Get Mystery Box with random crypto!

Attic

لوگوی کانال تلگرام atticc — Attic A
لوگوی کانال تلگرام atticc — Attic
آدرس کانال: @atticc
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.79K
توضیحات از کانال

-

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2022-02-07 14:09:52 #پیشنهادات_اسپاتی‌فای
@atticc
211 viewsHadis, 11:09
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 00:26:20 من کتاب را برداشتم. فصل دهم، آیه سی‌و‌یکم را نشان‌ش دادم، خواند:
" افتادن به دست خدای ِزنده، چیز بسیار وحشتناکی است."

برادران کارامازوف – داستایفسکی
339 viewsHadis, 21:26
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 00:22:46 Body cells replace themselves every month. Even at this very moment. Most everything you think you know about me is nothing more than memories.

Haruki Murakami – A Wild sheep chase
339 viewsHadis, 21:22
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 22:19:06 از جفت‌شان می‌ترسم؛ از زندگی و از مرگ. پس کجا هستم؟ یعنی به غیر از این دو، حالت دیگری وجود دارد؟ در دنیایی که تضادها را برایمان پررنگ‌تر و بزرگ‌تر کرده‌اند، فکر به حالت سوم کمی عجیب و غریب به نظر می‌رسد. اما من دارم فکر می‌کنم. به چیزی غیر از زندگی و مرگ.
153 viewsHadis, edited  19:19
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 12:39:24
ذکر ایام ِهفته.
306 viewsHadis, 09:39
باز کردن / نظر دهید
2022-02-05 23:41:20 یک‌جور توقع بیجا از خود و دیگران در من لانه کرده‌است. یک‌جور حرص ِمداوم که نمی‌دانم سرچشمه‌اش کجاست. توقعی که هیچ پایه و اساسی ندارد. هیچ دلیلی برای حضور آن در خود احساس نمی‌کنم. تنها پس از اینکه اجازه صحبت به آن - در درون خود - می‌دهم، تنها کمی پس از آن حس شرمی عمیق در رگ‌هایم جاری می‌شود. توقع زیاد و بی‌جا آدمی‌زاد را لجباز، کم حوصله، دائما ناراحت و غیر قابل کنترل می‌کند. انگار در مکانی که نمی‌دانم کجا بوده، یک زامبی به من حمله کرده است. حالا هر چند وقت یکبار تقلا می‌کنم، به در و دیوار می‌زنم، از تجربیات‌م وام می‌گیرم، از روش‌ِ قهر با خویشتن استفاده می‌کنم تا به یک زامبی دیگر تبدیل نشوم و به این چرخه پایان دهم. لازم به توضیح نیست که اینجا زامبی بودن را به آدمی متوقع تشبیه کرده‌ام؟ زیرا هر چیزی می‌تواند از آدمی‌زاد زامبی بسازد. توقع بیجا و بی‌دلیل هم یکی از آنهاست.
83 viewsHadis, 20:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-05 10:22:54 شروع روز؟ با ایشون بود.
@atticc
180 viewsHadis, 07:22
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 23:36:02 جدیدا ترجیحم این است که در تاریکی بنشینم. در تاریکی کار کنم، در تاریکی فیلم نگاه کنم، فکر کنم، با کسی حرف بزنم و ... گریزان شدن از نور می‌تواند دلیلی داشته باشد؟ فکر می‌کنم بله. انگار حالا تاریکی کمک می‌کند بهتر درک کنم، بهتر ببینم.

به اندازه‌ی گریزان شدنم از نور، از بسیاری زنجیرها که به دست و پایم بسته شده است نیز گریزان شده‌ام. قبلا آنها را می‌پرستیدم، ستایش می‌کردم، گاهی با یک اَره‌ی آهن‌بُر به جان‌شان می‌افتادم. کمی تلاش می‌کردم. می‌دیدم نمی‌توانم از شرشان خلاص شوم. ناچارا می‌پذیرفتم‌شان. اما حالا می‌خواهم بسیار بسیار دورتر از آنها در تاریکی بنشینم. و به همه‌چیز فکر کنم.

احساس می‌کنم آن‌طور که باید خودم را دوست ندارم. چرا؟ به جواب نرسیده‌ام. یک نقطه‌ای در مغزم هست که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنم. بعد که به آنجا می‌رسم میبینم آن نقطه کمی جلوتر از من ایستاده. گمان می‌کنم دارم یک سراب را دنبال می‌کنم. گمان می‌کنم دارم خود را از داخل یک آینه می‌بینم، آینه‌ای که تصاویر را دورتر از آنچه هست نشانم می‌دهد.

میخواهم در تاریکی بنشینم تا این نقطه را نبینم، تا در ذهنم خاموش شود. چشمانم به تاریکی عادت کند. و برای دیدن ِآنچه همیشه از مقابل چشم‌هایم پنهان می‌شود، تلاش کنم.
158 viewsHadis, 20:36
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 14:49:43
عکس را از این توییت برداشتم‌.
411 viewsHadis, 11:49
باز کردن / نظر دهید
2022-02-03 23:37:05 نشسته ام تو پوسته* و گوشم را تیز کرده‌ام که صدای پای بچه‌ها را بشنوم ناگاه صدای همهمه می‌شنوم. صدای پا می‌شنوم. صدای پای بچه‌ها نیست. همهمه بچه‌ها نیست. حرف‌ها، تو تاریکی مرطوب سر می‌خورد و می‌آید و به گوشم می‌نشیند. صدای آفاق را می‌شناسم. صداش با هوهوی برگ‌هاي سر نیزه‌ای درختان خرما قاطی شده‌است. از تو پوسته تکان می‌خورم و خودم را می‌کشم بالا. رو ماسه‌های مرطوب دراز می‌کشم. آرنج‌هام را ستون می‌کنم چانه‌م را می‌گذارم تو کفهام. نگاهم تاریکی شب را می‌شکافد. در درازای شاخه‌ی سوم که از رودخانه جدا می‌شود، سایه هائی هست که تکان می‌خورند. آب آمده است بالا. تشاله می‌تواند از تو شاخه‌ها تا عمق نخلستان براند. بلند می‌شوم و می‌روم. صدای پام رو ماسه خفه می‌شود. می‌ایستم. گونه‌هام را می‌چسبانم به پوست خشن یکی از درختان ِخرما. حالا، صداها را بهتر می‌شنوم و حالا، آفاق را مي‌بینم که طاقه‌های پارچه را از تو تشاله می‌گیرد و رها می‌کند رو زمین. تنش توی پیراهن وال سیاه قالب گرفته شده, مویش رها شده روشانه‌اش.

• همسایه‌ها | احمد محمود
* پوسته: پناهگاه قایق
150 viewsHadis, 20:37
باز کردن / نظر دهید