2021-10-25 11:47:49
#پارت_۲۸۴
با اخم میگم:
_چرا داد میزنی؟مگه چی گفتم؟تعادل ندادی ها؟
_از دستت دیوونه شدم الین...چرا حرفم رو گوش نمیدی؟
_چه ربطی به من داره؟لابد خودت دیوونه بودی.
اینو میگم و با قهر روم رو برمیگردونم
یه چند دقیقه ای به در رو دیوار نگاه میکنم و توجهی بهش نمیکنم ولی متوجه هستم که هنوزم اینجا ایستاده و نگاهش به منه…پس چرا نمیره؟
زیر چشمی نگاهی بهش انداختم…پسره ی هیز زل زده تن و بدنم…سرم رو میچرخونم سمتش و میگم:
_کجا رو داری نگاه میکنی؟
سریع نگاهش رو از روی تنم برمیداره و میگه:
_مگه کجا رو نگاه میکنم؟دارم فکر میکنم.
_آره… منم باور کردم پس لابد عمه ام بود که داشت من درسته قورت میداد.
_ اصلا آره نگاهت کردم که چی؟محرمتم گناه که نکردم؟
با چشمای گرد شده نگاهش کردم.
_تو که تا همین چند دقیقه پیش داشتی میگفتی خودم رو بپوشونم که یه موقع چشمت بهم نیفته؟پس چی شد؟نتونستی تحمل کنی نه؟
نیشخندی میزنه و میگه:
_خب وقتی خودت رو نپوشوندی یعنی مشکلی نداری دیگه؟
_خب معلومه مشکلی ندارم؟تو دیدت رو بزن و مشغول باش…میگم اصلا میخوای تاپ و شلوارکم رو هم در بیارم قشنگ فیض ببری؟
حالا اون بود که با چشمای گرد شده داشت نگاهم میکرد.
هه میخوای با من کل بندازی؟بیا اینم جوابت بچه ریشوی هیز.
خندیدم و گفتم:
_حالا چرا با چشمای وق زده نگاهم میکنی؟
_به والله دختری مثل تو تا حالا ندیدم.
_چرا خیلی خوشگلم؟
_نه
_خیلی خوش هیکلم؟
_نه
_خیلی جیگرم؟
_نه… خیلی پررو و بی حیا هستی.
چشمکی زدم و گفتم:
_همینجوریشم دوستم داری نه؟
خیره خیره نگاهم کرد و گفت:
_آره
دهنم تا ته باز شد…گفت آره؟فکر کنم خودشم از حرفی که زد شوکه شد…با ذوق خندیدم و گفتم:
_آره؟دوستم داری؟از کی دوستم داری؟
سریع سرخ میشه و میگه:
_نه…تو هولم کردی...همچین چیزی نیست.
_باشه حالا خجالت نکش…اگه سختم بود گفتی رفت…خیالتم راحت شد.
اخماش توی هم میره و بدون مقدمه میگه:
_حاجی میخواد صیغه رو باطل کنیم.
یکهو رنگ و روم میپره…شوک زده نگاهش میکنم و میگم:
_چی؟؟…چرا؟
چیزی نمیگه و فقط نگاهم میکنه..کمی فکر میکنم و ادامه میدم:
_زیر سر مهرانه ست آره؟میخوای منو ول کنی بری اون آب زیرکای ایکبری رو بگیری؟….
324 viewsAzi, 08:47