Get Mystery Box with random crypto!

✍️ محسن جلال‌پور

لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
آدرس کانال: @mohsenjalalpour
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10.34K
توضیحات از کانال

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2023-04-05 23:10:30 چرا باید فیلم برادران لیلا را دید؟

دیدن فیلم «برادران لیلا» به کارگردانی «سعید روستایی» برای سیاستگذاران عرصه اقتصاد و دیپلماسی درس‌های بسیار دارد. همچنین اقتصاددانان هم باید این فیلم را ببینند چرا که جزو معدود فیلم‌های ایرانی است که آثار اجتماعی سیاست‌های غلط اقتصادی و «دیپلماسی تهاجمی» یک دهه گذشته را به خوبی به تصویر کشیده است.
فیلم به شدت نمادین است و به گونه‌ای ساخته شده که می‌شود از آن برداشت‌های سیاسی هم داشت. اما من از نمادهای فیلم عبور می‌کنم و به‌طور خاص روی جنبه اقتصادی‌اش متمرکز می‌شوم.

شرایط اقتصادی کشور به گونه‌ای است که بخش قابل توجهی از افراد فاقد شغل هستند و چشم‌اندازی هم برای پایان دوره بیکاری خود ندارند. بخش دیگری هم که شاغل هستند، درآمدشان کفاف حداقل‌های زندگی را نمی‌دهد. بخش دیگری از جامعه هم که بیکار نیستند و فعلاً وضعیت بدی ندارند، در ترس دائم برای از دست دادن قدرت خرید خود در آینده هستند. همه اینها را می‌توان در فیلم برادران لیلا به وضوح دید و به همین دلیل معتقدم، این فیلم کلکسیونی از دردها و زخم‌های اقتصادی جامعه امروز ایران است.

لیلا که در بخش اداری یک مجتمع تجاری کار می‌کند و برادر بزرگ‌ترش که نگهبان و نظافتچی توالت‌های همین مجتمع است، مطلع می‌شوند که قرار است مغازه‌ای در محل توالت عمومی‌های این پاساژ احداث شود. آنها تلاش می‌کنند تا برادران خود را متقاعد به پیش‌خرید غرفه در دست احداث کنند. خانواده لیلا به معنای واقعی غرق در بحران اقتصادی است؛ پرویز از طریق نظافت توالت عمومی‌های مجتمع زندگی را می‌گذراند و فردی همیشه بدهکار است. منوچهر گرفتار فعالیت‌های کلاهبرداری شده و همه دارایی‌هایش را از دست داده است، علیرضا که در یک کارخانه کار می‌کرده، به تازگی بیکار شده و فرهاد هم مسافرکشی می‌کند. لیلا امیدوار است برادرانش را متقاعد به خرید مغازه کند و تصورش این است که با این کار می‌تواند خانواده خود را از بدبختی نجات دهد. اما پدر خانواده که به سنت‌های خانوادگی خود وفادار است، وضعیت بحرانی فرزندان خود را درک نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد برای به دست آوردن عنوان «بزرگ خاندان» سکه‌های پس‌اندازش را به جای کمک به فرزندانش، در یک مراسم عروسی به نوه پسرعمویش اهدا کند. این تصمیم که با چند دروغ مصلحتی همراه است، او را در برابر فرزندانش قرار می‌دهد.

سال‌های طولانی است که اقتصاددانان درباره آثار زیان‌بار رویکردهای سیاسی و دیپلماسی کشور سخن می‌گویند و نسبت به سیاست‌هایی که هر روز مردم بیشتری را در تله فقر گرفتار می‌کند هشدار می‌دهند. متهم اصلی این وضعیت، سیاستمدارانی هستند که بر تنور تنش‌های داخلی و بین‌المللی می‌دمند و هر روز خانواده‌های بیشتری را در موقعیت خانواده لیلا قرار می‌دهند.

وقایع تلخی که در خانواده لیلا می‌بینیم، قطعاً در خیلی از خانواده‌های ایرانی هم تجربه شده است. پدرانی که حق خود می‌دانند آن‌طور که می‌خواهند درباره پس‌انداز خود تصمیم گیرند اما در برابر استیصال فرزندان بیکار و بی‌پول خود قرار می‌گیرند. فرزندانی که قربانی سیاست‌های غلط اقتصادی و دیپلماسی تهاجمی شده‌اند. نسلی که از زمان تولد، ناچار به تحمل تورم بوده و سال‌های کمی طعم رشد اقتصاد را چشیده است. نسلی که درآمد سرانه‌اش مدام رو به کاهش است و هر روز بیشتر از دیروز در تله فقر دست‌وپا می‌زند. از این جهت فیلم برادران لیلا اثری منحصربه‌فرد و خاص است که آثار اجتماعی سیاست‌های غلط اقتصادی را به شکلی واقعی به تصویر کشیده است. نقدهای زیادی بر این فیلم نوشته شده است؛ برخی فیلم را سیاه‌نمایی علیه خانواده می‌دانند، برخی آن را سیاسی توصیف می‌کنند و برخی آن را اثری ضعیف‌تر از دیگر ساخته‌های کارگردان می‌دانند. در مقابل، برخی به استقبال فیلم رفته‌اند و آن را بازتابی از وضعیت امروز جامعه ایران تلقی کرده‌اند. هرچه هست، فیلم برادران لیلا را می‌توان آینه تمام‌نمای سیاستگذاری غلط اقتصادی در جامعه امروز ایران دانست.

یکی از نقدهایی که درباره فیلم برادران لیلا نوشته شده این است که وضعیت خانواده و اقتصاد کشور را با اغراق به تصویر کشیده است. من منتقد سینما نیستم اما اقتصاد هم مثل ادبیات و سینما نیست که دستش برای اغراق در توصیف وضعیت‌های مختلف باز باشد؛ اقتصاد با شاخص‌ها سر و کار دارد و شاخص‌ها می‌گویند در سال‌های گذشته تورم وارد کانال 40 و 50 درصدی شده و رشد اقتصاد ناچیز بوده است. در نتیجه به طور پیوسته رفاه جامعه و پس‌انداز ملی از دست رفته و درآمد سرانه ایرانیان در سطحی پایین‌تر از کشورهایی مثل مراکش و تونس و بولیوی قرار گرفته است.


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
1.6K viewsedited  20:10
باز کردن / نظر دهید
2023-03-20 18:28:54
سال پر اندوه و ماتم، نفس‌های آخرش را می‌کشد.
می‌رود و زیر خاطرات تلخ جامعه ایران مدفون می‌شود.

به سلامتی آن‌هایی که داغ دیدند و درد کشیدند و به احترام آنهایی که برای صلح و آزادی و وطن آزار دیدند، امیدوارم این سال بد سگال «برود که هرگز برنگردد».

هرچند امسال «عیدم همه ماتم است و ماتم همه عید» اما از صمیم قلب آرزو می‌کنم سال جدید برای مردم اندوهگین کشورم سرشار از شادمانی و سلامتی باشد.

سال نو مبارک

محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
1.9K viewsedited  15:28
باز کردن / نظر دهید
2023-03-19 15:39:49 خطر امیدواری

از دیروز که در نوشته –سال درد و تنهایی- از سال 1401 بد گفتم و کمی درد دل کردم ، ده‌ها تماس رسمی و غیر رسمی داشتم. کلی پیام و کامنت هم برایم ارسال شد. خیلی‌ها نگرانم شدند و احوالم را پرسیدند، بعضی‌ها نوشته را سیاه نمایی خواندند و اعتراض کردند و خیلی‌ها خواستند مثل گذشته امیدوارانه بنویسم. اکنون اجازه می‌خواهم در باره این دل‌نوشته کمی توضیح بدهم.
همه آنها که به نوعی با نظرات من آشنا هستند می‌دانند که آدمی مثبت اندیش و امیدوار هستم. در ماه‌های گذشته هم پا به پای موجه‌ترین جریان‌های اقتصادی و اجتماعی به عنوان یک «اکتیویست» سعی کردم دو نقش را ایفا کنم:
جنس پرسش‌هایی که این روزها مطرح می‌شود متفاوت از قبل است. خیلی‌ها سوالشان این است که به کدام سو می‌رویم؟ آینده چه می‌شود؟ وضع چه خواهد شد؟ مشخص است که همه از نااطمینانی رنج می‌بریم و شخصاً از اینکه کسب و کارها گره خورده و چشم‌انداز مثبتی پیش روی ما وجود ندارد، احساس یأس و ناامیدی می‌کنم، اما ناچارم به خاطر مردم خویشتن‌داری کنم و از گفتن عمق دیدگاه‌ها و برداشت‌هایم خودداری کنم.
این وضعیت، آدم‌هایی مثل من را در شرایط متناقضی قرار داده است. اگر نسبت به آینده خوش‌بین باشم و این خوش‌بینی را به جامعه تزریق کنم، هر روز با طیف گسترده‌ای از مردم مواجه می‌شوم که من را ملامت می‌کنند که چرا سیگنال غیرواقعی می‌دهم؟ اگر کمی از خوش‌بینی فاصله بگیرم و آینده را مبهم ببینم، حتی نزدیکان و مدیران خودم احساس یأس و ناامیدی می‌کنند و روی کار آنها نیز اثر منفی می‌گذارد.
اگر به مجموعه نظراتی که در ماه‌های گذشته مطرح شده نگاه کنید، متوجه می‌شوید کلیدواژه اصلی همه صحبت‌های من امید بوده است. به نظر من هیچ اقدامی در کشور به اندازه بازسازی امید و بازگرداندن اعتماد به جامعه اهمیت ندارد. رنگ باختن امید و از بین رفتن اعتماد عواقب زیانباری برای کشور دارد اما متاسفانه سیاستمداران ما از این مقوله غافلند. آنچه در حال حاضر اثر تعیین کننده در همه زمینه‌ها دارد، نگرانی مردم نسبت به آینده است. بی‌افق بودن و بی‌اعتمادی و یأس جامعه منجر به نااطمینانی می‌شود و نااطمینانی می‌تواند منجر به توقف سرمایه‌گذاری شود و این توقف نیز نتایج نگران‌کننده‌ای مثل تشدید رکود، تشدید بیکاری و افزایش فقر را به دنبال خواهد داشت.
اگر نا‌اطمینانی را جدی نگیریم ،از ناامیدی خنجری می‌سازیم بی‌نهایت تیز و خطرناک.

یاد دو شخصیت «اندی» و «رد » در فیلم «رستگاری در شاوشنک» می‌افتم که در دیالوگی درخشان امید و ناامیدی را بهتر از همه ما تعریف می‌کنند:

اندی: یادت باشه امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمی‌میرند.
رد: یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید می‌تونه یه آدمو دیوونه کنه.

محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
1.3K viewsedited  12:39
باز کردن / نظر دهید
2023-03-19 07:12:25 چه شد که به اینجا رسیدیم؟

6- محسن جلال‌پور/ تاجر بخش خصوصی

برخی فکر می‌کنند با آمدن یا رفتن آدم‌ها، وضعیت بهتر می‌شود. تغییر آدم‌ها شرط لازم برای اصلاح و بهبود است اما شرط کافی نیست. مهم، تغییر فکر و اندیشه است. از آموزگاری خسته در مدرسه‌ای محدود و محصورشده که فقط یک کتاب کهنه و قدیمی را تدریس می‌کند، چه انتظاری می‌توان داشت؟ شاید معلم تازه‌نفسی به کار گرفته شود اما مهم کتابی است که تدریس می‌کند، کتابی که محتوای آن منقضی شده و علمی نیست. مسوولان مدرسه برای افزایش سواد دانش‌آموزان معلم را تغییر می‌دهند، در حالی که هیچ تغییری در وضعیت دانش‌آموزان ایجاد نمی‌شود. در واقع معلم، مسوول همه این وضعیت نیست. این کتاب است که باید تغییر کند. از آن گذشته برخی از معلم‌هایی که خبره هستند اصلاً نمی‌پذیرند در این شرایط تدریس کنند. در بانک مرکزی و دیگر نهادهای اقتصادی هم چنین وضعیتی وجود دارد تا زمانی که تصمیم‌ها جایی دیگر گرفته می‌شود، مدیران اقتصادی نمایشی و دکوری هستند. ما برای ارتباط با بازارهای جهانی هم به دیپلماسی خوب نیاز داریم و هم به بانک‌های متصل به جهان. سال‌هاست با مسائل مربوط به نظام بانکی درگیریم. مساله صرفاً هم به دولت دهم، نهم و یازدهم و... برنمی‌گردد. از پیش از آنها هم این مسائل وجود داشت. نخست به این دلیل که ما با طرح بانکداری اسلامی خود را از بانکداری متعارف جهان جدا کردیم و نظامی خلق کردیم که نه بانکداری و نه اسلامی است.
و دیگر این‌که انباشت تجربه بشری را کنار گذاشتیم و موجودی عجیب خلق کردیم که امروز نمی‌دانیم کدام گوشه‌اش را درست کنیم. ارتباطات بانکی ما با سایر کشورها زمانی می‌تواند تغییر کند که پایه‌های بانکداری در ایران تغییر کند، به FATF متصل شویم که بتوانیم خودمان را با استانداردهای بانکداری در جهان همگام کنیم.

از همه تأسف‌بار تر این‌که در کشور ما علاقه قلبی به توسعه روابط با جهان وجود ندارد و نظر تصمیم‌گیران بر این است که لازم نیست با جهان در ارتباط باشیم. بعضی مسوولان در کشور ما سال‌هاست به خارج از کشور سفر نکرده‌اند تا از نزدیک در جریان تحولات جهان و پیشرفت کشورها قرار گیرند. توصیه من این است که تورهای تفریحی برای سیاستمداران بگذارند و آنها را به چین و عربستان و روسیه ببرند و در عین حال کره شمالی و کوبا را هم به آنها نشان دهند. طبیعی است که یک کشور مسدود، محدود و بسته نمی‌تواند توفیقی در اقتصاد داشته باشد. محدود کردن روابط بین‌الملل همان کاری را با اقتصاد ما می‌کند که با کره شمالی کرده است. در حال حاضر کره شمالی ارتباط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را با دنیا قطع کرده و به نوعی محصور شده است. آیا مدیران این کشور پاسخی برای نسل‌های سوخته دارند؟ نسل‌هایی که می‌توانستند رفاه بیشتری داشته باشند اما فقر بیشتر نصیبشان شد. ما نیز باید انتخاب کنیم یا می‌خواهیم کره شمالی جدید باشیم یا می‌خواهیم با دنیا ارتباط برقرار کرده و همچون اجداد و نیاکانمان با جهان مبادله کنیم. بعضاً می‌َشنویم که برخی می‌گویند به جای ارتباط با دنیا بهتر است روابط خود را صرفاً با کشورهای همسایه خود تقویت کنیم. در حالی که حتی اگر بخواهیم با 15 کشور همسایه هم ارتباط برقرار کنیم، روابط با این کشورها را بدون توجه به مناسبات بین‌الملل نمی‌توانیم پیش ببریم. ما صرفاً در شرایطی می‌توانیم از ارتباط با همسایه‌ها استفاده کنیم که عرصه بین‌الملل را در نظر داشته باشیم و در فضایی که همه کشورها کار می‌کنند، فعالیت کنیم. در چنین شرایطی است که وجود 15 کشور مزیت است. ولی وقتی قرار است در یک فضای محدود فعالیت و مبادله کنیم این 15 کشور هم مزیت ویژه‌ای محسوب نمی‌شوند.
نکنه دیگر این است که متاسفانه دولت‌های ما هر روز از مبانی علمی و راه‌حل‌های درست فاصله گرفته‌اند. انگار یک هدف سیاسی به مدیران اقتصادی دولت اعلام شده و آنها باید زمین و زمان را به هم بدوزند تا این هدف را محقق کنند. معمولاً اهداف سیاسی با آنچه مورد نظر مردم است تطابقی ندارد. اینکه بخواهیم بدون ارتباط بین‌المللی و با بسته شدن کشور و با محدود کردن تجارت کشور، رشد هشت‌درصدی را ایجاد کنیم، سنگی بزرگ به علامت نزدن است.


منبع: هفته نامه #تجارت_فردا- شماره 493

@tejaratefarda
786 views04:12
باز کردن / نظر دهید
2023-03-18 21:26:05 سال درد و تنهایی

در حالی وارد هفتمین دهه زندگی‌ام می‌شوم که یک سال بسیار سخت را پشت سرگذاشته‌ام.
آخرین سال از ششمین دهه زندگی‌ام خیلی سخت گذشت. هم در زندگی اجتماعی عذاب دیدم، هم در زندگی شخصی سختی کشیدم و هم در کسب و کار متحمل سختی‌های زیادی شدم.
سال 1401 سال اشک و آه بود و زخم‌های تازه و تسکین دهنده‌های قوی هم نتوانستند قدری از دردهای جدید را کاهش دهند. سال 1401 باعث شد برخی باورهایم رنگ ببازد و برخی اعتقادهایم قوی‌تر شود.

در سال 1401 با مسائلی مواجه شدم که آرزو می‌کنم کاش هیچ‌وقت به چشم نمی‌دیدم و به گوش نمی‌شنیدم. ضربه‌های سنگینی که به امید و اعتماد جامعه ایرانی وارد آمد، تا سال‌ها غیرقابل ترمیم است. دیگر نه حکومت، حکومت قدیم خواهد بود و نه مردم، مردم قدیم. بخش بزرگی از مردم اعتمادشان را به میزان زیادی از دست داده‌اند و اگر چاره‌اندیشی نشود، می‌تواند شکاف‌های موجود را عمیق‌تر و عمیق‌تر کند.

در محیط کوچک‌تر زندگی شخصی و کسب و کار هم اتفاقات تلخی را شاهد بودم. همیشه شمار اتفاقات مثبت اطرافم به مراتب بیشتر از اتفاقات منفی بود اما در سال 1401 شمار اتفاقات بد، برتری عددی قابل توجهی پیدا کرد. بعضی‌ها بی‌معرفتی کردند، بعضی‌ها بی‌وفایی نشان دادند، بعضی‌ها بزرگواری کردند و بعضی‌ها مثل همیشه کنارم بودند. در کسب و کار، سال 1401 بدترین سال چهار دهه گذشته بود که قصد دارم در نوشته‌ای جداگانه به شرح آن بپردازم.

مجموع اتفاقات سال 1401 از من آدمی متفاوت از گذشته ساخته و ناچارم درباره برخی مسائل، تصمیم‌های جدی بگیرم. امروز برای دوستان واقعی ارزش بیشتری قائل هستم، تصمیم گرفته‌ام در زمینه مسائل اجتماعی نقش‌آفرینی ببشتری داشته باشم و قطعا وقت بیشتری برای صلح، خانواده و دوستان خواهم گذاشت.

کمی درباره آینده
این روزها خیلی‌ها می‌پرسند «آینده چه می‌شود؟»
دوستانی که شناخت شخصی نسبت به من دارند می‌دانند در زندگی و کسب و کارم همیشه خوش‌بین بوده‌ام اما متأسفانه در حال حاضر نگاه مثبت‌اندیش محکوم به شکست است و من هم به خاطر هزینه‌های سنگینی که متحمل شده‌ام، ترجیح می‌دهم سناریوی خوش‌بینانه را در ذهن خودم محفوظ نگه دارم.

وقتی از من می‌پرسند سال آینده را چطور می‌بینی؟ معمولا طفره می‌روم اما پیش خودم می‌گویم؛ فکر که عوض نشده، سیاستمدار هم تغییر نکرده، تصمیم‌گیر هم که همان است، روش و اجرا هم بهتر نشده، بنابراین به نظر می‌رسد در سال 1402 همان مشکلات سال 1401 ادامه پیدا کند، با این تفاوت که مشکلات عمیق‌تر می‌شود.


محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour
2.1K viewsedited  18:26
باز کردن / نظر دهید
2023-03-16 12:08:39 بری که برنگردی

مرحوم پدرم از سال‌های سخت دهه 20 زیاد می‌گفتند؛ سال‌های قحطی و بیماری و سال‌های فقر و تنگدستی مردم. از روزهایی که مردم حتی نان در سفره نداشتند و هر روز عزیزانشان را به خاطر گرسنگی و بیماری از دست می‌دادند.
همچنین از رکود و تنگنای مالی دهه 30 که رونق از زمین و زمان رخت بربسته بود، زیاد سخن می‌گفتند. روایت‌های دهه 40 متفاوت از قبل بود، این دهه از نظر بازاریان دهه‌ای سخت اما امیدوار کننده بود. مردم شاهد «ساختن» کشور بودند و هر روز زمینی آباد می‌شد و کارگاهی یا کارخانه‌ای آغاز به کار می‌کرد. دهه 50 نیز اگرچه با ریسک‌های سیاسی همراه بود و سرشار از خطای سیاستگذاری اقتصادی بود و نشانه‌های فروپاشی را با خود داشت اما رفاه مردم به واسطه افزایش درآمدهای نفت به میزان قابل توجهی افزایش یافت.
به دهه 60 رسیدیم که دوران سختی بود اما مردم همبستگی و امید زیادی داشتند. دهه 70 شبیه دهه 40، دهه سازندگی بود و دهه 80 شبیه دهه 50، دهه ریخت و پاش دلارهای نفتی شد. دهه 90 برای جامعه ایران دو نیمه متفاوت داشت؛ بزرگترین امید و اعتماد جامعه در همین دهه ایجاد شد ولی بزرگترین بی‌اعتمادی و ناامیدی هم در همین دهه اتفاق افتاد.

جامعه ایران همه این سال‌های پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشت تا به سال 1401 رسید؛ سالی پر از درد و زخم و اندوه. هر روز این سال به سختی گذشت و زمانه، آن روی بدش را به جامعه ایران نشان داد. چقدر بد است سالی که همه روزهایش بد باشد؛ اغلب روزهایش نفرت‌انگیز باشد و شمار روزهای آلوده‌اش از روزهای پاکیزه‌اش به مراتب بیشتر باشد.
به نظرم در سال 1401 مردم ایران خیلی بیشتر از نسل‌های پیشین خود رنج و عذاب دیدند. قبلی‌ها بیشتر روایت‌های رنج و عذاب را می‌شنیدند اما جامعه ایران در سالی که رو به پایان است رنج‌ها را به چشم دید و روایت‌ها را هم شنید.
اکنون که در روزهای پایانی این سال نحس قرار داریم، به قول کرمانی‌ها باید گفت: «بری که برنگردی».


محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour
2.6K viewsedited  09:08
باز کردن / نظر دهید
2023-02-27 09:18:03 شانه‌هایی برای گریه کردن


شانه مردم این روزها گرانیگاه اصلی تصمیم‌های غلط در دیپلماسی و اقتصاد است. هر تصمیمی در کشور ما به جای اینکه رفاه مردم را در نظر بگیرد، سختی کشیدن مردم را مدنظر قرار می‌دهد.

انگار مردم ما لایق رفاه نیستند که از تریبون‌ها مدام درباره قدسی بودن ریاضت سخن می‌گویند. اگر تحمل خوب است، چرا سیاستمداران تحمل نمی‌کنند و چرا سنگینی بار را روی دوش مردم می‌اندازند؟
می‌خواهند بگویند تحریم‌های غرب بی‌اثر است اما تحریم را از طریق سیاستگذاری درست خنثی نمی‌کنند. می‌خواهند بگویند تحریم‌های آمریکا نمی‌تواند ما را از پا بیندازد اما راستش را بخواهید آنها را از پا نینداخته اما ما را زمین‌گیر کرده است.

یک مقام ارشد دولت دوازدهم نقل می‌کرد که در سال 1398 به مقامات وزارت امور خارجه گفته بودند دو سال زمان دارد تا مجدداً پرونده هسته‌ای را به سرانجام برساند. به این معنی که تشدید فشار به مردم بیش از این زمان به صلاح نیست و جامعه دیگر تاب و توان تحمل فشار بیشتر را ندارد. در زمستان 1399 برجام داشت به سرانجام می‌رسید اما مصوبه مجلس شورای اسلامی این اجازه را نداد و مانع امضای مجدد آن شد. هیچ‌کس نپرسید نمایندگان مجلس چرا در برابر برجام ایستادند و مانع توافقی شدند که به سود مردم است.

از آن زمان تا امروز جامعه چقدر از رفاه خود را از دست داده است؟ چقدر تورم به جامعه تحمیل شده و مردم چقدر آزادی انتخاب خود را از دست داده‌اند؟ همه اینها شاید ریشه در عدم استقلال وزارت امور خارجه دارد و اینکه ماموریت این دستگاه، توسعه روابط بین‌الملل نیست و در اغلب مواقع، کارمندان این وزارتخانه حقوق می‌گیرند که روابط مردم را با جهان محدود کنند تا اینکه روابط ما را با دیگر کشورها تسهیل کنند.

در چند دهه گذشته خیلی کم پیش آمده که سیاست خارجی در خدمت اقتصاد قرار گیرد، به همین دلیل هر سال که می‌گذرد، بازارهای خود را از دست می‌دهیم و بازار تازه‌ای هم به دست نمی‌آوریم.

در اقتصاد هم بار اصلی روی شانه‌های مردم است. مالیات را مردم می‌دهند اما نهادها و سازمان‌ها از پرداخت آن طفره می‌روند. درآمد مردم را نصف تورم افزایش می‌دهند اما بودجه حامیان را 10 درصد بیشتر از تورم تصویب می‌کنند.

این تفکر چاره کار را در حل مساله نمی‌بیند اما حاضر است کرامت مردم را با سهمیه‌بندی و کوپنی کردن اقتصاد خدشه‌دار کند. خلاصه اینکه در همه زمینه‌ها سنگینی بار روی شانه مردم است. این شانه‌ها باید آزاد باشند و برای رشد و توسعه کشور به کار افتند اما سنگینی همه کارهای غلط نظام حکمرانی روی دوش مردم قرار گرفته است.


محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour
2.9K viewsedited  06:18
باز کردن / نظر دهید
2023-02-19 23:15:29 راه باریک بخش‌خصوصی


مدت زمان زیادی تا انتخابات اتاق‌های بازرگانی باقی نمانده و مطابق یک رسم دیرینه، فعالان بخش خصوصی در یکی از قدیمی‌ترین انتخابات کشور شرکت می‌کنند تا نمایندگان خود را در بزرگ‌ترین تشکل بخش خصوصی کشور انتخاب کنند.

در طول دورانی که اتاق‌های بازرگانی انتخابات برگزار می‌کنند، شاهد دخالت‌ گاه و بیگاه دولت‌ها در فرآیند انتخاب نمایندگان بخش خصوصی بوده‌ایم اما هرچه زمان گذشته مسیر انتخاب بخش خصوصی باریک‌تر شده است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد دخالت‌های دولتی در این دوره از انتخابات اتاق‌های بازرگانی اگر بی‌سابقه نباشد، دست کم کم سابقه است.

اگر به مجموعه تصمیم‌هایی که «شورای عالی نظارت بر اتاق‌های بازرگانی» در چند ماه گذشته اتخاذ کرده نگاه کنیم، شمایلی از یک نهاد انحصاری و محدود کننده می‌بینیم که با عملکردش می‌تواند انتخاب نمایندگان شایسته برای اتاق‌های بازرگانی را تحت‌الشعاع قرار دهد.

این اقدامات با هر نیت و مأموریتی، برای اقتصاد کشور و همچین دیرپاترین و بزرگ‌ترین تشکل بخش خصوصی عواقب نگران‌کننده‌ای به دنبال دارد.


در حال حاضر اقتصاد ایران به واسطه تشدید تحریم‌ها در یکی از پیچیده‌ترین و دشوارترین شرایط قرار دارد. بیش از یک دهه است که سرمایه‌گذاری متوقف شده و در مقابل، خروج سرمایه از کشور اوج گرفته است. یکی از کلیدهای حل مشکلات موجود در دست فعالان آگاه بخش خصوصی است و تصمیم‌های این بخش می‌تواند آینده اقتصاد را تحت تأثیر قرار دهد.

دولت می‌تواند با بی‌انگیزه کردن بخش خصوصی، بر این آتش بدمد یا با تزریق انگیزه و جلب اعتماد، این روند را کند یا متوقف کند. اگر تحلیل‌های کوته‌بینانه و انحصار طلبانه سیاسی را کنار بگذاریم، تسخیر تشکل‌های بخش خصوصی برای دولتی که در امور جاری‌اش درمانده، فضیلتی به همراه ندارد اما در زایل کردن انگیزه فعالان این بخش بسیار اثرگذار است.

اما سوال این است اگر اتاق بازرگانی پویا باشد چه سودی برای کشور دارد؟

اتاق‌های بازرگانی با همه نقدهایی که بر عملکرد آنها وارد است، تنها رصد کننده صادق تحولات سیاستگذاری و روندهای اقتصاد کشور به شمار می‌روند و می‌توانند نقش مهمی در تصمیم‌سازی‌های درست اقتصادی داشته باشند و سیگنال‌های مهمی از انگیزه‌ها و اراده‌های آحاد بخش خصوصی را به نظام تصمیم‌سازی کشور انتقال دهند.
اگر اراده تصمیم‌گیران بر طراحی بازی برد-برد میان همه بازیگران اقتصادی کشور باشد، محاسبه‌ها و تحلیل‌های اتاق‌های بازرگانی بسیار مهم و حیاتی خواهد بود.

موضوع این است که نمایندگان این تشکل بزرگ، از بخش‌های مختلف تولیدی، بازرگانی، صنعتی، معدنی و ....به عضویت در این نهاد درآمده‌اند، بنابراین بر خلاف آن‌چه تصور می‌شود، اعضای اتاق از یک صنف خاص نیستند و منافع مشترک صنفی ندارند. بنابراین اگر افراد شایسته‌ای به هیأت نمایندگان اتاق‌‌ها راه پیدا کنند می‌توانند برای فضای کسب‌وکار کشور دیدبان‌های خوبی باشند و برای تحکیم نهادهای مهم اقتصادی مثل رقابت و مالکیت تلاش کنند.

با این توضیح اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چه کسی شایستگی پوشیدن ردای نمایندگی بخش خصوصی را دارد؟

به گمانم ماموریت اصلی اتاق، دیده‌بانی فضای کسب‌وکار و تحکیم نهادهای مهم اقتصادی مثل رقابت و مالکیت است، نه چانه‌زنی برای دریافت رانت و حمایت بیشتر، بنابراین فردی که قرار است نماینده فعالان بخش‌خصوصی باشد اول از همه باید تکلیف خود را با دولت‌، اقتصاد دولتی و مسائلی نظیر حمایت، یارانه‌ و فساد مشخص کند.
او همچنین باید معتقد به توسعه و مدافع آزادی اقتصادی و رقابت باشد، تجربه اداره بنگاه خصوصی را داشته باشد. نگاه ملی داشته و نفع بخش خصوصی را در انحصار نبیند. حمایت‌گرا نباشد و به رقابت فکر کند. شریک سفره دولت و سیاستمداران نشده باشد و در نهایت این‌که بسیار مهم است که این فرد، مدافع بهبود رابطه با جهان باشد.

همچنین خیلی مهم است که مهره‌های اصلی و تعیین‌کننده اتاق‌های بازرگانی، از اعتبار کافی نزد جامعه و حاکمیت برخوردار باشند تا شرایط را برای گفت وگوی سازنده مهیا کنند. اعضای شاخص اتاق باید بتوانند صدای رسای بخش خصوصی واقعی در کشور باشند؛ بخشی که دنبال کسب ثروت از طریق رانت‌ها و امتیازها نیست. بنابراین نماینده اتاق بازرگانی باید توانایی تشخیص مطالبات سالم از مطالبات رانت‌جویانه را داشته باشد و اجازه ندهد صدای رانت‌خواهی از بخش خصوصی بلند شود.

نماینده واقعی یک تشکل بخش خصوصی اگرچه منافع فعالان این بخش را دنبال می‌کند اما آگاه است که برخی منافع، زیان ملی به دنبال دارند و بیشتر از همه به زیان خود بخش خصوصی تمام می‌شوند. بنابراین او متوجه است که نباید منافع صنفی و منطقه‌ای را بر منافع ملی ترجیح دهد.

سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد

محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour
4.8K viewsedited  20:15
باز کردن / نظر دهید
2023-02-16 13:47:10 روسیه تحریم‌ها را کم‌اثر کرد، چرا ما نمی‌توانیم؟

دهه 90 در ذهن جامعه ایران با تحریم‌های اقتصادی، رکود و تورم و نااطمینانی و اعتراض معنی و مفهوم پیدا می‌کند. ما این دهه را با تحریم‌های دشوار آغاز کردیم و با تحریم‌های دشوارتر به پایان رساندیم که همچنان هم ادامه دارد. در این میان جامعه ما به واسطه برجام و رفع تحریم‌ها دو یا سه سال فرصت تنفس پیدا کرد اما پس از آن دوباره فضای نفس کشیدنمان بسته شد تا امروز که دیگر دچار تنگی نفس شده‌ایم. در حالی که مردم نقشی در شکل‌گیری تحریم‌های اقتصادی ندارند اما نظام حکمرانی بار اصلی را روی دوش آنها گذاشته و آحاد جامعه ناچارند هزینه سنگینی بابت‌ تصمیم‌هایی بپردازند که می‌تواند و باید به گونه‌ای دیگر باشد. موضوع این نیست که سیاست هسته‌ای شدن ایران خطاست یا خطا نیست؛ موضوع این است که سیاستگذاری برای مغلوبه کردن جنگ اقتصادی و بی‌اثر کردن تحریم‌ها اشتباه است.

شکی نیست که یکی از اهداف اصلی اعمال تحریم‌ها علیه ایران، ایجاد زمینه برای فشار به جامعه از طریق دشوار کردن زندگی و کسب‌وکار افراد است. یعنی تحریم‌کننده تلاش می‌کند مردم تحت فشار را علیه حکومت مستقر تحریک کند تا میزان نارضایتی افزایش پیدا کند و فروپاشی سیاسی اتفاق بیفتد. پس به صورت ساده می‌توان گفت هدف تحریم‌ها فروپاشی اقتصادی است برای اینکه به فروپاشی سیاسی منجر شود. تا امروز کشورهای زیادی در تله تحریم گرفتار شده‌اند و نتایج مختلفی از این سیاست به دست آمده اما عجیب است که تحریم‌ها درباره برخی کشورها نظیر ایران جواب می‌دهد اما درباره برخی کشورها مثل روسیه کم‌اثر است.

سوال این است که روسیه چگونه توانست تحریم‌ها را کم‌اثر کند؟ کلید حل مساله را باید در حکمرانی خوب(نسبت به حکمرانی ایران)، سیاستگذاری درست اقتصادی و انتصاب‌های شایسته مقامات اقتصادی روسیه دانست. نکته مهم‌تر این است که روسیه سنگینی تحریم‌ها را روی دوش مردم نگذاشت و از طریق سیاستگذاری صحیح موفق شد تحریم‌ها را کم‌اثر کند. قطعاً این اتفاق رخ نمی‌داد اگر اقتصاددانان شایسته به کار گمارده نمی‌شدند و راه‌حل‌ها علمی نبود.
برخلاف روسیه، سیاست‌های اقتصادی اعمال‌شده در ایران به منظور کاهش اثر تحریم‌ها و انتصاب مدیران به صورت پیوسته همراه با خطا بوده و در نتیجه رنج مردم را مضاعف کرده است. با وقوع تحریم‌ها از سال ۱۳۹۰ به بعد، وضعیت متغیرهای اصلی اقتصاد کشور هم در مقایسه با وضعیت مطلوب و هم نسبت به وضعیت قبل از تحریم، بسیار بدتر شده است. به‌طور مثال جامعه ایران تنها در یک دهه گذشته با چند بحران بزرگ ارزی مواجه شده که هر کدام به تنهایی شوک‌های سنگینی به رفاه جامعه وارد کرده‌اند. در این مدت اندازه اقتصاد ایران نه‌تنها افزایش نیافته بلکه کوچک‌تر هم شده است. موجودی سرمایه و درآمد افراد هم به‌طور مستمر کاهش یافته و به این ترتیب رفاه جامعه به میزان زیادی از دست رفته و درآمد سرانه ایرانیان در سطحی پایین‌تر از کشورهایی مثل مراکش و تونس و بولیوی قرار گرفته است.

کشورهای تحریم‌کننده برای اینکه با ابزارهایی نظیر تحریم کشورها را به زانو درآورند، از باهوش‌ترین و تحصیلکرده‌ترین نیروهای خود بهره می‌برند. آمریکا جمعی از بهترین و باهوش‌ترین جوانان خود را مسوول طراحی تحریم‌ها می‌کند اما در کشور ما افرادی که باید در شطرنج تحریم بازی کنند، به اندازه مهندسان طراحی تحریم‌ها باهوش نیستند. ضعف دیپلماسی ایران مشهود است و باهوش‌ترین جوانان ما کشور را ترک می‌کنند و افرادی که در مقام سیاستگذاری قرار است آثار تحریم را خنثی کنند، نه قاعده بازی را بلدند و نه قدرت مغلوبه کردن جنگ اقتصادی را دارند. این موضوع درباره روسیه صادق نیست و ولادیمیر پوتین از بهترین و باهوش‌ترین مدیران برای خنثی کردن تحریم‌ها بهره می‌برد. ما که در مسائل امنیتی و نظامی و بین‌المللی مقلد و همراه روسیه و چین هستیم چرا در حکمرانی اقتصادی از این کشورها تقلید نمی‌کنیم؟


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
609 viewsedited  10:47
باز کردن / نظر دهید
2023-02-13 20:02:01 رمزهای اشتباه پدرها

آدم‌ها وارد فروشگاه می‌شدند و اغلب با دست پر بیرون می‌آمدند اما یک نفر مردد، دم در ایستاده بود. مردم می‌آمدند و می‌رفتند و او همچنان ایستاده بود. یکی دوبار خواست وارد شود اما پشیمان شد و بازگشت. یک بار هم تصمیم گرفت بگذرد و برود اما باز هم نتوانست. آخرش دل به دریا زد و وارد فروشگاه شد.
می‌شناختمش. مردی بود زحمت‌کش و بی‌نهایت محترم. شنیده بودم دستش تنگ است و درآمدش کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد. کارگر بود و در کارگاهی نزدیکی‌های شهر از صبح تا غروب عرق می‌ریخت و غروب به میدان‌ تره‌بار می‌رفت و تا ساعت 10 شب بار خالی می‌کرد.
قدیم‌ها کهنه ماشینی داشت که سر راهش تا خانه، چند نفر را جا به جا می‌کرد اما ماشینش به خرج افتاد و دیگر نتوانست تعمیرش کند. از ماشین پیاده شدم و داخل فروشگاه رفتم.
فروشگاه شلوغ بود و پشت صندوق صف کوچکی تشکیل شده بود. حوالی قفسه مواد غذایی دیدمش. دو بسته ماکارونی، یک قوطی کنسرو، یک بسته قند و شاید یک قوطی رب گوجه فرنگی در دست داشت و در صف صندوق ایستاد. سرش پایین بود و دستانش می‌لرزید.
کارتش را کشید اما موجودی کافی نداشت. جیب‌هایش را گشت و به این بهانه که کارت دیگرش را فراموش کرده، عذرخواهی ‌کرد و پلاستیک خریدهایش را روی میز گذاشت. به فروشنده اشاره کردم که حساب می‌کنم اما متوجه نشد و پیرمرد با شرمندگی از فروشگاه بیرون رفت.
چه لحظه‌های دردناکی بود؛ آن تنه خوردن‌های دم در فروشگاه، حساب و کتاب کردن درباره این‌که چقدر در حسابم پول باقی مانده، آیا می‌توانم برای خانواده‌ام غذایی ببرم؟ و آن شرمندگی پایان کار.

این روزها پدرهای زیادی شرمنده خود و خانوده‌شان می‌شوند و دیدن چنین صحنه‌هایی خیلی دردناک است. پدرهای مغرور و با شرفی که حاضر به پذیرش کمک هیچ‌کس نیستند و از صبح تا شام جان می‌دهند اما باز هم دست خالی به خانه می‌روند. روزهای سختی برای پدرهاست. دستشان را باید بوسید.


***
موتور‌سواری که خریدهای فراموش شده پیرمرد را دستش رساند، ‌گفت هر چه اصرار کردم قبول نکرد، به شرطی پذیرفت که در اولین فرصت حساب و کتاب کند.

محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
6.3K views17:02
باز کردن / نظر دهید