Get Mystery Box with random crypto!

✍️ محسن جلال‌پور

لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
آدرس کانال: @mohsenjalalpour
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10.34K
توضیحات از کانال

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 7

2022-01-13 01:33:25 سیاستمداران آویزان به بنگاه‌های متصل

احمد  مشفق استاد دانشگاه ییل در مقاله‌ای نشان داده که در کشورهای در حال توسعه، سیاستمداران صاحب قدرت، بیشتر علاقه‌مند به محافظت از منافع تجاری افراد خاص «متصل» به خود هستند، و نه صنایع به‌طور کلی. به همین دلیل انواع مجوزها را بر اساس روابط شخصی و دوستانه با صاحبان بنگاه‌ها، اختصاص می‌دهند. آقای مشفق این تحقیق را درباره بنگاه‌های اندونزی و در دوران حضور سوهارتو در قدرت انجام داده اما به نظر می‌رسد نتایج آن به اقتصادهایی نظیر اقتصاد ایران نیز قابل تعمیم است.


اقتصاد ما اقتصادی مبتنی بر قواعد تیولداری است. در گذشته گستره زمین در تیول افراد قرار می‌گرفت، امروز بنگاه در تیول سیاستمداران قرار دارد. شما بنگاهی را می‌بینید که تعدادی کارگر و مقداری ماشین‌آلات و زمین دارد اما نمی‌بینید که پشت این بنگاه بده‌بستان‌های سیاسی زیادی در جریان است. از یک سو، بنگاه اگر مورد حمایت سیاستمداری قرار نگیرد، دریده می‌شود بنابراین برای ادامه حیات خود نیاز به پدرخوانده دارد و سیاستمداران قدرتمند و ذی‌نفوذ، پدرخواندگان بنگاه هستند.

وقتی سیاستمدار پدرخوانده بنگاه شود، همه روابطش را صرف گرفتن رانت بیشتر برای بنگاه می‌کند. این اتفاق زمینه‌ساز شکل‌گیری انحصار می‌شود. از آنجا که در اقتصاد ایران هر بنگاهی بتواند چانه‌زنی کرده و به دولت فشار بیشتری وارد کند، امتیاز بیشتری می‌گیرد، بنگاه‌های دیگر هم در چرخه رانت گرفتار می‌شوند و به استخدام سیاستمداران رو می‌آورند چون اگر چنین کاری نکنند، قادر به رقابت با بنگاه‌های تحت مالکیت سیاستمداران نخواهند بود. به این ترتیب بنگاه‌های ما در تله فساد و زد‌و‌بند گرفتار می‌شوند و چون قدرت سیاسی را هم پشت سر خود دارند، مدافع انحصار می‌شوند.
از آن‌طرف، سیاستگذار در کشور ما به‌طور مستمر سیاست‌های رانت‌زا خلق می‌کند. جز این، مواردی مثل تحریم و سهمیه‌بندی ارزی یا تنظیم غیرمنطقی تعرفه باعث گسترش روزافزون اقتصاد غیررسمی می‌شود و به مناسبات ناسالم دامن می‌زند. به این ترتیب رقابتی که باید حول و حوش تولید و تجارت شکل می‌گرفت، برای دریافت رانت اطلاعاتی و انواع سهمیه ایجاد شده است. به همین دلیل متاسفانه در کشور ما بنگاه سالم نمی‌تواند کار کند و تعداد بنگاه‌های مستقل بسیار کم است.

هرچه بنگاه بزرگ‌تر باشد، برای بقا نیاز به مراقبت دارد. چه کسانی از کیان بنگاه مراقبت می‌کنند؟ یا سیاستمداران سهامدار بنگاه هستند یا بنگاه، سیاستمداران را به خدمت می‌گیرد تا حمایتش کنند. منظورم بنگاه کوچک و متوسط نیست، بنگاه‌های بزرگ شرکای پنهان زیادی دارند که در افکار عمومی نامی از آنها برده نمی‌شود اما از فروش و سود بنگاه سهم برمی‌دارند.
در عصر پهلوی تعدادی از بنگاه‌ها به‌طور مستقیم تحت حمایت دربار قرار داشتند و اشخاص رده‌بالای مملکت حامی‌شان بودند. نقش نفت که پررنگ شد، نقش سیاست هم افزایش یافت و در نتیجه فسادها و لابی‌ها برای دریافت رانت بیشتر شد. متاسفانه این رویه غلط پس از انقلاب با وجود آرمان‌های سیاستمداران مبنی بر خشکاندن ریشه فساد، از بین نرفت و ما امروز بنگاه‌های زیادی داریم که بدون حمایت سیاسی قادر به ادامه حیات نیستند. البته همه بنگاه‌ها این‌گونه نیستند اما متاسفانه ساختار به گونه‌ای است که نفع بنگاه‌ها در سالم بودن امور نیست.

مثال‌های زیادی در ذهن دارم و می‌توانم چندین بنگاه معروف را مثال بزنم که با رفتن این دولت و آمدن آن دولت وضعیتشان تغییر کرد. بنگاهی را سراغ دارم که پس از پایان عمر سیاسی یکی از دولت‌ها و قطع رانت ارز، رو به زوال رفت و برعکس بنگاهی را می‌شناسم که با روی کار آمدن دولت جدید چشم‌انداز رو به رشدی پیدا کرده است. البته همان‌طور که اشاره شد، بنگاه در اصل باید روی پای بهره‌وری خود بایستد نه اینکه متکی به قدرت سیاستمداران باشد.
ایراد اصلی اتصال بنگاه به سیاست این است که با ظهور و سقوط سیاستمداران حال و احوالش تغییر می‌کند و با آمدن و رفتن دولت‌ها سهامش بالا و پایین می‌شود. چرا یک بنگاه به جای اتکا به بهره‌وری باید سرنوشت خود را به سیاست گره بزند؟ پاسخ این پرسش دست سیاستمدار است؛ جای دیگری دنبالش نگردید.



محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
13.4K viewsedited  22:33
باز کردن / نظر دهید
2021-12-31 11:50:39 دفن شادی و خاطره

«شادی» و «خاطره» دو عزیز از دست رفته جامعه ایران هستند. اولی را سیاستمداران کشتند و دفن کردند و دومی از غم درگذشت خواهرش دق کرد و مرد و جنازه‌اش را خانواده‌ها روی دست بردند و به خاک سپردند.

جامعه رکود زده ما که هر روز سفره‌اش را کوچک‌تر می‌بیند، از داشتن شادی و نشاط محروم شده و زندگی برایش همراه با رضایت خاطر نیست.

در واقع شادی و شادمانی چیزی جز رضایت از زندگی نیست و رضایت از زندگی هم در بهبود آهسته اما مستمر وضعیت اقتصاد و جایگاه افراد در جامعه خلاصه می‌شود.
«خاطره» هم یادآوری و بازگویی خوشی‌ها و ناخوشی‌ها و شادمانی‌های کوچکی است که در این فرآیند، لبخند بر لب می‌نشاند و گاهی اشک‌ها را سرازیر می‌کند.
جز این، ما جمعیتی هستیم که برای غم و غصه همیشه بهانه داریم اما کمتر پیش می‌آید که برای شادی بهانه داشته باشیم .

مدت‌هاست در تریبون‌های رسمی شادی و شادمانی حذف می‌شود اما حتی در روزهایی که باید جشن ملی باشد یا بهانه خوبی برای شادمانی جمعی، باز اندوه بر ما حاکم می‌شود.

خیلی دور نیست، آن روزها که اوقات خوشی داشتیم؛ وقتی در اتاق دودی مادر نفس می‌کشیدیم و زیر کرسی داغ می‌خزیدیم. وقتی صدای قند شکستن مادر و گردو شکستن پدر، موسیقی دلخواهمان بود. وقتی سماور مسی برایمان دشتی می‌خواند و بخار چای لاهیجان عطر دل‌نوازمان بود.
وقتی کنار هم می‌نشستیم و بین ما هیچ مرزی نبود که فاصله‌ بیندازد و هیچ صدایی نبود که نفرت بپراکند و هیچ نوری که تاریکی بگسترداند.

این سیاستمداران با ما چه کردند که روزهایمان را این گونه با نفرت و بدون ‌دلخوشی و بدون خاطره پشت سر می‌اندازیم و شب‌هایمان را بدون نور چراغانی می‌گیریم.
به گمانم بدترین ظلمی که ما به نسل بعد از خود می‌کنیم، کشتن شادمانی فرزندان‌مان است و یکی از بدترین اتفاقات زندگی‌مان در این روزهای پرغبار و آلوده، خفه شدن خاطره‌ در نطفه تنهایی‌های مستمرمان است.

هیچ دلیلی وجود ندارد که نقش شادمانی و خاطره را کم‌اهمیت جلوه دهیم. شادی و شادمانی را می‌‌توان بیشتر کرد، همان‌طور که سطح بهداشت عمومی را می‌‌توان افزایش داد.
این را باید به فهرست مطالباتمان از سیاستمداران اضافه کنیم.


محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
12.2K viewsedited  08:50
باز کردن / نظر دهید
2021-12-24 11:00:25 توضیح ضروری

ممکن است برخی کاربران در انتهای پیام‌های کانال، تبلیغات خاصی را مشاهده کنند.
ما در انتخاب و ارسال این تبلیغات نقشی نداریم و به هیچ عنوان ذی‌نفع نیستیم. این پیام‌ها از طرف تلگرام ارسال می‌شود.

محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
5.8K viewsedited  08:00
باز کردن / نظر دهید
2021-12-24 10:56:37 سهم رعیت

هیچ نوشته یا خطابه‌ای به‌اندازه سکانس معروف تقسیم بودجه در سریال «قهوه تلخ» اقتصاد سیاسی بودجه را در ایران توصیف نمی‌کند:

«داموس‌الملک» در حال تقسیم پول (اختصاص بودجه) بین درباریان و رعیت است و این کار را با روشی مخصوص انجام می‌دهد؛ کیسه‌های پول واقعی میان درباریان تقسیم می‌شود و صندوق رعیت خالی می‌ماند. وقتی از او سوال می‌کنند که چرا صندوق رعیت خالی مانده؟ می‌گوید: «سهم رعیت را که نقدی نمی‌دهیم؛ حواله‌شان می‌کنیم.»

اینکه طنز است اما مگر واقعیت بودجه غیر از این است؟ سال‌های طولانی است که درآمدهای کشور به‌صورت عمده، صرف اموری غیر از «تحرک‌بخشی به اقتصاد» و «تامین کالای عمومی» می‌شود.

معمولا از بودجه انتظار داریم به افزایش رشد اقتصاد و حفظ ثبات متغیرهای کلیدی آن کمک کند و در عین حال منابع مورد نیاز برای تأمین و عرضه کالای عمومی نظیر امنیت،آموزش،هوای پاک،بهداشت و... را در دسترس قرار دهد، اما موضوع این است که بودجه، محملی برای به بار نشستن شعارهای انتخاباتی و اهداف سیاسی تهیه‌کنندگان آن نیز هست و می‌بینیم نهادهای سیاسی و عقیدتی همراه و همسو با دولت سیزدهم خیلی بیشتر از نهادهایی که مأموریتشان تأمین کالای عمومی است از بودجه سهم برده‌اند.

نکته مهم‌تر اینکه در بودجه‌های ما، انسان و دردهای انسانی کمتر مورد توجه سیاستگذار قرار می‌گیرند و در مقابل، منابع صرف امور روحانی می‌شود؛ به همین دلیل سهم مستقیم مردم از کیک بودجه بسیار‌ ناچیز است و کار به گونه‌ای پیش رفته که تامین مایحتاج ضروری شهروندان و تامین داروی بیماران خاص هم در اولویت دولت‌ها نیست.

به احتمال زیاد ویدئوی تکان‌دهنده مجادله پسر نوجوان مبتلا به SMA با فرمانده نیروی‌انتظامی را در شبکه‌های اجتماعی دیده‌اید؛ آنجا که پسر خوش‌صحبت و شجاع، دردمندانه اعتراض می‌کند که چرا دولت بیماران خاص را فراموش کرده و برای تامین داروی مورد نیاز آنها هیچ سهمی در نظر نگرفته است.

موضوع این است که دولت سیزدهم با شعار حمایت از فرودستان و تحقق عدالت، سکان قدرت را در دست گرفت و انتظار این بود که سهم بیشتری برای بهبود کیفیت خدمات‌رسانی به فرودستان جامعه در نظر گیرد.

به هر حال بودجه 1401 اولین بودجه این دولت است و نشان می‌دهد سکانداران آن چه در سر دارندو همان‌طور که اشاره شد، بودجه ۱۴۰۱ هم کاملا اهداف سیاسی دارد و به طور مشخص قرار نیست مرهمی بر زخم های جامعه تحت فشار باشد.

همچنین طی سال‌های اخیر، منابع قابل‌توجهی از بودجه جاری در سیاهچاله‌هایی ریخته شده که ابرچالش‌های اقتصادی به وجودآورده‌اند. به طور مثال در بودجه سال آینده، بیش از ۲۰۰ هزار میلیارد تومان فقط برای تأمین کسری صندوق‌های بازنشستگی و تأمین منابع مورد نیاز برای پرداخت حقوق بازنشستگان پیش‌بینی شده است.

پیش‌بینی می‌شود طی سال‌های آینده نیز مجموعه ابرچالش‌های بازنشستگی، آب، محیط‌زیست و‌... فشارهای سنگین‌تری را به بودجه وارد کنند. در حقیقت آنچه از بودجه سالانه به عنوان سهم مردم باقی می‌ماند، همان مشت خالی داموس الملک است که حواله رعیت می‌شود.



محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
11.3K viewsedited  07:56
باز کردن / نظر دهید
2021-12-10 21:54:37 فریب خورده


عموم مردم فکر می‌کنند بدترین افراد کسانی هستند که اسلحه دست می‌گیرند و دیگران را تهدید می‌کنند اما برای من افرادی حکم «آدم‌های بد» را دارند که به آسانی دروغ می‌گویند، دورویی می‌‌کنند و ریا در پیش می‌گیرند. به گمانم دروغ، پدر همه رذیلت‌هاست و ریاکاری مادرشان.

همیشه سعی کرده‌ام دروغ نگویم و ریاکار نباشم و با آدم‌های دروغ‌گو و ریاکار هم مبادله نکنم. خیلی وقت‌ها پیش آمده که از خرید کالایی منصرف شده‌ام چون فروشنده دروغ گفته یا کالایی را نفروخته‌ام چون متوجه شدم خریدار، دروغ‌گو یا ریاکار است. اعتراف می‌کنم؛ آن‌قدر موفق نبوده‌ام که ادعا کنم هیچ‌کس در اطرافم دروغ‌گو یا ریاکار نیست.

دروغ‌گویی یا ریاکاری برعکس آن‌چه تصورش را می‌کنیم نیاز به هوش زیاد ندارد و اتفاقا آدم‌های باهوش کمتر دروغ می‌گویند چون برخورداری از حداقل هوش یادآوری می‌کند که طرف مقابل هم دارای عقل است و احتمالا متوجه دروغ‌های تو خواهد شد.
با این توضیح می‌دانید بدترین مرحله دروغ شنیدن و دورویی دیدن چیست؟ این است که طرف مقابل فکر می‌کند تو آنقدر ساده‌ای که متوجه دروغ‌هایش نیستی.

البته وقتی پای اعتماد به میان می‌آید، امکان تشخیص دروغ‌گویان دشوار می‌شود. ما به ندرت دروغ‌‌گوها و ریاکاران را تشخیص می‌دهیم؛ چون ذهنیت ما بر اساس زودباوری و اعتماد شکل گرفته است. تیموتی لوین در کتابی با عنوان «فریب‌خورده» شرح می‌دهد که ارتباط بین افراد در اکثر مواقع بر مبنای راستگویی شکل می‌گیرد بنابراین منطقی است که فرض را بر راست‌گویی بگذارند. انگار سیستم ذهنی ما به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده که فرض می‌کند آنچه می‌شنود واقعیت دارد بنابراین این قابلیت را دارد که فریب بخورد. 

اما این روش تا همیشه ادامه پیدا نمی‌کند؛ چون زمانی می‌رسد که فرد متوجه می‌شود همیشه دروغ شنیده و با رفتارهای متناقض مواجه بوده است.
برای من همیشه این پرسش مطرح بوده که چرا اعتماد بین آدم‌ها تا این اندازه کم شده است و به گمانم تیموتی لوین پاسخ درستی به این پرسش داده است.

نظرات او به همه ما یادآوری می‌کند که دروغ‌گویان همیشه نمی‌توانند دروغ بگویند چون همه دروغ‌ها تاریخ مصرف دارند و روزی تاریخ انقضایشان سر می‌رسد.

محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
6.9K views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-12-03 23:07:11 نردبان رشد


سختی کشیدن و درد را تحمل کردن، یعنی «غلامرضا لکزاده» که از کودکی سختی‌های زیادی دیده و مشقت‌های فراوانی را تحمل کرده است.


در کوران شیوع آبله در اوایل دهه بیست در کرمان به دنیا می‌آید.
گرفتار آبله می‌شود و بینایی یکی از چشم‌هایش را از دست می‌هد. بعدها در حین بازی، از نورگیر بزرگی روی پشت بام همسایه، مستقیم به چاهی درون مطبخ می‌افتد و ساعت‌ها بی‌هوش می‌ماند.
شش سال بیشتر سن ندارد که پدرش را از دست می‌دهد. از دست دادن پدر ضربه سنگینی به او و خانواده‌اش وارد می‌کند و زندگی بدون نان ‌آور ، به قدری دشوار می‌گذرد که ناچار می‌شود برای گذران زندگی، از هفت سالگی در کنار درس و تحصیل، کار در چاپخانه را آغاز ‌کند.

همین ورود به چاپخانه هم برای خودش داستانی‌ست جذاب.
آن روزها در کوچه سردار واقع در بازار کرمان، کتاب‌فروشی مشهوری به نام «گلبهار» وجود داشت که دانش آموزان، کتاب‏ و دفتر و قلم خود را از آنجا می‌‏خریدند. «گلبهار» علاوه بر فروش کتاب‌ و لوازم‌‏التحریر، چاپخانه کوچکی در انتهای مغازه‏‌اش داشت که دستگاه چاپ آن قدیمی و از نوع ملخی بود. این چاپخانه قدیمی، معمولاً کارت ویزیت و اعلامیه چاپ می‏‌کرد.
غلامرضا بارها از فروشنده خواسته بود که کار دستگاه چاپ را نشانش دهد و مدیر فروشگاه، یکی دو بار نشانش داده بود.
به این ترتیب در سال 1337 با سفارش یکی از دوستان مرحوم پدرش در چاپخانه‌ای مشغول به کار می‌شود که علاوه بر چاپ فرم‌ها و اطلاعیه‌ها، هفته‌نامه‌های«اندیشه» به مدیریت عبدالحسین ناصرسعید و «فاتح» به مدیریت حسین فاتح را هم چاپ می‌‏کرد.

کار او در چاپخانه، حروف‌چینی است و مدتی بعد از روی اجبار درس را رها می‌کند و تمام وقتش را به این کار اختصاص می‌دهد. ۱۰سال به این کار ادامه می‌دهد تا این‌که روزی بر حسب اتفاق، یکی از همکلاسی‌‏های قدیم را می‌بیند. او را به چاپخانه دعوت می‌کند و برایش چای می‌آورد. وقتی می‌فهمد اغلب همکلاسی‌های قدیمی‌اش کلاس دهم را هم تمام کرده‌اند، احساس بدی پیدا می‌کند. «ریچارد تیلور» برنده جایزه نوبل اقتصاد، به این لحظه و این احساس «تلنگر» می‌گوید.
غلامرضا لکزاده بعد از این تلنگر، در کلاس‌های شبانه ثبت نام می‌کند و شب‌ها تا دیروقت درس می‌خواند.

روزهای خیلی سخت، آرام آرام می‌گذرند و سرانجام زندگی روی خوبش را به جوان سخت‌کوش داستان ما نشان می‌هد اما باز هم این پایان سختی‌ها نیست.

غلامرضا لکزاده بنا به یک اتفاق جالب، کارمند بانک می‌شود.
روزی یکی از همکلاسی‌های قدیمی‌اش که کارمند بانک سپه است، به او مراجعه می‌کند و اطلاع می‌دهد که قرار است به مشهد منتقل شود و حاضر است او را به مدیر بانک معرفی کند تا شاید جایگزینش شود.
لکزاده جوان، فردای آن روز با لباس مرتب و تقاضا‏نامه‌‏ای در دست راهی بانک سپه می‌شود. با او مصاحبه می‌کنند و قبولش می‌کنند اما پذیرش قطعی‌اش منوط به مرتب کردن بایگانی بی‌نظم بانک است. بایگانی هم در حقیقت چاهی ویل است که کارکنان بانک سپه در طول سال‌های طولانی آن را پر از اسناد و مدارک قدیمی کرده‌اند.
مرتب کردن بایگانی آشفته بانک چند هفته طول می‌کشد و در تمام این مدت، غلامرضا لکزاده شب‌ها تا صبح در چاه بایگانی کار می‌کند و روزها به شعبه می‌رود و به امور روزانه بانک می‌پردازد. رتق و فتق چاه بایگانی که به پایان می‌رسد، مدیران بانک سپه سرانجام او را استخدام می‌کنند.

آقای لکزاده سال‌ها گیشه‌دار بانک بود تا این‌که به مدیریت اعتبارات و سپس به ریاست شعبه و بعدها سرپرستی بانک در سه استان کرمان،هرمزگان و سیستان و بلوچستان رسید.

رده‌های موفقیت را طی کردن و به جایی رسیدن، یعنی زندگی «غلامرضا لکزاده». او را مردم کرمان خوب می‌شناسند که سال‌های طولانی، پشت گیشه و باجه کارشان را راه انداخته؛ نه آن‌که مثل عکس فوری ناگهان پیدایش می‌شود و در بالاترین رده بانک پست و سمت می‌گیرد.


داستان زندگی غلامرضا لکزاده را در کتاب رواق زبرجد/تلاشگران پیشرفت کرمان دنبال کنید.

محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
5.6K viewsedited  20:07
باز کردن / نظر دهید
2021-11-29 06:43:19 پیشنهادی درباره حکم مدیرعامل دیوار

درباره تبعات حکم حبس برای مدیرعامل «دیوار» می‌شود ساعت‌ها صحبت کرد که قطعا هزینه‌های زیادی برای کشور دارد.
اما شک ندارم با درایت زعما و عقلای نهاد قضاوت، حکم اشکان میرآرمندهی عزیز تغییر خواهد کرد.
دیوار که یک پلتفرم آگهی آنلاین است، با بیش از ۴۴ میلیون کاربر، از آگهی‌‌ یک میلیون و ۴۰۰ هزار کسب‌وکار میزبانی می‌کند.

در این شرایط دشوار، انبوهی آدم با این پلتفرم روزگار می‌گذرانند و مدیران این شرکت نیز اعلام کرده‌اند که در سال ۱۳۹۹، بیش از ۵۶ میلیون آگهی را به دلیل محتوای نامناسب حذف کرده‌اند.


می‌دانم نقض یا تغییر این حکم برای نظام قضایی بدون هزینه نیست بنابراین پیشنهادی مطرح می‌کنم که احتمالا هزینه‌های آن را کاهش می‌دهد.


پیشنهاد می‌کنم اشکان میرآرمندهی به جای رفتن به زندان و تحمل سه ماه حبس، موظف به پرداخت هزینه تحصیل و آموزش کارآفرینی به ۱۰۰ یا حتی ۲۰۰ دانش‌آموز منطقه محروم شود.

محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
5.5K viewsedited  03:43
باز کردن / نظر دهید