Get Mystery Box with random crypto!

💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛

لوگوی کانال تلگرام azitazard — 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛 ر
لوگوی کانال تلگرام azitazard — 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛
آدرس کانال: @azitazard
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 1.19K
توضیحات از کانال

لینک دعوت👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFdMq41Yb0XQBcrfgg
💛رامش بادیگارد مخفی(فروشی)
💛دلم رو هوایی کردی(فروشی)
پارتگذاری:روزی یک پارت به جز روز تعطیل
@aziabi
👆آیدی آدمین برای تبادل و خرید رمان
کپی از رمان ممنوع🚫

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2021-10-09 12:03:21 #پارت_۲۷۰

فاطمه خانوم که داشت صحبت هاشون رو گوش میداد سریع گفت:
_من هم میتونم بمونم زهره جان...توی خونه که کاری ندارم؟
زهره خانوم_نه شما خودت پاهات درد میکنه خواهر جان.
کلافه نگاهشون کردم…چقدر تعارف تیکه پاره میکنن‌‌‌؟سرم درد گرفت…بابا نمیخواد هیچ کس بمونه تنها بمونم اعصابم راحت تره…والا.
مهرانه که تا حالا مثل موش گوشه ای ایستاده بود و یک کلمه هم حرف نمیزد خودش رو میندازه وسط میگه:
_عمه جان من به جای مامان میمونم.
با حرص نگاهش کردم…فقط موندن یه قاتل رو ور دلم کم داشتم…از اون بعید نیست بخواد همین جا هم یه چیزی بریزه توی غذام و کلکم رو بکنه.
نگار با با حالت بدی نگاهش میکنه و میگه:
_ممنون مهرانه جون شما کار خودت رو به نحو احسنت انجام دادی ولی خب شانس باهات یار نبود… بقیه اش دیگه با ما.
مهرانه که متوجه تیکه ای که نگار بهش انداخته میشه نگاهی بهم میندازه و سریع رنگش میپره…هه مثل اینکه فهمیده قضیه رو به نگار گفتم برای همین از ترس داره میرینه توی شلوارش…نگاهی به دستای لرزونش میندازم و پوزخندی تحویلش میدم که با تته پته میگه:
_من‌..‌من که هنوز کاری نکردم؟
نگار لبخندی بهش میزنه و میگه:
_دیروز رو میگم عزیزم بالاخره تو هم بودی دیگه؟
قاتل خانوم نفس راحتی میکشه و چیزی به نگار میگه که من توجهی نمیکنم چون با دیدن مهدی که به همراه داریوش وارد اتاق میشه چشمام برق میزنه و هوش از سرم میپره.
در حالی جلو تر میاد خیره خیره زل میزنه به چشمام…منم نیشم رو تا ته باز میکنم و نگاهش میکنم…نگاهش رو از چشمام پایین تر میاد و چرخی توی صورتم میزنه که کم کم اخماش توی هم میره…وا چی شد پس؟چرا باز اخم کرد...همینطور محو همدیگه بودیم که با صدای سرفه ای نگاهمون رو میدزدیم.
_حالتون خوبه الین خانوم؟
داریوش سر خر بود که پرید وسط دید زدنمون…با اخم همچین نگاهش کردم که ترسیده یه قدم میره عقب…نزدیک بود خنده ام بگیره خودم رو کنترل کردم و زیر لب زمزمه کردم:
_خوبم
نگار سریع از کنارم خیز برداشت و رفت کنار داریوش ایستاد و دستش رو حلقه کرد دور بازوش و شروع کرد دم گوشش پچ پچ کردن…دختره ی ورپریده نمیگه چهار تا بزرگ تر اینجا نشستن کم مونده بره توی حلق داریوش.
یه لحظه چشمم به حاجی افتاد که با اخم داشت مهدی رو نگاه میکرد مهدی هم سرش رو انداخته بود پایین و زل زده بود به کفشش…بیچاره مهدی چرا حاجی اینجوری نگاهش میکنه؟نکنه اتفاقی افتاده و من بیخبرم؟نگاهی به صورت بیحالش میندازم معلوم بود خیلی خسته بود و به زور سر پا ایستاده بود...آخی؟خیلی خسته ای بیا کنارم دراز بکش به خدا من مشکلی ندارم...
475 viewsAzi, 09:03
باز کردن / نظر دهید
2021-10-08 01:41:53 دنیای وارونه که میگن شنیدی؟دنیای این دوتا اعجوبه ان
https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
کمرم شلوارم #میدم پایین خیس بودم و #انتظار اذیتم میکنه
بعد چند دقیقه #حرصی میچرخم سمت رعد که صدای خش خش ازش میومد.
_عشقم چه #غلطی داری میکنی
رعد فویل #کاندوم و با ندون میکشه.
+میبینی که نگار در نمیاد اهه
عصبی بر میگردم و بسته رو ازش میگیرم و نگاهی چپی بهش میندازم و پرتش میکنم روی زمین و #بازوش رو میکشم که میفته روم...
_اخه رعد چرا انقدر #خنگی مگه میخای چیکار کنی که کان.دوم نیاز داریم!
+اِ راست میگیا وای چقدر #نرمی تو و چشماش رو میبنده دستم با کلافگی لای موهاش میکنم و نوازش میکنم با منظم شدن نفس هاش چشمام گرد میشه و با #حیرت به رعد که خوابش برده نگاه میکنم
حرصم میگیره و با #بغض از روی خودم کنارش میزنم و ملافه دورم میپیچم ولگدی به پاش میزنم
+ملت شوهر دارن منم دارم. حیف من که دادن به تو اخه مرد هم انقدر خنگ
https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
پسره وسط عشق و حال خوابش میبره و دختره از حرص میخواد خفش کنه
11 viewsربات اد تب گسترده رز قرمز , 22:41
باز کردن / نظر دهید
2021-10-07 23:57:13دختره داره چیزای +18 گوش میده که شوهرش...

https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

پامو از هم باز کردم و با کنجکاوی به فیلم روبروم نگاه کردم:

- س*ک*س لذتی هیجان انگیز و قدرتی عجیب دارد هیچ مانعی جلو دار آن نیست.(یعنی الان من برم بگم بیا منو بکن میاد؟ )
لب و استفاده درست از آن ها می تواند، مقدمات شروع رابطه‌های جنسی را به شکل چشم‌گیری افزایش دهد و زمان رابطه را طولانی تر نماید.(وایی نه جر می‌خورم اینجوری که )

آخه من چجوری اون هرکولو بوس کنم؟
هنوز اون دفعه یادم نرفته چجور شرتمو جر داد

با بقیه ی حرفای زنه لبمو گاز گرفتم:

- استفاده از لب ها در رابطه جنسی راه کار مناسبی برای افزایش تحریک و ایجاد ارتباط عاطفی است...

آره جونه عمش نه که خیلی هم عاطفی باهام رفتار می‌کنه

با صدای...

- مگه میزاری بکنمت؟

با بهت به طرفش برگشتم و به خشتکش خیره شدم...

- ایناها نزاشتی برسم که خیره شدی به سالارِ از دست در رفته

هول کردم و سریع به سمتش قدم برداشتم و گفتم:

- نه...نه اصلا اینجور نیست من فقط...

به چیزش اشاره کرد و نالید...

- خیلی خستس به ماساژ نیاز داره

اخمی کردم و جوری؛ وسط پاش کوبیدم به ماتحتش که صداش کله ساختمون رو برادشت...

- آییییی مامانننن یه هاپو بهم دادی هاپو...

رفتم داخل دستشویی و مایع دستشویی رو اوردم بالا سرش که با بهت گفت:

- نه بهار تو اینکارو....

هر جی بود رو ریخت تو دهنم...
که...
https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk
https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

وایییییی اسن دوتا زوج خیلی شیطونن
نمی دونم چی بگم؟


#بنر_آتشی
29 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 20:57
باز کردن / نظر دهید
2021-10-07 23:56:39 دختره خیلی ساکته که پسره...
https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

با لباس های پوشیدش بیشتر حرصم گرفت که با داد گفتم:

- بهار میشه لخت شی؟

با بهت به سمتم برگشت و بیشتر خودشو گرفت که با صدای پیامک گوشیم حواسم پرت شد...

- اهوع اینارا باش...
وکیوم ویژه ی افزایش دائمی 5 تا 7 سانتی سایز آلت آقایان

درمان مشکلات عدم نعوظ یا کمبود نعوظ
درمان زود انزالی و تقویت قوای مردانگی...شت

بزرگتر، قوی تر و سالم تر شدن آلت تناسلی مرد...برا من خیلی هم بزرگه به شما هم ربطی نداره

ایجاد ارگاسم شدیدتر با بهبود خونرسانی به آلت تناسلی مردان...واه واه بهار مگه میزاره به ارگاسم برسیم؟

رفعی کجی و شکستگی آلت تناسلی آقایان
اصلاح انحنا و انحراف...بسم الله مگه این چیز ما میشکنه؟

پرداخت هزینه کاملا درب منزل بعد تحویل

بسته بندی کاملا محرمانه هزینه پست رایگان...نه توروخدا بیار همه جا جار بزن بگو چیز مصنوعی برای باد کردن چیز اوردم...

همینجور بلند بلند داشتم می‌خوندم که با صدای جیغ بهار ترسیده از روی مبل پاشدم که شاتالاق افتادم....

- آیییی مامان....

با چیزی که خورد تو سرم چشمام رو باز کردم...

- خرررر اینا چیا داری میگی؟

خنده ایی کردم و به چیزم اشاره کردم...

- تبلیغ برای بالا بردن سایز سالار...
البته تا اونجایی که شنیدم همسر بنده تنگ هستن، درسته؟

- سهیلللللللللل

افتاد به جونم و...

https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

جرررررررررررر ننه فقط جررررر
این دوتا زوج خیلی باحالن
هر دوشون یه ازدواج ناموفق داشتن ولی با این حال آقا سهیل بخاطر مامانش میره برا خودش زن بستونه که....


#بنر_آتشی
22 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 20:56
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 22:57:52 #پارت_۲۶۸ یه لحظه چشمام رو باز کردم که چشمام قفل چشمای نگار شد صورتش رو خم کرده بود سمت صورتم و با شیطنت داشت به لبخند گوشه ی لبم نگاه میکرد. _چی شده؟جنی شدی؟لبخند میزنی و زیر لب با خودت حرف میزنی؟ با اخم‌نگاهش میکنم و میگم: _آه برو عقب نگار هر چی حس خوب…
366 viewsAzi, 19:57
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 22:57:24 #پارت_۲۶۹

با بوسه ای که زهره خانوم روی گونه ام زد نگاه خیره ام رو ازش برداشتم
_قربونت برم دخترم بهتر شدی؟
لبخندی زدم و گفتم:
_بد نیستم...خوبم
آقا حبیب و فاطمه خانوم هم جلو اومدن و با من نگار سلام و احوال پرسی کردن...نگاهی به حاجی انداختم و با ناراحتی گوشه ایستاده بود و داشت به سر و صورتم نگاه میکرد…وقتی نگاهم رو متوجه خودش دید جلو اومد و در حینی که دستی روی سر باند پیچی شده ام میکشید گفت:
_انشالله همیشه سلامت باشی دخترم.
ممنونی زیر لب زمزمه کردم که نگاهم به نگار افتاد با نگاه تند و تیزش مهرانه رو نشونه گرفته بود…مهرانه که متوجه نگاه نگار شده بود ناگهان رنگ و روش پرید…با هول جلو اومد و رو بهم گفت:
_بلا به دور باشه الین جان.
زیر لب یه چیزی شبیه ممنونمی زمزمه کردم با پوزخندی که گوشه لبم بود نگاهم رو ازش گرفتم…دختره ی قاتل خودش هلم میده بعد میاد میگه بلا به دور باشه…آخه ادم چقدر میتونه پست و وقیح باشه…پوفی کشیدم و نگاهی به در اتاق انداختم…پس مهدی کجا موند؟چرا نیامد؟یه ساعته منتظرم آقا تشریف بیاره جمالش رو رویت کنم ولی معلوم نیست کجا مونده…حتی اون مهرانه قاتل هم اومد قیافه نحسش رو نشونم دا ولی اون نه.‌.. همینطور خیره خیره و منتظر داشتم به در اتاق نگاه میکردم که زهره خانوم گفت:
_منتظر مهدی هستی؟
منم که حواسم نبود سریع گفتم:
_آره...معلوم نیست کجا گیر کرده.
با صدای خنده جمع سریع به خودم اومدم و با هول و خجالت گفتم:
_نه منظورم اینکه…
زهره خانم نگاه معناداری به حاجی انداخت و گفت:
_الان میاد دخترم.
حاجی هم با اخم نگاهش کرد و رویش رو برگردوند…معنی نگاهشون به همدیگه رو که یه جور مشکوک و خاصی بود رو متوجه نشدم ولی زیادم اهمیت ندادم.
زهره خانوم_شما چطوری نگار خانوم؟
نگار لبخندی رو به زهره خانوم زد و گفت:
_ممنونم
زهره خانوم_ببخشید دخترم شرمنده ام کردی…من باید دیشب پیش الین میموندم شما زحمت کشیدی و به جای من موندی…تازه شنیدم همسرتون هم تا صبح کنار محمد مهدی موندن.
_خواهش میکنم از این حرف ها نزنین زهره خانوم…هیچ زحمتی نبود در واقع وظیفه ام بود که به عنوان یه دوست و خواهر انجامش دادم.
_بزرگواری دخترم…پس شما برو خونه… امشب رو من پیشش هستم.
نگار خواست مخالفت کنه که سریع با چشم و ابرو هام بهش اشاره ای زدم... یعنی بزن به چاک خسته شدی…اونم که متوجه منظورم شد گفت:
_باشه امشب رو شما بمونین من دوباره فردا شب میام....
363 viewsAzi, 19:57
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 22:55:46 #پارت_۲۶۸

یه لحظه چشمام رو باز کردم که چشمام قفل چشمای نگار شد صورتش رو خم کرده بود سمت صورتم و با شیطنت داشت به لبخند گوشه ی لبم نگاه میکرد.
_چی شده؟جنی شدی؟لبخند میزنی و زیر لب با خودت حرف میزنی؟
با اخم‌نگاهش میکنم و میگم:
_آه برو عقب نگار هر چی حس خوب بود رو پروندی.
_آی کلک داری به محمد مهدی فکر میکنی نه؟
_ایش!!!به توچه؟
با جدیت نگاهم میکنه و میگه:
_بیخود بهش فکر نکن داریوش بهم پیام داده مهرانه اومد دنبالش و باهام رفتن.
دلم هری میریزه پایین…لب و لوچه ام آویرون میشه و با صدای کم جون و ضعیفی مینالم:
_واقعاً؟ کجا رفتن؟
بهت زده نگاهم میکنه و میگه:
_تو واقعاً از دست رفتی الین...چرا همچین میکنی؟داشتم سر به سرت میذاشتم
_داریوش چرا گذاشت بر..‌.
یکهو متوجه حرفش میشم و نفسم رو با آسودگی خیال بیرون میدم…پس دروغ گفته بود مهدی باهاش نرفته بود…دوباره لبخندی روی لبم نشست و نیشم تا ته چاکیده شد.
_با خودت اینجوری نکن الین…یعنی تو واقعاً عاشقش شدی؟
با خشم میگم:
_خفه شو نگار تو اومدی اینجا حالم رو خوب کنی یا حالم رو بگیری؟
لبخندی میزنه و میگه:
_هر دوش عزیزم…اونم دوست داره؟
با تعجب نگاهش میکنم…نمیدونم…یعنی فکر نکنم…چیزی نگفتم که ادامه داد
_نمیدونی نه؟…ولی گمونم که داره…داریوش میگه بست نشسته توی حیاط و از جاش جم نمیخوره.
ذوق مرگ میشم که نگار با دیدن قیافه ام میزنه زیر خنده
_ای کثافت از راه به درش کردی آره؟چیکارش کردی؟نکنه جوارح بدنت رو جلوش ریختی بیرون و براش دلبری کردی؟
_گمشو نگار...آی!!!
با نگرانی نگاهم کرد و گفت:
_چی شد؟بازم درد داری؟
_لامصب درد سرم خیلی ناجوره...هر چی خواستم تحمل کنم نشد.
_پس صبر کن برم پرستار رو صدا کنم.
سریع دوید و از اتاق زد بیرون…
***
نگاهی به نگار انداختم که خیره شده بود به در اتاق…امروز روز ملاقات بود قرار بود همگی با هم بیان ملاقاتم…با خوشحالی منتظر بودم بالاخره میتونستم مهدی رو ببینم…دیشب اون و داریوش تا صبح توی حیاط نشستن و بیدار موندن در عوضش من و نگار تا صبح مثل خرس گرفتیم خوابیدیم.
نگار _پس چرا نمیان؟دلم برای داریوش تنگ شد.
زیر لب ایشی زمزمه کردم که در اتاق باز شد و اولین نفر زهره خانوم وارد شد…با دیدنش لبخندی زدم…نفر بعدی حاجی بود… بازم لبخند زدم…بعد از اون آقا حبیب و فاطمه خانوم وارد شدن ولی وقتی چشمم به مهرانه افتاد لبخند روی لبم ماسید…دختره ی پررو چطور جرات کرده بیاد اینجا؟..
354 viewsAzi, edited  19:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 16:12:33دختره داره چیزای +18 گوش میده که شوهرش...

https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

پامو از هم باز کردم و با کنجکاوی به فیلم روبروم نگاه کردم:

- س*ک*س لذتی هیجان انگیز و قدرتی عجیب دارد هیچ مانعی جلو دار آن نیست.(یعنی الان من برم بگم بیا منو بکن میاد؟ )
لب و استفاده درست از آن ها می تواند، مقدمات شروع رابطه‌های جنسی را به شکل چشم‌گیری افزایش دهد و زمان رابطه را طولانی تر نماید.(وایی نه جر می‌خورم اینجوری که )

آخه من چجوری اون هرکولو بوس کنم؟
هنوز اون دفعه یادم نرفته چجور شرتمو جر داد

با بقیه ی حرفای زنه لبمو گاز گرفتم:

- استفاده از لب ها در رابطه جنسی راه کار مناسبی برای افزایش تحریک و ایجاد ارتباط عاطفی است...

آره جونه عمش نه که خیلی هم عاطفی باهام رفتار می‌کنه

با صدای...

- مگه میزاری بکنمت؟

با بهت به طرفش برگشتم و به خشتکش خیره شدم...

- ایناها نزاشتی برسم که خیره شدی به سالارِ از دست در رفته

هول کردم و سریع به سمتش قدم برداشتم و گفتم:

- نه...نه اصلا اینجور نیست من فقط...

به چیزش اشاره کرد و نالید...

- خیلی خستس به ماساژ نیاز داره

اخمی کردم و جوری؛ وسط پاش کوبیدم به ماتحتش که صداش کله ساختمون رو برادشت...

- آییییی مامانننن یه هاپو بهم دادی هاپو...

رفتم داخل دستشویی و مایع دستشویی رو اوردم بالا سرش که با بهت گفت:

- نه بهار تو اینکارو....

هر جی بود رو ریخت تو دهنم...
که...
https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk
https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

وایییییی اسن دوتا زوج خیلی شیطونن
نمی دونم چی بگم؟


#بنر_آتشی
54 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 13:12
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 16:10:56 دختره خیلی ساکته که پسره...
https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

با لباس های پوشیدش بیشتر حرصم گرفت که با داد گفتم:

- بهار میشه لخت شی؟

با بهت به سمتم برگشت و بیشتر خودشو گرفت که با صدای پیامک گوشیم حواسم پرت شد...

- اهوع اینارا باش...
وکیوم ویژه ی افزایش دائمی 5 تا 7 سانتی سایز آلت آقایان

درمان مشکلات عدم نعوظ یا کمبود نعوظ
درمان زود انزالی و تقویت قوای مردانگی...شت

بزرگتر، قوی تر و سالم تر شدن آلت تناسلی مرد...برا من خیلی هم بزرگه به شما هم ربطی نداره

ایجاد ارگاسم شدیدتر با بهبود خونرسانی به آلت تناسلی مردان...واه واه بهار مگه میزاره به ارگاسم برسیم؟

رفعی کجی و شکستگی آلت تناسلی آقایان
اصلاح انحنا و انحراف...بسم الله مگه این چیز ما میشکنه؟

پرداخت هزینه کاملا درب منزل بعد تحویل

بسته بندی کاملا محرمانه هزینه پست رایگان...نه توروخدا بیار همه جا جار بزن بگو چیز مصنوعی برای باد کردن چیز اوردم...

همینجور بلند بلند داشتم می‌خوندم که با صدای جیغ بهار ترسیده از روی مبل پاشدم که شاتالاق افتادم....

- آیییی مامان....

با چیزی که خورد تو سرم چشمام رو باز کردم...

- خرررر اینا چیا داری میگی؟

خنده ایی کردم و به چیزم اشاره کردم...

- تبلیغ برای بالا بردن سایز سالار...
البته تا اونجایی که شنیدم همسر بنده تنگ هستن، درسته؟

- سهیلللللللللل

افتاد به جونم و...

https://t.me/joinchat/9BacXMvqSsc4OGFk

جرررررررررررر ننه فقط جررررر
این دوتا زوج خیلی باحالن
هر دوشون یه ازدواج ناموفق داشتن ولی با این حال آقا سهیل بخاطر مامانش میره برا خودش زن بستونه که....


#بنر_آتشی
18 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 13:10
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 13:59:13 #پسره فکر می‌کنه دختره هرزه‌ست و همش تحقیرش می‌کنه!

- می خوای #مخ استادم بزنی؟
گیج نگاهش کردم
- مثل #بز نگاه نکن! حرف بزن! خوب عشوه میومدی برای استاد؟
چیزی نگفتم
- چرا لال شدی؟ هوی باتوام! با ایلیا رنجبر خوب دل می‌دادین قلوه می‌گرفتین؟
جوابش رو ندم خودش بلند می‌شه می‌ره
- نه خوشم اومد... خوشتیپ، پولدار، راحت می‌تونی #تیغش بزنی... خوبیش اینه حداقل دست از سر من برمی‌داری... البته اگه برداری! با چند نفری؟! کنجکاوم! آخه #هرزه‌ها به یه نفر راضی نمی‌شن.
- احترام خودت رو نگه دار آقا!
نیشخندی زد
- پشتت به این پسره ترسو گرم شده نه؟
- چی می‌گی؟ دیوونه ای چیزی هستی؟
- چیه #زبون در آوردی؟ تا حالا که #موش بودی؟ نکنه ایلیا بهت یه قولهایی داده که دم در آوردی؟ تونستی مخش رو بزنی نه؟ می‌دونه با چند نفری؟ چیکاره‌ای؟ باهاشی نه؟
طرف دیوونه‌ست رد داده مثل اینکه
ادامه داد: با توام #هرزه؟ باهاشی؟
جوش آوردم و در حالی که از عصبانیت می‌لرزیدم گفتم: به توربطی نداره! آره! اصلاً باهاشم! می‌خوام مخ همه رو هم بزنم! به تو چه؟
صورتش قرمز شد و رگهای پیشونیش زد بیرون… دستش رو بلند کرد بزنه تو صورتم…

#کلکی_دانشجویی_خشن

https://t.me/joinchat/AAAAAFYrr0o2vwirs6bX3A
168 viewsآسمان, 10:59
باز کردن / نظر دهید