2022-07-30 16:08:33
ماجرای جالب دستور حضرت زهرا سلام الله علیها به نوحه سرایی بر امام حسین علیه السلام به نقل از ابوعلی تنوخی، عالم سرشناس اهل سنت
پدرم برایم گفت که روزی ابوالحسن کاتب آمد و گفت: آیا در بغداد شخصی که نامش ابن اصدق باشد را میشناسید؟
پدرم گفت: در آن مجلس کسی جز من آن شخص (ابن اصدق) را نشناخت و من گفتم: بله او را میشناسم.چرا از او سوال کردی؟
ابوالحسن کاتب گفت: او چه کار میکند؟
پدرم پاسخ داد: بر حسین علیه السلام نوحه سرایی میکند.
پدرم گفت: ابوالحسن کاتب گریه کرد و گفت: پیرزنی از اهل کرخ پیش من است که مرا تربیت کرده است و به دلیل لهجهاش نمیتواند کلمات را صحیح ادا کند چه برسد به این که بخواهد شعری را نقل کند و این پیرزن از زنان صالح است و بسیار روزه میگیرد و اهل تهجد است.
محل خواب او نزدیک من است و دیشب متوجه شدم که مرا صدا زد و گفت: ای ابوالحسن.
گفتم: چه شده است؟
گفت: پیش من بیا.
به نزد او رفتم و دیدم که میلرزد.گفتم: چه اتفاقی برایت افتاده است؟
گفت: یک جزء قرآنم را خواندم و خوابیدم. در خواب دیدم که گویی در مقابل یکی از دوازههای کرخ هستم. اتاق تمیزی را دیدم که (دیوارهایش) سفید و اندکی قرمز بود، درب آن باز بود و زنان دم درب ایستاده بودند.
به آنها گفتم چه کسی از دنیا رفته؟ چه خبر است؟ آنها به داخل اتاق اشاره کردند.
وارد شدم دیدم اتاقی در نهایت زیبایی است و در وسط آن بانویی جوان هستند که نیکوتر و زیباتر از ایشان ندیده بودم، لباس زیبای سفید رنگی که بلند بود به تن داشت و روی آن نیز روپوشی (شنل) که فوق العاده سفید رنگ، پوشیده بود، در دامانش سر بریدهای بود که خون از آن میجوشید.
گفتم: تو چه کسی هستی؟
فرمود با تو کاری ندارم، من فاطمه دختر رسول خدا هستم و این سر فرزندم حسین «علیه السلام»است. از طرف من به ابن اصدق بگو این شعر را به عنوان نوحه (برای حسینم) بخواند:
فرزند من مریض نبود (بر اثر بیماری از دنیا نرفت) این را سؤال کنید و قبل از این واقعه نیز بیمار نبود.
ناگهان به خودم آمدم.
ابوالحسن کاتب میگوید: آن پیرزن به جای «لم امرضه» به دلیل لهجهاش گفت «لم امرطه» چرا که نمیتوانست حرف «ض» را درست تلفظ کند. پیرزن از از آن آرام گرفت تا آن که خوابید.
ابوالحسن به من گفت ای ابوالقاسم حال که ابن اصدق را میشناسی، امانتداری کن و این خبر را به ابن اصدق برسان؛ من گفتم به خاطر امر سرور بانوان اطاعت میکنم.
ابوالقاسم تنوخی در ادامه میگوید: این داستان در ماه شعبان بود، مردم زمانی که میخواستند به زیارت امام حسین «علیه السلام» بروند از حنبلی ها به شدت آزار میدیدند.
من آنقدر تلاش کردم که بالاخره توانستم خودم را در شب نیمه شعبان به حائر حسینی برسانم.
جویای ابن اصدق شدم تا این که او را دیدم.
به او گفتم حضرت فاطمه «سلام الله علیها» به تو امر نموده اند که قصیدهای را که در آن بیت مذکور را به عنوان نوحه (برای امام حسین «علیه السلام») بخوانی:
لم امرّضه فأسلو ... لا ولا کان مریضا (فرزند من مریض نبود (بر اثر بیماری از دنیا نرفت) این را سؤال کنید و قبل از این واقعه نیز بیمار نبود.)
به ابن اصدق گفتم من قبل از این ماجرا این قصیده را بلد نبودم.
حال ابن اصدق دگرگون شد. قضیه خواب را برای او و حاضران در جلسه به طور کامل نقل کردم، همگی به شدت گریه کردند و تمام شب با همین قصیده نوحه سرایی کردند. اول این قصیده این بیت است:
ای دو چشم اشک ببارید و به شدت گریه کنید و خشک نشوید.
این شعر برای برخی از شاعران اهل کوفه است.
سپس به نزد ابوالحسن کاتب بازگشتم و او را از آن چه رخ داد با خبر ساختم.
التنوخی البصری، ابوعلی المحسن بن علی بن محمد بن أبی الفهم (المتوفى ۳۸۴هـ)، نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، ج۲، ص۲۳۰_۲۳۲، تحقیق: عبود الشالجی، الناشر: دار صادر
کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
@masaf_ofogh
1.7K views13:08