Get Mystery Box with random crypto!

Attic

لوگوی کانال تلگرام atticc — Attic A
لوگوی کانال تلگرام atticc — Attic
آدرس کانال: @atticc
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.79K
توضیحات از کانال

-

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 75

2021-04-16 12:47:04 خانم پاهایش را روی هم انداخته بود و مُهمل به هم می بافت: این کار ها آخر و عاقبت نداره! دختر باید سرسنگین باشه. البته خودمم همینجوری بودم. نبودی ببینی پسرای همسایه با اون موهای پشت بلند ِ دختر کُش، چقدر توو نخم بودن! و خب فکر میکنی دلیلش چی بود؟

آقا (که همان همسر خانم بود) سالها بود مُرده بود. کارمند بانک بود با حقوق و مزایا مشخص. بچه نداشتند. یعنی نشد که داشته باشند. خیلی هم خوشبخت بودند؛ البته خانم میگفت. و قاب عکس‌شان داد می زد این موضوع را که آنها از کسانی که توی لاتاری برنده می‌شوند هم وضعشان بهتر است. تووی عکس لبخند زده بودند، رفته بودند مشهد، با حرم عکس گرفته بودند؛ از این عکس‌هایی که دست کم در خانه هر ایرانی یک نمونه قدیمی‌اش یافت می‌شود. خانم مثل خیلی زن های دیگر نصف چادرش را به دندان گرفته بود، یک پیراهن ساده تنش بود، بخشی از موهای مدل مصری‌اش از کنار چادر مشخص بود. آقا با لبخند پیروزمندانه‌ای که انگار از شکار آهوی کمیاب ِدر حال انقراض برگشته باشد، زل زده بود به لنز. هردو لبخند پهنی داشتند، و این معنی‌اش چه بود؟

خانم ضربه‌ای به لبه‌ی تختش زد و گفت، می‌شنوی چه می‌گویم؟ گوش‌ت به من باشه. سرسنگین بودن یعنی لبخند ملیح بزنی. توی خیابون چشمت مثل اینایی که آدرس گم کردن سرگردون ازین ور به اون ور نباشه. این ماتیکِ جیغ چیه؟ عروسیه ما بی‌خبریم؟ چشم‌هایش زد بیرون، آبی به نظر می‌رسید در صورتی که هیچوقت نمی شد حدس زد دقیقا چه رنگی دارد، اخم کرد: بعدم ریز بخند، زن خوب نیست صداش بلند بشه. چه معنی میده؟
خانم مثل دستگاهی که صدایش از قبل ضبط شده باشد، یا مثل طوطی که برای شیرین زبانی آنچه را طی شصت و خرده ای سال آموخته بود، تکرار می کرد. حرف هایش آنقدر تکراری بود که انگار در زندگی فقط همین دیالوگ‌ها را داشت. همین نقش را به خوبی بلد بود. همین نقش به صورت و دست های سفیدش می آمد. تقریبا داد زد: نمی‌خوای شوهر کنی؟ چه حرفا!

باز نگاهی به قاب عکس انداختم. اگر پس زمینه‌ی این عکس، رودخانه‌ی راین یا یک رستوران در قلب هامبورگ بود، اگر صورت خانم غرق ماتیک سرخ بود، خنده‌ی دندونی می‌کرد، موهایش در باد رها بود، شبیه مرلین مونرو دامن کوتاه پوشیده بود، و آقا کنارش با کت شلوار و کراوات نشسته بود، عطر ادکلن مست کننده اش از پسِ عکس هم همچنان به مشام می‌رسید، از لابلای این دهان و چرخش این زبان چه خارج می‌شد؟ خانم‌های آنطرفِ آبی، برای تکرار ِ آموخته‌های سابق خود چه در چنته دارند تا راه ِسعادت را به دیگران نشان دهند تا خدایی نکرده، هیچ کس خانه‌ای در جهنم اجاره نکند؟ انگار که همه می‌دانند همای سعادت کجاست جز شخص ِشما.

ناغافل بغض خانم ترکید: ولی همیشه دلم بچه می‌خواست، خدابیامرز خیلی دوستم داشت که جلوی مادرش مقاومت کرد و با هوو همنشینم نکرد! چقدر دعوا میکردن! چقدر حرف و نقل بود. من طاقتش را نداشتم راستش. من آقا را به اندازه ی موهای سرم دوست داشتم. نمی خواستم او را با کسی نصف کنم. اما او یک‌بار هم بهم نگفت دوستم داره. آدم‌ها قدیمها اینجوری عشق‌شونو به هم اثبات می‌کردن. آقا خودش در عکس موهای چندانی نداشت، یعنی خانم را چقدر دوست داشت؟ چه معیاری برای سنجش میزان علاقه‌اش برای ارائه داشت؟ آن‌هم در دوره‌ای که پسر های مو بلند، برای خانم حکم سوپر مدل‌ها را داشته اند. خانم باز جدی شد، شنیدی چه گفتم؟ مِن بعد نبینم این ادا اطوار ها ازت سر بزنه. اگر آقا سر خانم هوو آورده بود او بازهم به این معجون ِدرهم برهم اعتقاد داشت؟

خانم آنقدر حرفش‌های طوطی‌وارش را تکرار کرد که کم کم سرش سنگین شد، لب‌های نسبتا لرزانش دیگر تکان نخورد، چشمانش را بست و روی صندلی به خواب رفت تا برای دور بعدی نیرو بگیرد. برعکس تصویر ِتوی قاب عکس، روی صورتش اثری از احساساتِ خاصی مشخص نبود. لبخند را در همان قاب جا گذاشته بود. پیش ِآقا.

889 viewsHadis, edited  09:47
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 21:17:25
726 viewsHadis, 18:17
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 17:28:37 دمای هوا خوب است. همین الان دیدم که یک پرنده جلوی باد بال هایش را از هم باز می‌کند تا به عقب برود و به احتمال زیاد این حالت باعث ترشح هورمون خوشحالی در کله‌ی فندقی‌اش می‌شود. راستی من چرا بال ندارم؟
شامپویی که تازه خریده‌ام فقط مثل کولر کله‌ی فندقی‌ام را خنک میکند و خیلی نقش تمیز کننده را ایفا نمی‌کند که به همین دلیل زده است توی ذوق فندقی‌ام. شب دیر می‌آید و سریع می‌رود. دارم نعش خودم را هر طور شده است از این ورطه‌ی هولناک بیرون می‌کشم که وقتی چهل ساله شده‌م روی صندلی جلوی کسانی که از من کم سن و سال‌تر هستند بنشینم و گذشته‌ی قابل اسثتنادی برای ارائه داشته باشم تا بتوانم کله‌ی فندقی‌شان را با جمله‌ی من چندتا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده‌ام، به درد بیاورم. گاهی این وسط دلتنگ می‌شوم، دلم هوس یک سفر بسیار بسیار طولانی را می‌کند که اهمیتی ندارد، قبلا که مهم بود چه تغییری ایجاد شد؟ برای خیلی چیزها نگرانم، هربار یک پلن میگذارم روبه‌رویم برای اینکه کم نیاورم دو پلن دیگر هم میگذارم تنگش که توی کله‌ی فندقی این زندگی قوی بودنم را فرو کنم که خیال نکند به همین زودی ها قرار است ترمز دستی را بکشم و بگویم، اینجا ایستگاه آخر است. راستی نگفتی، چرا ما کله فندقی‌ها بال نداریم؟

763 viewsHadis, edited  14:28
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 17:08:07 پنکیک درست کردن این بچه از من صد پله بهتره :))
714 viewsHadis, 14:08
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 17:07:46
Charlie Chaplin - The Kid - Pancake Scene
711 viewsHadis, 14:07
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 07:58:02 یه شخصیت خیالی برای خودم درست کردم؛ خیلی صبوره، خیلی مواقع در برخورد با مشکلات و تنش‌ها بیخیاله، اکثرا آرومه و به موقع حرفش‌و میزنه، سعی میکنه مبادي آداب باشه و آدم منطقي‌ای به نظر برسه. بعضی روزها که خوب نیستم یا دائم استرس دارم و رفتارم بچه‌گانه میشه به خودم میگم از این چهره فاصله نگیر، برگرد توی همون موضع. اونجا وضعت بهتره.
950 viewsHadis, 04:58
باز کردن / نظر دهید
2021-04-14 23:37:04
یه چیزی امشب توی کانال خانوم آلما توکل خوندم و برام خیلی جالب بود که مربوط به حریم خصوصی بود. اینکه من شخصا اعتقاد دارم توی هر نوع ارتباطی حتی ارتباط عاطفی بین دو نفر باید حریم خصوصی قائل شد و این باور که دوست داشتن و علاقه و ارتباط نزدیک میتونه این حریم رو از بین ببره، اشتباهه. همین اشتباه توی روابط دوستی ساده و عادی بین دو نفر هم میتونه مخرب باشه. من و فلان دوستم خیلی ساله در ارتباطیم، سلایق و علایق مشترک داریم، از خیلی از اطلاعات زندگی ِهم خبر داریم ولی از یه مرزی فراتر نمی‌ریم. وجود این خط قرمز باعث میشه هم حرمت‌ها حفظ بشه هم طرفین در آرامش باشن. بارها دیدم آدمهایی رو که میخوان به اسم 《رفاقت》 از این خط رد بشن، برای من تعیین تکلیف کنن که با کی در ارتباط باش با کی نه، این خوب نیست، اون بدنیست. اینها اسمش دوستی نیست. همه ی آدمها یه حریم خصوصی دارن. نمیشه به راحتی واردش شد. اگر هم واردش بشی باید یه مدتی اون شخص رو با حریم‌ش تنها بذاری تا باز خودش رو بازسازی کنه؛ تا ابد نمیشه به عنوان مهمون توی خونه کسی بمونی! نمیشه در اتصال دائم و شبانه روزی با کسی بود. احتیاج به تنها بودن و دور بودن از همه طی زمان‌هایی خاص، ابتدا درخواست راهنمایی و سپس مطرح کردن نظر سازنده از سمت دیگران، کمک می‌کنه به ارتباط بهتر. فاصله مشخص و دور از خط قرمز آدمها، ابدا بد نیست بلکه نشون از در‌ک بالای شخص داره.
878 viewsHadis, edited  20:37
باز کردن / نظر دهید
2021-04-14 22:30:44
حرف زدن با مسعود/ هانیه/ نسترن برای من حکم اون بخش مجزا رو داره :))
975 viewsHadis, 19:30
باز کردن / نظر دهید