Get Mystery Box with random crypto!

✍️ محسن جلال‌پور

لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
آدرس کانال: @mohsenjalalpour
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10.34K
توضیحات از کانال

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 6

2022-03-20 10:38:34
در واپسین لحظات پایان سال ۱۴۰۰ نتیجه تفأل به دیوان حضرت حافظ چنین است:


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به مویی‌ست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
...
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست

سال نو مبارک
امیدوارم سال پیش رو سالی سرشار از سعادت و خوشبختی برای شما دوست عزیز و مردم عزیزمان باشد.

محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
5.1K viewsedited  07:38
باز کردن / نظر دهید
2022-03-12 23:59:46 درد دیروز و امروز


آخرین روزهای یک قرن پر فراز و نشیب را پشت سر می‌گذاریم و کمتر از ۱۰ روز دیگر وارد یک قرن جدید می‌شویم و در همه این سال‌ها، یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های اقتصاد ایران یا شاید بزرگ‌ترین ابرچالش حال حاضر ایران، منفی شدن مستمر سرمایه‌گذاری بوده است.

اگر به گذشته نقب بزنیم و به ابتدای قرن بازگردیم و روزنامه‌ها و کتب آن دوره را مرور کنیم یا خاطرات سیاستمداران را بخوانیم، متوجه می‌شویم وضعیت حال حاضر اقتصاد ایران دست‌کم در دو مولفه با آن دوران اشتراک دارد. این دو مولفه عبارتند از: «نااطمینانی» و «کمبود سرمایه».

احتمالا در یک پژوهش مفصل و مستند، بتوان مشابهت‌های بیشتری در وضعیت ابتدا و انتهای قرن شناسایی کرد؛ اما به‌طور مشخص مهم‌ترین نکاتی که در مذاکرات متعدد تجار مطرح با سیاستمداران آن دوران قابل استناد است، همین مولفه‌ها هستند. در آن دوران، برنامه‌ریزی برای آینده ناممکن بود و امروز هم تقریبا همان مسائل در اقتصاد ایران وجود دارد. متغیر عدم‌قطعیت و نااطمینانی به اوج خود رسیده و دولت تنگنای مالی سختی را تجربه می‌کند. خروجی این وضعیت، در ابتدا و انتهای قرن، فقیرتر شدن مردم بوده است.

 سوال این است که منفی شدن روند سرمایه‌گذاری چه دلایلی دارد و به چه وضعیتی منجر می‌شود؟

به‌طور مشخص در چند سال گذشته، اولین و مهم‌ترین عامل اثرگذار بر کاهش سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، نااطمینانی بوده است. از سوی دیگر سرمایه‌گذاری دولتی نیز که معمولا در بودجه‌های عمرانی متبلور می‌شد، به‌خاطر کسری بودجه شدید دولت متوقف شده است. این روند به این معنی است که سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران به‌طور فاحشی متوقف شده و رشد موجودی سرمایه به زیر صفر گراییده و درنتیجه اقتصاد ایران در حال «درجا زدن» است.
دلیل اینکه سرمایه‌گذاران بخش خصوصی و کارآفرینان، تمایلی به سرمایه‌گذاری و شروع کسب‌وکار جدید ندارند، این است که قادر به محاسبه ریسک‌های اقتصاد کشور نیستند. نه چشم‌اندازی بر تحولات دیپلماسی و مذاکرات هسته‌ای دارند و نه قادر به محاسبه ریسک‌های غیر اقتصادی هستند. از سوی دیگر، تورم مزمن و بی‌ثباتی اقتصاد کلان باعث بی‌ثباتی بازارها، کاهش کارآیی برنامه‌ریزی اقتصادی، افزایش انگیزه سفته‌بازی و کاهش انگیزه سرمایه‌گذاری بلندمدت شده است.
خروجی این وضعیت به ترتیب، کاهش مستمر سرمایه‌گذاری، کاهش مستمر تولید، کاهش مستمر اشتغال و کاهش مستمر درآمد افراد است که در کنار تورم فزاینده، وضعیت خطرناکی برای کشور ایجاد می‌کند.

اگر دلسوزان کشور و سیاستگذاران می‌خواهند سرمایه‌گذاری در کشور رونق پیدا کند، باید بستری فراهم کنند که اقتصاد به ثبات برسد و ریسک‌های اقتصاد کلان قابل محاسبه شود.

به‌عنوان یک تاجر بخش خصوصی چند سال است که درباره آثار مخرب نا‌اطمینانی بر جامعه و اقتصادایران می‌نویسم و امروز هم با اطمینان بیشتری معتقدم نا‌اطمینانی بدترین درد اقتصاد ما در یک قرن گذشته و بزرگ‌ترین دشمن تولید و رشد اقتصادی در یک دهه آینده است.

سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
10.7K viewsedited  20:59
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 06:39:23 صدمه صیانت

کلیات طرح صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی در جلسه اخیر کمیسیون مشترک طرح صیانت با ۱۸ رای مثبت و یک رای منفی تایید شد. هرچند همان یک نماینده مخالف، ساعتی پیش از لغو این طرح خبر داد.
شکی نیست که برای اینترنت و شبکه‌های اجتماعی نقشه‌های ناخوشایندی طراحی کرده‌اند و حتی اگر به صورت رسمی اعلام شود که طرح صیانت کنار گذاشته شده، باورش برای مردم دشوار خواهد بود.
شاید هم قصدشان این است که چندبار دیگر طرح را تأیید و سپس تکذیب کنند تا ذهن جامعه برای پذیرش آن آماده شود.

البته تا همین‌جا شک ندارم که انتشار خبر تصویب طرح صیانت، لطمه زیادی به روح و روان جامعه و کسب و کارها زده و نااطمینانی زیادی ایجاد کرده که نتایج آن در آینده مشخص خواهد شد.
در همه جای دنیا کار سیاستمداران صیانت از آزادی و رفع موانع کسب و کارهاست اما نمی‌دانم چه حکمتی است که سیاستمداران در کشور ما تنها مأموریت خود را نا امید کردن جامعه و ارسال پیام‌های ناامیدکننده به نیروهای خلاق و نوگرا و ایجاد مانع پیش پای کسب و کارها می‌دانند.

نیروهای خلاق جامعه باید آزادانه فعالیت کنند تا بتوانند ایده‌های خود را به تکنولوژی و خدمات تبدیل کنند و بعد تبدیل به کارآفرینان جوانی شوند که برای کشور رشد اقتصادی ایجاد کرده و جوانان جویای کار را استخدام کنند. اگر سرکوبشان کنیم در حقیقت فرصت نان خوردن و تعالی و توسعه را از یک نسل گرفته‌ایم.

مداخله گسترده در زندگی خصوصی و کسب وکار مردم در حال ایجاد شکافی عمیق میان مردم و سیاستمداران است. سیاستمداران ما بسیار فراتر از دیگر نظام‌های سیاسی موجود، در کسب وکار و زندگی مردم مداخله می‌کنند و این در حالی است که خود قادر به حل مشکلات بی‌شمار کشور نیستند.

مردم می‌گویند در حالی که هیچ نهادی در ساختار سیاسی پاسخ‌گوی نابسامانی‌های موجود در سیاستگذاری اقتصادی و شرایط زندگی مردم نیست، زندگی خصوصی و کسب وکارشان مدعیان بی‌شماری دارد.
یک دهه گذشته از حیث نااطمینانی و سردرگمی، در تاریخ اقتصاد کشور بی‌نظیر است و اکنون یک نااطمینانی جدید هم به فهرست قبلی اضافه شده است.

بدیهی است که گرفتن سرعت اینترنت یا تهدید به قطع آن یا جایگزینی هر پدیده دیگری به جای آن، در محیط کسب وکار‌های جدید،نااطمینانی ایجاد می‌کند و نا اطمینانی یعنی ناامیدی و توقف سرمایه‌گذاری.
معمولاً کشورها برای رشد اقتصادی با محدودیت‌های بیشتری مواجهند تا برای افول اقتصادی. همان طور که تخریب خیلی از ساختن آسان‌تر است. اقتصادها می‌توانند به‌دلیل تصمیمات بد سیاستمداران با کوچک شدن اقتصاد و افول جایگاه مواجه شوند و این افول می‌تواند برای مدت زمان طولانی ادامه پیدا کند و یک کشور ثروتمند به یک کشور فقیر که هر روز فقیرتر می‌شود تبدیل شود.

کشورهای زیادی با ایجاد اختلال در عوامل تولید در چنین تله‌ای گرفتار شدند.در چند فصل گذشته کسب وکارهای جدید اثر قابل توجهی بر رشد اقتصادی داشتند و تصمیم به قطعی اینترنت می‌تواند این روند را منفی کند.
می دانیم که امنیت برای رشد اقتصادی اهمیت فوق‌العاده دارد اما از امنیتی سخن می‌گوییم که رسالتش ایجاد رشداقتصادی بیشتر است نه امنیتی که رشد اقتصادی را کاهش داده و بیکاری را تشدید کرده و به بهای تضییع حقوق بخشی از جامعه فراهم آمده باشد.
قطع کردن یا فیلتر کردن اینترنت ضمن اینکه به منزله تضییع حقوق مدنی و سیاسی جامعه است، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم را نیز زیر پا می‌گذارد و می‌تواند کسب‌وکارهای زیادی را از نفس بیندازد و از همه مهم‌تر اینکه می‌تواند اعتماد کارآفرینان و سرمایه‌گذاران را به بازار و محیط کسب‌وکار مخدوش کند و از بین ببرد.

آقایان
آن‌چه بازیچه اهداف سیاسی شما شده،
حقوق اساسی یک ملت است.

محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour
12.4K viewsedited  03:39
باز کردن / نظر دهید
2022-02-20 23:26:23 شاعر صنعتگر

قسمت دوم

در شهر «درود» دبیرستانی وجود دارد که ظرفیت تحصیلی‌اش تا کلاس دهم است؛ یعنی به دلیل کمبود معلم کلاس یازده و دوازده ندارد. آقا جلال از رئیس کارخانه اجازه می‌گیرد تا با جمعی از همکارانش در آن دبیرستان به‌صورت رایگان درس بدهند؛ به این ترتیب مشکل کلاس یازده حل می‌شود.
داوطلبان تحصیل در کلاس دوازدهم یا به اراک میرفتند یا به قم. این‌بار مشکل دبیرستان، هم مجوز است و هم کمبود جا. این است که آقا جلال مدیران شرکت را متقاعد می‌کند که کلاسی بسازند تا دانش‌آموزان به اراک یا قم نروند. از آن طرف، در جوار کارخانه سیمان هنرستانی تأسیس می‌شود تا برای کارگران و کارکنان کارخانه سیمان و دیگران کلاس برگزار کند؛ مهندسان تحصیل‌کرده آستین بالا می‌زنند و اینجا هم تدریس می‌کنند.

جلال صفارزاده هشت سال در «درود» می‌ماند و تا معاونت بهره‌برداری کارخانه، ترقی می‌کند.
در سال 1353 «درود» را ترک می‌کند و راهی اصفهان می‌شود اما زیاد دوام نمی‌آورد و مدتی بعد از کارخانه سیمان تبریز سر در می‌آورد.
سه سال در تبریز می‌ماند و زمانی که احساس می‌کند فضای کارخانه، سیاسی شده و چپیها در آنجا فعال شده‌اند استعفا می‌دهد و بیرون می‌آید.
دوباره به اصفهان بر می‌گردد و مدت کوتاهی در «سیمان سپاهان» کار می‌کند اما مدتی بعد برای همیشه به زادگاهش کرمان باز می‌گردد و در «کارخانه سیمان کرمان» مشغول به کار می‌شود.

در مدت اقامتش در کرمان، انقلاب 57 به پیروزی می‌رسد و با جذب تعدادی از مدیران تحصیل‌کرده در آمریکا، بیکار و خانه‌نشین می‌شود. اما کارگران دوستش دارند و اصرار می‌کنند که بازگردد.
در سال 1358 محمدجواد حجتی کرمانی ضمن بازدید از کارخانه، مطلع می‌شود که بر جلال صفارزاده چه گذشته، به این ترتیب به خانه‌اش می‌رود و او را راضی می‌کند که به کارخانه بازگردد. او را قلمدوش به کارخانه برمی‌گردانند.

جلال صفار زاده در سال 1359 دوباره با تحریک دو عضو هیأت مدیره، از کارخانه اخراج می‌شود تا اینکه این‌بار با دعوت حجت‌الاسلام جعفری -امام‌جمعه- و آقای فلاح -دادستان- به محل کار باز می‌گردد.
این‌بار مدت زمان حضورش در سیمان کرمان طولانی‌تر می‌شود و

درست روزی که قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل پذیرفته می‌شود، کار او هم به پایان می‌رسد.
پس از آن، به تهران دعوت می‌شود و مدیریت «سیمان تهران» را بر عهده می‌گیرد . بعد از آن به انجمن سیمان می‌رود و به جای مهندس لیل‌آبادی ریاست انجمن سیمان را بر عهده می‌گیرد. ابتدا به دلیل اینکه کراوات می‌زند تاییدش نمی‌کنند اما چند روز بعد، تأییدیه صادر می‌شود.

در انجمن سیمان، از طریق تعامل با مجلس و دیگر سازمان‌ها، سیمان را از سبد حمایتی خارج می‌کنند و به این ترتیب راه برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در صنعت سیمان هموار می‌شود و امروز در نتیجه آن تصمیم، تولید سیمان از هفت ‌میلیون تن قبل از انقلاب، به هفتاد میلیون تن رسیده است.

جلال صفار زاده چند کتاب به یادگار گذاشته است؛ کتاب اولش «مدیر کارخانه» نام دارد که درآن اشتباهات مدیریتی را به نقد کشیده است. کتاب دومش «فرزندخوانده» نام دارد که شرح زندگی اوست .کتابهای بعدی «کودکان کار»، «ایران خانۀ ما»، «تاریخ صنایع ایران»، «تاریخ صنعت سیمان» و «تاریخچۀ دانشگاه‌های ایران» است و کتابی هم در دست نگارش دارد.

جلال صفارزاده سه دختر دارد که هر سه تا مقطع دکترا تحصیل کرده‌اند و متأسفانه همسر ایشان هم دیروز دار فانی را وداع گفت.

در طول زندگی‌اش همیشه اهل کتاب و شعر بوده و در تاریخ و فرهنگ مطالعات زیادی دارد در کتاب‌هایی که نوشته، کارآفرینان و پیشروان توسعه صنعتی ایران را معرفی کرده و کوشیده به جوانان یادآور شود که ایران همیشه مثل امروز نبوده، بلکه راه دشوار و سختی را تا رسیدن به این وضعیت طی کرده است.
به مهندس جلال صفار زاده به خاطر درگذشت یار دیرین و همسر گرامی‌اش تسلیت می‌گویم و امیدوارم خداوند روح آن بزرگوار را قرین رحمت فرماید.


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
5.1K viewsedited  20:26
باز کردن / نظر دهید
2022-02-20 23:24:20 شاعر صنعتگر

قسمت اول

درباره «جلال صفار‌ زاده» چه می‌توان نوشت؟
شاعر، نویسنده، معلم، صنعتگر، کارآفرین و از همه مهم‌تر یک انسان خوب. بسیار متأسفم چون زمانی این متن را منتشر می‌کنم که داغدار همسر محترمش است.
خیلی‌ها با مهندس صفارزاده آشنایی دارند؛ جز این‌ها او برادر «طاهره صفارزاده» و برادر خانم «عبدالوهاب نورانی وصال» است که هر دو برای ادب دوستان مشهورند و معرف حضور.
زندگی‌ پر فراز و نشیبش در کتاب پیشگامان پیشرفت کرمان مثل یک فیلم دراماتیک، سرشار از اشک‌ها و لبخندهاست و فراز و فرودهای زیادی دارد.
پیش از آن‌که به دنیا بیاید پدرش را از دست می‌دهد و چهل روز پس از تولد، مادرش مهمان خاک می‌شود.
از پدر و مادر کوچ کرده به آن جهان، چهار فرزند قد و نیم‌قد به نام‌های طاهره،حاجیه خانم، جواد و جلال به یادگار می‌ماند. سرپرستی سه فرزند بزرگ‌تر را دایی‌شان «حاج محمدحسین صفاریان» بر عهده می‌گیرد و طفل چهل روزه را عمویشان «حاج‌ احمد صفار زاده» به فرزندخواندگی می‌پذیرد.
جلال قصه ما در گذر زمان بزرگ می‌شود و مهرش همچون فرزند واقعی در دل عمو و زن عمو می‌نشیند. تا سال‌ها از مرگ پدر و مادر خبر ندارد و عمو و زن عمو را پدر و مادر واقعی خود می‌داند اما در مدرسه همیشه بچه‌های لوسی هستند که موضوع را لو می‌دهند.


در دبستان، ناظمی به نام «عطا عربی» پی به هوش و استعدادش می‌برد و صبح‌ها، سر صف برای سخنرانی و تلاوت قرآن صدایش می‌کند.
یک روز رئیس اداره فرهنگ کرمان برای بازدید به مدرسه آنها می‌رود. عطا عربی از جلال صفارزاده می‌خواهد در حضور رئیس فرهنگ سخنرانی کند. پسر شیرین زبان به گونه‌ای سخنرانی می‌کند که همه خوششان می‌آید. به دستور رئیس فرهنگ، یک نقشه ایران به او جایزه می‌دهند. پس از آن روز، آقا جلال را به مدارس دیگر هم دعوت می‌کنند تا سخنرانی کند.
روزگار به خوبی پیش می‌رود و ایام به کام است اما این روزهای خوش زیاد دوام نمی‌آورد؛ عموجان ورشکسته می‌شود و دارایی‌هایش را می‌فروشد تا به طلبکاران بدهد.خانه بزرگ و باغ و باغچه را رد می‌کنند و در خانه‌ای محقر می‌نشینند.


پسر قصه ما عمه‌ای دارد که وضع مالی‌اش بد نیست. از جلال می‌خواهد که پنجشنبه‌ها به خانه‌اش برود تا برایش قصه بخواند. جلال یک روز در کشاکش خواندن قصه «مشکل‌گشا» و «عاق والدین» از عمه درباره پدر و مادر واقعی‌اش می‌پرسد. عمه طفره می‌رود اما او اصرار می‌کند تا سرانجام واقعیت را از زبان او می‌شنود.
از این‌جا به بعد همه چیز تغییر می‌کند. جلال که پسر فهمیده و با معرفتی است، برای کمک به خانواده‌اش به تدریس خصوصی رو می‌آورد. مدیر دبیرستان هم نوشتن دفاتر را به او می‌سپرد که گاهی برایش درآمد اندکی به دنبال دارد. تابستان‌ها هم کار می‌کند و سهم اندکی در تأمین هزینه‌های خانه بر عهده می‌گیرد. با همین کیفیت تا کلاس یازدهم دبیرستان ادامه می‌دهد و برای قبولی دانشگاه و شرکت در کنکور راهی تهران می‌شود.

چون کارنامه خوبی دارد، بی‌هیچ مصاحبه‌ای در «دارالفنون» ثبت‌نام می‌کند و دیپلم می‌گیرد.
نتایج کنکور که می‌آید متوجه می‌شود که در رشته مهندسی شیمی نفت در دانشکده پلی‌تکنیک قبول شده است. برای گذران زندگی همزمان با تحصیل در دانشگاه، در کلاس‌های کنکور هم تدریس می‌کند.
وضع به همین منوال می‌گذرد که دانشگاه را به پایان می‌رساند و به توصیه یکی از استادانش برای کار به « سیمان درود» مراجعه می‌کند.
در خانه سازمانی سیمان درود ساکن می‌شود و از عمو و زن‌عمویش که در خانه محقری در سیرجان زندگی می‌کنند دعوت می‌کند به درود نقل مکان کنند. به عمو و زن عمویش احترام زیادی می‌گذارد و دیگر نمی‌گذارد به آنها بد بگذرد.

قسمت دوم


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
4.5K viewsedited  20:24
باز کردن / نظر دهید
2022-02-09 11:07:10 تکنوکراتی برای همه فصول


هنوز 10 ساله نشده که پدرش فوت می‌کند و ناچار می‌شوند او و برادر کوچکش را به «پرورشگاه صنعتی کرمان» بسپارند.
دو برادر به قدری تلاش می‌کنند که تحصیلات وكار را ادامه می‌دهند. یکی از آنها مهندسی نفت می‌خواند و دیگری در شركت افست مشغول به كار می‌شود.
آن‌که مهندسی نفت خوانده، در پالایشگاه آبادان مشغول به کار می‌شود. اما در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران، از کار بیکار می‌شود و به تهران می‌رود و در یک کارخانه مشغول به کار می‌شود.
مدتی بعد بورسیه‌‏ای به او تعلق می‌گیرد تا برای احداث تأسیساتی مانند سردخانه و نیازهای تأسیساتی شیلات در خارج از کشور آموزش ببیند. حدود دو سال در کشورهای دانمارک، فنلاند و سوئد – دوره‏های مهندسی در تأسیسات شیلات را می‌بیند و در بازگشت به ایران، راهی بندرعباس می‌شود تا مسئولیت اداره کارخانه‌‏ای را بر عهده گیرد. در همین روزگار است که محمود صنعتی ، قهرمان این فصل از کتاب تلاشگران کرمان متولد می‌شود.

به دنیا که می‌آید،پدرش به مدیرعاملی «کارخانه کنسرو بندرعباس» منصوب می‌شود و به این ترتیب همه اعضای خانواده به بندرعباس مهاجرت می‌کنند.
به سن مدرسه که می‌رسد، دوره ابتدایی را در دبستان «نایبند» پشت سر می‌گذارد و آنقدر درس می‌خواند که پس از دیپلم، وارد دانشکده پلی‏تکنیک می‌شود. دانشجوی نخبه‏ای است، بنابراین به مدت چهار ماه به انگلستان می‌فرستندش تا کارآموزی کند.

و چون جزو نفرات اول دانشکده است، به‌صورت امریه‏ای به سازمان گسترش و نوسازی صنایع اعزام می‌شود تا سربازی‌اش را به پایان برساند. در سال 1356 از سوی این سازمان در پروژه‏ای به نام «بافت‏ بلوچ» به‌عنوان مدیر پروژه به ایرانشهر آغاز به کار می‌کند. کارخانه که راه می‌افتد، از سیستان و بلوچستان به کرمان بازمی‌گردد و در آغاز با کمک یکی از بستگانش کارخانه نساجی کوچکی تأسیس می‌کند.
آن روزها حمید میرزاده استاندار کرمان است و حسین مرعشی،معاون سیاسی‌اش.
به او می‌گویند استانداری در حال بررسی و تأسیس یک کارخانه نساجی بزرگ در کرمان است و از او می‌خواهند پروژه را تعریف و طراحی کند.
حالا استانداری کرمان «مجتمع تعاونی صنعتی شهید باهنر» را تأسیس کرده و سخت دنبال سپردن کار به فردی کاردان است. به این ترتیب مدیرعاملی این مجتمع را به او می‌سپارند. مرد سخت کوش داستان ما از آن روز، ده‌ها پروژه صنعتی را در کرمان راه‌اندازی کرده است.
جزو مؤسسان «لاستیک کرمان» و «لاستیک سیرجان» بوده و شرکت«کنسانتره آب گریپ‏فروت جیرفت» را راه‌اندازی کرده، طرح «کرک‌بافت» هم جزو یادگارهای اوست.

در راه‌اندازی کارخانه «گلباف» ناکام می‌ماند اما جزو افرادی است که خیریۀ «مولی‌‏الموحدین» کرمان را راه‌اندازی کرده‌اند اما از همه مهم‌تر این‌که یکی از مؤسسان شرکت هواپیمایی «ماهان ایر» نیز هست.
هواپیمایی ماهان برای خودش داستان‌های جالبی دارد که بخشی از آن در کتاب تلاشگران پیشرفت کرمان گفته شده اما ضرورت دارد آقای صنعتی يا ديگر عزيزان موسس، قسمت‌های ناگفته‌اش را هم روزی برای همه تعریف كنند.

سال ١٣٨١ همراه باگروهی از كارآفرينان موفق كرمان به عضويت هيأت نمايندگان اتاق كرمان در می ‌آيد و نايب رئيس اتاق می‌شود. حضورش در اتاق کرمان سه دوره ادامه پیدا می‌کند اما از همه این‌هامهم‌تر این که محمود صنعتی، همچنان یکی از افرادی است که چراغ پرورشگاه صنعتی کرمان را روش نگه داشته است. پرورشگاهی که دست کم 100 سال قدمت دارد و بزرگانی مثل مرحوم علی‌اکبر صنعتی و مرحوم همایون صنعتی در آن ایفای نقش کرده‌اند و امروز محمود صنعتی ادامه دهنده راه آنهاست.


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
4.4K viewsedited  08:07
باز کردن / نظر دهید
2022-02-05 21:13:24
پرونده ویژه تجارت فردا در خصوص تامین مالی زنجیره ای:

حمید آذرمند:
https://www.tejaratefarda.com/fa/tiny/news-40210


محسن جلال پور:
https://www.tejaratefarda.com/fa/tiny/news-40209

آرین فلاح:
https://www.tejaratefarda.com/fa/tiny/news-40211

میزگرد فرهاد نیلی، امینه محمودزاده، مسعود طالبیان و مهدی حق باعلی:
https://www.tejaratefarda.com/fa/tiny/news-40212

-------------------
@iranianeconomy_outlook
4.1K views18:13
باز کردن / نظر دهید
2022-02-03 19:16:38 وضعیت بی‌صاحاب
چرا هیچ‌کس «وضع موجود» را گردن نمی‌گیرد؟


برای جامعه‌ای که در یک قرن گذشته همواره با نااطمینانی و فراز‌و‌فرودهای بی‌قاعده در همه چیز مواجه بوده، «وضع موجود» هیچ‌وقت خوب نبوده و همواره درباره آن بد گفته شده است.
بیش از صد سال است که در تحلیل‌های سیاسی، ستون‌های اقتصادی روزنامه‌ها، صفحات حوادث، تریبون‌های انتخابات، کلاس‌های دانشگاه و حتی محفل‌های خانوادگی نسبت به «وضع موجود» بد گفته شده اما همزمان این پرسش نیز مطرح بوده که چه کسانی «وضع موجود» را خلق کرده‌اند.

از آنجا که در دهه‌های متمادی، »وضع موجود» همواره به «وضعیت منفی حال حاضر» اطلاق شده، معنای ماهوی این لغت نیز به ‌تدریج دچار دگردیسی شده و امروز بی‌آنکه «وضع موجود» در فحوای واژگانش معنای منفی داشته باشد، تبیین‌کننده حالتی منفی از وضعیت حال حاضر اقتصاد و جامعه و همه‌چیز است.
به تبع وضعیتی که شرح داده شد، «وضع موجود» تنها وضعیتی است که در فضای سیاسی ما پدر و مادری ندارد. از آن‌جا که «وضع موجود» همیشه نسبت به گذشته بد است، افراد زیادی پیدا می‌شوند که گذشته را بهانه منت گذاشتن به مردم می‌کنند و می‌گویند:« زمان ما همه چیز نسبت به «وضع موجود» کیفیت بهتری داشت.

خیلی از سیاستمداران هم آینده را در رقابت‌های انتخاباتی یا تریبون‌های سیاسی، پیش‌فروش می‌کنند و می‌گویند: «اگر ما بیاییم، وضعیت را نسبت به وضع موجود، بهتر می‌کنیم» اما وقتی رای می‌گیرند و سکان به دستشان سپرده می‌شود و آینده برای آنها زمان حال می‌شود، «وضع موجود» را همچون کودکی نامشروع پس می‌زنند و آن را به دامن دیگران پرتاب می‌کنند.


همیشه همین بوده و همواره واکنش سیاستمداران به «وضع موجود»، یا تکذیب بوده، یا انداختن تقصیر، گردن دولت‌های قبل. کمتر سیاستمداری را سراغ داریم که در قدرت حضور داشته باشد و آشفتگی وضع موجود را بپذیرد. تقریباً همه دولت‌ها توپ ناکارآمدی وضع موجود را به زمین سوخته دولت‌های قبل از خود شوت کرده‌اند. اما سوال این است آیا واقعاً دولت‌های قبل و دولت‌های قبل‌تر و دولت‌های قبل‌تر، مقصر وضع موجود هستند؟
شاید اگر در سال‌های گذشته این سوال مطرح می‌شد، اکثریتمان افراد را مقصر اصلی می‌دانستیم. اما امروز اکثریت جامعه دیگر به این گزاره اعتقادی ندارد. در سال‌های گذشته، افراد زیادی آمده و رفته‌اند و هرکس به اندازه خود برای بهبود وضعیت کشور تلاش کرده اما «وضع موجود» تغییری نکرده است. پس مشکل کجاست؟

به گمانم مشکل اصلی را باید در «ذهنیت سیاستمدار» و «حکمرانی غلط» جست‌و‌جو کرد.
میلتون فریدمن زمانی گفته بود: «من باور ندارم که راه‌حل مشکلات ما این باشد که صرفا افراد درستی را انتخاب کنیم. مساله مهم ایجاد یک فضای سیاسی است که در آن، انجام کار درست برای افراد نادرست به لحاظ سیاسی سودمند باشد. در صورتی که فضایی ایجاد نشود که در آن منفعت سیاسی افراد نادرست در انجام کار درست باشد، حتی افراد درست هم کار درست را انجام نخواهند داد یا اگر برای آن تلاش کنند، سریعا از کار کنار گذاشته خواهند شد.»
بنابراین تا زمانی که فکر سیاستمدار به گونه‌ای اصلاح نشود که زمینه‌ساز محیط سیاسی مناسب باشد، افرادی که سر کار می‌آیند، در بهترین حالت بعد از مدتی یا از انجام کار درست انصراف می‌دهند یا از چرخه تصمیم‌گیری‌ کنار گذاشته می‌شوند چرا که ساختار ما به گونه‌ای شکل گرفته و انگیزه‌ها به گونه‌ای کار می‌کنند که افراد در پیگیری نفع شخصی خود، نفع جامعه را کنار می‌گذارند.



محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
10.0K viewsedited  16:16
باز کردن / نظر دهید
2022-01-28 08:44:08 نان دورمون

مطالعه داستان زندگی حاج عباس کهنوجی در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» مثل سرکشیدن یک لیوان شربت است؛ همان‌قدر شیرین و دل‌چسب. روایت‌ها به گونه‌ای است که انگار همان‌جا حضور داری و ماجراها را از نزدیک مشاهده می‌کنی.

حاج عباس متولد 1318 و از اهالی کهنوج مديم (روستایی دربالادست چترود كرمان) است. پدرش که مردی زحمتکش و انسانی درستکار بوده، کشاورزی می‌کرده و روابط خوبی با «احمد یزدان‌پناه» داشته. خیلی دوست دارم یک بار درباره زندگی مرحوم یزدان‌پناه بنویسم که مرد خیری بود و نزد اهالی کرمان به «دیلمقانی» شهرت داشت. کرمانیان به قدری برای او احترام قائلند و ذکر خیرش را می‌کنند که انگار هنوز زنده است. مرحوم یزدان‌پناه در سال 1323 در جاده زرند، به ضرب گلوله حاسدان از دنیا رفت و می‌گویند روز تشییع جنازه‌اش، هزاران کرمانی برایش اشک ریختند و و نوحه خواندند که «ای احمد یزدان پناه/ تو را که کشته بی‌گناه؟»

عباس کهنوجی شش سال بیشتر ندارد که پدرش بیمار و خانه‌نشین می‌شود و امور صحرا به او سپرده می‌شود. پدرش اصرار دارد که پسر نوجوانش زودتر مشغول به کار شود تا کارها را یاد بگیرد. به پسرش می‌گوید«اگر کار کنی آبرویت حفظ می‏‌شود و اگر کار نکنی آینده‌‏ای در انتظارت نیست.» پسر شش ساله نصیحت پدرم را آویزه گوش می‌کند و به صحرا می‏زند تا نانی به دست آورد. کارش چیست؟ کندن «دورمون» از صحرا.
دورمون نوعی خار است که در صحرا می‌روید و قدیم‌ها که نفت و گاز در کار نبود، از آن برای گرم کردن خزانه حمام یا گرم کردن تنور نانوایی استفاده می‌کردند. پسر نوجوان تا 12 سالگی دورمون می‌کند و بار الاغ می‌کند و در شهر کرمان می‌فروشد تا چرخ زندگی‌ خانواده را بچرخاند.

دوازده‌ساله است که پدرش پس از تحمل چهار سال درد و رنج، از دنیا می‌رود و او ناچار است بیشتر از گذشته زحمت بکشد. شب‏های زمستان به صحرا می‏رود تا آب را از جوی یخ زده به زمین‌ کشاورزی هدایت کند و تابستان‌ها زیر آفتاب داغ زحمت می‌کشد تا محصول کشاورزی را برداشت کند. کندن دورمون و حمل آن به شهر و دیگر امورات صحرا هم به جای خود که پای خربزه هم به کسب و کار نوجوان داستان ما باز می‌شود. از اول تیر تا آبان‌ماه، هر دو روز، هفتاد و پنج کیلو خربزه بار الاغ می‌کند و برای فروش به شهر می‌برد و هر بار خربزه را هشت تومان می‏فروشد. در بیست‌ویک ‌سالگی ازدواج می‌کند که حاصلش به دنیا آمدن یک دختر و دو پسر است اما همسرش بعد از سی‌وپنج سال زندگی با او فوت می‌کند.

جدا از این زندگی سخت و همراه با صبوری، دو روایت حاج عباس کهنوجی برای من خیلی جالب است؛ یکی اینکه ظاهرا در سال 1342 یکی از ملاکین سرشناس کهنوج در اراضی خود چاهی حفر می‌کند که گروهی از مالکان شامل آقایان ارجمند، هنری و حسین غفوری شکایت می‌کنند و چاه پلمب می‌شود. جملگی معتقد بودند که حفر این چاه موجب شایع شدن فرهنگ حفر چاه در منطقه می‏شود که به زیان همه است و باعث خشک شدن قنات‌ها می‌شود.

روایت دیگر، تقسیم مساوی عایدی مالکان و کشاورزان است، به گونه‌ای که هر دو طرف رضایت کامل دارند و حتی زمانی‌که مأموران اصلاحات ارضی برای تفکیک اراضی به روستای آنها سر می‌زنند خانواده مرحوم کهنوجی به دلیل اعتقاد و ایمانی که دارند، علاقه‏ای به تصرف املاک دیگران ندارند و راه توافق با مالک را در پیش می‌گیرند.
داستان حاج عباس کهنوجی از اصلاحات ارضی می‌گذرد و به دوره ملی شدن آب‌ و تشدید حفاری‌ چاه‌ها می‌رسد. از روایت‌های او می‌توان دریافت که چرا چشمه‌ها خشکیدند و قنات‌ها محو شدند و زمین‌ها چگونه قطعه قطعه شد.

حاج عباس کهنوجی که از اوایل دهه 50 رفته رفته به تاجری خوش‌نام معروف می‌شود، در بیست سالگی با مرحوم پدرم آشنا می‌شود و با ایشان روابط خوبی برقرار می‌کند.
او درباره پدرم می‌گوید:«حاج ‏حسین جلال‏‌پور از مشتریان ما بود. پنجاه ‌سال به کاروانسرای «حاج‏‌مهدی» رفت‌وآمد داشتم و ایشان را می‌‏شناختم. پسته را به قیمت کیلویی هشت ‌تومان از من می‌‏خرید. چند ماه بعد برای گرفتن پول به ایشان مراجعه کردم. در کمال صداقت پسته را کیلویی 10 تومان حساب کرد. گفت قیمت بالا رفته و این مبلغ اضافه هم سهم شماست.»
حاج عباس کهنوجی که یکی از سرشناس‌ترین تجار پسته است، مهم‌ترین درس زندگی‌اش را این‌گونه توضیح می‌دهد:« تجربه به من ثابت کرده که مبنای موفقیت انسان‏ها درستکاری و صداقت است. هرگز با آدم‏های نادرست همکاری نکردم و هرچه پیش رفتم از چیزی جز صداقت و درستی،خیر ندیدم.»

خدا نگهدارش باشد که هم زندگی‌اش درس‌های زیادی برای ما دارد و هم اخلاق کسب وکارش.


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
9.3K viewsedited  05:44
باز کردن / نظر دهید
2022-01-25 11:31:03 امیدواری در غبار


یکشنبه سوم بهمن 1400 برای دهمین‌بار طی دو ماه گذشته عازم جیرفت شدم بین راه در گردنه‌هایی که از منطقه راین به جیرفت منتهی می‌شد، برف ‌خوبی نشسته بود. این برف نوید سالی پر برکت را می‌دهد.
اما به جیرفت که رسیدیم خوشحالی‌ها به غم و افسوس و نگرانی‌ تبدیل شد. به گفته اهالی، برف ‌و بارانی که می‌توانست موجب خیر و برکت در جنوب ‌استان کرمان باشد، آنقدر خرابی به بار آورده که بیش از 25 هزار نفر را بی‌خانمان کرده و به افراد زیادی صدمه مالی و جانی زده است. بسیاری از پل‌ها و راه‌ها آسیب دیده و روستاهای زیادی غرق شده‌اند؛ استانداری کرمان بیش از پنج هزار میلیارد تومان خسارت برآورد کرده است.

نمی‌دانم این چه حکمتی است که برای مردم این منطقه، حد وسط وجود ندارد؛ یا گرفتار خشکسالی می‌شوند یا سیل غرقشان می‌کند. متأسفانه فقط این نیست؛ جیرفت در محاصره آلودگی هم قرار دارد. تاكنون چنین هوای غبارآلوده‌ای را در هیچ جای ایران ندیده بودم. آنقدر غبار در هوا وجود داشت که نمی‌شد پیش پا را دید.
دوستانی که کارهای ما را دنبال می‌کنند، حتما خاطرشان هست که از سال 1392 تلاش می‌کنیم در قالب شرکت «گلشن آرای ارم» پایانه‌ای برای صادرات محصولات کشاورزی در جیرفت راه‌اندازی کنیم. برآورد ما این بود که مجموعه ، تا سال 1395 راه‌اندازی شود. اما آن‌قدر گرفتار اخذ مجوز و طی مسیرهای پیچیده شدیم که نفهمیدیم چطور 8 سال گذشت و تا امروز بیش از 10 برابر برآوردهای اوليه، هزینه کرده‌ایم. تحریم‌ها نیز باعث شد نتوانیم ماشین‌آلات را وارد کنیم و بورکراسی پیچیده در سازمان‌های دولتی اجازه نداد ماشین‌آلاتی که وارد کرده‌ایم را نصب کنیم.

از سال 97 به این سو با تمام توان درگیر تأمین مالی، واردات تکنولوژی و انتقال پول به طرف خارجی برای نصب ماشین‌آلات هستیم. دست کم شش‌ ماه است هر چه تلاش می‌کنیم تا هزینه نصب ماشین‌آلات و گارانتی آنها را واریز کنیم تاكنون موفق نشده‌ايم. شرکت سازنده، شرکت معتبری در اروپاست که مدرن‌ترین ماشین‌آلات «سورت» و بسته‌بندی ميوه را به ما فروخته و بیش از 90 درصد پول را هم واریز کرده‌ایم اما از آنجا که قرار است 10 درصد باقی مانده را در زمان نصب و راه‌اندازی واریز کنیم، طرف خارجی اعتمادش را از دست داده و معتقد است به خاطر تحریم‌ها قادر به واریز هزینه نیستیم.
شاید باورتان نشود، ده‌ها راه و مسیر را انتخاب کرده‌ایم اما نمی‌توانیم پول را انتقال دهیم و حتی اعلام کردیم که می‌توانیم پول را به صورت دستی به شرکت تحویل دهیم اما آنها به دليل قوانين خود، چنین روشی را نمی‌پذیرند. مانده‌ایم چه کنیم؛ اگر ماشین‌آلات را خودمان باز کنیم، گارانتی باطل می‌شود و اگر باز نکنیم، کارمان زمین می‌ماند.

به هرحال با همه این گرفتاری‌ها امید‌واریم تا پایان امسال به هر طریق ممکن، مساله‌ انتقال پول ماشین‌آلات و نصب آن را عملیاتی کنیم تا سال آینده در اردیبهشت ماه بتوانیم پایانه صادراتی را راه‌اندازی کنیم. ظرفیت این پایانه 70 هزار تن است و اگر راه‌اندازی شود می‌تواند پنج نتیجه مثبت داشته باشد:

اول اینکه؛ پایانه این ظرفیت را دارد که یک‌پنجم محصولات کشاورزی جنوب استان را با بهترین بسته‌بندی،آماده صادرات کند. در این منطقه حدود 300 تا 350 هزار تن محصول گلخانه اي قابل صادرات تولید می شود که این پایانه در فاز اول 70 هزار تن و در فار دوم 150 هزار تن ظرفیت بسته‌بندی و صادرات دارد.

دوم این‌که؛ این پایانه می‌تواند منجر به يك تحول اساسی در كشاورزی منطقه شود و خیلی از کشاورزان سنتی را به احداث گلخانه تشویق کند و به این ترتیب، با بهره وری بسيار بالاتر مصرف آب نيز بهینه شود.

سوم این‌که؛ پایانه منجر به اصلاح الگوی کاشت وبرداشت محصولات گلخانه ای می‌شود چون بر مراحل مختلف آن از جمله ميزان و كيفيت سموم نظارت خواهد كرد. از آن‌جا که همه مراحل زیر نظر کارشناسان دنبال خواهد شد، محصولات کشاورزی این منطقه اعتبار خود را از نظر باقی‌مانده سموم و فلزات در بازارهای مصرف حفظ خواهد کرد.

چهارم اینکه؛ از آنجا که پایانه صادراتی این ظرفیت را دارد که با خریداران بزرگ منطقه قرارداد قطعي تنظيم کند، تکلیف کشاورزان هم روشن ترخواهد بود که کاشت چه محصولی را در برنامه خود قرار دهند. پایانه به نوعی می‌تواند به كشت محصولات نظم و قاعده بدهد.

پنجمین ارمغان پایانه برای منطقه این است که به صورت مستقیم برای بیش از 200 نفر اشتغال می‌آفریند و به صورت غیر مستقیم برای صدها نفر دیگر کار ایجاد ‌کند.

اگرچه جیرفت و فضای کسب وکارمان را غبار گرفته اما به آینده امیدواریم.



محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
4.8K viewsedited  08:31
باز کردن / نظر دهید