2021-10-13 05:32:21
آلت تناسلی تمساح رو تا به حال دیدی؟! https://t.me/joinchat/02IMSe88DxM4M2Vk
https://t.me/joinchat/02IMSe88DxM4M2Vk
به رئیس خیره شدم و با اخم به مرغای توی دستم اشارع کردم:
- نه!
ولی این مرغارو باید پر بدیم تا ببينیم تمساحا بیهوشن یا نه
مرغ هارو رها کردیم که رئیس با جذبه ی خاصی گفت:
- تمساحا پوست خیلی حساسی هم دارن میدونستی؟!
با اخم برگشتم طرفش که نزدیکم شد و خمار لب زد:
- مثله پوسته تو که هر وقت میخوام لمسش کنم...
هولش دادم به عقب و با اعصبانیت گفتم:
- حواست به حرفایی که میزنی باشه آقای رئیس!
انگشت اشارش رو روی لبم گذاشت و خواست نزدیکم بشه که با حرص به تمساح اشاره کردم...
- انگار همشون بیهوش شدن بریم جلوتر
رئیس خنده ی مصغره ایی کرد و گفت:
- مگه بادیگاردم نیستی؟
پس خودت هم برو جلو این ماموریت برای تو هستش...
راه افتادم به طرف تمساح که یه لحظه حس کردم تمساح تکونی خورد...
- چیشد کامل بیهوش شده؟
- نمی دونم هیچ واکنشی نمیبینم از طرفش...
با دیدن چشمهای باز تمساح فریاد زدم:
- جییییییییییغ!
به طرفش می دویدم که پام پیچ خورد افتادم...به عقب نگاه کردم هر لحظه ممکن بود بهم برسه و کارو تموم کنه!
با کشیده شدن دستم به طرف رئیس برگشتم تمساح دنبالمون بود که رئیس به بادیگاردا اشاره کرد...
- اینجا دیگه امن نیست باید جامون رو عوض کنیم.
با پخش شدن بادیگاردا لباساش رو در اورد و به طرفه من برگشت:
- می دونی من الکی کسیو بدون هیچ سود و بهره ایی نجات نمیدم!
دستشو روی کمرم گذاشت و گفت:
- سعی کن باهام راه بیای...
و با کاری که کردم.....
https://t.me/joinchat/02IMSe88DxM4M2Vk
https://t.me/joinchat/02IMSe88DxM4M2Vk
خلاصه رمان جنجالی ارباب بی برده
دختری که برای انتقام به رئیس بزرگترین خلافکار کشور نزدیک میشه و با اتفاقی که میوفته... https://t.me/joinchat/02IMSe88DxM4M2Vk
#این_رمان_دارای_صحنه_های_باز_است
#لینک_بعد_از_یک_ساعت_باطل_میشه
23 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 02:32