2021-06-20 10:49:22
بخش ۴ از ۴
اصل سوم این بود که همۀ حوادث غیرعادی منقول در کتاب مقدس ( معجزات) در سطح و ساحت تاریخ تجربی واقع شده است. معجزات را حوادثی میدانستند زمانی و مکانی و واقع شدۀ بهطور عینی در عالم خارج، وقتی آن حوادث را این گونه میانگاشتند نتیجه این میشد که تصور شود خدا، فرشتگان، ارواح خبیثه و شیطان و … در کنار سایر علل و عوامل در جامعه و تاریخ در سطح سایر عوامل عمل میکردهاند و میکنند. چنین نگرش و عقیدهای معنایش این بود که حوادث عصر کتاب مقدس قابل محاسبه و پیش بینی نباشد و در نتیجه نمیتوانستند تاریخی انتقادی برای عصر نوشته شدن عهد قدیم و عهد جدید بنویسند. هیچ نوع تاریخ منظمی نمیتوانستند برای آن عصر بنویسند، زیرا در آن عصر که قرنها را در برداشت و حوادث به سلسله نمیآمد و سامان منظم نداشت، هر چیز ممکن بود اتفاق بیفتد. تکوّن عهد عتیق چندین قرن طول کشیده است و بنابر منقولات عهد عتیق و فهمی که از آن داشتند در آن دورۀ طولانی حوادث غیرعادی زیادی واقع شده که با سلسله حوادث عادی تاریخی ارتباط علیّتی نداشته است. گویی در مواردی سلسلۀ حوادث عادی قطع میشده است. با چنین تصوری نمیشد تاریخ نوشت. تاریخ نویسی در صورتی ممکن است که سلسلۀ حوادث را در همۀ برههها محفوظ نگاه بداریم.
اینها اصول آن نگرش به کتاب مقدس بود که قبل از پیدایش جهانبینی نقد تاریخی وجود داشت. منافات این نگرش با جهانبینی نقد تاریخی مسئلۀ واضحی است. قبول جهانبینی نقد تاریخی سه مانع عمده داشت. اگر آن را میپذیرفتند باید فهم و تفسیر مسیحیت در بارۀ سه مسئلۀ مهم تغییرمییافت.
مسئلۀ اول نگرش به کتاب مقدس بود.میبایست پذیرفت که کتاب مقدس یک سند تاریخی مانند سایراسناد تاریخی است و وحی بودن الفاظ و محتوای آن معنا ندارد. وقتی همۀ حوادث تاریخی قابل مقایسه با یکدیگر و معلول یکدیگر باشد و عامل غیر تاریخی معنا نداشته باشد، هیچ پدیدهای نمیتواند تافتۀ جدا بافته باشد. معنای القا به وسیلۀ روح القدس مداخلۀ عامل غیر تاریخی در این جهان و بریده شدن سلسلههای علل و ایجاد حفره در حوادث بود. این گونه تصوّردیگرقابل قبول نبود.
مسئلۀ دوم این بود که اگر آن سه اصل پذیرفته میشد دیگر نمیتوانستند ازمعجزات به معنای پدیدههای بدون قانون صحبت کنند، اگر کسی آن سه اصل جهانبینی نقد تاریخی را قبول کند حادثۀ بیقانون برای وی معنا نخواهد داشت، نه در عالم انسان و نه درعالم طبیعت. درحالی که میدانیم در کتاب مقدس حوادث غیرعادی زیادی به عنوان معجزات نقل شدهاست.
مسئلۀ سوم این بود که دین مسیحیت بر اصل ورود خدا در عالم تاریخ مبتنی است. ظهور عیسای مسیح یعنی ورود خداوند درعالم تاریخ برای نجات انسان.
این عقیده اصل سوم جهانبینی نقد تاریخی را که عبارت از عدم مداخلۀ عامل غیرتاریخی در حوادث تاریخی است، مستقیماً نقض میکرد. بنابر آن جهانبینی مجموعۀ عالم هیچگاه پاره نمیشود و هیچ چیز از خارج این مجموعه در داخل این مجموعه وارد نمیشود، ولی حلول خداوند درجهان تاریخی یعنی پاره کردن این مجموعه و ورود در آن.
بدین ترتیب با پذیرفتن سه اصل جهانبینی نقد تاریخی سه مسئلۀ مهم در عقاید مسیحیت مورد تهدید قرارمیگرفت:(۱) وحی بودن الفاظ و محتوای کتاب مقدس (۲) معنای سنتی معجزه (۳) ورود خداوند در عالم تاریخ برای نجات انسان.
صورت مسئله این بود که از طرفی بدون آن جهانبینی که نقد تاریخی بر آن استوارا ست، علم تاریخ نمیتوان داشت و از طرف دیگر آن جهانبینی با عقاید عمدۀ مسیحیت در تعارض بود، ولی در این تعارض و رویارویی آنچه اتفاق افتاد پیروزی جهانبینی و روش نقد تاریخی بود و بالاخره روش نقد تاریخی به کتابهای مقدس مسیحیت سرایت کرد و کسانی پیدا شدند که یکی پس از دیگری متون کتاب مقدس را با روش نقد تاریخی بررسی کردند. از بررسی کردن این کتابها به وسیلۀ روش نقد تاریخی بسیاری از مطالب کشف شد.
تئولوژی مدرن مسیحی یکی از ثمرات این رویارویی است. امروز در الهیات مسیحی کوشش میشود سه مسئلۀ مهم یعنی وحی، معجزه و ظهورخداوند برای نجات انسان به گونهای تفسیر شود که با جهانبینی و روش نقد تاریخی در تعارض نیفتد. نظریههای تئولوژیک مهم و جالبی در این تفسیر جدید به وجود آمده است و میتوان گفت الهیات مسیحی در دو قرن اخیر دچار تحول بنیادی شده است.
پایان متن
به نقل از: مجتهد شبستری، محمد (۱۳۹۹).
هرمنوتیک، کتاب و سنت، تهران: انتشارات رایزن. صص. ۱۶۵-۱۷۲
4.2K viewsedited 07:49