Get Mystery Box with random crypto!

Friedrish

لوگوی کانال تلگرام friedrish — Friedrish F
لوگوی کانال تلگرام friedrish — Friedrish
آدرس کانال: @friedrish
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.41K
توضیحات از کانال

روایت‌هایی از اینجا و آنجای دنیا
Twitter: twitter.com/friedrish
Youtube: youtube.com/c/faridhub

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-06-22 20:26:34

1.8K views17:26
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 22:18:47⁣⁣⁠⁣⁠سرگذشت بزرگترین کارتل مواد مخدر دنیا
------
قسمت آخر


خواندن قسمت دوم



⁣آقای چی البته عاشق قمار بود: در کازینویی در ماکائو سال ۲۰۱۶ فقط در یک شب حدود ۶۰ میلیون یورو باخت. جشن‌های تولدی در نقاطی از دنیا میگرفت که هرکسی نمی‌تونه به اونجاها سرک بکشه و دوستای خودش رو از سرتاسر دنیا با جت‌های شخصی به اونجا دعوت میکرد. ۸ کیک بوکسیگ کار تایلندی همیشه کنارش بودن

اواخر دهه ۲۰۱۰ حدود ۷۰ درصد یک بازار ۹۰ میلیارد دلاری مواد در آسیا رو مدیریت میکرد: بخصوص در کشورهای فیلیپین، ژاپن و کره جنوبی. تجارت هروئین رو به صورت سنتی انجام میدادن اما برگ برنده‌شون روی متامفتامین بود. قیمت این مواد در کل قاره آسیا دست هلدینگ Sam Gor بود.

برگردیم به توییت اول: پس از بازداشت اون یارو تو فرودگاه و اینکه فهمیدن چند تا عکس از آقای چی تو گوشیش هستن، پلیس تمامی مخاطبان گوشی رو تحت نظارت ۲۴/۷ قرار دادن. یکی از این افراد یک کشتی نسبتا کوچک داشت که میرفت وسط دریا در مکانی باری رو سوار کشتی میکرد و میومد تحویل میداد.

روی کشتی این بابا جی‌پی‌اس وصل کردن و متوجه شدن که این نقل و انتقال مرتبطه با گروه Sam Gor. با پیگیری زیاد بالاخره جایی کشتی رو متوقف کردن. چیزی حدود ۱ میلیارد دلار متامفتامین رو ضبط کردن. از بزرگترین محموله‌ها از نظر ارزشی در دنیا.

آقای چی اما خیلی دور بود از همه چی. اما عملیات پلیس در چند کشور از پایین به بالا شکل گرفت. از مواد فروشای خیابونی تا رییساشون تا رییسای اونها و بالاتر. اینطوری میخواستن از جایی یه سرنخ پیدا کنن که آقای چی کجاست. اینجا بود که ۲۰ آژانس امنیتی در سرتاسر دنیا با هم همکاری میکردن.

ناامید از پیدا کردن سرنخی از آقای چی، پلیس یک حرکت زیرکانه انجام داد: تا اونموقع کسی چی رو نمی‌شناخت و اسمش در سطح دنیا همچون ال چاپو معروف نبود. یک روزنامه نگار اومد در رویترز مقاله‌ای رو منتشر کرد با اسم «در جستجوی ال چاپوی آسیا» .

اطلاعاتی که در این مقاله منتشر شد خیلی تازگی داشت و حاوی جزئياتی بود که تابحال پلیس برای عموم مطرح نکرده بود. خیلی عامدانه این اطلاعات رو مطرح کردن تا اسمش در دنیا منتشر بشه. کسب و کار آقای چی به شدت نیازمند اختفا بود و زیرزمینی اداره میشد. این مقاله خیلی بهش ضرر میزد.

وقتی پلیس اسم و عکسش رو در رویترز منتشر کرد، امپراطوری آقای چی شروع کرد له لرزیدن. سال ۲۰۱۹ پلیس استرالیا به پلیس اینترپل مشخصاتش رو داد و درخواست دستگیری‌اش رو کرد. آدمی که شبکه‌ی عظیمش در سرتاسر دنیا همیشه محافظش بودن، ناگهان ازش فاصله گرفتن. آقای چی به تایوان گریخت.

در تایوان مصونیت داشت اما فشار بین‌المللی کاری کرده بود که تایوان هم زیر فشار قرار بگیره برای استرداد آقای چی. ایشون که قافیه رو تنگ دید، با جت شخصی قصد سفر به کانادا و تورنتو رو کرد که در میان مسیر در هلند با جت‌های جنگی، جت شخصی رو به زمین نشوندن.

آقای چی در سال ۲۰۱۹ در هلند بازداشت شد. بازداشت خیلی آرام و بی‌سر و صدا بود. خیلی محترمانه دستش رو دراز کرد و با پلیس دست داد و همان جنتلمن بود که همیشه همه به او نسبت می‌دادن. اینطور بود که مغز متفکر یک سازمان و تشکیلات قاره‌ای که عملیاتش رو همچون آمازون اداره میکرد بازداشت شد.

آقای چی به گواه رکورد صاحب دو شبکه‌ی بزرگ در تاریخ مواد مخدره که مثل هشت پا در چند قاره پخش شده بودن و پلیس میگه که بیشترین تاثیر رو در نابودی آدم‌ها به واسطه‌ی مواد مخدر در تاریخ داره. اما چیزی که برای رسانه‌ها جالبه، نبوغش در کار شبکه‌سازی، مذاکرات و لجستیک مواد مخدره.

آقای چی هنوز در هلنده و منتظره که دادگاه استردادش رو به استرالیا امضا کنه. اما خودش ظاهرا با پولی که داره سخت در حال تلاشه که مانع این استرداد بشه.


منبع این گزارش


کانال یوتیوب من رو دنبال کنید




------
@friedrish
898 viewsedited  19:18
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 22:15:49⁣⁠سرگذشت بزرگترین کارتل مواد مخدر دنیا
------
قسمت دوم

خواندن قسمت قبلی


⁣برنامه‌ای چیدن برای بازداشت چی. آمریکا با چین قرارداد استرداد نداره ولی با هنگ کنگ داره. پلن این بود که وقتی آقای چی به هنگ کنگ رسید، بگیرنش. خیلی ساده همین اتفاق هم افتاد و چی رو در یکی از پروازهاش به هنگ کنگ، در فرودگاه بازداشت کردن.

چی رو آوردن به آمریکا و به جرم تجارت کوکائین به داخل آمریکا ۹ سال حبس براش بریدن. بارها درخواست کرد که برش گردونن تورنتو و تو زندان اونجا کنار خانواده‌ش باشه اما آمریکا قبول نکرد. در سالهایی که تو زندان بود اما پلن‌های بزرگتری در سر داشت. یکیش ابداع سیستمی برای توزیع مواد بود.

از سالهای زندان استفاده کرد تا شرکت‌های بزرگ دنیا رو بررسی و مدلهای بیزنسی اونها رو در دنیای مواد مخدر پیاده سازی کنه. پلنی برای کاهش هزینه، لجستیک، کیفیت بالا، خدمات مشتری و دیگر مواردی که در شرکت‌های تک مرسومه.

۹ سال حبسش رو کشید و سال ۲۰۰۶ آزاد شد. برگشت تورنتو و دید همه گروهها یا زندانی شدن یا درگیری‌های خونباری با هم دارن. دنیا عوض شده بود: چین به هنگ کنگ دست اندازی کرده بود، همچنین عضو سازمان تجارت جهانی شده بود، دنیای کوکائین و هروئين افت کرده بود و مواد صنعتی الان ترند بازار بودن.

دید که مواد صنعتی خیلی مقرون به صرفه‌تر از مواد سنتیه: برای تولید یک تن هروئین به هزاران کشاورز نیازه اما با ۱۰ نفر میتونی یک تن شیشه تولید کنی. همون حوالی سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ بود که فکر کرد میتونه کل بیزنس مدل صنعت تجارت مواد رو در دنیا دگرگون کنه.

برگشت هنگ کنگ و با یک نتورک بزرگ دیگه‌ای قرارداد بست و تئوریش رو در اختیارشون گذاشت: اونجا یه هلدینگ مانندی به اسم Sam Gor رو تاسیس کردن که یک دهه بعد بزرگترین شبکه قاچاق مواد در دنیا شد. یکی از ابداعات آقای چی، تضمین ارسال کالا بود.

این ویژگی که این سازمان زیرزمینی رو در دنیا معروف کرد این بود، تضمین میکرد که جنس به دست مصرف کننده برسه. اگه جنس تو مسیر توسط پلیس ضبط می‌شد یا هر اتفاقی می‌افتاد، تضمین میکردن که دوباره جنس رو برای خریدار ارسال کنن. این ایده‌ای بود که آقای چی امپراطوری‌اش رو روی آن ساخت.

آقای چی همچنین طی سالها دیپلماسی و حل مسئله، سعی کرد کل گروههای شبکه‌ای مواد در دنیا رو زیر پرچم خودش بیاره. گروههایی که همگی بیش از ده‌ها هزار عضو داشتن و البته بسیار خشن بودن. سعی کرد به همه‌شون یاد بده که خشونت دیگه تمومه و قرن بیست یک باید با متدهای به روزی به کار ادامه داد

این متد گارانتی تضمین دلیوری رو برای گروههای بزرگ هم انجام داد: به اونا می‌گفت من می‌سازم و به شما می‌رسونم و دیگه نیاز نیست شما تولید کنید. کیفیت جنس رو با شیمی‌دان‌هایی که در اختیار داشتن به شدت بردن بالا و هزینه‌ها رو کاهش دادن. کاری کاملا سازماندهی‌شده و علمی.

هلدینگ Sam Gor انقدر معروف شد که تقریبا تمام دیگر گروههای توزیع کننده ازش سفارش میدادن. وقتی سایتی به اسم آمازون هست، شما رغبت کمتری به سفارش از دیگر شرکت‌ها دارید. دلیلشم اینه آمازون تضمین میکنه کالا سالم به شما میرسه و اگر مشکلی باشه بدون چونه خیلی راحت پس میگیرن.

مادامیکه Sam Gor بزرگ می‌شد، آقای چی گروههای دوچرخه/موتور سوار زیادی رو به استخدام سازمان در آورد. خودش از تولید، ذخیره، بسته‌بندی، قیمت‌گذاری و بسیاری کارها رو مدیریت میکرد. از میانمار و تایلند و تایوان گرفته تا قلب تورنتو و میامی در اختیار آقای چی بود.

در میان کشورهای انگلیسی زبان، استرالیا بیشترین مصرف کننده متامفتامین در دنیاست و اون سالها کل کار توزیع و فروش این مواد رو Sam Gor مدیریت میکرد. جدا از حرفه‌ای شدن در بخش تجربه مشتری و ساختن اعتبار، تو کار پولشویی هم قدر بودن. صدها کازینو و شرکت‌های جعلی در سراسر دنیا داشتن.

⁣کاری که Sam Gor در دنیای مواد کرد و باعث شد متحول بشه، سازماندهی بی‌نظیرشونه. کار توسعه، توزیع، لجستیک، نیروی انسانی و اینکه مواردی چون پولشویی، مذاکرات، قوانین و دیگر موارد کاملا شبیه به شرکت‌های معروفی مثل اپل و آمازون انجام میشد.

معروفه که آقای چی خودش هیچیش شبیه به سرکرده کارتل‌های مواد مخدر مثل ال چاپو نیست. همیشه کت و شلوار و کراوات تنشه، بسیار مودب و آرومه، و بسیار باهوش. در قوانینشون جنگ با پلیس نیومده، میگه ما کار خودمون رو میکنیم دولت کار خودش رو. اگر بازداشت میشدن، خیلی راحت قبول میکردن.

رفتن به قسمت سوم

------
@friedrish
898 viewsedited  19:15
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 22:14:28سرگذشت بزرگترین کارتل مواد مخدر دنیا
------
قسمت اول


⁣نوامبر ۲۰۱۶، مردی تایوانی به اسم چای جنگ ژی، تو دوربین‌های فرودگاه میانمار دیده شد که خیلی مضطرب و دستپاچه قصد سفر به تایوان رو داره. پلیس‌های فرودگاه جلوش رو گرفتن و ازش پرس و جو کردن. متوجه شدن ۸۰ گرم کتامین به هر دو سمت رونش چسپیده و میخواسته از کشور خارجش کنه.

دو تا گوشی آیفون داشت که هر دو رو ازش گرفتن. بردنش تو اتاق دیگری و مشغول بررسی محتویات گوشی شدن. اونجا بود که پلیس‌ها فهمیدن با معدن طلا مواجه شدن و گوشی حاوی اطلاعات بارزشی از جمله عکس و تکست و فیلم از چهره‌ای بود که برای دهه‌ها همه می‌شناختن: بزرگترین تاجر مواد مخدر دنیا.

عکس‌های شخصی به اسم Tse Chi Lop که دامنه‌ی فعالیتش به چند قاره می‌رسید و نزدیک به ۲۰ کشور دنبالش بودن که بگیرنش. آقای چی انقدر پولدار بود که کل ثروت ال چاپو درآمد یکی دو ماهش بود. اما بیشتر بخاطر نوآوری و ابداعاتش می‌شناسنش: بهش میگن جف بزوس دنیای دراگ.

آقای چی سال ۱۹۶۳ در گوانژوی چین به دنیا اومد. وقتی ۲۵ ساله بود، دست دوست دخترش رو گرفت و اومد کانادا. اون موقع موج مهاجرت به کانادا در هنگ کنگ و زمین‌های اطرافش بالا بود. تو کانادا برای چند سال در کداک و فوجی‌فیلم کار می‌کرد. دو تا بچه هم داشتن: یه دختر و یه پسر.

دهه‌ی هشتاد، تورنتو شده بود دیگی پر از گروههای خطرناک آسیایی که همه مهاجر بودن. این گروهها هم مابین خودشون برای تصاحب و مشخص کردن قلمرو دائم در جنگ بودن. اون موقع آقای چی با بقیه هم ولایتی‌های خودش عضو گروهی بودن به اسم Big Circle Boys. این گروه تو آسیا خیلی خطرناک بودن.

اما وقتی همه مهاجرت کردن تورنتو و با دنیای جدید مواجه شدن، دیدن حرفی برای گفتن ندارن. تو خود هنگ کنگ کارشون زدن بانک و جواهرفروشی و بقیه جاهای گرون قیمت بود و انقدر تجهیزات داشتن که تو درگیری‌های خیابونی به سمت پلیس نارنجک پرتاب میکردن و با کلاشینکف می‌جنگیدن.

این گنگ اما سیستم و قوانین تورنتو رو نمی‌شناخت و وقتی همه رسیدن اونجا برای مدتی گیج بودن که چطور کارشون رو ادامه بدن. یکی از مشکلات این بود که مردم پول کمتری همراه داشت و کارت اعتباری همراهشون بود. چیزی که در هنگ کنگ مرسوم نبود.

دوباره از صفر و از جیب‌بری و دله‌دزدی شروع کردن. آقای چی فهمید که با همین کارت‌ها می‌تونن کلی کار انجام بدن: همون شخصی که گروه رو هدایت میکرد که در محیط‌های جدید خودشون رو با شرایط منطبق کنن. از کارت‌های ID برای قاچاق انسان، جعل کردن، و کارهای دیگه استفاده میکردن.

⁣این گروه BCB در مواقعی حدود ۳۰ هزار کارت در اختیار داشتن و همین گروه باعث شد که از جایی به بعد در دنیا برای استفاده از این کارت‌ها داشتن رمز الزامی شد. چیزی که اون موقع ظاهرا مد نبود. اینکه الان روی بسیاری از کارت‌ها رمز استفاده میشه رو مدیون همین آقای چی و گروهش هستیم.

در حالی که دیگر گروهها داشتن همدیگه رو می‌کشتن، چی و گروهش فهمیدن که آدم کشتن بسیار هزینه‌برداره. سعی کردن متدهای خلاقانه‌ای رو برای کارهاشون پیدا کنن. کم کم دامنه‌ی کارهاشون از چین شروع میشد و از مسیر آفریقا و آسیای مرکزی و جنوب اروپا به کانادا ختم میشد. یک شبکه‌ی بسیار گسترده.

یه تحلیلگر میگه هر وقت میخواستن وارد حوزه‌ای بشن، بهترین‌های حوزه رو استخدام میکردن. برای فهمیدن دنیای کارت‌های اعتباری، بهترین‌ها رو استخدام میکردن که بهشون یاد بده. برای تجارت مواد، بهترین شیمی‌دان‌ها رو استخدام میکردن. در کل، رویکردی صنعتی‌ و سازمان‌دهی شده به دنیای جرم و جنایت داشتن.

در دهه ۹۰ یکی از موفق‌ترین و بزرگترین شبکه‌های توزیع مواد رو در پنج قاره اجرایی کردن. اون موقع خانواده ایتالیایی rizzuto مشغول قاچاق کوکایین از کانادا به آمریکا بودن. چی باهاشون حرف زد و اونا رو راضی کرد که مسیر رو در اختیارشون بذارن. به گفته نویسنده آقای چی مرد دیپلماسی و مذاکره بود.

دهه نود دهه‌ی خوبی بود براشون. میلیون دلاری پول در میاوردن. زندگی‌هایی داشتن پر از بریز و بپاش. هواپیماهای شخصی، پارتی‌های بزرگ، رفت و آمد با سلبریتی‌ها و آدم‌های معروف. آقای چی به فرد اول گروه تبدیل شده بود و یک کارتل بزرگ رو در چند قاره مدیریت میکرد.

سال ۱۹۹۲ اف‌بی‌آی روی آقای چی حساس شد. با گرفتن مواد فروشای کوچه و خیابون و گرفتن اطلاعات از اونا رد چی رو زدن و فهمیدن چه کسی پشت این حجم از واردات به این کشوره. اما دستشون ازش کوتاه بود چون اون موقع چی در چین به سر می‌برد.

رفتن به قسمت دوم

------
@friedrish
1.2K viewsedited  19:14
باز کردن / نظر دهید
2022-05-16 21:07:22⁣چرا بشر با اضطراب زنده مونده
-----
معرفی کتاب


خواندن بخش اول

⁣سیستم اضطراب و حس ناخوشایندش در طول قرن‌ها به واسطه‌ی فرگشت یا تکامل به وجود اومدن تا ما رو هم درباره خطرها هشیار نگه دارن هم قدرت مبارزه یا فرار رو بهمون بدن. اگر این سیستم نبود شما هم از بلندی پرت می‌شی پایین، هم خرس شما رو می‌بلعه و هم در دوئل با دشمن شکست می‌خورید.

⁣اضطراب باعث میشه شما بترسین و جلو نرین، باعث میشه شما خطر رو احساس کنین. یک سیستم شبیه به سیستم هشدار حریق که تو خونه‌ها نصبه و در صورت آتیش سوزی لوله‌ها رو فعال می‌کنه و آتیش رو خاموش می‌کنه.

⁣بدن هم همچون همون سیستم اتفا حریق بعضی وقتا الکی و بیخود و بی‌جهت فعال میشه. بعضی وقتا سنسورهامون خیلی حساس میشن و درباره چیزهایی اضطراب میگیرن که اصلا قرار نیست خطر جانی برای ما داشته باشن. این هم یادمون نره که ما یک بدن قدیمی و کهن رو آوردیم به دنیای مدرن.

⁣شما صد هزار سال پیش در ماه بطور محدود با خرس یا مار (یا هر خطری) روبرو می‌شدید و این سیستم هشدار شما رو از مهلکه نجات میداد. اما بشر امروزی با این سیستم و سنسورهای قدیمی از هرچیزی ممکنه دچار اضطراب بشه. از رد شدن در مصاحبه شغلی گرفته تا سین نکردن مسیجتون توسط دوستتون.

⁣امروزه ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از خبر و رسانه و زندگی و همه چی خبر منفی میاد. از جنگ و ترس و رکود و تورم گرفته تا بیماری و هزار و یک مورد دیگه که ما رو بمباران می‌کنن. اینجاست که این سیستم مفید امروزه داره علیه خود ما فعالیت می‌کنه. شاید قرن‌های دیگه طول بکشه تا آپدیت بشیم.

⁣یک بیماری نادری هم وجود داره که در بعضی انسانها، اضطراب و استرس وجود نداره. از جمله میان صخره‌نوردها یا کوهنوردان حرفه‌ای یا اینایی که میرن روی آسمون خراشها سلفی میگیرن. اگه جزئیات زندگی اینا رو دنبال کنید متوجه می‌شید که اغلب تو جوونی کشته میشن.

⁣دلیلش هم واضحه: اون ترس‌های قدیم بشر، همچون ترس از ارتفاع یا موارد خطرناک، اونا رو نمی‌ترسونه و یکی از تجربیاتشون میشه آخرین تجربه‌شون. اینکه من میترسم و روی آسمون خراش نمیرن سلفی بگیرم، یعنی سیستم اضطرابم مانع من میشه اینکارو بکنم. پس زنده میمونم.

⁣زنده موندن هم یعنی بقا و در تکامل، بقای گونه بر همه چی اولویت داره: پس اضطراب رویکردیه که در بقای ما تاثیر داره. این خلاصه‌ای بود از دو کتاب «مدیریت اضطراب» از علی صاحبی و «دلایل خوب برای احساس‌های بد» از راندولف ام نسه.

کانال یوتیوب من

------
@friedrish
1.7K viewsedited  18:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-16 21:04:42چرا بشر با اضطراب زنده مونده
-----
معرفی کتاب


⁣این روزها خیلی‌ها درگیر اضطراب هستن، بعضی‌ها اضطراب رو خفیف تجربه می‌کنن و بعضی‌ها اضطراب زندگی‌شون رو مختل کرده. اما قرار نبود اضطراب اینطوری در زندگی ما تداخل ایجاد کنه بلکه اضطراب یک سیستم هشداری بوده که ما رو برای قرن‌ها زنده نگه داشته.

⁣اینکه بگیم اضطراب برای انسان یا همون هومو ساپینس مفید بوده شاید حرف عجیبی باشه. اما این جور وقتا باید به این فکر کنیم که اصلا چرا چیزی به اسم اضطراب هست، چرا به وجود اومده و هدفش چیه. این حس ناخوشایند چه مزیتی داره که ما اون رو همیشه تجربه می‌کنیم.

⁣صدها هزار سال پیش رو تصور کنید که یکی از اجداد ما کنار یه نهر آب نشسته و داره از طبیعت لذت میبره. شاید به فکر اینه که بره دنبال غذا یا شکار. تو همین فکراست که بغلش تو بیشه‌زار صدای خش خشی میاد. اول زیاد توجه نمی‌کنه ولی چون صدای خش‌خش‌ بیشتر میشه، فرد احساس خطر می‌کنه.

⁣شاید مار باشه؟ شاید خرس باشه؟ شاید گرگ باشه؟ اینجاست که این انسان دچار احساساتی میشه که بهش میگیم اضطراب. انتشار هورمون کورتیزول در بدن باعث به وجود اومدن اضطراب و استرس میشه. اینجاست که سه حالت رخ میده که بهش میگن Fight، Flight یا Freeze.

⁣بدن شما بطور غیرارادی و کاملا اتومات به شما هشدار میده که امکان داره خطری شما رو تهدید کنه پس یا بجنگ باهاش، یا فرار کن و یا فریز شو. اگه تو یه جاده یه گرگ به شما حمله کنه، شما اون موقع فکر نمی‌کنین که چه تصمیمی باید بگیرین، بلکه بطور غیرارادی پا به فرار میذارین.

⁣اینکه هنگام اضطراب چه اتفاقی در بدن رخ میده برای من به شدت جذابه و نشون میده که چه سیستم منظم و هماهنگی دارن یک فرآیند رو مدیریت می‌کنن. وقتی اضطراب رخ میده، بدن شما بطور غیرارادی شما رو آماده‌ی فرار می‌کنه. تنفس سریع میشه و سوراخ بینی و شش‌ها بازتر میشن.

⁣اینکار برای اینه که اکسیژن بیشتری به ماهیچه‌ها برسن. ضربان قلب و فشار خون میره بالا تا اکسیژن و مواد غذایی مورد نیاز سلول‌ها به سرعت به اندام‌ها برسن. خون به شدت به سمت ماهیچه‌ها جریان پیدا می‌کنه. بخصوص ماهیچه‌های بزرگ مثل بازو و ران که شما رو برای فرار یا جنگ آماده می‌کنه.

⁣اینجاست که بدن با تشخیص خودش به جاهایی که کمتر نیازی به خون هست، خون ارسال نمی‌کنه. مثلا رنگ پریدگی شما از ترس بخاطر همینه چون خون میره سمت ماهیچه‌ها و صورت کم‌خون میشه. یا نوک انگشتان معمولا یخ میزنه چون خون مورد نیاز به جاهای مهمتری ارسال میشه.

⁣عضلات منقبض میشن تا برای واکنش سریع آماده بشید. انعقاد خون میره بالا تا در صورت زخمی شدن مقدار خون از دست رفته به حداقل برسه. تعریق زیاد میشه تا بدن خنک بمونه. همیشه هر وقت بدن عرق میکنه یعنی سیستم تعریق داره شما رو خنک می‌کنه.

⁣هنگام اضطراب هضم غذا به تعویق می‌افته چون وقتی دارید از دست خرس فرار می‌کنید، اصلا مهم نیست که آخرین وعده‌ی غذایی شما هضم بشه. انرژی اون بخش میره سمت ارگان‌های مهمتر. سیستم ایمنی بدن کم کار میشه و بدن تمام توانش رو برای فرار یا جنگ متمرکز میکنه.

⁣وقتی شما در حال فرار از خطر هستید، کی به فکر اینه که حالا سیستم ایمنی پایین اومده ممکنه سرما بخورم؟ ماهیچه‌های مسدود کننده یا اسفنکتر روده و مثانه بسته میشن تا ردی از شما باقی نمونه و حیوان خطرناک نتونه شما رو دنبال کنه. این موارد بخشیه از فرآیند اضطراب.

خواندن بخش دوم

------
@friedrish
2.0K viewsedited  18:04
باز کردن / نظر دهید
2022-04-23 19:54:00 ⁠⁣ولادیسلاو سورکوف، معمار پوتینسیم و صحنه‌گردان دو دهه‌ی اخیر روسیه کیست؟ کسی که پوتین رو به قدرت رسوند و برای تقریبا دو دهه سیاست داخلی و خارجی شوروی رو مدیریت می‌کنه. ظاهرا در بحران اوکراین پوتین اون رو بازداشت خانگی کرده.

⁣سورکوف شخصیت برجسته‌ای در سیاست روسیه محسوب می‌شه. یک کارگردان تئاتر که برای سالیان سال مردم روسیه و دنیا خارج رو همچون یک عروسک‌گردان به بازی گرفته. در این ویدیو نگاهی انداختم به اینکه سورکوف کیه و چطور سیاست روسیه رو مدیریت می‌کنه.

⁣لطفا ویدیو رو لایک و کانال رو سابسکرایب کنید. این کار به من انگیزه میده ویدیوهای بیشتری تولید کنم.


لینک ویدیو در یوتیوب






------
@friedrish
1.6K views16:54
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 19:58:09⁣⁣فرار از کره شمالی
---
بخش آخر

خواندن بخش دوم

⁣این قاچاقچیا این‌بار لباسهای رسمی و شیک و پیکی به این زنها دادن که چهره‌ی مشابهی با دیگر چینی‌های مرفه داشته باشن. کارت هویت براشون ساختن که بتونن به راحتی از سیستم نظارتی هوشمند چین در ایستگاههای قطار و دیگر جاها به راحتی عبور کنن.

⁣برای هفته‌ی اول سفرشون کامل در یک سری کیسه خواب بودن در اتوبوس‌هایی که میشه توشون خوابید. فقط گهگاهی یه سری بلند می‌کردن تا ببینن هوا روشنه یا تاریک. هودی رو سرشون می‌کشیدن تا با ماموران بلیت هم‌صحبت نشن و یکی از قاچاقچیا کار رتق و فتق امور رو دست گرفته بود.

⁣در طول مسیر هر وقت به شهر جدیدی می‌رسیدن، یک سری افراد دیگه به سرعت اونا رو در خانه‌های امن از پیش تعیین شده‌ای می‌بردن. اون شخص خیری که اینها رو نجات می‌داد دائم با گوشی جویای حالشون بود. هزاران کیلومتر تو راه بودن تا تونستن به مرز لائوس برسن.

⁣ظاهرا مسیر قدیمی امنیتی شده بود و مجبور بودن از مسیر جدیدی این زن‌ها رو عبور بدن. تصمیم بر این شد اول این زن‌ها رو از مرز چین به ویتنام برسونن، سپس به کامبوج برن و اونا رو تحویل سفارت کره جنوبی بدن. اون موقع اوضاع خطری بود و حدود ۱۵۰۰ نفر از این مهاجرا رو بازداشت کرده بودن.

⁣هم دولت چین و هم کره شمالی به این راه زیرزمینی پی برده بودن و تمامی نقاط اتصال اونها رو یکی پس از دیگری داشتن قطع می‌کردن. همین باعث می‌شد که این راه بشردوستانه بسته بشه. این مسیر تا پایان سال ۲۰۱۸ حدود ۵۰۰۰ کره‌ای رو به سلامت رسونده بود به همسایه جنوبی.

⁣این زن‌ها با گروه محافظشون به مرز ویتنام و کامبوج رسیدن. مرز زمینی که سربازهای زیادی اونجا حضور داشتن. ترس و وحشت بود که از چهره‌شون می‌بارید و اینجا دیگه قدم آخر بود. یا بازداشت می‌شدن و آرزوی آزادی در اونها می‌مرد یا اینکه عبور می‌کردن و به دنیای آزاد می‌رسیدن.

⁣وقتی از دور دیدن که سربازهای مرز ویتنام با حرکات بدنی تمایل به دریافت رشوه دارن، کمی خیالشون راحت شد. رشوه‌ای داده شد و از مرز گذشتن. بالاخره از چین خارج شد. بعد از چندین هفته در سفر. بالاخره از مرز چین عبور کرد و پا در ویتنام گذاشت.

⁣شبانه با موتور سیکلت به جنوب ویتنام رسیدن، و سوار بر همون موتورها از ویتنام وارد خاک کامبوج شدند. از طریق یک کشیش واسط تونستن سربازهای مرزی کامبوج رو هم دور بزنن و بالاخره تونستن وارد سفارت کره جنوبی برسن. به محض ورود فوری شهروندی کره بهشون اعطا شد.

⁣اون شب این زن شاید برای اولین بار در طول عمرش تونسته بود راحت بخوابه. کره جنوبی این فراری‌ها رو راحت پذیرش و ازشون محافظت می‌کنه. زن خسته بود؛ دو تا بچه‌هاشو بغل کرد و همونجا در سفارت به خواب رفت. بالاخره تونسته بود با پافشاری و جسارتش خودش رو نجات بده.

⁣تقریبا دو ماهی در سفارت کره جنوبی در کامبوج موند تا کارهای اداریش انجام بشه، سپس با اولین پرواز به سئول منتقل شد. اینجا بود که انگار به شهر آدم فضایی‌ها وارد شده بود. سیستم‌های قطاری پیشرفته، شهرهای پر از تبلیغات، دنیایی عجیب و غریب که انتظارش رو نداشت.

⁣هرچند که خو گرفتن به این دنیای جدید براش سخت بود، اما آرزو داشت که بتونه به نحوی اون بچه‌ی دیگرش رو هم کنار خودش بیاره. یکی از بنیانگذاران این راه زیرزمینی شخصیه به اسم مستعار Stephen Kim که ازش به عنوان اسکار شیندلر کره شمالی یاد می‌کنن.

⁣که تونسته طی سالیان، هزاران نفر کره‌ای رو با کمک داوطلبان بسیاری از اون کشور خارج کنه. این گزارش ترجمه‌ای بود از مقاله‌ی زیر که بخش بزرگیش به زندگی Stephen Kim می‌پردازه که من چیزی ازش ننوشتم.


منبع این مطلب


------
@friedrish
5.5K viewsedited  16:58
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 19:56:10⁣فرار از کره شمالی
---
بخش دوم

خواندن بخش اول

⁣اما دیدن این دی‌وی‌دی‌ها خبر از دنیای دیگری می‌داد که هیچ چیزش شبیه به این کشور الگوبرداری شده از شوروی نداشت. اما چیزی که بیشتر توجهش رو جلب کرد، داستان‌های عاشقانه بود. در کره شمالی همه عاشق فرد اول کشور هستن، اما تو کره جنوبی ظاهرا عشق فردی مقدم بود بر همه چی.

⁣تو تخیلاتش می‌دید که ظاهرا دنیایی وجود داره که میشه توش آزادانه عاشق بود. بدون اینکه از کسی بترسی و بدون هیچ اجباری. این دی‌وی‌دی‌ها ذهنیتش رو از دنیای خارج عوض کرد. اما شوهری داشت که دست بزن داشت و بچه‌ای که باید بزرگش می‌کرد.

⁣با وجود اینکه با فروش گیاهان دارویی قاچاق شده از کوههای اطراف، زندگی نسبتا خوبی داشت اما از کار اجباری دولتی هم خسته شده بود؛ در طول هفته روزهایی رو مجبور بود بود خیابان‌ها رو پاک کنه و همزمان حفظ ظاهر کنه از اینکه عاشق مملکت و رهبران قهرمان کره شمالیه.

⁣اینطور بود که پیشنهاد اون دلال رو پذیرفته بود به امید رفتن به دنیای آزاد اما تیرش به سنگ خورده بود و حالا در دهاتی در چین گیر کرده بود. در چین، صبح تا شبش با کشاورزی و کار خونه پر می‌شد. تا دو سال اول در چین زبان ماندرین بلد نبود و با حرکات دست منظورش رو می‌فهموند.

⁣البته از اینکه شوهر جدیدش کتکش نمی‌زد کمی خیالش راحت بود چون می‌دید بقیه زنهای خریداری شده در منطقه هر روز از شوهراشون کتک می‌خورن. از کشاورز چینی بچه دار شد و طی سه سال اول دو تا بچه آورد. اینها همه جزء وظایفش بود

⁣اما به شدت از محیط خفقان‌آور و زندان‌مانند اونجا بدش میومد. خانواده همسر جدیدش هم به شدت پیگیرش بودن که مبادا فرار کنه یا با بقیه زنهای کره‌ای بخواد صحبت کنه. همین باعث شد که در چند سال اول زندگی در چین وضعیت زندگی‌ در اسارت رو بدتر از کره دید. افسرده شد.

⁣با وجود اینکه خانواده همسرش به شدت ایزوله‌ش کرده بودن، اما این زن‌های کره‌ای تونستن به مرور زمان راههای رو برای تماس با همدیگه پیدا کنن. چهار سال از اسارتشون در چین گذشته بود و ۶ زن کره‌ای در اون منطقه وجود داشتن. اینا با هم سعی می‌کردن با همفکری راه فراری رو به سمت کره جنوبی پیدا کنن.

⁣اون زنای دیگه می‌گفتن که آدم‌هایی هستن که در قبال چند هزار دلار، می‌تونن ما رو ببرن به کره جنوبی اما طبیعتا ریسک بزرگی بود از اونجایی که یک بار بهشون خیانت بزرگی شده بود. اما سال ۲۰۱۶ دو تا از زن‌ها این ریسک رو پذیرفتن و با قاچاقچیا رفتن به سمت سئول.

⁣پس از چند ماه بی‌خبری، خبر رسیدنشون به سئول به گوش زن داستان ما رسید. اون زنها از سئول سعی کردن با دهاتشون در چین تماس بگیرن و بالاخص خواستن باهاش صحبت کنن. یکی از افرادی که اونا رو برده بود برگشته بود به چین و دزدکی یه تلفن همراه بهش داد. زنها گفتن توام بیا.

⁣اما پولی نداشت. این موضوع رو به اون آقایون گفت اونا هم گفتن شاید بتونیم از طریق خیریه پولی برات جمع کنیم. چند ماه گذشت و اونا برگشتن. گفتن اسمت تو «سازمان زیرزمینی مخفی» کره شمالی در اومده و تو رو به رایگان میبرن کره و پولش رو یه خیر دیگه می‌پردازه.

⁣معمولا این کار سازمان ملل هست که مهاجرای کره شمالی رو به سلامت به مقصدشون برسونه اما چون چین به این افراد برچست «مهاجران اقتصادی» می‌زنه، سازمان ملل کاری ازش بر نمیاد و ازینرو داوطلبانی که زیرزمینی کار می‌کنن این مهم رو بر عهده می‌گیرن.

⁣اواخر سال ۲۰۱۷، تقریبا پنج سال از اسارت این زن می‌گذشت که شوهرش برای سفری به خارج از روستا رفت. همراه با دو تا بچه‌ش و پنج زن کره‌ای دیگر فرصت رو غنیمت شمرد و از روستا خارج شد. برای بار دوم دل به دریا زد به امید اینکه اینبار بتونه به کره جنوبی برسه.

خواندن بخش آخر


------
@friedrish
4.5K viewsedited  16:56
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 19:53:56فرار از کره شمالی
---
بخش اول

⁣تقریبا فرار از کره شمالی غیرممکنه چون یا کشته می‌شی یا سر از اردوگاههای کار اجباری در میاری. اما زنی از اهالی کره تصمیمش رو گرفته بود. برای سالها رویای فرار رو در سر داشت و عزمش جزم بود. اما نقشه اونطوری که می‌خواست پیش نرفت.

⁣برای حدود دو دهه، یک شبکه‌ی زیرزمینی در کره شمالی به هزاران نفر کمک کرده که از کشور خارج بشن. شبکه‌ای متشکل از افراد داوطلب که آدم‌ها رو اول به چین می‌برن، سپس با طی کردن هزاران کیلومتر و عبور از چند کشور، اونا رو به کره جنوبی می‌رسونن. کاری طاقت‌فرسا و بسیار سخت.

⁣هنگام کار روزانه، مردی پچ‌پچ‌ کنان بهش گفت که اگه میخوای من میتونم از کشور خارجت کنم. بهش گفتن ما میتونیم ببریمت چین، اونجا یه شغل برات دست و پا کنیم و پس از یکی دو سال با پولش می‌تونی بری کره جنوبی.

⁣سال ۲۰۱۲ بود و این زن متاهل، یک بچه هم داشت. از این پیشنهاد استقبال کرد و ریسک مرگ یا اردوگاه کار اجباری رو پذیرفت و با خودش گفت :«با پولی که تو جین جمع می‌کنم، می‌تونم بعدا بچه‌م رو هم بیارم پیش خودم و با هم بریم کره جنوبی». از شوهرش متنفر بود. از همه چیز متنفر بود.

⁣جایی که این زن زندگی میکرد نزدیک به مرز چین بود. مرز به شدت امنیتی بود. شبانه باید با پای پیاده ده‌ها کیلومتر رو طی میکردن تا از مرز رد بشن. به قاچاقچیا اطمینان کرد. مسیر سخت و ناهموار و پر از استرس رو رد کردن. اما وقتی داخل خاک چین شدن با حقیقت ناگواری روبرو شد.

⁣اون قاچاقچیا در اصل دلالانی بودن که زن‌ها رو از کره شمالی قاچاق می‌کردن به چین و اونجا میفروختن. چین برای سالها قانونی داشت به اسم قانون «تک فرزند» و خانواده‌ها حق نداشتن بیشتر از یک فرزند داشته باشن. ازینرو، خانواده‌ها از سر ناچاری، جنین‌های دختر رو می‌کشتن و پسرها رو نگه می‌داشتن.

⁣این قانون باعث ناترازی جنسیت در چین شد و جمعیت مردان به شدت بالا رفت. میلیون‌ها مردی که بدون پارتنر مونده بودن و تو خواب هم نمی‌دیدن روزی با زنی باشن. ازینرو برخی شهرها رو آورده بودن به خریدن زن‌های کره شمالی از همین راه قاچاق. این زن هم ناخواسته وارد این بازی شد.

⁣در جایی که این زن‌ها خرید و فروش می‌شدن، این زن بیچاره رو نشوندن برای تعیین قیمت. پس از چک و چانه‌ی زیاد، یک کشاورز فقیر چینی این زن رو با قیمت ۸۰۰ دلار خرید. حالا این زن نه زبان بلد بود نه اصلا می‌فهمید جریان چیه. هرکس که میومد دستشو می‌گرفت باهاش میرفت.

⁣اما چی شد که داستان به اینجا کشید؟ چرا این زن فرار کرد و چرا می‌خواست این مسیر هزاران کیلومتری رو با دست خالی خودش رو برسونه به کره جنوبی؟

⁣زن قصه‌ی ما که متولد اواسط دهه‌ی ۷۰ میلادی بود، از زندگی‌اش ناراضی بود. در دهه‌ی ۹۰ از قحطی شدید کره جون سالم به در برد. در اون قحطی شدید مردم رو آوردن به خوردن حشرات، قورباغه و هرچی دستشون رو می‌گرفت. میلیون‌ها نفر کشته شدن. اگر هم کسی غر میزد، سر از گولاک‌های مخوف در میاورد.

⁣اما در نوجوونی بچه زرنگی بود. شهرشون نزدیک به مرز چین بود در یک منطقه کوهستانی. اون موقع‌ها مردم یاد گرفته بودن که یه رودخونه‌ای رو شنا کنن و برن تو دل جنگل‌ها به امید یافتن غذا و اواسط دهه ۲۰۰۰ بود که تو این کار حرفه‌ای شده بود و تقریبا مشکل گشنگی نداشت.

⁣اما جدا از پیدا کردن غذا، بعضی وقتا چیزهایی هم از خارج به داخل قاچاق میشد از جمله دی‌وی‌دی‌هایی از اپراهای اجرا شده در کره جنوبی. به مردمان کره شمالی گفته بودن که مردمان کره جنوبی آدم‌هایی مفلوک و بدبخت هستن که زیر چکمه‌های امپریالیسم آمریکا زندگی حقیرانه‌ای دارن.

خواندن بخش دوم


------
@friedrish
4.3K viewsedited  16:53
باز کردن / نظر دهید