2022-04-27 13:28:01
رفته ای، ماندم به روی عهد و پیمانم هنوز
لب به لب، با هر نفس می خوانمت جانم هنوز
خواب دیدم من شبی در آسمان معرفت
می نوشتم آیه آیه شرح عرفانم هنوز
نان و جان و خان ما در دست چشمان تو است
تا تو بر هم می زنی پلکی، به پایانم هنوز
ابر دل امشب ز دوری؛ قصه هایی خوانده و
عامل تنهایی و غم، خیس بارانم هنوز
ماه افتاده میان برکه ی دوری و من
تشنه ی زیبایی ام، سوز بیابانم هنوز
خانه ام از مهر تو خالی شده، پاییزدل
زرد زردم در غمت، چون مهر و آبانم هنوز
دل نهادم بر تن قسمت، نوشتم بارها
می روم، تا سر بماند پای سامانم هنوز
خانه ی ایمان من می سوزد و لب های تو
بوسه بوسه بر دلم گوید که مهمانم هنوز
خنجر مهرت به جانم می خورد هر شب چرا
دوستم نه نه، نداری تو که ویرانم هنوز
آه از آن زخمی که مانده بر تن شعر سپید
خون وزنم ریخته، دیدی پریشانم هنوز؟
ای قلم، هر شب بگو با دفترم این راز را
قدر تو دانم و می دانم و می دانم هنوز...
#آزاده_خدادادی
بداهه سرایی گروه ادیبانه
۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
124 viewsedited 10:28