2021-10-23 21:55:06
#پارت_۲۸۳
ایندفعه دیگه مطمئن شدم حتماً یه چیزی شده…ولی یعنی چی شده که حاجی و مهدی با هم میخوان باهام صحبت کنن...ناگهان فکری به ذهنم رسید...نکنه حاجی میخواد بگه تو و محمد مهدی عقد کنین؟لبخندی روی لبم نشست…اگه واقعاً اینجوری باشه که خیلی خوبه؟بدون اینکه خودم کاری بکنم پوزه اون مهرانه رو به خاک میمالونم و تمام…اونم دمش رو میذاره روی کولش و گورش رو گم میکنه….ولی شاید اینجوری نباشه؟
کلافه از گیج و سردرگم بودنم پوفی میکشم و پتو رو از روم پرت میکنم گوشه تخت…آه پختم از گرما…دوباره دستم رو دراز میکنم سمت پیش دستی و یه قاچ سیب ازش برمیدارم…دهنم رو تا ته باز میکنم تا سیب رو بخورم که همون لحظه دوباره در اتاق باز میشه و مهدی ایندفعه تنهایی وارد اتاق میشه…متعجب نگاش میکنم و دهنم رو که وا مونده بود میبندم…ای بابا حالا مگه گذاشتن این سیب رو تا ته بخوریم؟…حالا چرا اخماش رو برام توی هم برده؟
جلو میاد…اول نگاهی به تنم میندازه و بعد با لحن طلبکاری میگه:
_این چه طرز لباس پوشیدنه؟خجالت نمیکشی؟
پشت چشمی نازک میکنم و میگم:
_نه چرا باید خجالت بکشم؟اینجا اتاق خودمه…یعنی توی اتاق خودمم نمیتونم راحت باشم؟
دوباره نگاهی به پاهای لختم میکنه و تشر میزنه:
_ پاتو بپوشون دختر…در ضمن بیجا میکنی وقتی سر و وضع مناسبی نداری میگی بفرمایید داخل.
_ایش… من فکر کردم زهره خانومه…تقصیر خودتون بود… یه آهانی اوهونی نمیتونستی بکنی؟
_آخه دختر مگه من خواب دیدم که میخوای لخت توی اتاقت بشینی؟…
_حالا چرا شلوغش میکنی؟
چشم غره ای میره و میگه:
_مگه با تو نیستم پاتو بپوشون؟
نیشم رو باز میکنم و با شیطنت میگم:
_بابا بیخیالی طی کن مهدی جون تو که همه رو دیدی؟دیگه پوشوندن که فایده نداره؟تازه اگه خیلی سختته فقط چشمام رو نگاه کن.
با حرص نگام میکه که ادامه میدم
_راستی تو و حاجی برای چی با هم اومدین توی اتاقم؟ چی میخواستین بهم بگین؟
_چرا فکر کردی چیزی میخواستیم بهت بگیم؟
_چون خودم شنیدم حاجی داشت بهت میگفت بعداً بهش میگیم…حالا قضیه چیه؟
کلافه دستی روی موهاش میکشه و خیره به چشمام میگه:
_ببین الین؟حاجی هر چیزی بهت گفت تو باید بگی نه قبول نمیکنم.
متعجب ابرویی بالا انداختم:
_چرا؟ مگه چی میخواد بهم بگه؟
_بعداً میفهمی تو فقط باید بگی نه.
با اخم میگم:
_نخیر نه نمیگم...شاید حرف حاجی درست باشه و منم خواستم قبول کنم؟
با خشم نگاهم میکنه و یکدفعه داد میزنه:
_وقتی میگم نه یعنی باید بگی نه فهمیدی؟
جا خورده نگاهش میکنم…چرا همچین میکنه؟مگه چی گفتم؟مثل اینکه زده به سرش…
457 viewsAzi, 18:55