Get Mystery Box with random crypto!

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

لوگوی کانال تلگرام irajrezaie — از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی ا
لوگوی کانال تلگرام irajrezaie — از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی
آدرس کانال: @irajrezaie
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.76K
توضیحات از کانال

رقص است زبانِ ذرّه زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
"مولانا"
ارتباط با ادمین
@Irajrezaiee

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-08-23 06:33:02 ‍ #معرفی_کتاب
شماره ۴۰

#زندگی_و_مرگ_پهلوانان_در_شاهنامه
(برّرسی زندگی فردوسی و چگونگی سرودنِ شاهنامه و تحلیل شخصیّتیِ چند تن از قهرمانانِ شاهنامه)


«زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، نخستین بار در سال ۱۳۴۸ انتشار یافت، آرزوی من آن بود که این کتاب در حدّ توان، در جلب نظر جوانان به شاهنامه نقشی داشته باشد، زیرا بر این عقیده‌ام که جوان ایرانی، در ناآشنایی با شاهنامه، از فيضِ درکِ روح ایران بی‌نصیب خواهد ماند، و در نتیجه، کشوری که به آن تعلّق دارد، آن پنجره‌ی بزرگِ خود را به روی او گشاده نخواهد داشت.
برای شاهنامه، به عنوان یک اثر ادبی ویژگی‌های متعدّدی برشمرده شده است، ولی اگر از من بپرسند که برجسته‌ترین ویژگی آن چیست، خواهم گفت که کتاب «برکشنده» است، یعنی وقتی شما آن را می‌خوانید یا می‌شنوید، احساس می‌کنید که پای شما از زمین کنده شده و فراتر از خاک حرکت می‌کنید.
در جهان بسیار کمیاب‌اَند سخنانی که این خاصیّت را در خود داشته باشند، ولی هر جا بود، بلندیِ مرتبه‌ی انسان بیش از هر چیز در آن به نمود می‌آید؛ و ما هم که آن را می‌خوانیم یا می‌شنویم، آن حسرت بزرگ -که آرزوی رسیدن به این حالت برتر است- در ما بیدار می‌گردد. شاهنامه به تمام معنا یک کتاب «مردمی» است، یعنی زندگیِ ممکن و موجود را می‌سراید. قهرمانانش از حيطه‌ی زندگیِ عادی خارج نمی‌شوند، پیچیدگیِ عرفانی ندارند؛ نمی‌خواهند بروند در آسمان زندگی کنند، در کنگره‌ی عرش مأوا گیرند، جسم را خوار بشمارند... انسانهایی هستند که هیچ یک از این ادعاها و آرزوها را ندارند؛ آنگونه که بعدها ندای آن را در شخصیّتهای عرفانی باز می‌یابیم.
امّا کسانی هستند که می‌خواهند حقّ زندگی را به همین صورتِ طبیعیِ خود ادا کنند. از تمام مواهب زندگی برخورداری داشته باشند. با این حال، زندگی را به هر قیمت نمی‌پسندند. بهائی برای آن قائل‌اَند که اگر آن بها را واجد نشد، آن را نمی‌پذیرند، از سرش در می‌گذرند: انسانِ میرا، انسانِ خاکی و در عین حال فراانسان.
این است که همیشه خود را در آستانه‌ی مرگ می‌بینند. معیار، «نام» است. آنسوی مرز، اگر نام در معرضِ خدشه قرار گیرد، در استقبال از مرگ جایی برای تردید نمی‌یابند. از نظر آنان که زندگی بدونِ یک گوهر معنوی که می‌توان آن را «والایی» خواند، ارزش زیستن ندارد.

شاهنامه، کتابِ اوّلِ ایران، به ما می‌آموزد که چگونه باید زندگی کرد و چگونه باید مُرد. او می‌تواند به یاریِ نسلِ سرگردانِ کنونی بیاید و روحِ مغرور و ملتهبِ او را مایه‌ی تنبّه و تسکین باشد.
سرمشقی که پهلوانان بزرگ شاهنامه به ما می‌دهند آن است که زندگی را دوست می‌دارند بی‌آنکه از مرگ بترسند. از عمر بهره می‌گیرند، بی‌آنکه بی‌اعتباریِ جهان را از یاد ببرند.
کتابِ حاضر آزمایشی است که باب بحث درباره‌ی شاهنامه را از نظر تحلیلی و تا حدّی در دایره‌ی ادبیات تطبیقی می‌گشاید. زیبایی و اُبهت کلام فردوسی و بلندیِ فکر او، حدّ نهاییِ تواناییِ بشر را در سخن گفتن می‌نماید.
شاهنامه شاید تنها کتابی در زبان فارسی است که نتوان خواند، بی‌آنکه اشک در دیده بگردد.
اگر کتابِ حاضر بتواند رغبت و کنجکاویِ خواننده، بخصوص جوانان را به آشنایی با شاهنامه برانگیزد و آنان را با دنیای شگفت‌انگیزِ آن رو‌به‌رو کند به مقصودِ خود رسیده است.


زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه؛ تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم، ۱۳۸۷، رقعی، ۳۶۵ص.

کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی‌نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
570 views03:33
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 06:15:06
مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من!

"صائب تبریزی"
@irajrezaie
462 views03:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-22 19:39:44 فروزانفر و شاهنامه فردوسی

"مرحوم استاد بدیع الزمان فروزانفر، که مظهر ذوق و دانش بود و نوشته های سحرآمیزش نمونه فصاحت و بلاغت و به تعبیر من "بهترین نمونه نثر فنی و آراسته امروزین" به شمار می رود، بارها می گفت: "ابتدا در زادگاه خود بشرویه و بعد در مشهد به تحصیلات قدیمه پرداختم و به جایی رسیدم که خود را از استادان زمان بی نیاز می دیدم. آن گاه به تهران آمدم. در اینجا وقتی در انجمنی نطقی می کردم یا چیزی را که نوشته بودم می خواندم احساس می کردم که سخنم برای شنوندگان خنده آور است و حالت مصنوعی و ترجمه از یک زبان دیگر را دارد. به اشارت یکی از ادیبان دانشمند آن روز به مطالعه شاهنامه پرداختم و آن را در یک سال دو بار از اول تا آخر خواندم و ابیات نغز آن را به خاطر سپردم؛ تا روزی رسید که هر وقت چیزی می نوشتم یا نطقی می کردم، حس می کردم که حالا دیگر زبانم برای دیگران قابل قبول است."

سرچشمه های فردوسی شناسی: محمد امین ریاحی، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 65.

@irajrezaie
509 views16:39
باز کردن / نظر دهید
2022-08-22 18:48:44 ز دانا بپرسید پس دادگر
که فرهنگ بهتر بُوَد گر گُهر؟

چنین داد پاسخ بدو رهنِمون
که فرهنگ باشد ز گوهر فُزون

که فرهنگ آرایشِ جان بُوَد
ز گوهر سَخُن گفتن آسان بُوَد

گُهر بی هنر زار و خوارست و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست


"شاهنامه فردوسی"
(پیرایش استاد جلال خالقی مطلق)

@irajrezaie
588 viewsedited  15:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 18:05:26 ‍ "زایش دوباره حماسه از فلسفه نیچه"
رضا صمیم، فرهاد سلیمان نژاد
نشریه پژوهش های فلسفی
@irajrezaie
685 views15:05
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 17:19:34 دریغ های شاهنامه!

دریغ است ایران که ویران شود!
دریغ این همه رنج و پیکار ما!
دریغ آن شده روزگارانِ من!
دریغ آن شده رنج های کهن!
دریغ آن دل و دانش و رای تو!
دریغ آن نکو روی همرنگِ ماه!
دریغ آن چنان مردِ نام آورا!
دریغ آن رخ و برز و بالای تو!
دریغ آن همه مردی و رای تو!
دریغ این غم و حسرتِ جان گسل!
دریغ آن نکو روی و بالای او!
دریغ آن شَهِ پروریده به ناز!
دریغ آن نبرده سوار هژیر!
دریغ آن رخِ مجلس آرای شاه!
دریغ آن سر و افسر و تخت اوی!
دریغ آن سر و نام و تاج و نژاد!
دریغ آن چنان خسروِ ماهروی!
دریغ آن بزرگی و این فرّ و بخت!
دریغ آن دلیران و چندین سپاه!
دریغ آن بلنداختر و رای او!
دریغ آن فرودِ سیاوش دریغ!
دریغ آن دل و نام جنگی فرود!
دریغا برادر فرودِ جوان!
دریغا سوارانِ گودرزیان!
دریغا سوارا، شها، خسروا!
دریغا که شادان شود دشمنم!

@irajrezaie
696 views14:19
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 20:55:25 ‍ "گوشت خواری ضحاک به دمدمه ابلیس بر اساس روایت شاهنامه"

@irajrezaie
1.0K views17:55
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 10:44:56 "ار چُنان است که دست گذاری به من تا مرا کُشی، من آن نِه ام که دست گذارم به تو تا تُرا کُشم؛ من می ترسم از خدای، خداوندِ جهانیان". (سوره مائده، آیه 28، به نقل از کشف الاسرار، مجلد سوم، ص 90).

چند روزی است که این سخن را، که سخن هابیل است به قابیل در آستانه مرگ، همچون قطعه شعری کوتاه با خود زمزمه می کنم. طنین و آهنگ کلمات و تکرار و تأکیدی که در ترجمه فارسی در یک یک واژه های آن به کار رفته، تأثیری بر من می گذارد که با اصل قرآنی اش سنجیدنی نیست. تکرارها و تأکیدهای بلاغی به کار رفته، به ویژه تکرار چند باره "من" که اشاره به گوینده سخن یعنی هابیل است و تکرار "تو" که مرجع اش، قابیل است، به این نخستین جنایت هولناک بشری (آن هم به شکل برادرکشی)، عمق و ابعاد انسانی عظیمی می بخشد که تأمّل در ماهیت و چند و چون آن، نتیجه ای جز سرگشتگی و حیرت ندارد. به نظرم آنچه این ترجمه را اثرگذار کرده، علاوه بر احاطه زبانی و هنری که در ترجمه آیه پدیدار است، بینش مترجم و همدلی عاطفی عمیق او با رویدادی است که در حال وقوع است. چنان همدلانه؛ چنان ژرف و اصیل و انسانی آیه را ترجمه کرده که انگار آیه در همین صورت زیبای پارسی، از سوی خدایی که پارسی می داند، بر خود مترجم نازل شده و بدین سان او را در موقعیت فاجعه ای قرار داده که در حال وقوع است.

@irajrezaie
909 viewsedited  07:44
باز کردن / نظر دهید
2022-08-04 08:43:02 ز پیمان نگردند ایرانیان!

این سخن در شاهنامه که گواه وفاداری و پیمان دوستیِ ایرانیان است نه از زبان خود ایرانیان به عنوان یکی از عالی ترین فضیلت های اخلاقی ایشان، بلکه از زبان سپهسالار توران یعنی پیران بیان می شود. در نبرد دوازده رخ آنجا که در فرجام نبرد، پیران با گودرز روبه رو می شود و می داند که مرگ او نزدیک است، تیمار سپاهیان خود را می خورد و از گودرز پیمان می گیرد تا پس از کشته شدنش، از لشکریان او کین نجوید و به دم تیغ نسپاردشان، بلکه بگذارد بی هیچ کین و کمینی به توران بگذرند. بعد به لشکریان خود دل می دهد که ایرانیان بر پیمانی که بسته اند وفادارند و پس از مرگش، زیانی به سپاهیان او نخواهد رسید.

پس از لشکر خویش تیمار خورد
ز گودرز پیمان ستد در نبرد

که گر من شوم کشته در کینه گاه
نجویی تو کین زان سپس با سپاه

گذرشان دهی تا به توران شوند
کمین را نسازی بر ایشان کمند

زِ پیمان نگردند ایرانیان
از این در کنون نیست بیم زیان

و اما اسطوره پیمان در شاهنامه کسی نیست جز سیاوش عزیز که بر سر پیمان صلحی که با افراسیاب بسته حاضر نیست مطابق فرمان پدر پیمان بشکند و گروگان ها را بکشد یا تحویل پدرِ زودخشم و نابخرد خویش دهد و جنگ را بیاغازد. بدین سان، سیاوش در شاهنامه، شهید پیمان است.
در حقیقت، پیمان چون داد و دِهِش و راستی و رادی و پاکی، جانمایه جوانمردی در نزد ایرانیان است. پیمان یک سرش با یزدان است و یک سرش با مردمان و خلقان. جوانمردان هر دو سوی پیمان را پاس می دارند.

این نکته هم گفتنی است که پیمان بستن در شاهنامه اگرچه گاه با سوگند خوردن همراه است، اما غالبا بی هیچ پیرایه و تشریف و تکلفی، تنها زبان دادن و گرفتن و فشردن دست طرف مقابل کفایت می کند. در این میان مردان را در گرفتن دست زنان جهت اخذ پیمان، منعی نیست. چنانکه سام دست سیندخت، مادر رودابه را می فشارد و با او پیمان می بندد که از جانب ایرانیان گزندی به کابل نرسد و دو دلداده یعنی زال و رودابه را که از دو کشور متخاصم اند به هم برساند. بدین ترتیب این داستان زیبای عاشقانه در عین حال نمادی می شود از غلبه عشق بر هر آنچه نشان از تمایز و تفاخر و تخاصم با خود دارد و انسانها را از یکدیگر بیگانه و دور و جدا می سازد.

گرفت آن زمان سام دستش به دست
ورا نیک بنواخت و پیمان ببست...

چنین داد پاسخ که پیمان من
درست است اگر بگسلد جان من!

@irajrezaie
1.4K viewsedited  05:43
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 10:55:47 تو این را دروغ و فَسانه مدان / به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان
از او هرچه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد

این دو بیت را فردوسی در دیباچه شاهنامه در بخش "گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه" پس از بیان این آرزوی دلنشان آورده که با نظم "نامور نامه شهریار" (شاهنامه ابومنصوری به نثر) یادگاری از خود بر جای بگذارد. تفسیر این دو بیت را می توانید در مقاله پیوستی به قلم استاد ابوالفضل خطیبی بخوانید.
فردوسی در این ابیات، بنابر شرحی که استاد خطیبی ارائه داده، به ما می گوید:
"داستان شاهنامه را دروغ و افسانه مدان و روش و شیوه زمانه را هم یکسان مدان؛ چه زمانه می گردد و رویدادهای گوناگونی را رقم می زند: برخی از اخبار بازمانده از این رویدادها خردپذیر هستند و طبعا پذیرفتنی. ولی برخی دیگر هم شگفت انگیز هستند و خردپذیر نمی نمایند که باید پوسته آنها را رها کرد و به معنی رمزی آنها پی برد."

تنها با در نظر داشتن معنای این دو بیت است که خواننده می تواند به بطن برخی از مهم ترین حوادث و رویدادهای جهان شگفت و پر رمز و راز شاهنامه راه یابد. فردوسی در همان آغاز کتاب، می کوشد خواننده را از کژفهمی و بدخوانی نامه نامورش برحذر دارد و شیوه درست مواجهه با اثرش را به او یادآور شود. مع الوصف، این دو بیت را بایستی کلید اصلی فهم تمام داستان های شاهنامه به شمار آورد. از این حیت، این ابیات را می توان با دو بیت زیر از مثنوی سنجید که مولوی شناش شهیر آلمانی، خانم آنه ماری شیمل، آن را کلید فهم تمام سروده های مولانا دانسته است:
گفتمش پوشیده خوشتر سرّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار

خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران

@irajrezaie
296 viewsedited  07:55
باز کردن / نظر دهید