Get Mystery Box with random crypto!

Hakkın Yolunda, Milletin Yanında

لوگوی کانال تلگرام ilter — Hakkın Yolunda, Milletin Yanında H
لوگوی کانال تلگرام ilter — Hakkın Yolunda, Milletin Yanında
آدرس کانال: @ilter
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 489
توضیحات از کانال

Bu kanal Türk Milleti’nin hizmetindedir.
Bu kanalın sahibi “Ben Türk’üm” diyenlerdendir.
Ne Mutlu Türk’üm Diyene

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-10-12 01:40:02 ناسيوناليسم و هویت ایرانی
(مطالعهٔ موردی دورهٔ پهلوی اول)


علی‌اشرف نظری
استادیار علوم سیاسی دانشگاه یزد


در ساختار سیاسی دورۀ پهلوی اول مفاهیمی نظیر ناسیونالیسم، میهن‌پرستی، و حـس ملیت مادامی مورد استناد و کاربرد قرار می‌گرفت که بتواند زمینه را برای بازتولید اطاعـت و انقیاد در درون نهادهای اجتماعی جهت تضمین سلطه و وفاداری و سرسپردگی شخصی فراهم آورد. در این حالت متأثر از محوریت یافتن نظام اطاعت و تسلیم، جامعه به صورت مستقیم در معرض ارادۀ معطوف به قدرت حکمران قرار دارد؛ اراده‌ای که مرزها و حـدود آن نه از طریق قرارداد اجتماعی، بلکه تنها از طریق میزان ظرفیت و توانایی مـادی دستگاه سلطه تعیین می‌شود. در چنین وضعیتی با ترجیح همگـون‌سـازی نسبت بـه نوآوری و اطاعت در برابر استقلال، استعداد خلاق سركوب و فقط ابزارهایی که به حفظ آن کمک می‌کنند باقی می‌ماندند. این نفوذ در دانشگاه‌هـا، مـدارس، بیمارستان‌هـا، دستگاه‌هـای حکومتی، انجمن‌های تخصصی، مؤسسات نظامی، بوروکراسی دولتی و احـزاب اعمـال می‌گردد و هیچ میزان از انتقاد بیرونی نمی‌تواند و نباید ساختار دورنی این نظام را تغییر دهد.

در این زمان هرچند متأثر از سازماندهی نظام آموزشی و تأسیس دانشگاه تهران، آموزش رسمی گسترش یافت؛ اما به واسطۀ اعمال سانسور شدید روزنامه‌هـا، ممانعت از آزادی بیان، نفی مشارکت، اضمحلال خرد نقادانه و اقتدارگرایی فزایندۀ حکومت، آمـوزش سیاسی روبه زوال گذارد و مرحله به مرحله سهم روشنفکران، نهادهـای نیـم‌بنـد مـدنی و گروه‌های اجتماعی در تعریف و بازتعریف عناصر و مؤلفه‌های هویت ملی رو به زوال گذارد. یکی از دلایل بن‌بست پروژۀ دولت ـ ملت «ایران نوین» آن بود که این پروژه وقعی به ارادۀ ملی و بسیج سراسری ملی نگذاشت و شور تعلق ملی در میان طبقات اجتماعی به صورتی سازماندهی‌شده فراگیر نشد. بلکه در مقابـل وضـعیتی فراهم آمـد کـه هژمونی سلطانیسم با خشونت تمام به سرکوب مخالفین و منتقدین و حتی حامیان خود پرداخت. سرنوشت تعدادی از مشاورین و همکاران درجه اول رضاخان نظیر عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و علی‌اکبر داور متأثر از چنین امری به تراژدی خـتـم شـد، تبلیغـات سیاسی مخالفین غیرقانونی اعلام شد، مجلس به «دستگاه مُهرزنی» تبدیل شد، و برخلاف تجربۀ ناسیونالیسم در غرب، خودآگاهی ملی و جامعۀ مدنی قوی شکل نگرفت. در ایـن تعبیر، مدرنیزاسیون شامل تحـول در ساختار قدرت سیاسی و ترسیم چشم‌اندازهای فرهنگی جدید نخواهد شد، بلکه بیشتر در قالبی فنی ـ تکنیکی و در چارچوب برنامه‌های صنعتی شدن و پیشرفت اقتصادی، آن هم با هدف کسب افتخار و بازنمایی شکوه از دست رفتۀ ایرانی در چارچوبی سطحی و رادیکال؛ پرهزینه و غیرقابل بازگشت و مبتنی بر تبعیض در تخصیص امکانات بود.


منبع. دوفصلنامۀ پژوهش حقوق و سیاست، سال نهم، شمارهٔ ۲۲، بهار و تابستان ۱۳۸۶، صص ۱۶۵-۱۶۶

@ilter
1.0K views22:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-24 06:40:26
Mustafa Kemal Atatürk:

"Bilim, medeniyet için, hayat için, dünyada başarı için en güvenilir rehberdir. İlimden başka rehber aramak, gaflet, cehalet ve sapıklıktır."

"علم معتبرترین راهنمای تمدن، زندگی، و موفقیت در جهان است. جستجوی راهنمایی غیر از علم به معنی غفلت، جهالت و انحراف (از مسیر صحیح) است."

@ilter
712 viewsedited  03:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 21:32:47 فرجام سخن: شکست ناسیونالیسم بی‌جاساز (پان‌ایرانیسم/ایرانشهریسم)

منبع. رضا ضیاء ابراهیمی. حسن افشار. پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد و سیاست بی‌جاسازی. تهران. نشر مرکز. چاپ سوم. ۱۳۹۸. صص ۳۱۳-۳۲۱.

پی‌نوشت. رضا ضیاءابراهیمی در کتابش، چندین بار به جای تُرک و زبان تُرکی از عباراتی نظیر آذری و زبان تُرکی آذری استفاده کرده است که نادرست و در واقع از تبلیغات ناسیونالیسم بی‌جاساز هستند.

@ilter
720 viewsedited  18:32
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 19:40:59 اما جالب این که بعضی مقام‌های جمهوری اسلامی نیز خود از محبوبیت ایدئولوژی رژیم گذشته در بخش‌هایی از جامعه باخبرند. و هنگامی که پای مشروعیت در میان باشد، رئیس‌جمهوری نیز از کلیشه‌های ایدئولوژیکی ناسیونالیسم بی‌جاساز بهره‌برداری می‌کند.

سال ۱۹۹۰ رئیس‌جمهور وقت، رفسنجانی، مبلغ هنگفتی صرف برگزاری کنگره‌ی شاهنامه [= کنگره‌ی جهانی بزرگداشت فردوسی] کرد، که با نطق رسمی خود او افتتاح شد و رسانه‌های دولتی پوشش گسترده‌ای به آن دادند که یادآور جشن‌های هزاره‌ی فردوسی در ۱۹۳۴ بود.

دولت احمدی‌نژاد نیز با مطرح کردن «مکتب ایرانی» جنجالی به پا کرد و کورش کبیر و دیگر دست‌مایه‌های ناسیونالیست‌های بی‌جاساز برای تأکید بر میهن‌پرستی رئیس‌جمهور مورد استفاده‌ی ابزاری قرار گرفتند.

به هر صورت، دانشمندان خودخوانده، شبه‌روشنفکران، آشوبگران، و ناراضیان پشت میزنشین، مرغشان یک پا دارد. هر ساله تألیفات تازه‌ای با گرایش ناسیونالیسم بی‌جاساز منتشر می‌شود. انبوهیِ این آثار اخیر در مقایسه با آثار ادبی و تاریخی دوره‌ی پهلوی اول شگفت‌انگیز است. هر که با ادبیات ناسیونالیسم بی‌جاساز آشنا باشد در می‌یابد که این آثار جدید شدیداً تکراری و صرفاً اقتباس از نوشته‌های آخوندزاده و کرمانی و وارثان ایشان است.

اما یک چیز در آنها تازگی دارد و آن کیفیت نازل و ادعاهای غریب‌شان است. هر نادرستی، هر نظریه‌ی مهملی، مادامی که در راهبرد تسكين التقاطی دغدغه‌های خواننده در مورد وضع ایران بگنجد، پذیرفتنی است. حالا «بنیادگرایی» جای «عقب‌ماندگی» را به عنوان درد بزرگ ایران امروز گرفته است. نویسندگانی می‌کوشند تقویم‌های آریایی معرفی کنند و نویسندگانی دیگر می‌گویند ایرانیان باستان سفینه‌های فضایی داشته‌اند. بدین‌ترتیب ما یک دور کامل زده و به سر جای اولمان برگشته‌ایم: این تألیفات جديد همان اندک سلامت روشی را هم که رساله‌های ناسیونالیسم بی‌جاساز در دوره‌ی پهلوی داشتند وانهاده و جعلیات مفتضح امثال کرمانی را از سر گرفته‌اند. این اتفاق به‌ویژه هنگامی شگفت‌آورتر به نظر می‌رسد که توجه کنیم ایرانیان هرگز به اندازه‌ی امروز باسواد نبوده‌اند و داده‌های تجربی هیچ‌گاه مثل امروز در دسترس نبوده است.



منبع. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ۳۱۰-۳۰۸

@ilter
540 views16:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 19:40:42 با همه‌ی چیرگی ناسیونالیسم بی‌جاساز، دل‌مشغولی خودبزرگ‌بینانه‌ی روزافزون محمدرضا شاه به کورش کبیر، به‌ویژه پس از جشن‌های ۲۵۰۰ ساله روشنفکران را به ستوه آورد. این زدگی باعث چیزی شد که مهرزاد بروجردی آن را «پیروزی دل‌آزرده‌ی بومی‌گرایی» و نتیجتاً «نقد جانانه‌ی استعمارگری و مداخله‌جویی و بشردوستی غربی» توصیف می‌کند.

روشنفکران ایرانی سرانجام در دهه‌ی ۱۹۶۰ یعنی بسیار دیرتر از همتایان ترک [ترکیه‌ای] یا مصری خود شروع به شکستن طلسم اروپا و پرداختن به گفتگوی نقادانه با اروپا کردند، گرچه این نقادی نیز با اندکی زیاده‌روی در ضدیت با امپریالیسم و متابعت از جهان سوم کمابیش به اندازه‌ی خودباختگی پیشینیان ایشان جزمی بود . سال ۱۹۶۲ جلال آل‌احمد به نقد تند «غرب‌زدگی» پرداخت. غرب‌زدگی درباره‌ی شیفتگی مرضی و نسنجیده‌ی ناسیونالیست‌های سکولار به هر چیز اروپایی است. این شیفتگی در دیدگاه آل‌احمد و روشنفکران دیگری کم‌کم «از خودبیگانگی» را جانشین «عقب ماندگی» (به عنوان مسئله‌ی اجتماعی ـ تاریخی اصلی ایران ) کرد.

بروجردی می‌نویسد روشنفکرانی مانند جلال آل‌احمد یا ابوالحسین جلیلی «نقد مرتب غرب» را «یک پیش‌نیاز روند هویت‌سازی خود می‌دانستند. به سخن دیگر، بومی‌گرایی گامی به سوی بلوغ تولید فکری ایرانیان بود، اما همچنین واکنشی در برابر بعضی وجوه ناسیونالیسم بی‌جاساز به ویژه آریایی‌گری.

انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ نشانه‌ی اوج سرخوردگی از ناسیونالیسم بی‌جاساز بود. اکنون سخن از آمال سیاسی امت اسلام می‌رفت و رهبری ایران در این جمعیت جهانی، با صدور انقلاب و مبارزه با «استکبار جهانی» به سرکردگی «شیطان بزرگ» یعنی آمریکا، به لطف بومی‌گرایان و به‌ویژه علی شریعتی ایدئولوژی‌ای که نفی دخالت خارجی را با آرمان‌های سوسیالیستی جمع می‌زد، به کمک زبان و نمادهای تشیع، نومیدی از سلطنت پهلوی را در جنبش انقلابی نیرومندی متراکم کرد.

اما جالب توجه است که مخالفان سکولار جمهوری اسلامی در دهه‌ی ۱۹۸۰ دوباره به ناسیونالیسم بی‌جاساز روی آوردند. ایدئولوژی آخوندزاده و کرمانی اکنون در پوشش مخالفت با جمهوری اسلامی و ـ به زعم مخالفان ـ «دیکتاتوری ملاها» ظاهر شده است. به همان‌سان که دیروز آخوندزاده روحانیان و «دیسپوت‌ها» را گماشتگان عرب‌ها برای براندازی تمدن و هویت ایرانی می‌دید، امروز ناسیونالیست‌های بی‌جاساز، جمهوری اسلامی را دشمن آنچه به گمان ناسیونالیست‌ها «ایرانیت اصيل» است می‌دانند. اکنون مانند گذشته، نویسندگانی از ویژگی‌های نژادی ایرانیان و ناسازگاری آنها با اسلام ـ که دین نژاد دیگر شناخته می‌شود ـ می‌نویسند و این رفتار بر اساس تحریف لجوجانه‌ی واقعیت‌های تاریخی و به قصد شانه خالی کردن از مسئولیت جمعی وضع داخلی کشور است. امروز نیز مانند گذشته راحت‌ترین آماج، برای نکوهش به خاطر مشکلات ایرانیان، دیگران خارجی‌اند. حتی گاهی شنیده می‌شود که بعضی ایرانیان با حمایت از مردم فلسطین مخالف‌اند زیرا «فلسطینی‌ها عرب‌اند» و با منطق مضحکی مسئول کارها و رفتار جمهوری اسلامی شناخته می‌شوند. در شبکه‌های اجتماعی شاهد تکاپوی کین‌توزانه‌ی ناسیونالیسم بی‌جاساز اذهان بخش‌هایی از جامعه‌ی ایرانی (به ویژه در خارج کشور) و احیای پرستش پادشاهی پهلوی و ابراز بیزاری از هر چیز اسلامی و پیدایش دوباره‌ی نمادهای پیشااسلامی هستیم که اکنون بیش از گذشته و به گونه‌ای کاملاً افراطی ـ همه جا دیده می‌شود: رستوران‌ها، فروشگاه‌ها، انتشاراتی‌ها، و وبسایت‌ها از هر رقم. هر نقد متینی متهم به حمایت از «رژیم» و «بنیادگرایی اسلامی» به طور کلی می‌شود.


منبع. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ۳۱۰-۳۰۸

@ilter
397 viewsedited  16:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 15:58:54 محمد مصدّق



اندکی هم باید از مصدق و انگیزه‌اش برای مقابله با بقایای استعمار انگلیس در ایران گفت. مصدق طی روند دموکراتیکی در ۱۹۵۱ به نخست‌وزیری رسید، همان سال با ملی کردن صنعت نفت توانست آن را از چنگ شرکت نفت ایران و انگلیس بیرون آورد، و سپس در ۱۹۵۳ در کودتای ننگینی سرنگون شد.

از آن جا که ملی کردن صنعت نفت به منافع اقتصادی دولت انگلیس زیان رساند، ادبیاتی که هر ناسیونالیسم غیر غربی را مبارزه‌ای ضداستعماری و هر حرکت ضداستعماری را ناسیونالیستی می‌بیند مصدق را مظهر ناسیونالیسم ایرانی پنداشته است؛ و محمدرضا شاه که همان سال با کودتایی به کمک سازمان سیا به قدرت بازگشت «نوکر» آمریکا، یا انگلیس، یا هر دو به شمار رفته است.

اما چنان که کاتوزیان نشان می‌دهد، مهم‌ترین هدف مصدق حکومت دموکراتیک بود و او تا پایان به آرمان‌های انقلاب مشروطه وفادار ماند. مصدق ملی کردن منابع طبیعی را پیش‌نیازی برای حکومت دموکراتیک واقعی می‌دانست؛ و استقلال کامل نخستین گام به سوی حکومت دموکراتیک بود.

کاتوزیان می‌نویسد مصدق و همکارانش معتقد بودند «مادامی که شرکت خارجی بزرگ و مقتدری صاحب مهم‌ترین صنعت جدید کشور است و عملاً یک استان کشور را در دست دارد و برای نگهداشت و پیشبرد منافع خود در سیاست دخالت می‌کند، امکان ایجاد حکومت مستقل یا دموکراتیک وجود ندارد.»

مصدق سرانجام با تبانی مجموعه‌ای از نیروهای مخالفش ـ «شاه، زمین‌داران فرماندهان ارتش، حزب کمونیست توده، برخی از علمای طراز اول، بریتانیا و آمریکا» ساقط شد.

اگر وجه دموکراتیک (یا دست‌کم لیبرال) کارنامه‌ی مصدق مورد تأکید قرار گیرد، می‌توان استدلال کرد که ناسیونالیسم او از نوع مدنی بود و در یک حکومت کثرت‌گرا و قوانین و نهادهای قانونی آن می‌گنجید. از طرفی هم می‌توان مصدق را یک ناسیونالیست مشروطه‌خواه نامید. این نام‌گذاری از یک سو بر نسبت سیاسی او با ارزش‌های انقلاب مشروطه و از سوی دیگر با تعهد وی به جامعه‌ای که حاکمیت‌اش بر یک دارایی ملی مهم را بدان باز گرداند تکیه دارد.

ولی باید تأکید کرد که او هرگز یک ناسیونالیست بی‌جاساز (پان‌ایرانیست/ایرانشهری) نبود. مصدق علناً و حتی در محاکماتش از ایمان شیعی خود می‌گفت و در نطق‌های مجلس‌اش از امام حسین (ع) یاد می‌کرد و هیچ‌گاه پرچم آریایی‌گری بالا نبرد. هرگز به روایتی تاریخ‌زده استناد نکرد و خودشیفتگی نژادی بروز نداد. نه دوره‌ی ساسانی را بهشت موعود قلمداد کرد و نه جارچی غرب‌زدگی تمام‌عیاری شد. برعکس، او مرد عمل بود و هدف‌های سیاسی ملموس انقلاب مشروطه را دنبال می‌کرد: آزادی، استقلال، حکومت قانون.


منبع. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ۳۰۵-۳۰۳

@ilter
744 views12:58
باز کردن / نظر دهید
2021-09-09 22:08:02
Düşünsene kuşsun ve adın söğütbülbülü. Zarif duruşunla, ince sesinle huzur veriyorsun şakırken. Ve üstüne üstlük göçmen bir kuşsun. Dünyayı dolaşıyorsun. Yeşil yapraklı ormanların, pınarların kıyısında hep yaşam alanın. Kuşlar güzel şeyler...

@ilter
337 views19:08
باز کردن / نظر دهید
2021-09-09 19:27:53 برابری جنسی در دیدگاه سردمداران پان‌ایرانیسم



[میرزا فتحعلی آخوندف، تبعه و کارگزار روسیه‌ی تزاری، و بنیانگذار و اولین ایدئولوگ پان‌ایرانیسم که مریدانش پسوند اف اسمش را به زاده تبدیل می‌نمایند،] ادعا می‌کند که زن و مرد باید در چشم قانون برابر باشند و فریدون آدمیت، ذوق‌زده، او را «پیشرو اندیشه‌گران دنیای اسلامی» در زمینه‌ی برابری جنسی می‌خواند.[۱] ولی مکاتبات او تصویر متفاوتی به دست می‌دهند. [آخوندوف] در نامه‌ای به مانِکجی می‌نویسد فرزند بی‌مثالی به نام میرزا رشید دارد.[۲] پس از آن که از این پسر و تحصیلاتش برای مانِکجی می‌نویسد، گذرا اشاره می‌کند که «علاوه بر تنها فرزندم، دختری هم دارم.» اما شروع به توصیف نه دختر بلکه شوهر او می‌کند. و از همسر خودش نیز یک کلمه نمی‌گوید. از یک طرفدار حقوق زنان بعید است که فقط پسرش را واقعاً فرزندش حساب کند، و دخترش را بچه‌ی کم‌ارزش‌تری بشمارد که تنها به سبب توفیقات شوهرش اهمیتی می‌یابد، و از همسر خودش ـ شاید به علل ناموسی ـ یادی نکند.

این‌گونه تناقض بین طرفداری از حقوق زنان و رفتار واقعی با زنان یادآور سیاست‌های یکی از وارثان معنوی آخوندف است: رضا پهلوی. سال ۱۹۳۶ رضا پهلوی حجاب زنان را قدغن کرد و اجازه داد زنانی را که مقاومت می‌کردند به زور کشف حجاب کنند و مورد اهانت و حتى تعرض جسمانی قرار دهند.

ناسیونالیست‌های بی‌جاسازی که اغلب از زورگویی چشم‌پوشی و حتی پشتیبانی می‌کنند، این سیاست مستبدانه و ظالمانه را غالباً یکی از اقدامات موفقیت‌آمیز رضا پهلوی در راه «آزادی زنان ایرانی» قلمداد کرده‌اند، در حالی‌که خود او به نوشته‌ی برخی نویسندگان «با سه زنش مثل لوازم شخصی‌اش رفتار می‌کرد.»[۳]

دخترش اشرف نقل می‌کند پدرم در خانه مردی تقریباً از یک نسل قبل بود (به یاد دارم یک بار که با پیراهن بی‌آستین سر سفره نشسته بودم دستور داد فوراً لباسم را عوض کنم).»[۴]

سال‌ها بعد پسرش محمدرضا گفته بود «شاید زنان تحت قانون برابر باشند ولی در توانایی‌ها برابر نیستند.»[۵]


[۱] آدمیت، اندیشه‌های آخوندزاده، ۱۴۳-۱۴۴؛ نیز بنگرید به ۲۲۳-۲۲۵

[۲] آخوندزاده به مانکجی، بی‌تا، در: محمدزاده و آراسلی، الفبای جدید و مکتوبات، ۳۳۹-۳۴۰

[۳] katouzian, political econonmy, 127.

[۴] ashraf pahlavi, faces in a mirror: memoirs from exile (englewood cliffs, nj: prentice-hall, 1980), 24-24, quoted in houchang e. chehabi, “the banning of the veil and ıts consequences,” ın the making of modern ıran: state and society under riza shah, 1921-1941, ed. stephanie cronin (new york: rouledgecurzon, 2003), 200.

[۵] ınterview with oriana fallaci, quoted in ali m. ansari, the politics of nationalism in modern ıran (cambridge: cambridge university press, 2012), 173n200.

——————————

منبع. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ۱۹۶-۱۹۷

@ilter
395 views16:27
باز کردن / نظر دهید
2021-09-09 19:14:56 آیا ایدئولوژی پان‌ایرانیسم یک دین جدید است؟



این ادعا که آخوندف و کرمانی روشن‌فکران آگاهی بودند که کوشیدند دین را از اورنگ پادشاهی‌اش فرود آورند و راه را برای انقلاب مشروطه و نوسازی کشور باز کنند، ادعایی نیست که نوشته‌های خود ایشان تأییدش کند. نویسندگانی از قبیل آدمیت هدف ایدئولوژیکی خاصی را از این گونه خوانش آثار ناسیونالیست‌های بی‌جاساز (ایرانشهری‌ها) دنبال می‌کنند: تبدیل آخوندف و کرمانی به سرمشق‌هایی برای تقلید دیگران، معادل‌هایی ناسیونالیستی‌اند برای برخی روحانیان شیعه.

اندکی تأمل در این تدبیر، که تا حدود زیادی موفق بوده است، ما را به یکی دیگر از طنزهای ناسیونالیسم بی‌جاساز می‌رساند. با همه‌ی پرگویی درباره‌ی علم و عقل و قرتیکا (کریتیک) متون پایه‌ی ناسیونالیسم ایرانی بیش از آن که شبیه رساله‌های هیوم یا ولتر باشند، به موعظه‌های بعضی علمای شیعه شباهت دارند.

مکتوبات و سه مکتوب و صد خطابه در عوض آن که خواننده را تشویق به تعميم تفکر انتقادی به فرضيات و خرافات کنند، شكل انتسابی دارند و باورهای خود را با سیلی از تذکرات به خواننده تحمیل می‌کنند. اگر چه این حقیقت دارد که سلطه‌ستیزانه می‌کوشند خرافات و تعصبات را ریشه‌کن کنند، این نیز یک واقعیت است که جای آنها را به جزم دیگری می‌دهند که به همان اندازه متصلّب و مستبدانه است: ایدئولوژی ناسیونالیسم بی‌جاساز (پان‌ایرانیسم).

دین و ناسیونالیسم شباهت‌هایی دارند که به خوبی بررسی نشده. نویسندگانی از جمله اریک هابزبام و بندیکت اندرسون، نیز همچنین جرج ماسه، به آنها در بسترهای گوناگون توجه کرده‌اند، مثلاً بین شعائر نازی و تورّع آلمانی (ماسه) یا بین مقبره‌های سربازان گمنام (اندرسون). اما از آن‌جا که نظریه‌ی ناسیونالیسم هنوز به طور کلی متأثر از نوشته‌های مدرنیست‌های ملهم از مارکسیسم است، این ادبیات اغلب ناسیونالیسم را پدیده‌ای مدرن و بنابراین سکولار می‌بیند و دین را از مواریث جهان پیشامدرن.

دین‌های جهان‌گیری مانند مسیحیت و اسلام نیز ضد ناسیونالیسم به شمار می‌روند زیرا، از حیث گستره و پیروان، همه‌شمول‌اند در حالی‌که ملت، بنا بر تعریف، محدود است به مرزهای بسته، ولو انعطاف‌پذیر، که پشت آنها ملت‌های دیگر قرار می‌گیرند.

پس سنت مدرنیسم عاجز از توجه کافی به جهت‌هایی است که سبب می‌شود هم دین و هم ناسیونالیسم از نمادها استفاده کنند، نظام‌های اعتقادی خود را پدید آورند، روایت‌هایی درباره‌ی «برگزیدگان» خلق کنند، قهرمانان و پیامبران را گرامی دارند، و ـ ساده‌اش کنیم ـ دعاوی مشابهی در مورد قداست اقامه کنند.

استثناهایی از این قاعده در آثار اِیدریَن هِیستینگز و آنتونی اسمیت وجود دارد. اسمیت قداست را در بطن ناسیونالیسم می‌بیند. به گفته‌ی او «ملت با خود راز و نیاز می‌کند و خود را می‌پرستد» و به نوشته‌ی برویی «ناسیونالیست‌ها نه واقعیتی متعالی بلکه خود را بزرگ می‌دارند.»

پیش‌تر در ۱۹۱۵ امیل دورکیم آیین‌ها و نمادهای کاملاً دینی در گرامیداشت‌های ناسیونالیستی دیده بود و بزرگداشت تاریخ‌های مهم حیات مسیح را نزد مسیحیان و برگزاری «عيد خروج از مصر» را نزد یهودیان با «جشن شهروندان به مناسبت پذیرش یک منشور اخلاقی تازه یا رویداد بزرگ دیگری از حیات ملت» مقایسه کرده بود.

این گمان که مدرنیته، در غرب، دین را حذف کرده و ذاتاً سکولار است ساده‌سازی خیالیِ یک تاریخ طوفانی است که هنوز مانده تا کاملاً شکل بگیرد.

در مورد ایران، با این که آخوندف و کرمانی کوشیدند آرای ناهمخوانی از مدرنیته‌ی اروپایی را به بستر ایرانی منتقل کنند، اسیر چارچوب‌های سنتی اندیشه‌ی خود ماندند. جزمیّت تغییر شکل داد ولی باقی ماند. جزم‌های ناسیونالیسم بی‌جاساز تقدس دینی یافتند و به پیام‌آورانشان رسالت دادند که خوانشی رسمی را تحمیل کنند. مکتوبات و سه مکتوب و صد خطابه کتب مقدس ناسیونالیسم بی‌جاساز شدند، روایت گذشته‌ی پیشااسلامی ایران به قصه‌ی بهشت موعود مانند شد، مسلمانان حکم کفار را پیدا کردند و ایرانیان مسلمان عُمّال دشمن عرب در ایران شدند، جزم ناسیونالیستی را شارحان (فریدون آدمیت) به مانند حقیقتی بی‌چون و چرا تحکیم کردند و مخالفانش گناهکارانی سزاوار نام «وطن‌فروش» به شمار آمدند، و طولی نکشید که بناها و زیارتگاه‌هایی مثل آرامگاه فردوسی به افتخار آن ساخته شد تا تشابه کامل شود.


منبع. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ۲۰۶-۲۰۴.

@ilter
880 viewsedited  16:14
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 15:31:15 پان‌ایرانیسم ایدئولوژی بی‌جاسازی ایران است

قسمت اول

قسمت دوم


منبع
. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، صص ۱۲-۱۴

@ilter
324 viewsedited  12:31
باز کردن / نظر دهید