلات ناشی از سرمازدگی و یخ زدگی بافت‌ها را درمان کرد و بعد به سراغ درمان مشکل اصلی که عامل مرگ بوده است رفت.

کرایونیک مخالفان زیادی دارد. کسانی که معتقدند با مرگ، روح از بین می رود، کسانی که فکر می کنند سلول‌های بدن پیش از رسیدن به دمای مورد نظر به دلیل یخ‌زدگی از بین می‌روند و کسانی که فکر می کنند علم در آینده هم قادر به غلبه بر مرگ نخواهد بود و یا علم فعلی نمی تواند امانت دار خوبی برای سالم رساندن بدن به آینده‌ای دور باشد. این مسأله آخری به خصوص در سال ۱۹۷۰ به علت کمبود بودجه و یا از بین رفتن بعضی از دستگاه‌ها که منجر به فاسد شدن تعدادی از بدن‌ها شد، قوت بیشتری گرفت.


•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
4.1K views11:31
باز کردن / نظر دهید
2021-10-26 18:11:21 اتاق تاریک بود. ننه پیرهن چراغ را درآورد و پایه‌اش را برد که نفت بخرد. بوی عطر آبگوشت لیمو عمانی خانهٔ همسایه، اتاق‌مان را پر کرده بود. بابام با بوی ترشیدهٔ نان آمد. به من گفت: «امشب شب جمعه س. یه سوره قرآن برای مرده‌هامان بخوان.»
گفتم: «گلوم خیلی درد میکنه.»

بابا به اصغر گفت که بخواند. می‌دانستم که اصغر بلد نیست. بابا قلک را که دید، آن را برداشت و تکان داد و به من گفت: «وقتی زیاد شد، به من بدش قرض، باشد؟»
گفتم: «باشد.»

از دور صدای اذان می‌آمد. بابا صلوات فرستاد. فاطی به آهنگ گوشت‌کوب خانهٔ همسایه می‌رقصید. جاده‌های حاشیهٔ گلیم تاریک بود و ماشین اصغر چراغ نداشت. ننه هنوز نیامده بود. شاید به او نسیه نداده بودند.

علی‌اشرف درویشیان،
فـصل نـان
ـــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
3.0K views15:11
باز کردن / نظر دهید
2021-10-25 13:21:19 - رهبران ویتنام فهمیدند، رهبران اینجا نه!


ای کاش فرصت داشتم و کتاب «هیچ چیز غیرممکن نیست»، نوشتهٔ تد اوسیوس، را اختصاصاً برای سران جمهوری اسلامی ترجمه می‌کردم. این کتاب دو هفته پیش منتشر شده و من هر شب روی موبایلم بخش‌هایی از آن را می‌خوانم.

فقط بگویم عجب حکایتی است حکایت آشتی آمریکا و ویتنام. این دو کشور تاریخ خون‌باری را پشت سر گذاشته‌اند که ثمره‌اش شصت‌هزار کشته برای آمریکا و دو میلیون کشته برای ویتنام بوده است. هنوز خاطرهٔ تلخ بمباران‌های خوشه‌ای آمریکا در جنگل‌ها و مناطق مسکونی ویتنام از خاطره‌ها نرفته است. زخم‌های جنگ هنوز به طور کامل مداوا نشده‌اند. موقع خواندن کتاب یک آن تصور کردم رهبران ویتنام افرادی از جنس و تبار سران مبارز و آشتی‌ناپذیر خودمان بودند که در این صورت کی جرأت داشت حرف از مذاکره و آشتی با امپریالیسم آمریکا بزند. «آقا دو میلیون شهید و چند میلیون مجروح داده‌ایم، همهٔ جنگل‌ها و شهرها و روستاهایمان توسط آمریکایی‌های جنایتکار بمباران شیمیایی شده است، آن وقت شما خائن‌ها می‌گویید برویم با آمریکا آشتی کنیم؟» چه شانسی آوردند که ویتنامی ها سرانشان ویتنامی بودند نه ایرانی.

مخلص کلام این که، ویتنامی‌ها به وقت جنگ جانانه جنگیدند و به وقت صلح جانانه صلح کردند. دو دشمن قدیمی عاقبت گذشته را فراموش کردند تا آیندهٔ بهتری برای مردمانشان بسازند. این کتاب را باید خواند تا متوجه شد با معجزهٔ دیپلماسی چه کارهای عظیمی می ‌وان کرد به شرطی که دشمنی کردن برای یک عده‌ای ابزار حکمرانی نباشد. به شرطی که منافع ملی مرجح بر هر منفعت دیگری باشد. این کتاب را باید خواند تا فهمید کشورها چگونه از جنگ به آشتی، همکاری و حتی هم‌پیمانی می‌رسند. این مکانیسم، این پویایی، باشکوه است اما متأسفانه نادر. این سازوکار بسیار دشوار اما امکان‌پذیر است. زخم‌های قدیمی مداواشدنی‌اند و بر تراژدی جنگ و منازعه می‌توان غلبه کرد.

کتاب، حکایت ربع قرن دیپلماسی دوطرفه برای آشتی دو کشور است. دو کشور با نظام‌های سیاسی متضاد .یکی کمونیست و آن دیگری کاپیتالیست؛ و این فقط آشتی دولت‌ها نیست که آشتی ملت‌ها هم هست. آدم لذت می برد از تماشای رهبرانی عاقل و باشعور که عزم خود را جزم کرده‌اند که از گذشته عبور کنند تا آیندهٔ بهتری برای ملتشان بسازند؛ و آدم حالش به هم می خورد از هر چه نفرت‌پراکنی و کینه‌ورزی است.

امروز آمریکا بزرگترین شریک تجاری ویتنام است. ویتنام فقط سالی پنجاه میلیارد دلار کالا به آمریکا صادر می‌کند. دو کشوری که تا دیروز علیه هم می‌جنگیدند حالا در برابر توسعه‌طلبی چین در منطقهٔ دریای جنوبی چین متحد و هم‌پیمان یکدیگر شده‌اند.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
11.4K views10:21
باز کردن / نظر دهید